جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

شهروندان به منزله مشتری


شهروندان به منزله مشتری

در نگاه اول به نظر می رسد كه اقتصاد و اخلاق با یكدیگر چندان ارتباطی ندارند در گذشته, برخی از برجسته ترین اقتصاددانان وظیفه خود می دیدند كه مشكلات اجتماعی جدی روزگار خود را مورد بحث و مداقه قرار دهند

در نگاه اول به نظر می رسد كه اقتصاد و اخلاق با یكدیگر چندان ارتباطی ندارند. در گذشته، برخی از برجسته ترین اقتصاددانان وظیفه خود می دیدند كه مشكلات اجتماعی جدی روزگار خود را مورد بحث و مداقه قرار دهند. آلفرد مارشال، پدر اقتصاد نئوكلاسیك می نویسد: فقر و شیوه های مبارزه با آن »بزرگ ترین و اصلی ترین جاذبه را برای مطالعات اقتصادی فراهم كرده است». با وجود این، پیچیدگی اقتصاد جهانی امروز، تأملات اخلاقی درباره آن را با چالش مواجه كرده است.

همچنین ادعای بسیاری از اقتصاددانان مبنی بر این كه در تحقیقات خود ارزش ها را وارد نمی كنند، مانعی بزرگ بر سر راه فلاسفه اخلاق و مردم عادی قرار داده است كه می توانستند گفتمان مؤثر و مفیدی با اقتصاددانان داشته باشند.

با این تفاصیل، جای خوشحالی است كه جایزه نوبل اقتصاد در سال ۸۹۹۱ به آمارتیا سن، اقتصاددان هندی الاصلی داده می شود كه كارهای او نشان دهنده پیوند عمیق اقتصاد و اخلاق می باشد. شاید هیچ كس به دقت وی درباره جنبه های اخلاقی مبانی نظریه اقتصادی و معضلات اقتصادی معاصر مانند فقر، جمعیت و نابرابری بحث نكرده باشد. دیدگاه های وی به ما چه به عنوان اقتصاددان، چه فیلسوف اخلاق و چه مخاطبان عادی كمك می كند كه در چارچوبی عام تر، ناظر بر این كه چه چیزی برای افراد و جوامع مفید و صحیح است، به درك عمیق تری از كالاها و خدمات اقتصادی دست یابیم.

تأملات اخلاقی از قبیل آن چه سن انجام داده است، برای مقابله با ادعای مدافعان جهانشمولی نظام سرمایه داری كه قائلند سرمایه داری خود را به عنوان تنها نظام اقتصادی امكان پذیر به اثبات رسانده است، بسیار ضروری است. اگرچه روشن است كه بازار آزاد نقش مهمی در اقتصاد جوامع (اعم از جوامع غربی و غربی شده) ایفاد می كند، اما ما باید شكل و نقش سازوكار بازار را در فضایی فراتر از اقتصاد، مورد ارزیابی قرار دهیم.

گزاره ها و قضایای كلی لزوماً باید به استدلال های اخلاقی مستند شوند. تفكر اخلاقی درباره حیات اقتصادی مستلزم آن است كه بفهمیم، چگونه علم اقتصاد با سایر ابعاد زندگی مرتبط می شود. به عبارت دیگر، یك نگرش اخلاقی به اقتصاد نه تنها به چگونگی عملكرد درونی بازار توجه دارد. بلكه در لایه ای عمیق تر در پی آن است كه اصول و رویه های مبتنی بر بازار، چه آثاری بر سایر بخش ها و نهادهای اقتصادی یك جامعه دموكراتیك بر جای می گذارد. شاید سرمایه داری كارآترین سازوكار اقتصادی درونی را به دست دهد، اما آثار ـ پیش بینی شده و پیش بینی نشده ـ آن بر دیگر فضاهای جامعه چیست؟ ما نمی توانیم جنبه های اخلاقی بسیار مهم این سؤال را نادیده بگیریم.

