دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
پول و آینده ما
ما خوش شانسیم که در دوره حاضر زندگی میکنیم. زیرا اکنون میتوان وقایعی را که توسط مکتب اتریش مکررا پیشبینی و توضیح داده شده، به وضوح مشاهده کرد.
برخی با این امر که ما باید به دلیل زندگی در این دوران خود را خوش شانس بدانیم، مخالفند. زیرا در حال حاضر اقتصاد رو به زوال رفته، بازار سهام مختل شده، بیکاری افزایش یافته و واشنگتن به دنبال اتخاذ بد ترین ترکیب سیاستهای اقتصادی از زمان هوور و روزولت است. به نظر میرسد رییسجمهور جدید نیز چندان به محدودیتهای آنچه که دولت میتواند انجام دهد، آگاه نیست.
حال ببینیم زندگی در دوران کنونی چه مشخصههایی از نظر اقتصادی دارد. بهرغم مشکلات شدید اقتصادی، هیچ ابهامی پیرامون نظام اقتصادی فعلی وجود ندارد و بنابراین رعب و وحشت مردم نیز کمتر است. مردم وقتی که ورشکستگی و تعطیلی فروشگاهها و خالی بودن پارکینگها را میبینند، دلیل آن را میفهمند. دوستان شما شغل شان را از دست میدهند، دلیل آن نیز روشن است. سپرده گذاران سپردههای خود را در بانکهای ورشکسته از دست میدهند و کسی شگفت زده نمیشود. تغییر قیمتها نیزدر آمریکا به گونهای است که هر کس دیگری در خارج از این کشور را شوکه میکند، اما مردم آمریکا میدانند که قضیه از چه قرار است. این پدیدهها به مانند مشاهده حرکت ستارهها و سیارهها با کمک علم نجوم و یا مشاهده عوارض طاعون با استفاده از علم پزشکی هستند.
این وقایع اگر درک نشوند، مرموز و رمز آلود به نظر میآیند، درست مثل نفرینی از سوی خدایان که الگوهایی نامشخص دارند. با کمک علم میتوان منطق این وقایع را دریافت و از این طریق الگوهای علت و معلولی پدیدار خواهند شد و شما قادر خواهید بود که وقایع را قبل از حادث شدن مشاهده کنید، درست مثل ورق زدن سناریو قبل از دیدن فیلم. این حالت نوعی حس پیوستگی فکری و آرامشی درونی را حتی دراوج مصیبتها و مشکلات به شما القا خواهد کرد.
در نوشتههای میزس در دوران بحران بزرگ و جنگ جهانی دوم، نوعی ثبات عقیده و آرامش پایدار مشاهده میشود. در حالی که در آن زمان تمام دنیا به جان هم افتاده بودند. شفافیت ذهنی کلید صحیح دیدن و صحیح انجام دادن امور است. مهمترین چیز، دانستن شکل و ترکیب وقایع پیش از شکل گرفتن آنها است.
علم و دانش ابزارهای درمان یک بیماری را فراهم میکنند. علم راهی به خروج از بحران و پاسخی امیدوار کننده ایجاد میکند. به همین دلیل است که پیروان مکتب اتریش به آموختههای خود توجه ویژهای میکنند.
با این وجود، مشاهده افرادی که در واشنگتن تریلیونها دلار را در غالب تلاشی بیهوده جهت مبارزه با قوانین اقتصادی هزینه میکنند، چیزی فراتر از یک احساس ناامیدی را القا میکند. خلق مقادیر زیادی پول از طریق فدرال رزرو دیوانگی محض است. بر اساس شواهد موجود در تاریخ بشر انتشار پول تنها ارزش گذشته آن را کاهش میدهد و به رشد بلند مدت اقتصاد هیچ کمکی نمیکند و به اعوجاج ساختارهای اقتصادی منجر میشود.
