پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فهیمه رحیمی و این همه رکورد


فهیمه رحیمی و این همه رکورد

فهیمه رحیمی در طول ۲۳ سال نویسندگی اش, فقط سه مصاحبه مفصل انجام داد چاره ای نیست جز اینکه برای شرح احوالات خانم نویسنده به همین مصاحبه ها رجوع کنیم و از کنار هم قرار دادن اطلاعات آنها, تصویری دقیق تر از دانیل استیل ایرانی بسازیم

آفتاب: منابع تحقیق درباره فهیمه رحیمی بسیار محدود است؛ نه خبرنگاران و منتقدان کنجکاوی چندانی درباره او داشتند و نه خودش چندان اهل تبلیغات و خودنمایی بود. در طول ۲۳ سال نویسندگی اش، فقط سه مصاحبه مفصل انجام داد (با شماره ۳۷ مجله «زنان» در ۱۳۷۶. با روزنامه کارگزاران در ۱۳۸۵۸ و با یوسف علیخانی برای کتاب «معجون عشق» در ۱۳۸۹).

رحیمی یک بار به خود ما گفت که غیر از مصاحبه کوتاهش با مجله ما (شماره ۱۱۵)، در همه مصاحبه های دیگرش دست برده اند. با اینحال چاره ای نیست جز اینکه برای شرح احوالات خانم نویسنده به همین مصاحبه ها رجوع کنیم و از کنار هم قرار دادن اطلاعات آنها، تصویری دقیق تر از دانیل استیل ایرانی بسازیم.

- متولد ۲۰ خرداد ۱۳۳۱ بود. کودکی را در خیابان ۱۷ شهریور گذرانده و به قول خودش «بچه دروازه دولاب» بود. پدرش در کارخانه صابون سازی کار می کرده. تا مدتی انشاهایش را مادرش می نوشت. یک بار رحیمی به او اعتراض می کند که چرا همیشه با جمله کلیشه ای «البته واضح و مبرهن است» مطلب را شروع می کند؟ مادرش هم کاغذ را مچاله کرده و انداخته دور و گفته برو خودت بنویس.

- از کودکی به نوشتن علاقه داشته. نخستین فعالیت ادبی جدی اش نوشتن قطعه ای با عنوان «دلم برای پروانه می سوزد» در ۹سالگی بوه. بعدها هم علاقه به شعر را حفظ کرد. شعرهایی که نظام دشتی (رمان های «زخم خوردگان تقدیر» و «هنگامه») برای هنگامه می سرود، همگی کار خودش بود.

- کتابخوان حرفه ای بوده. در ۱۳ سالگی «جنگ و صلح» تولستوی را خوانده. نویسندگان محبوبش بزرگ علوی، ارنست همینگوی، رومن رولان و خواهران برونته بودند.

- سال ۱۳۴۷ و بلافاصله بعد از دیپلم ازدواج کرد. خانواده همسرش از خانواده های قدیمی تهران هستند. یک پسر و یک دختر دارد. دخترش یک انتشاراتی دارد به اسم آوای چکامه (چکامه اسم نوه رحیمی است) که کتاب های این ده سال آخر را منتشر کرده است.

- هم تجربه تحصیل در دانشگاه و هم تجربه تحصیل در حوزه را داشت. در دانشگاه (کجا؟ نمی دانیم)، رشته ادبیات می خواند که نیمه کاره رهایش کرد. رحیمی دلیل این ترک تحصیل را در مصاحبه «زنان» بارداری اش گفته بود و در مصاحبه «کارگزاران» مخالفت همسرش به خاطر جو نامناسب دانشگاهه ها در پیش از انقلاب. بعد از دانشگاه، سه سال در حوزه علمیه آب منگل (مشایخی) تهران، دروس دینی خواند که آن هم به خاطر نقل مکان به کرج نیمه کاره ماند.

- رحیمی در جوانی، تجربه خبرنگاری داشته و خبرنگار ورزشی «زن روز» بود. در ضمن از زندگی خصوصی زنان شکست خورده هم گزارش تهیه می کرد. احتمالا این گزارش ها اولین جرقه داستان های او بوده اند.

- رحیمی برای چاپ اولین رمانش (بازگشت به خوشبختی) به ناشران زیادی سر زد و با جواب منفی مواجه شد. عاقبت برادران شهبازی (مدیران دو نشر پگاه و چکاوک) از کتاب او خوششان می آید. خاطره ای که رحیمی از واکنش مخاطبان به این کتاب تعریف کرده، واقعا تکاندهنده است: «... رفتم بالا و دیدم پشت یک میز یک چیزی مثل کوه نامه است ... گفتم اینها مال من است؟ نامه ها را بغل کردم. حال گریه می کردمو با گریه من هر دو برادران شهبازی هم گریه می کردند...»

