پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

«شالوده شکنی» در پست مدرنیسم


«شالوده شکنی» در پست مدرنیسم

به مناسبت سالمرگ ژاک دریدا

اصطلاح «شالوده‌شکنی (Deconstraction)» ‌مانند پست‌مدرنیسم‌ در تصور عموم معانی بسیاری دارد؛ اما معنی‌اش در فلسفه عبارت است از راهبردهای خاصی برای خواندن و نوشتن متن‌ها. این اصطلاح سال۱۹۶۷ و با چاپ ۳ متن از ژاک دریدا وارد ادبیات فلسفی شد: درباره گراماتُلُژی (ترجمه انگلیسی ۱۹۷۴)، نوشتن و تفاوت (ترجمه انگلیسی ۱۹۷۸) و سخن و پدیدارها (ترجمه انگلیسی ۱۹۷۳) «انتشار برق‌آسای» این ۳ اثر بی‌درنگ دریدا را به‌ عنوان شخصیتی عمده در حرکت جدید فلسفه و علوم انسانی ‌ که مرکزش پاریس بود‌ تثبیت کرد و اصطلاح شالوده‌شکنی را وارد مجموعه واژگانش کرد. دریدا و شالوده‌شکنی را عادتاً با پست‌مدرنیسم مرتبط می‌کنند، هرچند دریدا نیز همچون دلوز و فوکو این اصطلاح [پست‌مدرنیسم] را به کار نمی‌برد و از دچار شدن به هر نوع ایسمی می‌پرهیزد.

از میان ۳ کتابی که دریدا در سال ۱۹۶۷ به چاپ رساند، درباره گراماتلژی از لحاظ پی‌افکندنِ شالوده‌شکنی به‌عنوان شیوه‌ا‌ی برای خوانش نظریات جدیدِ زبان ‌بو‌یژه ساختارگرایی ‌ و تأملات هایدگر درباره عدم حضور هستی، جامع‌تر است و نیز اختلافی را که دریدا بر سر نیچه با هایدگر دارد، آشکار می‌کند. در حالی که هایدگر، نیچه را درون متافیزیک حضور جای می‌دهد، دریدا پای می‌فشارد که در نظر نیچه خواندنِ ‌و بنا بر این نوشتنِ ‌ متن فعالیت‌هایی اصیل بوده‌اند (دریدا ۱۹۷۴، ۱۹) و همین او را در [دوره] تعطیل شدن ( (Closure) و نه پایان) متافیزیک قرار می‌دهد، تعطیل‌شدنی که نوشتن را از لُگُس سنتی رها می‌کند.

لگس سنتی نوشتن را نشانه ‌ یا علامتِ دیدنی‌ ‌نشانه‌ای دیگر (یعنی گفتار) می‌داند و گفتار هم نشانه معنای کاملاً حاضر است.

دریدا می‌گوید این تعطیل شدن با آخرین تحولات در زبان‌‌شناسی، علوم انسانی، ریاضیات و فرمان‌شناسی (Cybernetics) ‌ که در آن نشانه‌ یا علامت نوشته‌شده کاملاً فنّی است یعنی از مقوله کارکرد (function) است نه از مقوله معنی‌ رخ داده است. دقیقاً رها شدن کارکرد از معنی نشان می‌دهد دوران آنچه هایدگر متافیزیک حضور می‌نامد به آخر رسیده، هرچند این به آخر رسیدن به‌معنی پایان نیست. درست همان‌گونه که هایدگر در مقاله «درباره مسأله هستی» صلاح می‌داند که روی واژه هستی ضربدر بزند و در عین حال آن را زیر علامت قابل روِیت باقی گذارد، دریدا تعطیل شدن متافیزیک را پاک شدن (erasure) آن می‌داند که در آن متافیزیک کاملاً از میان نمی‌رود، بلکه به‌صورت حک‌شده به‌عنوان یک طرف تفاوت باقی می‌ماند و علامت ضربدر خودش ردپای تفاوتی است که این علامت و آنچه را این علامت ضربدر می‌زند، می‌پیوندد و جدا می‌کند. دریدا این پیوستن و جدا کردنِ نشانه‌ها را (difference) می‌نامد، ابداعی که فقط هنگام تلفظ differance ِ و difference در زبان فرانسه قابل خواندن است و قابل شنیدن نیست

.a علامتی نوشته‌شده است که مستقل از صدا تغییر می‌کند و صدا وسیله ممتاز متافیزیک است. بدین معناdifferance به‌عنوان جای خالیdifference ِ و به‌عنوان کتابت قدیمی، گرَم (gram) ِ(حرفِ) گراماتلژی است؛ اما همان‌گونه که دریدا یادآور می‌شود «نمی‌شود علمی درباره کارکرد خودdifference داشته باشیم، همچنان که نمی‌شود علمی درباره منشأ خود حضور ‌ یعنی [در واقع] درباره یک نامنشأ (non origin) ‌ داشته باشیم.» در عوض، تنها باید ردّپای difference را مشخص کنیم و این همان شالوده‌شکنی است.