این عمل مانند این است که یک آرایشگر به بهانه درمان بیماری افراد، خون آنها را بریزد یا اینکه جادوگران به خارج کردن ارواح شیطانی از بدن مردم مبتلا به آنفلوآنزا اقدام کنند. اما حتی اگر دانش ما پیرامون وقایع موجود نتواند جلوی آنچه که این افراد قصد انجام آن را دارند بگیرد، ولی لااقل نوعی احساس آرامش را به ما القا خواهد کرد. در حقیقت ما با کمک علم خود میتوانیم بر اوضاع مسلط شویم، اگرچه ممکن است برخی با دست پاچگی به دنبال راه نجات باشند.
جهت درک این وقایع، هیچ جانشینی برای آنچه که رسانهها و اقتصاددانان از انجام آن طفره میروند، یعنی نگاه به تاریخ و حوادث دهههای اخیر، وجود ندارد. بحث اصلی در نظر گرفتن آن چیزی است که هنری هازلیت در کتاب خود «اقتصاد در یک درس» به آن اشاره کرده است: «اقتصاد تشکیل شده از بررسی آثار سیاستها نه بر یک گروه، بلکه بر تمامیگروهها و نه تنها در کوتاه مدت، بلکه در بلند مدت».
از منظر بلند مدت، اتریشیها به شدت در زمینه مضرات نجات اقتصادی که در زمان رکود در دستور کار دولتها قرار میگیرد، هشدار داده اند.
در سال ۲۰۰۱، اقتصاد در شرف ورود به رکود بود، اما دولت اجازه وقوع آن را نداد. این اولین بسته محرک در هزاره جدید بود که از تزریق و خلق گسترده پول از طریق کاهش نرخ بهره و حفظ آن در پایینترین سطح ممکن توسط فدرال رزرو تشکیل شده بود.
اگر در کوتاه مدت به این پدیده بنگریم، به نظر میرسد که این بسته موثر واقع شده است. اما از منظر بلند مدت میتوان مشاهده کرد که تلاش جهت ممانعت از وقوع رکود در نهایت فاجعه بزرگتری را ایجاد کرد.
مشابه این پدیده در رکود کوتاه سال ۱۹۹۱ رخ داد. کلینتون پس از به قدرت رسیدن رکود را متوقف کرد، اما در پی آن حبابی در بخش مالی ایجاد شد که پیامدهایش تا به امروز نیز پابرجا است.
پس از افول رونق در سالهای پایانی حکومت کارتر، رکود سرکوب نشد ولی از آن زمان تا امروز رکود همواره سرکوب شده است. با روی کار آمدن ریگان، والکر که توسط کارتر انتخاب شده بود، در راس فدرال رزرو قرار گرفت. ریگان اعتراضات کنگره و رسانهها را نادیده گرفت و نرخ بهره را افزایش داد، به گونهای که نرخ بهره بین بانکی به ۲۰درصد و نرخ بهره پایه به ۵/۲۱درصد در سال ۱۹۸۲ رسید. بیکاری به رقم ۱۱درصد نزدیک شد و تورم از ۵/۱۳درصد در سال ۱۹۸۰ به ۲/۳درصد در سال ۱۹۸۳ کاهش یافت.
اگر بحران پس اندازها و بدهیها را نیز در نظر بگیریم، در واقع میتوانیم بگوییم که در آن دوران یک فاجعه کامل رخ داده بود و اگر ریگان به همان نحو سیاستهایش را ادامه میداد، مدلی برای تفسیر چگونگی برخورد با رکود اقتصادی به وجود میآمد. درست است که رکود با مشکلات عدیدهای همراه میشود. اما با صبر، زمینهای مناسب جهت خلق رفاهی پایدار ایجاد خواهد شد. با تلاش برای دور زدن رکود، یک جای پای مالی ثابت نیز جهت سوء استفاده دولت ایجاد میشود، همانگونه که ریگان نیز با کسری بودجه و افزایش مخارج موجبات آن را فراهم آورد.
