سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

مفاهیم سلامت, کسالت و بیماری


مفاهیم سلامت, کسالت و بیماری

بسیاری افراد زمان زیادی را صرف کارهایی می کنند که معتقدند تندرست تر و سلامت ترشان می کند و مانع بیماریشان می شود محور بسیاری از صنایع و مشاغل ارایه خدمت به بیماران, یا حفظ سلامت و تندرستی افراد است برنامه های حقوقی و رفاهی بسیاری از جوامع, برای پاسخ گویی به تقاضا و خواسته های متنوع مردم, به تعریف سلامت و بیماری متکی هستند

مفاهیم سلامت۱، کسالت۲ و بیماری۳ در مشخص ساختن حدود فعالیت پزشکی، کنترل متخصصان، و وظیفه اجتماعی، نقش محوری دارند. تعریف بیماری از یک‌سو، مسئولیت کسانی که مسئول رفع آن هستند، و از سوی دیگر حدود وظایف اجتماعی افرادی که مبتلا به مسائل پزشکی‌اند را مشخص می‌کند. بنابراین برای تعیین حدود و قلمرو پزشکی دستیابی به شناختی دقیق و روشن از این مفاهیم ضروری است.

نکته اول، این‌که باید ماهیت ارتباط میان سلامت و بیماری روشن شود. وقتی غیرنقادانه به این موضوع نگاه می‌کنیم، به‌نظر می‌آید که سلامت چیزی نیست مگر فقدان بیماری، و بیماری اختلالی است در احساس بهبودی یا تندرستی شخص. اما برخی فلاسفه و متخصصان بهداشت و درمان معتقدند قضایا به این سادگی هم نیست.

دو واقعیت برای درک سلامت و بیماری، مهم است. یکی این‌که بیماری همیشه سلامت را مختل نمی‌کند یا آن‌را به مخاطره نمی‌افکند. افرادی را در نظر بگیرید که حامل ژن بیماری سلول داسی هستند. آن‌ها که واجد بیماری سلول داسی هستند در معرض اختلالات خونی خاصی قرار می‌گیرند. حاملان سلول داسی نسبت به مالاریا مقاومترند تا کسانی که این موهبت ژنتیکی را ندارند.

دوم، برخی متخصصان بهداشت و درمان، حرفه پزشکی را بیش از صرف رفع درد یا از میان برداشتن بیماری می‌دانند. آن‌ها نقش خویش را بهتر کردن کارکرد اعضای بدن می‌دانند. ممکن است این نظر که مفاهیم سلامت و بیماری ضد هم‌اند، درست باشد، اما اثبات آن نیازمند دلیل است.

در این مقاله به سه دیدگاه عمده راجع به تحلیل سلامت و بیماری می‌پردازیم. نظر نخست پیشنهاد می‌‌کند که چون هر ارگانیسمی محصول سیر طولانی تکامل زیست‌شناختی است، سلامت عملکرد هر ارگانیسم مطابق با طراحی طبیعی‌اش است. نظر دیگر بر آن است که بیماری، هر چیزی است که از نظر آماری، غیرطبیعی باشد. و سلامت آن چیزی است که در بیشتر اندازه‌گیری‌های آماری (فشار خون، مقدار کلسترول، بهره هوشی و غیره) طبیعی می‌نماید.

از دیدگاه دیگر، سلامت و بیماری، مفاهیمی هستند که نمی‌توان بدون ارجاع به ارزشها، تعریفشان کرد. گاهی به قائلان این نظر،‌ هنجارگرایان۵ لقب داده‌اند. در این نظر، سلامت، کسالت و بیماری، ذاتاً ارزش‌بارند۶، و برای آن‌که بتوان درک کاملی از این مفاهیم پیدا کرد، باید دانست که تصمیم راجع به وضعیت روان و جسم، متضمن ملاحظه این معناست که چه چیزی خوب، بد، مطلوب یا نامطلوب است.