● فرد به مثابه «مشتری»

سن در بسیاری از نوشته های خود اظهار می كند كه ارزیابی نظم اقتصادی موجود، باید با توجه به تأثیرات آن بر توانایی انسان برای داشتن یك عملكرد خوب در جامعه صورت گیرد. وی تأكید می كند كه باید به انسان ها به عنوان عاملان اخلاقی دارای آزادی، مسئولیت و توانایی نگریسته و رفتار شود. چالش اصلی از دیدگاه سن این جاست كه زندگی اقتصادی (و هر بخش دیگری از زندگی) را در افقی وسیع تر یعنی در افق اخلاق ببینیم. او در پایان یكی از مقالاتش می گوید: «آخرالامر، مسأله اصلی این است كه ما چگونه یكدیگر را ببینیم.»

اگر نظر وی صحیح باشد، ما با مشكلی جدی مواجهیم و آن این كه زبان و گفتمان بازار محور، به نحوی اعجاب انگیز در زندگی روزمر ه آمریكایی معاصر گسترش یافته است. هم اكنون نگاه به افراد و رفتار كردن با آنان به عنوان «مشتریان» در بسیاری از فضاهای جامعه ـ اگر نگوییم در بیش تر آن ها ـ كاملاً متداول است. در بخش فعالیت های تجاری، عباراتی همچون «خدمات به مشتریان»، «كسب رضایت مندی مشتری» و «تعهد به مشتری» تبدیل به شعارهایی برای بازاریابی شده اند. این مفاهیم از خاستگاه خود ـ بازار ـ به سایر بخش های جامعه نیز سرایت كرده اند. از جمله تأثیرات این پدیده، تغییر در سیاست های بهداشتی است كه بیماران را به مشتری خدمات بهداشتی تبدیل كرده است. هم اكنون متخصصان مربوطه از «نظام بهداشتی متمركز بر مشتری» دفاع می كنند. در حالی كه ناظران مسائل بهداشتی، از مزایای چنین تفكر و رویه ای سخن می گویند، گروه بسیار اندكی به این بعد مسأله یعنی گسترش یك گفتمان و تفكر مشتری محور، توجه دارند.

در نظام آموزش عالی نیز مدیران و اعضای هیأت امنای دانشگاه، با مشاهده هزینه های فزاینده و نیز رقابت شدید متقاضیان ورود به دانشگاه، به این سمت روی آورده اند كه دانشجویان را مشتری تلقی كنند؛ مشتریانی كه در ازای دریافت شهریه، باید رضایت آنان را كسب نموده و برای جلب آنان با یكدیگر رقابت كنند. حتی زندگی شخصی مردم نیز از تأثیرات نگرش بازار محور مصون نیست. آژانس های دوست یابی، افراد مجرد را مشتری یكدیگر كرده اند. همان طور كه برای خرید به بازار می روید، می توانید زوج مناسب خود را نیز از این آژانس ها خریداری نمایید!

نفوذ ادبیات بازاریابی در كلیساها نیز قابل توجه است. دیگر عناوینی مانند «برای كلیسای خود بازاریابی كنید» یا «كلیساهای آسان ـ كاربر» باعث تعجب ما نیست. چنین گفتمانی، رسالت كلیساها را در ارائه دیدگاه های دینی و انتقادی نسبت به جامعه، با چالش مواجه كرده است. چرا كه این كلیساها نمی خواهند مشتری های خود را ناراضی كرده یا آن ها را از دست بدهند.

شاید ابتدائاً به نظر رسد، استفاده روزافزون از ادبیات بازاریابی مشتریان و مصرف كنندگان، صرفاً یك مسأله زبانی باشد؛ اما با توجه به شواهد مختلف از مفاد كتاب مقدس درباره قدرت كلام ـ از كلام الهی و انسانی گرفته تا نقد فرهنگی معاصر و نظریه پسامدرن ـ زبانی كه به كار می بریم، تفاوت های عینی، در ساختن واقعیات فردی، گروهی و اجتماعی ما بر جای می گذارد. لذا دغدغه ما نسبت به روند موجود، صرفاً یك مسأله زبانی نیست، زیرا گفتمان مشتری و مصرف كننده، با یك ساختار و مجموعه ای از رویه ها گره خورده است كه با انسان ها چنین برخورد می كند.

