جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بازهم یونانی های تاثیرگذار


بازهم یونانی های تاثیرگذار

هستی از چه ساخته شده است این سئوالی است که بیشتر اندیشمندان یونان باستان را به خود جلب کرده بود

هستی از چه ساخته شده است؟ این سئوالی است که بیشتر اندیشمندان یونان باستان را به خود جلب کرده بود. شاید بتوان گفت این سئوال اساسی، جزء اولین سئوالاتی است که ذهن بشر را به سوی آنچه امروزه فلسفه خوانده می شود، کشانده است. چند صد سال پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) در یونان باستان سئوال از ماده المواد سازنده هستی باعث آغاز حرکتی شد که تاکنون نیز ادامه دارد. نکته جالبی که در بادی امر به ذهن خطور می کند ریشه های فکری این سئوال است. به وضوح پیداست این سئوال هنگامی مطرح می شود که ما قائل به وجود ماده سازنده هستی باشیم. به نظر می‌رسد اولین نکته ای که اندیشمندان یونانی (ایونی) در آن اشتراک داشتند وحدت است. وحدت به این معنا که تمام جهان اطراف ما از ماده واحدی تشکیل شده که به اشکال مختلف درآمده و اطراف ما را پوشانده است. به نظر می رسد اندیشه بشر در ابتدا علاقه بسیاری به واحد انگاشتن هستی داشته است و شاید بتوان این انگیزه را در فطرت انسان ها جستجو کرد. ‏ اما این ماده سازنده چه می تواند باشد؟ طالس ملطی فیلسوف قرن ششم پیش از میلاد قائل به آب محوری بود. او آب را منشا همه طبیعت اطراف خود می دانست.

آن گونه که ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه خود می گوید طالس معتقد بود زمین همچون قرصی در آب شناور است. او می گفت همه موجودات و اشیا به نوعی از آب تشکیل شده اند. در هر چیزی می توان اندکی رطوبت یافت. حتی آتش نیز از آب تشکیل شده است ولی در آتش آب کمی وجود دارد. عده ای طالس را سرآغاز فلسفه می دانند. همچنین او مانند دیگر هم عصران خود در ریاضیات و دیگر علوم بسیار متبحر بود. ‏ برای اولین بار آناکسیمندر عنصر اولی(۱) یا همان چیزی که هستی از آن ساخته شده است را علت مادی نامید. گرچه او دستیار و هم عصر طالس است ، اما در انتخاب ماده المواد هستی پیشرفت چشمگیری نسبت به طالس دارد. او معتقد بود ماده سازنده هستی نه آب است نه هیچ ماده متعین دیگری! او می گفت آب خود از اضداد است و نمی تواند سازنده هستی قلمداد شود. هستی از ماده ای نامتعین و ازلی ساخته شده است که ما نمی توانیم آن را ببینیم. شاید در نگاه اول در نظر خواننده معاصر، این نظر بسیار تامل برانگیز بیاید ولی باید دقت کرد که عقاید آناکسیمندر را باید متناسب با زمان خود دانست. قصد وی از اشاره به ماده نامنتعین به هیچ عنوان اشاره به اتم و یا بعد مابعدالطبیعی اشیا نبوده است.

بر عکس اسناد تاریخی نشان می دهد که غالب متفکرین یونانی قائل به مادی بودن عنصر سازنده هستی بوده اند. حتی آناکسیمندر این ماده نامتعین را نیز که بسیار راحت می تواند غیر مادی باشد، مادی می دانست.‏ آناکسیمنس فیلسوف یا به عبارت دقیق تر جهان شناس دیگری است که در قرن ششم پیش از میلاد می زیست. بعد از نظر عجیبی که آناکسیمندر درباره ماده نامتعین سازنده هستی ارائه داد، او دوباره به سنت طالس بازگشت و ماده سازنده هستی را واحد دانست. اما او همچون طالس فکر نمی کرد، او ماده سازنده هستی را هوا دانست. آناکسیمنس معتقد بود هستی از انبساط و انقباض هوا متنوع می شود. از آنجایی که هوا نامرئی است او به قدرت خاص و محوریت هوا اصرار می ورزید. طبق نظر بشر می توانست گرما و سرما را توجیه کند. بدین معنا که سرما حاصل انبساط و گرما حاصل انقباض هوا است. فیثاغورث دیگر کسی است که در این باره نظراتی دارد.

همین طور بسیاری دیگر از متفکرین آن دوره درباره ماده سازنده هستی سخن می گفتند. به‌طور مثال فیثاغورث و طرفداران او که حتی تا ساختن نحله‌ای مذهبی نیز پیش رفتند معتقد بودند هستی از اعداد ساخته شده است. باید توجه کرد که به نظر آنان هستی به‌صورت عینی از اعداد ساخته شده است نه اینکه روح هستی عدد است. به‌طور مثال مکعب همان عدد سه است نه اینکه روح مکعب سه باشد! همانطور که به وضوح پیداست این بزرگان همگی دغدغه شناخت هستی و طبیعت اطراف خود را دارند. از همین روست که عده ای، اندیشمندان پیش از سقراط را جهان شناس خوانده اند. اما عده ای دیگر معتقدند وجه اشتراک این متفکران در وحدت سازنده هستی و بعد فلسفی آن است لذا می توانیم آنها را فیلسوف بخوانیم.شاید بتوان امپدوکلس فیلسوف قرن پنجم پیش از میلاد را به نوعی واسطه بین نظریات پیشین خود بخوانیم. وی از جمله شخصیت های مرموز تاریخ اندیشه بشری است.

