چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

مفاهیم كندتر از مصادیق


مفاهیم سیاسی اغلب موضوع مجادلات ایدئولوژیك عمیق هستند و سیاست همواره با جدال معناهای مختلف مفاهیم سروكار دارد ازاین رو باید پذیرفت كه نسخه هایی گوناگون از مفاهیم سیاسی وجود دارند

● بررسی تحول مفاهیم سیاسی در اندیشه سیاسی

با شكل‌گیری و رواج نحله‌های هرمنوتیك یا تفسیری و به‌ویژه سیاسی‌شدن رویكرد مذاهب از جمله اسلام در جهان معاصر، موضوع مخاطب، منشأ و نیت اولیه متون بحث روز شد و به تبع آن تحولات زیادی در مسائل شناخت‌شناسی و هستی‌شناسی به‌وجود آمد. براساس آنچه علوم تفسیری به ما ارائه می‌كنند، تحول در مفاهیم واژه‌ها مسلم و دائمی است و پدیدارها با تحول مفاهیم در ارتباطی تنگاتنگ هستند. مفهوم دولت به‌عنوان بنیادی‌ترین، حجیم‌ترین و موردتوجه‌ترین مفهوم در بررسی‌های اندیشه سیاسی بستگی فراوانی با تحول در نهادها و مناسبات قدرت دارد و ازهمین‌رو آنچه مردم جوامع امروزی از مفهوم دولت درمی‌یابند، با گذشته‌ها تفاوت چشمگیری دارد. مشروعیت، حدود و كاركردهای دولت، همگام با نوآوریهای علمی و اجتماعی متحول می‌شوند و به تبع آن مفهوم واژه دولت نیز تحول می‌پذیرد. شناخت تحول در این دال و مدلول نیازمند مطالعات عمیقی در حوزه معرفت‌شناسی و اندیشه‌ سیاسی است. نوشتار زیر كوششی در این راستا به‌شمار می‌آید.

بدون تردید مفاهیم، ابزار تحلیل سیاسی به‌شمار می‌روند؛ اما این ابزار هم مانند موارد دیگر در سیاست حساسیت خاصی داشته و می‌بایست با احتیاط و دقت نظر به كار گرفته شوند. به‌طوركلی «مفهوم»، انگاره‌ای عام است كه دامنه آن بیش از یك اسم خاص گسترش پیدا می‌كند. در اینجا شاید این سوال مطرح شود كه پس ارزش مفاهیم در چیست؟ در پاسخ باید گفت: تصور صرف جهان خارج، معرفتی درباره آن به ما نمی‌دهد، لذا برای این‌كه جهان برای ما واجد معنا شود، باید معنایی را به آن تحمیل كرد و ما می‌توانیم این‌كار را از طریق ایجاد مفاهیم انجام دهیم؛ پس مفاهیم ابزاری هستند كه ما با كمك آنها می‌اندیشیم و پیرامون خودمان را تجزیه و تحلیل می‌كنیم.

بدون شك مفاهیم را نمی‌توان به‌طورمشخص و دقیق بازشناخت. برای نمونه می‌توان گفت مفهوم دولت، یك قلمرو یا یك دستگاه اجرایی خاص نیست؛ بلكه انگاره‌ای است مركب از صفاتی مختلف كه به آن خصلتی متمایز می‌بخشند. بنابراین اغراق نخواهد بود اگر بگوییم معرفت ما از جهان سیاست، بدون شناخت مفاهیم امكان‌پذیر نخواهد بود و از طریق رشد و پالایش مفاهیم است كه می‌توان جهان اطراف را فهمید و درك نمود.[i] بااین‌همه، مفاهیم همواره می‌توانند لغزنده و فر‏‎ار باشند، چراكه واقعیات سیاسی كه ما در پی فهم و درك آنها هستیم، نیز همواره در حال تغییرند، لذا مفاهیم باید با احتیاط بیشتری به‌كار گرفته شوند. به‌همین‌دلیل بهتر است در مورد مفاهیم به منزله اموری كه می‌توانند «كم‌وبیش» مفید باشند، تفكر كنیم؛ چنانكه ماكس وبر تلاش می‌كرد از طریق بازشناسی مفاهیمی خاص به مثابه نمونه‌های آرمانی، بر مشكل عدم شفافیت مفاهیم فایق آید.