دریدا می‌گوید چون کل زبان در سطح کارکردی‌اش دستگاهی از تفاوت‌هاست (differences)، کل زبان حتی وقتی تکلم می‌شود، نوشتن است و وقتی معنی را منشأ در نظر می‌گیریم ‌ که برای خودش حاضر و کامل است‌ این حقیقت سرکوب می‌شود. بنابراین متن‌هایی که معنی یا وجود را موضوع خودشان در نظر می‌گیرند بسیار پذیرای شالوده‌شکنی هستند، چنان که همه متن‌های دیگر نیز تا آنجا که ملحق به متن‌های مذکور هستند، پذیرای شالوده‌شکنی هستند.

به نظر دریدا نشانه‌ها یا علامت‌های نوشته‌شده خودشان را درون حدود طبیعی سامان نمی‌دهند، بلکه زنجیره‌هایی از دلالت را شکل می‌دهند که در همه جهات پرتوافکن می‌شوند. دریدا گفته مشهوری دارد که «هیچ بیرون ‌از ‌متنی وجود ندارد.» یعنی متن تفاوت هر بیرون و درونی را در بر می‌گیرد. پس متن یک کتاب نیست و به بیان دقیق مؤلف ندارد، بلکه نام مؤلف نشانه‌ای است پیوسته به نشانه‌های دیگر و هیچ نشانه اصلی‌ای (مانند نماد قضیب (phallus) در [متن‌های ژاک] لاکان) در متن حاضر یا حتی غایب نیست. این مطلب درباره اصطلاحdifferance هم که تنها می‌تواند به‌عنوان مکمّلی برای جای خالی میان نشانه‌ها عمل کند، درست است. بنا بر این دریدا پای می‌فشارد کهdifferance دقیقاً نه یک واژه است و نه یک مفهوم. در عوض، آن را فقط می‌توان به‌عنوان بازی سرگردان تفاوت‌ها دانست که هم جای خالی نشانه‌ها نسبت به یکدیگر است و هم به تعویق انداختن معنی یا حضور هنگامی که نشانه‌ها خوانده می‌شوند.

پسdifferance را چگونه می‌توان توصیف کرد؟ دریدا از پاسخ به این پرسش که چه کسی یا چه چیزی تفاوت می‌کند می‌پرهیزد، چون اگر پاسخ دهد بدین معنی خواهد بود که به جای مکمل‌های بی‌نهایت ‌که «differance» تنها یکی از آنهاست ‌ یک اسم خاص برای تفاوت وجود دارد. از نظر ساختاری، این سرگردانی مکمل‌ها درست همانند همه نام‌های هستی عمل می‌کند که به نظر هایدگر هستی را به حضور باشندگان فرو می‌کاهد، بنابراین تفاوت وجودی آنها را نادیده می‌گیرد؛ اما دریدا تفاوت وجودی را تفاوتی در میان تفاوت‌های دیگر در نظر می‌گیرد، به‌عنوان محصول آنچه اصطلاحdifferance فراهم می‌کند. به گفته او differance» به‌نحوی خاص و عجیب، از تفاوت وجودی یا از حقیقت هستی قدیمی‌تر است.» پس شالوده‌شکنی تکرار این مکمل را دنبال می‌کند.

شالوده‌شکنی بیشتر فعل خواندن و تغییر دادن متن‌هاست تا نظریه‌ای درباره متن‌ها و در این خواندن و تغییر دادن دنبال کردنِ حرکاتdifferance ِمتن‌های دیگری می‌آفریند که با متن اول درهم‌ تنیده‌اند. با این که در بازی تفاوت‌هایی که ناشی می‌شوند نوعی بی‌حسابی وجود دارد، این بی‌حسابی خودسریِ خواننده‌ای که متن را وامی‌دارد که آنچه او می‌خواهد معنی دهد نیست. این مسأله کارکرد است نه معنی، البته در صورتی که منظور از معنی حضور پایان‌بخش باشد و پیوندهای دلالت‌گر که در شالوده‌شکنی دنبال می‌شوند نخست از سوی خود متن ارائه می‌شوند. پس خواندنِ شالوده‌شکنانه معنی را تصدیق یا تحمیل نمی‌کند، بلکه جاهایی را علامت‌گذاری می‌کند که کارکرد متن در مقابلِ معنیِ ظاهری‌اش یا در مقابل تاریخ تفسیرش عمل می‌کند.

نویسنده: گری ایلزورث

مترجم:‌علی اصغری / منبع: استنفورد