اگر بخواهیم به زمانهای دورتر برای یافتن نمونهای بهتر پیرامون چگونگی کنترل رکود نگاهی بیاندازیم، میتوان به سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ رجوع کرد. هرچه مداخله دولت کمتر باشد، نتیجه حاصله در بلند مدت مطلوب تر است. رساله مورای روتبارد پیرامون بحران مالی ۱۸۱۹ نمونه جالبی در این زمینه است. روتبارد نگاه به رکودی میاندازد که در آن هیچ کاری برای برطرف شدن مشکل انجام نشد و مشکل خود به خود برطرف شد. آنچه که پیرامون این بحران به گونهای صریح جلب توجه میکند، این است که این پدیده هرگز وارد کتابهای تاریخی نشد، زیرا دولت اوضاع آن را نابسامانتر نکرد.
در ماههای پیش رو ما شاهد موارد بیشتری از این تلاشهای بیهوده جهت ترمیم یک اقتصاد رو به افول خواهیم بود و بنابراین این بار بهای سنگینی را خواهیم پرداخت. این بار اوضاع به مانند سالهای ۲۰۰۱ و ۱۹۹۲ نخواهد بود. اگر بسیار خوش شانس باشیم، اوضاع مانند سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۲ خاتمه پیدا خواهد کرد. اما به احتمال زیاد اوضاع بدتر از آن خواهد بود و وخامت آن بستگی به میزان عدم بصیرت اطرافیان اوباما دارد. تصور اینکه ممکن است این افراد بدتر از بوش و اطرافیان اش عمل کنند، بسیار سخت است، اما بعید هم نخواهد بود.
ناگزیر ما با سقوط محتمل دلار مواجه خواهیم شد. طرحهای بسیار و بعضا به جا و درستی در طول این سالها برای احیای دلار طلایی پیشنهاد شده است(سکههای دلار طلایی از ۱۸۴۹ تا ۱۸۸۹ ضرب میشدند و ۹۰ درصد آنها از طلا بود). همگی این طرحها ابزارها و راههایی را برای بازگشت به سیستم پایه طلا پیشنهاد میکردند. با وجودی که این طرحها در جزئیات فنی و تکنیکی ضعفی نداشتند، اما از نبود یک چیز رنج میبردند و آن فقدان اراده سیاسی بود. فرض این افراد بر این بود که رهبران ما علاقهمند به انجام عمل صحیح هستند. اما افرادی که این اراده در دست آنها است و مسوول اجرای اصلاحات هستند، همان افرادیاند که ما را دچار این مشکلات کردهاند.
در جریان عادی زندگی بسیار سخت خواهد بود که کسی را وادار کنیم، اشتباه خود را بپذیرد و تغییر رویه دهد. در دنیای سیاست این امر در واقع هیچگاه اتفاق نمیافتد. حتی در مواردی که اثرات ناخوشایند بسیاری به وجود میآید، سیاستمداران بر اشتباهات خود پافشاری میکنند، چرا که بیشتر علاقهمند به حفظ جایگاه خود هستند تا حفظ جامعه. گایدو هالسمن در کتاب جدید خود اخلاق تولید پول اشاره میکند که دولت حجم پول را افزایش میدهد، چراکه از تورم درآمد کسب میکند.
این دیدگاه را به سختی بتوان یک بینش جدید نامید. هاسلمن در این کتاب از اسقف نیکلاس اورسم نقل قول میکند. اورسم در قرن چهاردهم گفته است: به نظر من دلیل اصلی و نهایی اینکه پادشاه قدرت ضرب سکه را برای خود حفظ میکند، این است که سود یا منفعت قابل توجهی را برای او ایجاد میکند. بدون این قدرت، ایجاد تغییرات بسیار و بزرگ تا حدی بینتیجه خواهد بود. علاوه بر این، میزان منفعت پادشاه متناسب با میزان ضرر و زیان جامعه است.
