دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
ابراهیم, پیشرو ایمان اخلاقی و عقلانی
همایش بینالمللی فلسفه دین معاصر با هدف ایجاد بستری مناسب برای گفتوگو میان اندیشمندان شرق و غرب توسط انجمن علمی فلسفه دین ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی روزهای سوم و چهارم دیماه برگزار شد.
از میان سخنرانهای این همایش، بخشهایی از سه سخنرانی که توسط دکتر مسعود امید عضو هیات علمی دانشگاه تبریز، دکتر علیاصغر مصلح عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر حسن میانداری عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران ایراد گردید، ارائه میشود.
● امید: ایمان ابراهیمی، ایمان جهتدار شده با عقلانیت اخلاقی است
تفسیر کرکگور از داستان ابراهیم (ع) مستلزم آن است که نظریه ایمان را از هرگونه عقلانیت تخلیه کنیم، اما به عقیده من، ما میتوانیم با تفسیری دیگر از داستان ابراهیم (ع)، با گذر از رویکرد کرکگوری در ایمانگرایی که به هیچ عقلانیتی در اخذ و کسب ایمان معتقد نیست، نوعی از عقلانیت را در نظریه ایمان بپذیریم.
پس از بررسی متون مختلف میبینیم داستان ابراهیم (ع) دو مرحله دارد، در حالی که کرکگور تنها یک مرحله را مورد توجه قرار میدهد و توجه به بخش دوم میتواند ما را از خوانش کرکگور فراببرد.
در مرحله اول داستان ابراهیم، شهسوار ایمان یعنی همان ابراهیم(ع)، رویایی میبیند و اینگونه تلقی میکند که باید فرزند خود را قربانی کند و با تاکید کرکگور بر این مرحله، رویکرد وجودی و ایمانگرایانه مطرح میشود اما این داستان بخش دومی نیز دارد که گویای این است که اگر در بخش اول شهسوار ایمان را داریم، در بخش دوم یک شاهنشاه اخلاق وجود دارد که همان خداوند است.
در بخش دوم، خداوند قاطعانه خطاب به ابراهیم (ع) هشدار میدهد که حق ندارد انسان بیگناه را قربانی کند و کرکگور این ندا را نادیده گرفته است بنابراین در اینجاست که داستان آغاز میشود و خداوند به ما میگوید اگر ایمانی با تسلیم محض شروع شد، ایمان ابراهیمی نیست.
در واقع داستان ابراهیم، داستان تادیب ایمان است و ایمان ابراهیمی در پایان کار و وقتی ایمان مزین به اخلاق و جهتدار میشود، پدید میآید؛ چرا که ایمان بدون جهت اخلاقی، ایمان نیست.
انسانها حق ندارند بگویند من تسلیم محض خدا هستم، بلکه باید بگویند آیا من تسلیم محضی هستم که جهت اخلاقی دارد یا نه؟ بنابراین اگر ابراهیم شهسوار ایمان است نه به خاطر تعلیق اخلاق، بلکه به دلیل جهتدار شدن ایمان به دست اوست که شهسوار ایمان است.
در واقع خدای ابراهیمی، خدای مقید به اخلاق است؛ بدین معنا که خداوند در نسبت با انسان خود را مقید کرده با او ارتباطی اخلاقی برقرار کند. بنابراین وقتی خداوند به ابراهیم (ع) دستور میدهد تو حق نداری انسان را سر ببری به این معناست که خداوند انسان را محترم میشمارد و برای او ارزش قائل است.
بنابراین میتوان از عقلانیت اخلاقی ایمان ابراهیمی سخن گفت. این نتیجه مبتنی بر این نکته است که اخلاق خود دارای عقلانیتی است که اگر ایمان مقید به قواعد آن شود، واجد نوعی عقلانیت خواهد شد که میتوان با عنوان عقلانیت اخلاقی از آن یاد کرد.
در این شرایط هر کجا هیچ رد پایی از اخلاق نباشد، ردپایی از ایمان ابراهیمی نیز وجود نخواهد داشت و اگر کسی بخواهد از زندگی خود عنوان اخلاق را پاک کند ولی مدعی ایمان ابراهیمی باشد، فکر میکنم این داستان پاسخ منفی به او خواهد داد.
● مصلح: شرایط جهان معاصر، تمرین کردن نگاه میان فرهنگی را ایجاب میکند
برقراری مناسبات مسالمتآمیز میان فرهنگها، مستلزم درک عمیق پیروان ادیان از یکدیگر است تا جایی که میتوان گفت سرنوشت گفتوگوی فرهنگها و اساسا مناسبات میان فرهنگی، وابسته به مناسبات ادیان با یکدیگر است و بدون برقراری یک نسبت صلحآمیز و از سر مفاهمه بین ادیان، گفتوگوی بین فرهنگها معنایی ندارد.
