سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

شعر برتر است یا تاریخ


شعر برتر است یا تاریخ

به باور ارسطو, تاریخ نه تنها در زمره علوم نیست بلکه از شعر هم پست تر است

ارسطو که سال ۳۸۴ پیش از میلاد دیده به جهان گشود از جمله نام‌آورترین و برجسته‌ترین اندیشمندان و فیلسوفان جهان در درازنای تاریخ به شمار می‌آید. آرا و باورهای ارسطو که زمینه‌های گوناگونی چون اخلاق، سیاست، متافیزیک و... را شامل می‌شود، سده‌های متمادی آبشخور اصلی تراوش‌های ذهنی و فکری بیشتر حکمای دنیا را تدارک می‌دید و البته فلاسفه نامدار ایران و اسلام و از جمله آنان الکندی، ابن‌سینا، فارابی، خواجه‌نصیرالدین طوسی، ابن‌رشد و... نیز عمدتا بنیان‌های فکری خویش را بر پایه باورهای حکیمانی همچون او استوار می‌ساختند.

چنان‌که گفته آمد ارسطو در زمینه‌های مختلف حکمت مباحثی پربار بیان داشته است. آنچه روشن است، در این مختصر مجال آن نیست تا به واکاوی کلیات اندیشه حکمی ارسطو پرداخته شود که خود مثنوی هفتاد من کاغذ را می‌طلبد. از این‌رو، بنا بر آن قرار گرفت تا بخشی از نظرات ارسطو که هویداکننده دیدگاه وی درباره تاریخ است، آن هم به اختصار مورد بازبینی و بررسی قرار گیرد.

آنچه از کنکاش در آثار ارسطو و مریدانش و مطالعه کتاب‌های پرشمار شارحان ارسطو بر می‌آید نشان‌دهنده آن است که برآیند باورهای ارسطو در باب تاریخ را بر حول دو محور عمده می‌توان برشمرد که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد.

الف) علم نبودن تاریخ

شاید بتوان گفت ارسطو نخستین انسانی بوده که به تقسیم‌بندی دقیق علوم دست یازیده است. برابر با طبقه‌بندی ارسطو، علوم بر ۳ دسته نظری(فیزیک، ریاضیات و متافیزیک)، عملی(سیاست مدن، تدبیر منزل، اقتصاد و...) و ذوقی(خطابه، شعر و جدل) مشتمل می‌شود. آنچه روشن است، ارسطو در این دسته‌بندی خویش هیچ جایگاهی برای تاریخ لحاظ نکرد، چرا که تاریخ را علم نمی‌پنداشت. بایسته یادکرد است، براساس فرضیه ارسطو، علم تنها درصورتی به دست‌ می‌آید که یک تصدیق کلی حاصل شود و طبیعت و علل یک طبقه از اشیا را توضیح دهد. هویداست که با ارائه تعریفی چنین، تاریخ را نمی‌توان ازجمله علوم برشمرد.

این دیدگاه ارسطو درباره تاریخ سبب شد نه تنها بسیاری از فیلسوفان کلاسیک یونان و روم به او اقتدا کنند، بلکه موجب شد بعدها بسیاری از اندیشمندان ایران و اسلام نیز چون او بیندیشند. شگفت آن‌که علم نپنداشتن تاریخ از سوی خردمندان مسلمان چندان گستردگی یافت که گروه‌هایی چون معتزله که همواره در پی کشف علل و عوامل رخدادها بودند و همچنین برخی اصحاب فلسفه چون الکندی، بوعلی‌سینا و ابونصر فارابی با آن‌که درباره علم مدنی و سیاست سخن گفتند، به سبب پیروی از سنت ارسطو و تمسک به طبقه‌بندی علم از دیدگاه وی برای تاریخ جایگاهی نیافتند.

به عبارت دیگر، این طرز قضاوت بدبینانه ارسطو درباره تاریخ مدت‌ها مانند یک میراث کهن برای فلاسفه به یادگار ماند، حتی در اروپا و در دوره دکارت که تاریخ خیلی از حدود ابتدایی پیش از ارسطو گذشته بود نیز این طرز فکر در خاطر وی و دگر اندیشمندان رسوخ داشت.