امروزه تکنیکها و روشها متفاوت اند، اما انگیزهها و نتایج اخلاقی یکسان اند. هاسلمن اشاره میکند به تغییری دیگر : امروزه پادشاهان خود را با کمک مقامات علمیزمان تبرئه میکنند. پادشاهان سابقا امور را در خفا انجام میدادند و وقتی که دستشان رو میشد، رسوا میشدند. امروزه حاکمان، سیاستها را در غالب مملکت داری مسوولانه که با نظریات مدرن اقتصادی سازگار است، اعلام و اجرا میکنند و اقتصاددانان گوش به زنگ هستند تا به نشانه توافق سر تکان دهند.
بهرغم این امر، زمان آن است که با این واقعیت سیاسی کنار آییم که در واشنگتن هیچ کس(به استثنای ران پاول) حتی اندکی علاقه برای ارائه یک طرح و برنامه منظم جهت ترمیم پول سالم از خود نشان نمیدهند. به هر حال نمیتوان نسبت به مشکلات پول بی پشتوانه و سقوط مالی بی توجه بود. علاوه بر این، نهادهای پول بی پشتوانه رو به افول هستند و این حقیقت قطعا ظرف چند سال آینده بر همه آشکار خواهد شد.
حال نگاهی به پایان دوره زمامداری بوش و دستگاه حکومتی او خواهیم انداخت که با یک بحران اقتصادی پایان یافت. اتخاذ سیاستهای خارجی از بیخ و بن غلط، حال به سیاست داخلی نفوذ کرده است. اگر دستگاه حکومتی جدید نیز سیاست گذاری غلط را به عنوان پاسخی به این بحران دنبال کند، میبایست به مانند بوش و اطرافیانش با سرافکندگی کاخ سفید را ترک نماید. منجی جدید با همان واقعیتهایی که دیگران مواجه بودهاند، روبه رو خواهد شد. با ایجاد شور و هیجان توخالی، اراده سیاسی، سخنرانیهای محکم و چاپ پول نمیتوان از واقعیت اقتصادی مشکلات عبور کرد.
هاسلمن در یکی از مقالات آخر خود که اخیرا توسط موسسه میزس وبه قلمهایک منتشر شده، پیرامون تنها ابزار جدی اصلاحات که در اختیار ما قرار دارد، بحث میکند. ما باید بانک مرکزی را به طور کامل منسوخ کنیم. پول باید به طور کامل از دولت مستقل باشد و درغالب یک کالای خصوصی که توسط بخش خصوصی و برای بازارهای خصوصی تولید شده، ترمیم و احیا گردد. دولت نباید هیچگونه نقشی در مسائل پولی ایفا کند. پول میبایست صرفا توسط بخش خصوصی خلق شود. بانکها نیز تنها باید به عنوان یک نهاد خصوصی آزاد و بدون دریافت هیچگونه امتیازی از دولت، فعالیت کنند. شایان ذکر است که این طرح و ایده توسط ران پاول نیز توسعه یافته است.
آنچه که بیش از پیش جلب توجه میکند، سازگاری نوشتههای هاسلمن با این تفکرات است. او در کتاب خود، اخلاق تولید پول، پایان یافتن دخالت در مسائل پولی را لازم میداند. همچنین موارد دیگری را مطرح میکند. از جمله اینکه ضرب سکه میبایست خصوصی باشد، هیچگونه امتیاز و مزایایی نباید به بانکها تعلق گیرد، هیچ نوع قوانینی پیرامون پول رایج و هیچ محدودیتی بر استفاده از آن نباید وضع گردد. او خواستار یک نظام لسه فر کامل است.
آنچه که بیش از پیش پیرامون نظریه هایک، هاسلمن و پاول جلب توجه میکند، این است که آنها هیچگونه طرحی برای احیای دلار طلایی پیشنهاد نمینمایند. البته این بدان معنی نیست که با این ایده مخالفاند، بلکه آنها به طور کامل با این واقعیت مواجه شدند که ایده تبدیل پول رایج از پول بیپشتوانه به پول سالم از اساس یک ایده قرن نوزدهمی است که پیش فرض اش وجود یک طبقه مدیران سیاسی روشنفکر است و این شرط جایی در دنیای امروز ندارد.