گفته می شود که او پاره های از مقالات و سخنرانی های خود را از دیگران دزدیده است. گویا او ادعای پیامبری و یا نوعی نبوغ غیرطبیعی را داشته است و بنیانگذار نوعی دینداری بوده است. به‌خاطر جلب توجه بیشتر در آخر عمر خود را در دهانه آتش فشان آتنا انداخت و جسد او هرگز پیدا نشد. عده ای این حرکت را به نوعی عروج امپدوکلس می دانند. همچنین از او نقل شده است که دختری را سی روز پس از مرگش زنده کرده است. گفته می شود کشف مادی هوا و تعدادی از اصول فیزیکی مانند گریز از مرکز حاصل آزمایش های او بوده است.‏گذشته از شخصیت خاص و جالب امپدوکلس او معتقد بود ماده المواد هستی نمی تواند یک ماده خاص مانند آب یا هوا باشد. او با جمع عقاید پیشینیان خود می گفت هستی از چهار عنصر اصلی تشکیل شده است. آب، آتش ، هوا و خاک چهار عنصری هستند که با ترکیب و تفصیل از یکدیگر مواد جهان طبیعی را می سازند. "او معتقد است جهان اطراف ما همگی یک کل هستند که از اجزای مادی تشکیل شده اند. این اجزای مادی کون و فساد می پذیرند، ولی فانی نمی شوند. اجزای مادی موجودات فناناپذیرند و این اجزا که سازنده اشیای پیرامون ما هستند همان عناصر اربعه هستند.

اشیای مختلف در اثر درصد اختلاف این عناصر، با یکدیگر متفاوت می شوند(۲)."‏ ‏ امپدوکلس در فلسفه خود همچنین به دو عنصر کین و مهر نیز اعتقاد داشت. کین و مهر باعث ترکیب چهار عنصر اصلی می شوند. هر گاه بین دو ماده محبت و الفتی برقرار شود با یکدیگر ترکیب شده و درصد بیشتری از آن دو ماده یافت می شود و هرگاه بین عناصری کین و معاندت برقرار شود درصد کمتری از آنها در ترکیب یافت می شود. این نظریه و دخالت عناصری مانند کین و محبت مسئله ای است که بعدها مورد انتقاد ارسطو قرار گرفت. ‏به نظر می رسد فلسفه امپدوکلس ترکیبی از گذشتگان خود باشد. به‌طوری‌که او ازلی و ابدی بودن مواد را از پارمندیس، کثرت و حرکت را از هراکلیتوس، و سه عنصر از چهار عنصر را از فلاسفه قبلی خود وامدار است.

او تنها خاک را به عناصر اربعه نسبت داد و ترکیبی از این نظریات ساخت.

به همین خاطر است که عده ای فلسفه او را فلسفه التقاطی می دانند. با این همه نباید هرگز از ارزش های او کاست. تاثیرات بسیار عمیق نظرات او بر ارسطو که پدر منطق و یکی از تاثیر گذاران فلسفه معاصر است، به وضوح دیده می شود. همچنین نظر او مبتنی بر چهارگونه انگاری مادی او هنوز هم تاحدودی مورد پذیرش عده ای از متفکرین است. امروزه باگذشت بیش دو هزار سال از آن زمان در بازی های رایانه ای، کتاب های درسی و داستانی کودکان و محصولات دیگر می توان چهار ماده امپدوکلس را مشاهده کرد.

‏ سئوال از ماده المواد سازنده هستی همچنان ذهن بشر را مشغول خود ساخته است. گرچه با ورود عرصه های مختلف فلسفی رویکرد غالب در غرب از طبیعت به ذهن شناسنده یا فاعل متمایل شده است، اما همچنان این سئوال از مهمترین سئوالات فلسفی است. نکته دیگری که باید بدان اشاره کرد، آن است که نباید پنداشت که پاسخ به این سئوال بی تاثیر و بی فایده است. کوچکترین تاثیری که پاسخ به این سئوال در زندگی امروزه بشر داشته است منتهی شدن نظریات مختلف درباب ماده المواد هستی به سوی کشف اتم و دیگر ساختارهای عناصر مادی است.

اما آنطور که ارسطو می گفت علم یا همان معرفت علمی ارزش بسیار بالایی دارد و هدف از کسب معارف فارغ از اهداف مادی است. ارسطو معتقد بود معرفت علمی به خودی خود دارای ارزش است و مسیر اکتساب آن به استقلال از نتایج آن امری ستودنی است و افرادی که دوستدار علم(۳) هستند از ارزش بالایی برخوردارند. افلاطون این دوستداران علم را که فضایل خود را پیشرفت داده اند، شایسته حکومت بر سرزمین می دانست و آکادمی افلاطون در پی تربیت چنین افرادی بود. ‏

صادق حمودی

پی‌نوشتها:‏

‏۱- به یونانی آرخه

۲- تاریخ فلسفه غرب- عبدالحسین خسروپناه- ص ۳۴‏

‏۳- فیلسوف در یونانی به معنای دوستدار علم است.‏



همچنین مشاهده کنید