ب) برتری شعر بر تاریخ

مطالعه آثار ارسطو نشان می‌دهد او تاریخ را از آن روی که با واقعیت‌های جزیی و با اموری که به باور وی در آنها محتمل بودن ضروری نیست، سر و کار دارد، از شعر که سر و کارش با واقعیات کلی و امور محتمل هست، فروتر و پست‌تر دانسته و شعر را از تاریخ فیلسوفانه‌تر خوانده است. شادروان عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب ارزشمند، «تاریخ در ترازو»، در این باره چنین بیان داشته است: «در مکتب ارسطو امر محتمل آن است که هیچ چیز ناساز، بی‌معنی و بیهوده در آن نباشد که مانع قبول آن شود. چنان‌که اگر قبولش نیز حاجت به دلیل و اثبات داشته باشد باری در خود آن، چیزی که قبول آن را غیرممکن کند نتوان یافت. البته بنای شعر یا قصه‌ای که مضمون شعر است و در بیان ارسطو شعر نمی‌تواند از آن خالی باشد، بر امر محتمل است در صورتی که تاریخ آن‌گونه که در عهد ارسطو متداول بوده است، خود را به آنچه بر حسب روایت مآخذ روی داده است قانع می‌کند و کار ندارد که در اصل روایت چیزی هست که قبولش را مانع آید یا نه؟»

گفتنی است، ارسطو بر وجود رابطه‌ میان شعر و تاریخ هم تاکید می‌کند. رابطه تاریخ با شعر حاکی از تصوری است که او در باب ماهیت تاریخ داشته است، یعنی قرابت تاریخ با شعر و ادب. وی اساس شعر و همچنین تاریخ را بر پایه قصه و داستان پنداشته است.

نیازمند یادآوری است که قرابت این سه چنان است که گهگاه بین روایات تاریخ با قصص یا اشعار، سرمویی بیش فاصله نیست. به عنوان نمونه، در ادبیات دیرینه‌سال ایران، تواریخ و قصص در برخی مجموعه‌های کهن تاریخ ایران همچون کتاب، مجل التواریخ و القصص در کنار هم ذکر شده‌اند. در قرآن کریم نیز آنچه از احوال پیامبران و اقوام گذشته آمده، قصص نامیده شده است. در شاهنامه فردوسی هم آنچه به عنوان داستان یاد می‌شود در بسیاری اوقات نزد شاعر مفهوم تاریخ دارد.

با تمام این اوصاف، ارسطو به وجود تفاوت عمده‌ای هم میان تاریخ و شعر قائل بوده است. او بدان ایده معتقد بوده که کار هنر، ساختن است و این خصیصه در شعر وجود دارد، اما تاریخ را سر و کاری با ساختن نیست و بدین جهت شعر را باید برتر و فلسفی‌تر از تاریخ خواند.

● برآیند سخن

تاریخ در دوران درازی پست‌ترین و محقرترین انواع معرفت محسوب می‌گشت و این در حالی بود که فلسفه به مثابه عالی‌ترین اشکال معرفت تلقی می‌شد. اما در روزگار کنونی اوضاع تفاوت یافته است، به‌گونه‌ای که اهمیت تاریخ بر هیچ اندیشمندی پوشیده نیست و به تعبیر مبالغه‌آمیز بندیتوکروچه، مورخ و فیلسوف ایتالیایی معاصر، اکنون تاریخ نه تنها بر فلسفه برتری پیدا کرده است، بلکه آن را نیز دارد نابود می‌کند.

در واقع، آنچه باعث شد ارسطو و بسیاری دیگر از نامداران عرصه علم بر تاریخ بتازند و آن را فروتر از آن بدانند که در زمره دانش برشمارند، آن بود که برای مردمان روزگاران پیشین حصول معرفت تاریخی غیرممکن جلوه می‌نمود، زیرا تاریخ‌نوشته‌های آن دوران به جای کلیات بر جزئیات مبتنی و محدود به چارچوب یادکرد رخدادهایی چون حوادث سیاسی و نظامی بود، آن هم دور از هرگونه توجیه و تفسیر انسانی و اجتماعی. در بیشتر متون تاریخی ازمنه پیشین هیچ‌گاه از علت و دلیل بروز وقایع تاریخی سخنی به میان نمی‌آمد. شمار افزونی از مورخان روزگاران کهن، چرایی و چگونگی رخدادها برایشان مهم نبود و شاید بتوان در یک کلام گفت آنان کمترین آگاهی نسبت به فایده تاریخ نداشتند. خلاصه کلام آن که اثری از آنچه امروزه فلسفه تاریخ و تاریخ‌نگری فلسفی خوانده می‌شود در آثار تاریخی دوران باستان نمی‌توان یافت. نگاهی به کتاب‌هایی چون تاریخ هرودوت که غالبا عبارت هستند از جزئیات نامحتمل و روایت‌هایی که از تدبر عقلانی در آنها کمتر نشانی می‌توان جست، روشنگر آن است که چرا و به چه سبب ارسطو و ارسطوییان، تاریخ را در زمره علوم نمی‌پذیرفتند‌ و آن را از لحاظ عقلی پست‌تر از شعر می‌شمردند.

سورنا گیلانی