اما این امر چگونه محقق میشود؟ خروج دولت از صحنه، آزادی مردم در مدیریت امور مربوط به خودشان، توقف دخالتهایی که از طریق قوانین تجاری صورت میپذیرد، توقف استفاده از خشونت جهت دخالت در امور اقتصادی، امکان پیگیری منافع دوجانبه حاصل از مبادلات توسط مردم و بر پایه ارزیابی خودشان از مزایای آن، اجازه به مالکان اموال و داراییها جهت پذیرش ریسک و پاداش تصمیمات شان از جمله موارد دیگری است که اقتصاددانان اتریشی پیشنهاد میکنند و موضع آنها در زمینه پول خصوصی با این موارد هماهنگ است.
همچنین در مورد سیاستهای پولی و بانکی نیز میتوان چنین مسائلی را مطرح نمود. باید وضعیت طوری باشد که بانکهای ناموفق ورشکست شده و بانکهای سودآور بتوانند به فعالیتشان ادامه دهند. مردم باید بتوانند از هر نوع پول استفاده کنند و کارآفرینان باید بتوانند هر نوع ابزار مالی را خلق کنند. حضور قانون در عرصه اقتصادی باید مانند دیگر موارد اجتماعی باشد. کلاهبرداری و تعرض به حقوق دیگران باید تنبیه شود و کاربرد قانون نیز باید به همین موارد محدود شود.
نتیجه چه خواهد بود؟ نمیتوان به طور قطعی اظهار نظر کرد اما تاریخ میتواند نقش یک راهنما را در تفکرات ما ایفا کند. در تمام زمانها و مکانها، فلزات گرانبها در نقش بنیان نظام پولی ظاهر شده اند. به نظر نگارنده امروزه نیز همین وضعیت را میتوان تکرار کرد. شواهد حاکی از آن است که مردم در دوران سختی به طلا به عنوان یک ذخیره ارزش و خانهای امن از دست دسیسهها و اقدامات دولت گرایش پیدا کردهاند. از دید نگارنده تقدیر این است که طلا نقش بنیان یک نظام پولی را در بازار آزاد جدید ایفا نماید.
با این انتظارات و تفکرات تمام معتقدین به آزادی میتوانند خود را وکلا و حامیان نظام پایه طلا به حساب آورند. البته کار به این سادگیها هم نیست، چرا که این نظام به طور مشخص با مجموعه سیاستهای مرتبط با عرف و رویه قرن نوزدهم شناخته شده است. بسیاری از افراد با این سیاست مخالفند.
باید بدانیم که در چنین نظام پولی آزادانهای دیگر صحبت از یک تصمیم سیاستی بیمورد است. در چنین نظامی دولت قرار نیست که سیاست خاصی را اتخاذ کند، بلکه باید دست از اتخاذ هرگونه سیاستی بردارد.
در این بین، مسیری که در مسائل پول و بانکداری پیش روی ما قرار دارد متفاوت از مسیر مسائل کشاورزی، نیروی کار، خدمات درمانی، آموزش یا دیگر بخشها نیست. سیاست درست، عدم اتخاذ هر نوع سیاستی است. وظیفه دولت این است که از هرگونه مداخله پرهیز نماید.
امروزه این ایدهها به شدت قبل مهجور نیستند. تنها لازم است دهها هزار مواردی که دخالت دولت به وخامت اوضاع میافزاید، اما بازار نتایج موفقیت آمیزی را کسب میکند، در نظر آوریم، هیچ دلیل قانع کنندهای در دنیا وجود ندارد که بر مبنای آن دولت مسوول قانونگذاری در حوزه پول و بانک باشد و یا به عنوان آخرین منبع قرض دهنده، منتشر کننده پول، ضامن ثبات و غیره عمل کند. عملکرد بازار آزاد پول درست به مانند بازار آزاد دیگر کالاها خواهد بود.