اما نکتهای که گفتوگوی ادیان در زمان ما را متفاوت میکند این است که ما در شرایطی به سر میبریم که یک صورت فرهنگی بر تمام صورتهای زندگی غالب است. در واقع آنچه مسلم است این که زبان مشترک انسان معاصر و تمام مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، روشی و نظری کنونی را فرهنگ مدرن فراهم کرده است و از همین جهت گفتوگوی ادیان به طور کلی با فرهنگ مدرن نسبتی دارد، یعنی اگر کسی از گفتوگوی ادیان سخن بگوید، اما این گفتوگو را از شرایط غلبه فرهنگ مدرن منفک ببیند، سخن او سخنی انتزاعی خواهد بود و پای گفتوگوی مورد نظرش بر زمین واقع قرار نخواهد داشت. آن چیزی که بین فرهنگها و از جمله ادیان پیوند برقرار کرده فرهنگ مدرن است. نحوه صحبت کردن، توجه ما به روش، تفکیک کردن، توجه ما به دیگری، صلح، همزیستی و ... همه مفاهیمی مدرن است.
بنابراین یک پایه نظری گفتوگوی ادیان، توجه دادن به زیستجهانی است که فرهنگ مدرن پدید آورده است و این فرهنگ مدرن است که سرنوشت گفتوگوی ادیان را تعیین میکند. لذا پایه بحث گفتوگوی ادیان، در درجه اول، توجه به نسبت ادیان با فرهنگ مدرن و مناسبات فرهنگی برخاسته از فرهنگ مدرن است.
امید: اخلاق خود، دارای عقلانیتی است که اگر ایمان مقید به قواعد آن شود، واجد نوعی عقلانیت خواهد شد که میتوان با عنوان عقلانیت اخلاقی از آن یاد کرد. در این صورت هر جا ردپایی از اخلاق نباشد، ردپایی از ایمان ابراهیمی نیز نخواهد بود
در زمان معاصر ما انسانهایی هستیم که با سنتهای مختلف به هم رسیدهایم.
به این معنا که در دنیایی زندگی میکنیم که مسائل مشترکی ما را به هم پیوند داده است و ناچاریم برای زندگی کردن با هم گفتوگو کنیم؛ گفتوگویی که معنایی کاملا متعین و واقعی دارد و یک بحث نظری نیست. برای زیستن در چنین جهانی اولین اصلی که باید رعایت کنیم ترک خودمحوری و خودمطلقبینی است، اما در بین عناصر فرهنگی، دین دارای ویژگی خاصی است که آن را به دشوارترین مورد در بحث میان فرهنگی تبدیل میکند.
پایه دینداری مطلق دین ایمان خویش است، بنابراین دعوت به نگاه میان فرهنگی در بحث ادیان، دشوارترین دعوت است، اما در زمان ما یک ضرورت است و ادیان مختلف در این ماجرا استعدادهای متفاوتی دارند.
در الگوی میانفرهنگی دعوت میشود فرد با فاصله گرفتن از خود در یک نقطه میانه قرار گیرد، فرد باید خود را در نسبتی متقارن با دیگران ببیند و این شامل صرف احترام نیست، بلکه اساسا خود را در موضع گفتوگو در نسبت با دیگری قرار دادن است.
به نظر میرسد شرایط جهان معاصر، تمرین کردن نگاه میانفرهنگی و نگاه میاندینی را ایجاب میکند. اما با توجه به این که این گفتوگو باید در متن واقع صورت گیرد، باید گفت سبک سنتی و بیان اعتقادات در گفتوگوی ادیان و با توجه به تحولات درون ادیان و شرایط زیست جهان فعلی کارساز نیست و باید در صورت این گفتوگوها نیز تا حدی تجدیدنظر کنیم.
به نظر میرسد یکی از بسترهای بسیار مناسب این است که به جای این که هر دینی بر اصول و اعتقادات خود پا بفشارد و حداکثر این است که به صورت زیبا و دیگرپسند و عقلپسند به تبیین و تقریر این اصول بپردازد باید با مسائل عالم معاصر درآویزیم.
یکی از راههای گفتوگوی ادیان در عالم واقع که به نتایجی منجر میشود که قطعا تاثیری عینی و سریعتر در زندگی انسان معاصر دارد، گفتوگو در باب مسائل مشترک انسان معاصر است؛ یعنی در شرایطی که سرنوشتها با هم گره خورده و انسان با مسائلی روبهروست.