● چرا مفاهیم سلامت و بیماری، این اندازه برای جامعه معاصر مهم‌اند

سلامت و بیماری در زندگی روزمره ما نقش مهم و حیاتی دارند. اگر اتفاقاً در یکی از کشورهای صنعتی زندگی کنیم، فهم این معنا آسان‌تر است. پول‌های زیادی برای بهداشت و درمان صرف می‌شود. ایالات متحده که پرچم‌دار صرف هزینه برای بهداشت‌و‌درمان است، تقریباً ۱۴ درصد از درآمد ناخالص ملی‌اش یعنی بیش از یک تریلیون دلار در ۱۹۹۴ را صرف هزینهٔ بهداشت، درمان و خدمات مرتبط با آن کرد. کشورهای اروپای غربی، اسکاندیناوی، کانادا، استرالیا، نیوزلند، کره، سنگاپور و ژاپن سالانه هزاران دلار صرف هزینه‌های بهداشتی و درمانی هر فرد می‌کنند.

بسیاری افراد زمان زیادی را صرف کارهایی می‌کنند که معتقدند تندرست‌تر و سلامت‌ترشان می‌کند و مانع بیماریشان می‌شود. محور بسیاری از صنایع و مشاغل ارایه خدمت به بیماران، یا حفظ سلامت و تندرستی افراد است. برنامه‌های حقوقی و رفاهی بسیاری از جوامع، برای پاسخ‌گویی به تقاضا و خواسته‌های متنوع مردم، به تعریف سلامت و بیماری متکی هستند.

تصمیم راجع به معنی سلامت و بیماری پیامدهای مستقیم و مهمی برای زندگی روزمره و تخصیص مقدار زیادی از امکانات اجتماعی دارد. بنابراین تحلیل مفاهیم سلامت، کسالت و بیماری، صرفاً تمرینی در تحقیقات عقلی یا تأمل فلسفی نیست، بلکه چگونگی تعریف این مفاهیم، پیامدهای حقوقی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری به همراه دارد.

همیشه مؤسسات و افرادی که در ارتباط مستقیم با مفاهیم سلامت و بیماری قرار می‌گیرند این‌چنین نقش محوری در فعالیت‌های انسانی نداشتند. تقریباً در همه جوامع، حتی تا اواسط قرن نوزدهم، پزشکان و بیمارستان‌ها نقش کمرنگی در این رابطه داشتند و تعداد معدودی از افراد در پی رژیم‌های غذایی، تغییر نحوه زندگی و یا هرگونه فعالیت دیگری که منجر به کسب یا حفظ سلامتی شود، بودند. اندیشه شایع راجع به سلامت و بهبودی در جوامع غربی، این بود که سلامت، و عدم وجود بیماری نتیجه عنایت الهی و به واسطه طبقه اجتماعی است که خیلی به اختیار و خواست انسانها مربوط نمی‌شد.

در این دوران، بیماری مخوف و بدنام بود، اما ندرتاً پزشک یا درمانگاهی بود تا به ارایه خدمات بپردازد. غالباً بیماران به افراد عامی یا خانواده و نیز به روحانیون روی می‌آوردند. اما امروزه این وضعیت، اساساً تغییر کرده است. چرا چنین است و چرا امروزه این مفاهیم این‌چنین نقش محوری در زندگی روزمره بازی می‌کنند.

عوامل بسیاری در پدید آمدن دل‌مشغولی نسبت به سلامت و بیماری در این قرن مؤثرند. مبارزه با درد که همراه درمان‌های مختلف پزشکی بود، با به‌کارگیری مواد بی‌حس‌کننده در جراحی‌ها، در اواخر قرن نوزدهم، شرایط را برای مداخله تهاجمی‌تر پزشکان مهیا کرد. موفقیت پزشکی و خدمات بهداشتی عمومی در قرن بیستم، در جلوگیری یا رفع بسیاری از انواع عفونت، اختلال کارکرد، و بیماری‌های ناشی از فقر غذایی، دلیلی محکم برای پدید آمدن دل‌مشغولی همگان نسبت به سلامت و بیماری بود. سودمندی نحوهٔ تصورات گوناگون درمورد بیماری، مانند نظریه میکربی، از دیدگاه پیشگیری و درمان، تغییراتی را در معنی بیماری و سلامت ایجاد کرد. اما صرفاً موفقیت پزشکی و مدل‌های مفهومی متعاقب آن نبود که مفاهیم سلامت و بیماری را در صد سال گذشته مورد توجه همگان قرار داد.