باید در نظر داشت که ما از کنگره نمیخواهیم که در این جریانات مداخله کند. ضمنا نمیخواهیم که فدرال رزرو سیاستی را در مقابل سیاستی دیگر اتخاذ کند. تمام آنچه ما میخواهیم، این است که به قصد رفع مشکلات ایجاد شده توسط بانک مرکزی و دیگر نهادهای اجرایی، هیچ مداخلهای در بازار صورت نپذیرد.
تنها تصور نمایید که چه اتفاقی خواهد افتاد، اگر قوانین مرتبط با پول رایج منسوخ میشدند و دولت از مداخله در بازارپول پرهیز میکرد، در حقیقت در عرض یک شب میشد ظهور صدها یا حتی هزاران نظام پرداختی و گزینههای پولی جدید دیگر را مشاهده کرد. در چنین شرایطی تجار و بازرگانان در انتخاب شکل پرداختهای خود آزاد میشوند و رقابت شدیدی میان آنها در میگیرد. در این بین ممکن است برخی از مردم از واحدهای پولی خارجی مثل یورو و برخی از مردم نیز از پولهای جدید و بر پایه کالاهای موجود از قبیل طلا و نقره استفاده نمایند. به هر حال مطمئنا یک دوره تجربه ماجراجویانه را باید پیش از استقرار مجدد بازاری با سیستم استاندارد پشت سر نهاد. سیستمیکه به خاطر اعتبار، ثبات و صداقت اش مشهور خواهد شد.حال آیا قادر به تحمل این فرآیند بازیابی خواهیم بود؟ در پاسخ باید گفت که قطعا قادر خواهیم بود، چرا که ما هر روز این کار را با خرید آنلاین یا جستوجوی کالاها و بهترین خدمتدهندگان و محصولات در دنیای فیزیکی و نیز با عادتهای خود جهت سرمایه گذاری پول مان انجام میدهیم. بازار فرآیند آزمون و خطا است و به همین دلیل هیچگاه مانع تغییر و نوآوری نمیشود. همه روزه در شبکه جهانی اینترنت میبینیم که این فرآیند خلاقیت و تغییر، نوعی توازن صحیح را میان نظم و بی نظمی و نیز آزمایش و استانداردسازی ایجاد میکند. این فرآیند در مسائل پولی نیز میتواند رخ دهد.
در واقع اگر فدرال رزرو به منظور متوقف کردن سیستم پرداخت آنلاین مداخله نمیکرد، شاید این اتفاق تا حالا رخ داده بود. حتی شاید اکنون وال مارت هم به سیستم بانکی پیوسته بود. در این بین باید اشاره کرد که طیف گستردهای از واحدهای پولی میتوانست در دسترس ما قرار بگیرد.
گوگل میتوانست واحد پولی خاص خود را خلق کند. ممکن است در آینده شاهد استفاده دقیقتری از نظام تهاتری در دنیای آنلاین باشیم، نظامیکه به آهستگی خود را تبدیل به یک واحد پولی رایج میکند. مثلا این نظام میتواند بر Ad Pointهای گوگل یا دلارهای مخصوص Paypal یا در غالبهای دیگر مبتنی باشد.
اگر اجازه توسعه یک بازار آزاد در طول ده سال گذشته داده شده بود، شاید اکنون گزینه و انتخابی در پیش روی ما قرار داشت. اما در حال حاضر ما مجبور هستیم که با یک نظام دلاری رو به افول کنار آییم.