«مفاهیم سیاسی اغلب موضوع مجادلات ایدئولوژیك عمیق هستند و سیاست همواره با جدال معناهای مختلف مفاهیم سروكار دارد. ازاین‌رو باید پذیرفت كه نسخه‌هایی گوناگون از مفاهیم سیاسی وجود دارند.»[ii]

با توجه به مباحث ذكرشده، باید گفت به اقتضای تحول تدریجی و دائمی، مفاهیم سیاسی ــ از جمله مفهوم دولت ــ همواره دچار تحول هستند. مفاهیم، ابزار شناخت و ساخت نظریه‌ها و برداشتهایی تجریدی و ذهنی از واقعیات هستند. البته «درك تحول مفاهیم به ‌سادگی درك تحول واژه‌ها نیست؛ زیرا تعدادی از واژه‌ها با دریافت بار علمی ویژه به صورت مفاهیم درمی‌آیند ولیكن این تبدیل، امری سهل و آسان نیست.»[iii]

مفاهیم در واقع تابع بهره‌گیری ما از واژگان هستند و مادامی كه كاربرد این واژگان در زبان ثابت باشد، مفهوم آنها هم ثابت می‌ماند و چنانچه كاربرد آنها تغییر كند، مفهوم آنها نیز تحول می‌یابد. بنابراین برخی معتقدند كه چون وقایع و پدیده‌های جهان در حال تغییرند، پس مفاهیم نیز تغییر می‌پذیرند. مفاهیم، عناوین مجموعه‌ها هستند و گروههای موجودات را از هم جدا می‌كنند؛ نه مثل اسامی خاص كه همیشه بر یك ذات شخصی اطلاق می‌شوند. چارلز سندرس پیرس (Charles Sanders Peirce) و جان دیویی (John Dewey) امریكایی (پایه‌گذاران مكتب پراگماتیسم) از مهمترین مدعیان تغییر و تحول مفاهیم به حساب می‌آیند. البته به اعتقاد پیروان این مكتب تغییر معنا یا كاربرد واژه با تغییر مفاهیم مستقل از واژه فرق دارد؛ زیرا تغییر و تحول در مفاهیم با فعالیتهای معناشناسانه (semantic) صورت می‌گیرد.[iv]

امروزه در عصر جهانی‌شدن دنیا، شاهد پیشرفت سریع تكنولوژی و انقلابی عظیم در فناوری اطلاعات و ارتباطات هستیم و در این عصر، بر سرعت و كیفیت بارگیری علمی واژه‌ها افزوده شده است. بااین‌همه، این سرعت بسیار كمتر از تغییر و تحول دنیای پیرامون ما می‌باشد. ما در وضعیت و موقعیتی هستیم كه در آن قابلیت تطبیق مفاهیم بر مصادیق كاهش یافته و همین، از وسواس عالمان در تعریف و توصیف علمی مفاهیم كاسته است. درواقع ازاین‌رو‌ است كه از «مفاهیم پایه‌ای مثل دولت باید با توجه به الزامات فضای جدید بحث شود؛ چراكه دولت همواره مشكلی اندیشه‌ای برای جوامع بوده و مردم هرچند كه از فرآورده‌های آن بهره‌مند شده‌اند، اما از آن ضررهای بسیار هم دیده‌اند. اندیشه‌گران به منظور به‌حداقل‌رساندن ضررها و به‌حداكثررساندن منافع دولت، اندیشه‌های متفاوتی درباره آن بیان كرده‌اند و به همین علت به تناسب هر عصر، ما شاهد مفهوم و عملكردی نو از دولت هستیم.»[v]