یکی از راههای بیان توان ادیان این است که به جای مباحثه بر سر اعتقادات ادیان که گاهی پیدا کردن نقاط مشترک در این زمینه بسیار دشوار است، با مسائل انسان معاصر مانند محیطزیست، آینده انسان، بحران معنویت، تکنولوژی، نحوه برقراری نسبت میان انسانها و ... که در وجود آنها هیچ تردیدی نیست، درآویزند.
● میانداری: استخراج انسانشناسی قرآنی ـ تکاملی از نظریه نفس ملاصدرا
میتوان از نظریهای که در باب نسبت معرفت دینی و اخلاق از قرآن قابل استفاده است، با کمک نظریه تکامل داروین به عنوان یک نظریه علمی و فضیلتگرایی معرفی شناختی به عنوان یک نظریه فلسفی دفاع کرد. این نظریه قرآن وقتی مقدمات علمی و فلسفی مذکور را به نظریه انسانشناسی ملاصدرا تزریق کنیم، قابل تبیین فلسفی خواهد بود.
از منظر قرآن، خصوصیات بد اخلاقی است که مانع اصلی عدم درک حقایق و ایمان نیاوردن است. این خصوصیات بد اخلاقی در آنچه با عناوین مختلف و از جمله فؤاد در قرآن از آن یاد شده است، تاثیر میگذارند و این قلب که در ادبیات قرآنی چیزی است که هم دارای خصوصیات شناختی و هم دارای خصوصیات اخلاقی و هم دارای خصوصیات دینی است، به واسطه خصوصیات بد اخلاقی از نظر شناختی و اخلاقی دچار مشکل میشود.
این نکتهای است که از نظریه تکامل و باتوجه به مفهوم انتخاب طبیعی و اینکه این انتخاب مبتنی بر یک خودخواهی تکاملی است، قابل استخراج و تبیین است. بر این اساس باید گفت ویژگیهای جانوران براساس آنچه به بقا و تولید مثل آنها کمک میکند، شکل میگیرد و خلقیات انسان نیز که جدا از سایر جانداران نیست، برهمین اساس قابل توضیح است و اگر از نظریه انسانشناسی ملاصدرا مفهوم نوع طبیعی را که براساس آن نوعی طبیعیگرایی اخلاقی مطرح میشود و مبتنی بر آن، کمال اخلاقی همان کمال عقل نظری است، کنار بگذاریم میتوان گفت عقل نظری ممیزه انسان نیست و از طرف دیگر اخلاقیات عمومی انسانها مبتنی بر انتخاب طبیعی شکل میگیرد.
نتیجه اینکه نظریه ملاصدرا درباب نفس که به شکل تشکیکی مطرح میشود و جنبههای عقلانی، اخلاقی و احساسی را همراه با هم دارد، اگر در پرتوی نظریه تکامل و با تخلیه شدن از عناصر ذاتگرایانه یونانی نگریسته شود، تنها نظریهای است که میتواند آنچه را قرآن درباب انسان میگوید، تبیین کند.
ملاصدرا تجرد مثالی را مطرح میکند که بیشتر انسانها در مسیر کمال خود، در حد همین تجرد مثالی باقی میمانند که به یک معنا تفاوت چندانی با حیوانیت ندارد. قوای شناختی و اخلاقی این انسان به گونهای است که ممکن است به مرحله ایمان نرسد و همین انسان است که قرآن همچنان آن را با حیوانات مقایسه میکند.
مفهومی از فلسفه ملاصدرا که گذر از تجرد مثالی به تجرد عقلی را توضیح میدهد، حرکت جوهری است که با انقلاب در ذات انسان را واجد قلبی میکند که آنچه را پیش از این نمیدید و نمیشنید، میبیند و میشنود و با وجود مراتب پیشین دارای مرتبهای میشود که انقلابی را در قوای شناختی او پدید میآورد.
سید مهدی موسوی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب رافائل گروسی مجلس شورای اسلامی حج انتخابات دولت شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم حسین امیرعبداللهیان رسانه
تهران هواشناسی شهرداری تهران فضای مجازی وزارت بهداشت قتل آموزش و پرورش سلامت شهرداری سازمان هواشناسی باران پلیس
ایران خودرو قیمت دلار قیمت طلا بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان مسکن قیمت تورم
تئاتر محمدعلی علومی سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مهناز افشار دفاع مقدس سینمای ایران صدا و سیما مسعود اسکویی سینما کتاب
مغز دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین طالبان طوفان الاقصی نتانیاهو
فوتبال استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران نساجی بازی رئال مادرید بارسلونا جواد نکونام پرسپولیس سپاهان باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی اینترنت فناوری اپل مایکروسافت سامسونگ آیفون باتری گوگل ناسا ویندوز ماهواره
رژیم غذایی مواد غذایی پزشک چای زیبایی ویتامین بیمه کاهش وزن آلرژی افسردگی