- تا آخر عمر، حق شناسی اش نسبت به برادران شهبازی کم نشد. بیشتر روزها به دفتر انتشارات چکاوک سر می زد و به تلفن های خوانندگانش پاسخ می داد. یک بار فرج سرکوهی که خیال می کرده فهیمه رحیمی اسم مستعار گروهی از نویسندگان است و کل قضیه فروش و تیژاهای بالا هم تبلیغ ناشر، برای درآوردن ته و توی ماجرا به این انتشاراتی رفته بود که از شانس همان موقع پستچی با دو گونی نامه از خوانندگان رحیمی سر می رسد.

- رحیمی به تمام نامه های خوانندگانش پاسخ می داد. خودش هر شب چند نامه را می خواند و آخر هفته ها هم با خانواده این کار را گروهی و با سرعت بیشتر انجام می دادند. روش او این بود که یک کارت پستال برای صاحب نامه می فرستاد. در مصاحبه کارگزاران گفته بود به حداقل ۶۰ هزار نامه پاسخ داده است.

- رحیمی دو بار به خاطر درخواست خوانندگانش برای رمان هایش دنباله نوشت. «ماندانا» را به عنوان دنباله «پنجره» نوشت و در «هنگامه» کاراکترهای «زخم خوردگان تقدیر» را به وصل هم رساند.

- از مصاحبه گریزان بود. یکی از خاطرات مشترک خبرنگاران ادبی، پیچاندن های اوست. مصاحبه گر مجله «زنان» در ابتدای مصاحبه اش ۵ صفحه درباره سختی این مصاحبه نوشته و خبرنگار کارگزاران گفته رحیمی به بهانه پسرش و سفر حج، چهار ماه قرار را عقب انداغخت!

- از ۶۹ تا ۹۱، رحیمی ۳۰ عنوان رمان منتشر کرد. اوج فعالیت او سال ۷۸ بود که ۴ کتاب (آریانا، اشک ستاره، روزهای سرد برفی و هنگامه) منتشر کرد. آخرین رمانش (غوغای بی هیاهو) همین سال گذشته منتشر شد.

- طبق آمار، رحیمی در مجموع ۱۱۷۰۰ صفه داستان تولید کرده؛ یعنی متوسط ۳۹۰ صفحه برای هر کتاب. پرحجم ترین رمان او «آریانا»ست در دو جلد و ۶۲۴ صفحه و کم حجم ترین. اولین کتابش «بازگشت به خوشبختی» با ۲۰۵ صفحه.

- نگارش هر کتاب برای رحیمی به طور متوسط ۶ ماه طول می کشید. صبح های زود بعد از نماز صبح می نوشت. عادت های نوشتنش، استفاده از اتاق دربسته و شنیدن موسیقی ملایم در اتاق کار بود. در فاصله بین رمان، برای رفع خستگی جدول حل می کرد. مجله جدول محبوبش «عنوان» بود.

- می گفت اغلب سوژه هایش را از رخدادهای واقعی گرفته. گاهی برای سوژه یابی به دادگستری مراجعه می کرد. بعد از انتخاب سوژه هم حسابی تحقیق می کرد؛ مثلا برای رمان «پاییز را فراموش کن» به خرم آباد سفر کرد تا همه مکان های رمانش واقعی باشند.

- محبوبترین رمان او «پنجره» بود که تا به حال ۳۳ بار تجدید چاپ شده. رمان «اتوبوس» با ۲۷ چاپ دوم است. در فهرستی که تیر ۸۵ وزارت ارشاد از پرفروش ترین رمان های بعد از انقلاب ارئه کرد. رحیمی با داشتن هفت کتاب در میان ۴۷ پرفروش، رکورددار آن فهرست بود.

- رحیمی خودش از میان آثارش، «اتوبوس» را بیشتر از بقیه دوست داشت. با اینحال به همه کاراکترهایش علاقمند بود و حرف های عجیبی در مورد آنهاه می زد: «به خاطر اغلب قهرمان های رمان هایم گریه کردم. اصلا دوستا نداشتم خیلی هایشان چنان راهی را بروند. می گفتم تجربه شده و سخت است. بیا راه دیگری انتخاب کن ولی بعد به من نهیب زده می شد که ما داریم تو را می بریم، تو فقط بنویس!»