در عصر جهانی‌شدن می‌توان تحول مفاهیم را از طریق دو رویكرد توضیح داد: رویكرد علوم تفسیری و رویكرد اندیشه سیاسی.[vi]

● رویكرد علوم تفسیری

الف‌ــ هرمنوتیك (Hermeneutics)

هرمنوتیك از فعل یونانی (Hermeneuin) به معنی تفسیركردن مشتق شده و ریشه آن با كلمه هرمس (Hermes) ــ خدای یونانی كه هم خالق زبان و هم پیام‌آور خدایان بود ــ پیوند دارد. این پیوند، انعكاسی از ساختار سه مرحله‌ای عمل تفسیر است كه عبارتند از: پیام (متن)، تفسیر مفسر (هرمس) و مخاطبان. البته با توجه به تعبیری دوگانه كه سقراط در رساله كراتیلوس (Cratylus) از هرمس عرضه كرده و وی را پیام‌آور و حیله‌گر نامیده است، می‌توان این‌گونه برداشت كرد كه كلمات، نه‌تنها قادرند حقیقت امور را آشكار سازند، می‌توانند پدیده‌ها را پنهان كنند.[vii]

شلایر ماخر( Schleier Macher) در قرن نوزدهم هرمنوتیك را كه در قرون گذشته برای تفسیر متون مذهبی به‌كار می‌رفت، متحول كرد. این مفهوم از نظر وی نوعی نظریه فلسفی و شناخت‌شناسی است كه روش عام تفسیر همه متون را بیان می‌كند و هدف آن تلاش برای تغییر ساختار شناخت و كشف زوایای پنهان حاكم بر جهان و طبیعت انسانی است. شلایر ماخر دو نوع روش تفسیر دستوری و فنی (روان‌شناختی) را عرضه نمود. تفسیر دستوری متوجه مشخصات گفتار و صورتهای زبانی و فرهنگی است كه مولف در آن زیست نموده است و تفسیر فنی به فردیت نهفته در پیام مولف و شرایط زمانی و مكانی و ذهنیت خاص وی توجه دارد. به‌‌عبارت‌بهتر هر بیانی ــ اعم از گفتاری یا نوشتاری ــ جزئی از نظام زبانی است.[viii]

بعدها ویلهلم دیلتای (Vilhelm Dilthey) رویكرد شلایر ماخر را بسط و گسترش داد و كار خود را در زمینه هرمنوتیك بر شناخت رابطه معنای اثر و نیت مولف متمركز كرد و روش تاریخی را درباره هرمنوتیك ایجاد نمود. دیلتای از گرایشهای رمانتیك و هرمنوتیك شلایر ماخر مخصوصا در گستره دانش تاریخ و پوزیتیویسم، تاثیر اثباتی و ابطالی گرفت. تاثیر اثباتی وی از دو گرایش رمانتیك و هرمنوتیك در باب پذیرش نیت مولف و توجه به روان‌شناسی خصوصیات فردی او بود و تاثیر ابطالی دیلتای از پوزیتیویسم، ازآن‌رو بود كه آن مكتب تنها الگوی معرفت‌شناسی را توصیف تجربی می‌دانست. او معتقد بود برای مطالعه انسان باید وی را واقعیتی اجتماعی ــ تاریخی به‌شمار آورد و با هریك از رشته‌های علوم انسانی به جنبه‌ای خاص از زندگی او پرداخت. وی از اینجا به دور هرمنوتیكی رسید كه در آن شناخت انسان به شناخت جامعه و شناخت جامعه به شناخت افراد منجر می‌شد. او وظیفه اصلی هرمنوتیك را تحلیل فلسفی و تحول فهم و تاویل در علوم انسانی می‌دانست. به‌طوركلی دیلتای درصدد بیان روشی برای علوم انسانی بود تا از آن طریق به تفهیم طبیعت آنها بپردازد. البته او توفیق نیافت اساسی محكم برای درك پدیده‌های علوم انسانی و روشی عام برای هرمنوتیك عرضه كند.[ix]


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.