ممكن است مدافعان این نگرش بازار محور پاسخ دهند كه مشتری تلقی كردن خود و دیگران، منعكس كننده یك تحول مثبت است؛ چرا كه این الفاظ، نوعی احساس مسئولیت و خدمت به دیگران را القا می كند. مسلماً برخورد با افراد به عنوان مشتری، در شرایط صحیح آن، نه تنها معقول است بلكه از حیث اخلاقی نیز بایسته است؛ اما باید دقت داشت این خدمات به كدام افراد و به چه شیوه هایی تعلق می گیرد؟ چنین گفتمانی كارآیی را بر عدالت و منافع اشخاص را بر منافع جمع ترجیح می دهد و این است كه تهدیدی اخلاقی به شمار می رود.

● مشتری یا شهروند؟

تفاوت در واژه مشتری و شهروند را در نظر بگیرید. مفهوم شهروند بیشتر در حیطه های سیاسی و مدنی كابرد دارد. اگر چه این تعبیر نیز محدودیت های خاص خود را داراست، معنای اول آن گویای این است كه با همه شهروندان باید به طور یكسان برخورد نمود. ظهور سیاسی بنیادین این برابری، در این آموزه است كه هر شهروند یك رأی دارد و فراتر از آن، برابری حق آزادی بیان با حق مشاركت در زندگی سیاسی و مدنی است. این گونه است كه اهمیت رقابت های سیاسی روشن می شود. افراد ثروتمندتر نباید قدرت و نفوذ سیاسی بیشتری داشته باشند. علاوه بر این، حقوق سیاسی و مدنی شهروندان بستر مناسبی فراهم می كند كه همگان به طور برابر مشاركت داشته باشند.

با این مقدمه، این سؤال را مطرح می كنیم كه آیا مشتریان مختلف با یكدیگر برابرند؟ در معانی سطحی و اولیه، همه افراد باید حق نگهداری اموال و خرید و فروش در بازارهای آزاد را داشته باشند و مثلاً نژاد و جنسیت نباید افراد را از این حقوق محروم كند. اما در معنایی عمیق تر، درمی یابیم كه مصرف كنندگان در بازار با یكدیگر برابر نیستند، بلكه فی الواقع دلارها با هم برابرند. هر یك دلار است كه با دلار دیگر نفوذ و قدرت یكسانی در بازار دارد. از آنجا كه مشتریان یا مصرف كنندگان با مقادیر یكسانی از دلار وارد بازار نمی شوند، از قدرت یكسانی نیز در بازار برخودار نخواهند بود.

این واقعیت، جایی كه بحث از یخچال و تلویزیون و امثال آن باشد، مشكلی اخلاقی تولید نمی كند، چنان كه مایكل والزر در كتاب خود «فضاهای عدالت» توضیح می دهد، هیچ ایرادی متوجه نظام بازاری كه در آن دلارها رأی می دهند نیست، مشروط بر این كه اجازه ندهیم قدرت پول در سایر ابعاد زندگی ـ غیر از بازار ـ نقش تعیین كننده داشته باشد و به شرط آن كه (من باب مثال) امنیت، آزادی های اولیه و رفاه تمام شهروندان تأمین شده باشد.

لذا با گسترش بی رویه اصول و رفتارهای بازار در سایر بخش های جامعه، مشكل هم چنان باقی است. در یك جامعه مطلوب و عادلانه، پول نباید در چگونگی نگرش یا برخورد ما با بیماران، اهالی محل، دانش آموزان، رأی دهندگان، ارباب رجوع یا افراد نیازمند، نقش اساسی و اولیه داشته باشد. در عین حالی كه نوع رفتار بازار می تواند به خوبی باعث افزایش كارآیی شود، اما در مواجهه با نیازهای اصیل انسان، عدالت و مصالح عالی، بسیار نارسا است و اصولاً برای چنین اغراضی ساخته نشده است.

داگلاس هیكس استادیار دین ومطالعات راهبردی در مدرسه جپسون، دانشگاه ریچموند (ایالت ویرجینیا) است

منبع: Sojourners Washington: Vol۸۲ lss :.۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.