چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف با «استعاره» می اندیشد


فیلسوف با «استعاره» می اندیشد

فیلسوفان از استعاره برای اهداف متعددی استفاده می كنند از شایع ترین موارد استفاده از استعاره در فلسفه تلاش برای توصیف یك نظریه است

فیلسوفان از استعاره برای اهداف متعددی استفاده می كنند. از شایع ترین موارد استفاده از استعاره در فلسفه تلاش برای توصیف یك نظریه است. برخلاف عرف رایج كه استفاده از صنایع بلاغی در نوشتارهای علمی را صحیح نمی داند، از قدیم به وفور در كتاب های فلسفی از استعاره استفاده می شده است. طبق عرف رایج، در زبان علمی باید از زبان صریح، مستقیم و معانی حقیقی استفاده كرد و هرگونه به كاربردن كلمات در معانی مجازی یا استعاری نادرست است، چون موجب می شود ابهام یا ایهام ایجاد شود و خواننده به معنای اصلی دست پیدا نكند. البته، این ممنوعیت استفاده از استعاره معمولاً در مقام استدلال یا تبیین است و نه مقام توصیف محض. مادامی كه ما از استعاره ها فقط برای توصیف یك نظریه استفاده كنیم، به ظاهر مسأله ای وجود ندارد. این امر البته وقتی صحیح است كه ما استعاره ها را مسائل مربوط به سطح زبان بدانیم و نه اندیشه؛ یعنی نظریه معمول استعاره كه تا دهه ۱۹۸۰ قبول عام داشت. نظریه ای كه در سال های بعد پیش كشیده شد تا حد زیادی نظریه كلاسیك استعاره را نفی كرد. دانشگاه كمبریج در سال ۱۹۷۹ كتابی منتشر كرد به نام «استعاره و اندیشه» كه در این كتاب متخصصانی از علوم مختلف، دامنه تأثیرات تفكر استعاری بر اندیشه را در حوزه های خاص خود بررسی كرده بودند. ماكس بلك در همین كتاب و در مقاله «نكات بیشتری درباره استعاره» كه دربرگیرنده پاسخ او به انتقادات برنظریه تعاملی استعاره - نظریه ای كه او با الهام از كارهای پیشین آوستین درباب كار گفت ارائه كرده بود - یكی از متون مهم را در باب استعاره در سنت فلسفه زبان به نگارش درآورد. مایكل رِدی نیز در مقاله ای به نام «استعاره مَجرا» ستون های اولیه و سنگ بنای ساختمانی را پی ریخت كه جورج لیكاف و مارك جانسون آن را در سال۱۹۸۰ و با انتشار كتاب «استعاره هایی كه با آنها زندگی می كنیم» به تكامل رساندند. مغز سخن رِدی این بود كه بسیاری از استعاره های رایج را نه در سطح زبان كه باید در سطح تفكر تحلیل كرد. بعدها و در ویرایش دوم كتاب «استعاره و اندیشه» جورج لیكاف رئوس نظریه جدید را كه او «نظریه معاصر استعاره» نامیده بود، چنین توصیف كرد:

۱) استعاره مهم ترین سازوكاری است كه ما از طریق آن مفاهیم انتزاعی را درك می كنیم و با آن استدلال انتزاعی می كنیم.

۲ بیشتر موضوعات، از مسائل پیش پا افتاده تا نظریه های پیچیده علمی، فقط از طریق استعاره قابل دریافت و فهمند.

۳) استعاره ماهیتاً امری مفهومی است و نه زبانی

۴) استعاره های زبانی فقط ظهور سطحی استعاره های مفهومی است.

۵ ) اگرچه بیشتر نظام مفهومی ما استعاری است، با وجود این، بخش قابل توجهی از آن نیز غیراستعاری است. ادراك استعاری ما مبتنی بر همین بخش غیراستعاری است.

۶ ) استعاره ما را قادر می سازد تا موضوعی به نسبت انتزاعی یا فاقد ساخت را بر حسب امری ملموس تر یا دست كم ساخت مندتر بفهمیم.

نظریه معاصر استعاره بدین معنا بود كه بسیاری از مفاهیم انتزاعی و از جمله مفاهیمی كه درفلسفه به كار می رود، دارای ساختی استعاری است. این استعاره ها البته در سطح زبان می توانند آشكار نشوند اما حاكم بر مفاهیم اند. برای درك بهتر مغز سخن لیكاف این مثال بسیار رایج را در نظر بگیرید كه فهم ما از زمان به طور عمومی استعاری است. ما زمان را بر حسب مكان می فهمیم. به این عبارات توجه كنید:

▪ عید نزدیك است و بزودی از راه می رسد.

▪ وقت گذشت

▪ از زمان های دور تاكنون ...

▪ آینده نزدیك...،

▪ سفر به آینده ناممكن است.

در مثال (۱) از یك صفت مكانی (نزدیكی) برای توصیف یك پدیده زمانی استفاده كرده ایم و چنان سخن گفته ایم كه گویی، ثابت ایستاده ایم و زمان سوار بر مركبی به سوی ما می تازد. در مثال (۳) نیز از گذشتن وقت سخن گفته ایم كه دلالت ضمنی دارد بر مكان بودن آن و همچنین مثال های دیگر نیز همگی مبتنی بر اندیشه مكانی انگاشتن زمان اند.

بشر، از دیرباز زمان را به صورت رودخانه ای در جریان و یا اقیانوسی كه ما در آن غوطه وریم، تصور كرده است. در حالت اول كه استعاره زمانِ متحرك نامیده شده ناظر ثابت ایستاده و زمان از مقابل او و از آینده به گذشته در حال عبور است. درحالت دوم كه استعاره خود متحرك خوانده شده است، زمان ثابت است و ناظر به سوی آن درحال حركت است. برای نمونه در عبارت «سفر به آینده ناممكن است» ما از استعاره خود متحرك استفاده كرده ایم؛ گویی زمان عنصری مكانی است و درجایی ایستاده كه ما باید خودمان را به آن برسانیم. همان طور كه از این مثال بر می آید، استعاره«زمان مكان است» فقط استعاره ای در سطح زبان نیست بلكه ریشه درعمق مفاهیم ما دارد. برخلاف انتقاداتی كه از برخی زوایا به نظریه معاصر استعاره وارد است، این نظریه اهمیت استعاره از حیث شناختی را بسیار روشن ساخت و راه را برای مطالعات عمیق تر درباب نظام مفاهیم انسانی باز كرد. ما با اذعان به جایگاه استعاره ها در نظام مفاهیم انسانی، برخی از استعاره هایی را كه فلاسفه در مباحث معرفت شناسی از آن استفاده كرده اند، مورد بررسی قرار خواهیم داد.

● استعاره های معرفت شناختی

در معرفت شناسی دست كم دو نظریه اصلی وجود دارد: مبناگروی و انسجام گروی. در مبناگروی كلیه علوم بشری برای توجیه خود باید مبتنی بر مجموعه ای از گزاره ها یا واقعیت های پایه باشند. كسانی كه گزاره های پایه را گزاره های بنیادین عقلانی بدانند عقل گرا و كسانی كه پایه های شناخت را تجربه حسی بدانند، تجربه گرا هستند. در انسجام گرایی، توجیه گزاره ها به گزاره های پایه ختم نمی شود بلكه معرفت مانند توری تلقی می شود كه هر كدام از گره ها از چند سو، همزمان به گره ای دیگر مرتبط است. قائلان به هر كدام از این نظریه ها برای توصیف و گاهی تبیین نظریه خود از استعاره هایی استفاده كرده اند.

محمود سیفی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.