ارتباط تاریخی در بسیاری نوشته‌های الهیات، به‌ویژه نوشته‌های پروتستانی، میان سلامت و منش اخلاقی، نقش کلیدی در تثبیت اهمیت فرهنگی سلامت و بیماری در جوامع غربی ایفا کرده است. سنن دینی بسیاری بیماری و ناتوانی را بازتاب ناراحتی خداوند از گناه و عدم خلوص در روان و افعال می‌دانستند. علاقه فعلی به جلوگیری و پرهیز از بیماری،‌ به‌ویژه در میان ثروتمندان و برتران اجتماعی، بازتاب این میراث است که بیماری و کسالت را ابزار ناراحتی الهی می‌داند.

در جامعه غربی امروزی که در این قرن بسیار سکولار شده است، مفاهیم بیماری، ناتوانی و سلامت تغییر کرده‌اند. بیماری دیگر به‌عنوان علامت ناراحتی الهی یا نشانهٔ گناه نیست. بیماری دارای ارزش ابزاری شمرده نمی‌شود، بلکه اهمیت ذاتی پیدا کرده است. سلامت فی‌‌نفسه نشان منشِ خوبِ اخلاقی تفسیر می‌شود، در حالی‌که بیماری غالباً معادل قصورِ اخلاقی به‌شمار می‌آید.

وقتی به کسانی که سرطان دارند، گفته می‌شود که از قوهٔ تخیل خویش استفاده کنند و سلولهای در حال مرگ سرطانی را تصور کنند، تا رشد سلولها را بکاهند؛ یا وقتی به کارگران زن گفته می‌شود که نمی‌توانند به کار در کارخانه‌های خاصی بپردازند، چون مواد شیمیایی موجود در آنها برای تولیدمثل آنها مخاطره‌آمیز است؛ وقتی به بیماران گفته می‌شود که می‌توانند از خنده برای معکوس کردن سیر بیماری استفاده کنند؛ وقتی متخصصان اصرار می‌ورزند که کنترل رژیم غذایی، ورزش، استرس، یا روابط جنسی، کلیدی برای سلامت است، آن‌گاه بیماری و سلامت بسیار فردی می‌شود. ما احساس می‌کنیم که قدرت آن‌را داریم که مسئولیت بیماری خویش را به عهده بگیریم. اما سلامت و بیماری را تحت اختیار افراد بردن، به این معنی هم هست که سلامت یا بهبودی نیافتن افراد را می‌توان به‌عنوان وسیله‌ای برای ارزیابی قدر و منزلت اخلاقی آنها به‌کار برد.

تکنولوژی هم در پدید آمدن دل‌مشغولی فرهنگی در غرب، نسبت به سلامت و بیماری نقشی داشته است. همچنان‌که علم قرن نوزدهم، به‌ویژه تحت تأثیر داروینیسم، فردیت یا متمایز بودن انسان‌ها را زیر سؤال برد، پزشکی بیشتر شایق گشت تا با انسان‌ها به‌عنوان موضوع محتمل تحقیق علمی و مداخلات تکنولوژیک برخورد کند. در سراسر این قرن، به‌ویژه در عصر پس از پایان جنگ جهانی دوم، تکنولوژی نقش فزاینده‌ای در بهداشت و درمان ایفا کرده است. زیاد شدن واحدهای نوزادان، اسکنرهای CT ۷، سونوگرافی، لاپاراسکوپی، و پیوند اعضا، بازتابی از ایمان جمعی ما به قدرت تکنولوژی و این عقیده است که می‌توان از آن برای پیدا کردن و کنترل بیماری و ناتوانی استفاده کرد. تکنولوژی،‌ سلامت و بیماری را شیئیت بخشید. باعث شد تا چنان به نظر برسد که گویی بیماری‌ها، موجودات واقعی‌ای در جهان هستند که می‌توان مشاهده، پیدا، دست‌کاری و رفعشان کرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.