آنچه که از سوی واشنگتن به گوش ما میرسد، این است که اقتصاد و ایالات متحده با یک اراده مطلق ترمیم خواهند شد. واشنگتن میگوید اگر امیدوار باشیم و همگی تمامیتلاش خود را به کار ببندیم، همه چیز ممکن خواهد بود، اما یک مانع بر سرراه رسیدن به این آرزو وجود دارد و آن چیزی نیست جز علم اقتصاد. واقعیت اقتصادی از یک دیوار آجری نیز مستحکم تر است. علم اقتصاد به مانند دریا و یا بلندترین کوه جهان یا حتی نیروی جاذبه است. نیرویهای اقتصادی هیچ توجهی به امیال و آرزوهای رهبران کاریزماتیک و طرفداران مشتاق آنها نمیکنند.
البته نیروی اراده میتواند موثر واقع شود. البته این امر با انتقال امید و اراده از نهادهای دولتی به سمت بازار آزاد که محرک نوآوری است، ممکن میشود. تنها نیاز ما این است که دولت بازار را از هرگونه خشونت سیاسی به دور نگه دارد و اینگونه ما مسیری را به سمت خروج از این بحران خواهیم یافت.
امروزه دولت بر تمامی منابع و ابزارهای در دسترساش احاطه دارد تا بدینگونه نظامی شکست خورده را بر پا کند. در عین حال ما در دورانی کاملا جدید زندگی میکنیم. از مشخصههای این دوران میتوان به تقسیم بینالمللی نیروی کار، جریان یافتن سرمایه جهانی، انتقال اطلاعات دیجیتال و تخریب آهسته اما اصولی دستگاه حکومتی در رسانهها و نظام بانکی و مالی اشاره کرد. درشرایط موجود موارد دیگری نیز پدید میآیند که دولت قادر به جلوگیری از آن نخواهد بود. بازارها نیز به شکلی بیسابقه با کنترل دولت مقابله میکنند.
اواخر دهه ۱۹۳۰ روشنفکرانی در واشنگتن توانستند قیمتها و دستمزدها را تنظیم و سردمداران صنایع را برای احیای اتحادیههای صنفی دور هم گرد آورند. اما هم اکنون دنیای اقتصادی و مالی با سرعتی قابل توجه رو به حرکت است وآنچنان رو به گسترش است که هیچ قدرت سیاسی نمیتواند با عکسالعملی سریع کنترل آن را در اختیار گیرد. دستگاه حکومتی در حال از دست دادن جایگاه خود است و این خود یکی از دلایل خشنودی معتقدان به آزادی است.
ظرف ۱۲ تا ۱۸ ماه آینده مشاهده خواهد شد که دولت جدید نیز جهت بهبود اوضاع، کاری از پیش نخواهد برد. اوباما نیز به مانند بوش و کلینتون توسط بازار طرد خواهد شد، اما این بار این شکست منجر به این میشود که دیگر هر گونه تلاش جهت نجات اقتصاد، به شدت مضمحل شود.
البته مشکلات بسیاری وجود دارد و این مشکلات بیشتر نیز خواهد شد، اما به عنوان یک دانش آموخته مکتب اتریش و پیشینه شناس آزادی باید اشاره کنم که مطمئنا و به وضوح شاهد این خواهیم بود که آزادی، خود پاسخ تمام مشکلات را فراهم میکند.
حال بهرغم توفان، زمان آرامش است. تعداد معدودی این موضوع را درک میکنند. باید از طریق محور قرار دادن عقل و در نظر گرفتن تاثیرات بلندمدت، مصرانه از آزادی حمایت کنیم. همچنین میبایست در نقش یک مشوق خوب عمل نماییم و هرگز دست از اشاره به حقایق در این زمینه بر نداریم. راه حل صحیح خروج از این بحران، آزادی است نه گرایش به چپ یا راست یا دولت گرایی. زمان آن رسیده است که تسلیم حقیقت شده و تظاهر به این را که سیاستمداران نهایتا از عهده کار بر میآیند، کنار گذاریم.
لولین راکوِل
مترجم : محمد امین صادق زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست