چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
میراث رز فریدمن, آزادی و آزاد اندیشی
رز دیرکتور فریدمن به کالج رید رفت و مدرک لیسانس خود در فلسفه را از دانشگاه شیکاگو کسب کرد. او تحصیلات خود را در اقتصاد و در دانشگاه شیکاگو تا مقطع دکترا ادامه داد: اما تز دکترای خود را ارائه نداد. رز فریدمن از اعضای کمیته منابع ملی (NRC) بود.
وی که در یک مطالعه ملی برای این کمیته در مورد مخارج مصرفکننده مشارکت کرده بود، در کرسی اقتصاد خانه (Home Economics) این مطالعه را گسترش داد. فریدمن تا زمان ازدواج و نقل مکان به نیویورک در شرکت بیمه سپرده فدرال مشغول به کار بود. در نیویورک در کرسی ملی تحقیقات اقتصادی به کار مشغول شد تا این که در سال ۱۹۴۰ با همسرش به ویسکانسین نقل مکان کردند. از آن زمان به بعد، خودش تحقیقات اقتصادیاش را ادامه داد: و رساله «فقر: تعریف و چشمانداز» را در سال ۱۹۶۵ منتشر کرد. وی از مه ۱۹۷۶ تا آگوست ۱۹۷۷ دوازده مقاله با عنوان «میلتون فریدمن- شوهر و همکار» در نشریه Oriental Economist به چاپ رساند. این مجموعه مقالات به زبان ژاپنی ترجمه و به شکل کتاب منتشر شدند. رز فریدمن با همکاری شوهرش سه کتاب در زمینه سیاست عمومی منتشر کرد.
این کتابها که توجه زیادی را به خود جلب کردهاند عبارتاند از: سرمایهداری و آزادی، آزادی انتخاب و جباریت وضع موجود. وی یکی از تهیهکنندگان مجموعه تلویزیونی «آزادی انتخاب» نیز بود. فریدمن در دسامبر ۱۹۸۶ دکترای افتخاری خود را از دانشگاه پپرداین در رشته حقوق دریافت کرد. وی و همسرش، بنیاد میلتون و رز دی فریدمن را با هدف افزایش قدرت والدین در انتخاب مدرسه فرزندانشان تاسیس کردند. این بنیاد در ایندیاناپولیس واقع است و رابرت سیانلُو رییس و مدیر اجرایی آن است. رز و شوهرش در سال ۱۹۹۸ خاطرات خود را با عنوان میلتون و رز فریدمن، دو انسان خوش بخت منتشر کردند. میلتون فریدمن همسر رز در سال ۲۰۰۶ فوت کرد و سه سال بعد در هفته گذشته و در ۱۸ آگوست، رز فریدمن هم درگذشت. در این سری مقالات، به منظور بزرگداشت رز فریدمن به بررسی میراثی که وی از خود به جای گذاشت، و یک مصاحبه منتشر نشده به فارسی از رز و میلتون فریدمن در سال ۲۰۰۶ میپردازیم.
زمانی که از کالج فارغ التحصیل شدم لیستی تهیه کردم تا با توجه به آن به مطالعه آثار مهم در زمینه آزادی بپردازم؛ لیستی که شامل لودویگ فون میزس،هایک، توماس سوئل، هرناندو دِسوتو و دیگران میشد. اما رز فریدمن در این لیست جایی نداشت. من در آن زمان مانند بسیاری دیگر نمیدانستم که ما تا چه حد مرهون یکی از بزرگترین قهرمانان راه آزادی یعنی رز فریدمن هستیم.
متاسفانه تاریخ دقیق تولد رز فریدمن را نمیدانیم. وی در ۱۸ آگوست سال ۲۰۰۹ در سن ۹۸ سالگی درگذشت. همان طور که در بیوگرافی وی در وب سایت بنیاد فریدمن آمده است، خانم فریدمن دو کتاب آزادی انتخاب(۱۹۸۰) و جباریت وضع موجود (۱۹۸۴) را همراه با همسرش به نگارش درآورد. وی در نوشتن معروفترین کتاب فریدمن یعنی «سرمایهداری و آزادی» (۱۹۷۶) نیز نقش مهمی را ایفا کرد؛ کتابی که در اعطای جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۶ به فریدمن بیتاثیر نبود. خانم فریدمن تا مقطع دکترا به تحصیل ادامه داد، اما تز خود را ارائه نکرد. وی همچنین با موسسات تحقیقات اقتصادی زیادی کار کرد. در سال ۱۹۶۵ موسسه American Enterprise جزوه ای از او با نام «فقر: تعریف و چشمانداز» منتشر کرد. بین مه ۱۹۷۶ و آگوست ۱۹۷۷ خانم فریدمن مجموعه مقالاتی به نام «میلتون فریدمن- شوهر و همکار» در نشریه Oriental Economist منتشر کرد. وی این مقالات را در ادای احترام به همسرش و همچنین برای نشان دادن اهمیت آثار مشترکشان نوشت. در سال ۱۹۹۶، بنیاد میلتون و رز فریدمن در ایندیاناپولیس ایجاد شد تا والدین در انتخاب مدرسه فرزندانشان گزینههای بیشتری داشته باشند. این زوج در سال ۱۹۹۸ خاطرات خود را در کتاب «دو انسان خوش اقبال» منتشر کردند.
میلتون فریدمن در نوامبر ۲۰۰۶ و در سن ۹۴ سالگی پس از یک عمر مشارکت در پیشبرد تفکر اقتصادی، دار فانی را وداع گفت و همسرش برای سه سال بار گسترش پیام مشترکشان یعنی آزادی را به تنهایی بر دوش کشید. رز فریدمن یکی از اعضای کمیته بینالمللی انتخاب برنده جایزه میلتون فریدمن نیز بود. این جایزه که از سوی موسسه Cato انتخاب میشود به کسانی تعلق میگیرد که «نقش مهمی در پیشبرد آزادی انسانها ایفا کردهاند».
زبان از توصیف نقش میلتون و رز فریدمن برای فراهم کردن ابزار مبارزه برای آزادی قاصر است. اما جملات زیر که در خاطرات آنها آمده است، به ما کمک میکند که نقش تلاشهای این زوج را بهتر درک کنیم: «هدف اصلی ما تلاش برای تغییر سیاستگذاریهای عمومی در جهتی بوده که به افزایش آزادی انسان منجر شود. مقابله ما با کنترل اجاره و کنترلهای دستمزد و قیمت و دفاع ما از انتخاب در امر آموزش، خصوصی کردن کانالهای رادیویی و تلویزیونی، ایجاد ارتش تشکیل شده از نیروهای داوطلب، محدود کردن مخارج دولت، قانونی کردن مواد مخدر، خصوصی کردن تامین اجتماعی، آزاد شدن تجارت و مقررات زدایی از صنعت و زندگی خصوصی تا جای ممکن، در زمره این تلاشها به شمار میروند».
از ره یافت این تلاشها، هم اکنون مراکز زیادی از جمله مرکز مکیناک که در میشیگان واقع است همین نقش را بر عهده دارد. این مرکز برای افزایش یافتن قدرت دانشآموزان و والدین مدارس در انتخاب نوع آموزش، کتبی را منتشر میکند. همچنین مجلات و موسساتی نظیر The Michigan Privatization Report و Privatization Digest بر منافعی که خصوصیسازی برای ایالت میشیگان ایجاد میکند، تمرکز کردهاند. مرکز موری نیز با فراهم کردن ابزارهای لازم برای ارزیابی دقیق بیکاری و بحران مالی در دفاع از سیاست مالی مناسب در سطح ایالتها نقش مهمی دارد. وجود تمام این نهادها را مدیون تلاشهای رز فریدمن و شوهرش هستیم. تلاشهایی که فریدمنها صرف اقتصاد سیاستگذاری عمومی کردند برای اتاق فکرهایی که در سرتاسر کشور وجود دارد این امکان را به وجود آورد که برای محدود شدن نقش دولت و بیشتر شدن آزادی مردم تلاش کنند. ما به این دو قهرمان راه آزادی نیازمندیم.
*کلر فورمن تحلیلگر مرکز مکیناک در بخش سیاستگذاری عمومی است. وی همچنین در یک مرکز تحقیقاتی در زمینه آموزش مشغول به کار است.
میلتون و رز فریدمن:
موافق با شام خوردن با کینز، مخالف با جنگ عراق
تونکو واراداراجان
هیچکس بدون داشتن یک مطالعه مستمر و جدی و آماده کردن چند روزه خود، به مصاحبه مردی مانند میلتون فریدمن - برنده جایزه نوبل سال ۱۹۷۶ و یکی از بزرگترین متفکران قرن بیستم- نمیرود.
من قبل از این که برای مصاحبه با او بروم تمام کتابهای وی را خریدم و برخی از آنها را برای اولین بار و برخی دیگر را برای بار چندم خواندم. از سوی دیگر به بسیاری از کسانی که در حوزههای مختلف صاحب نام بودند ایمیل زدم و از آنها خواستم تا سوالاتی را که از آقای فریدمن(که در آن زمان ۹۴ سال داشت) دارند به من منتقل کنند. سیل سوالات به ایمیل من سرازیر شد. یکی از اقتصاددانان جوان که از برندگان جایزه نوبل بود در مورد «هدفگذاری تورم» پرسید و یکی دیگر از اقتصاددانان برنده نوبل سوالی در مورد آموزش داشت. یکی از کسانی که تا مدتی قبل در کاخ سفید روی سیاست اقتصادی کار میکرد پرسیده بود:«آیا عملکرد رییسجمهور و کنگره جمهوری خواه که به افزایش شدید مخارج منجر شد باعث نمیشود که وی حمایتش از این حزب را پس بگیرد؟» یکی از متفکران خاورمیانهای نیز پرسیده بود: «آیا سرمایهداری میتواند در دنیای اسلام پیاده شود؟». یکی از کارشناسان اقتصاد سیاسی که حامی حزب دموکرات بود میخواست بداند که فریدمن چه موزیکی گوش میکند. یکی از وبلاگ نویسان نیز پرسیده بود«آیا میلتون فریدمن وبلاگ میخواند و ممکن است خودش روزی وبلاگ بنویسد؟».
هرکسی سوالی داشت و برخی بیش از یک سوال مطرح کردند. این امر عجیب نبود زیرا میلتون فریدمن برای هر کسی نمادی از یک حکیم فرزانه آمریکایی است.
فرزانگان مشخصههای عجیب و غریب خود را دارند. مصاحبه هفته گذشته من با وی که در دفتر کار کوچک او در موسسه هوور در محوطه دانشگاه استانفورد صورت گرفت، با یک شروع سوررئال شروع شد. بالای میز فریدمن یک نقشه از کشور کوچک بلیز آویزان بود. از او دلیل این امر را پرسیدم. آقای فریدمن جواب داد «نمیدانم. واقعا نمیدانم». این شروع خوبی برای مصاحبه نبود، بنابراین من برای صمیمانهتر کردن جو پرسیدم که اوضاع چه طور است و او پاسخ داد «اوضاع عالی است».
ما به سرعت به بحث اقتصاد رسیدیم. من از این که خودم اقتصاددان نبودم ناراحت بودم و این ناراحتی را با او در میان گذاشتم. «منظورتان این است که اقتصاد نخواندهاید؟ مشکلی نیست. من فهمیدهام که برخی از افراد به طور طبیعی اقتصاددانند. آنها هیچ درسی را در اقتصاد نگذراندهاند، اما اصول اقتصادی برایشان بدیهی است. از سوی دیگر برخی حتی دکترای اقتصاد دارند، اما اقتصاددان نیستند. نمیتوانند طوری فکر کنند که یک اقتصاددان باید فکر کند. عجیب است اما واقعی است».
از او پرسیدم که آیا کینز یک اقتصاددان ذاتی بود؟ و او پاسخ داد: «بله، قطعا. کینز اقتصاددان بزرگی بود. کسانی علم را به پیش میبرند که فرضیه ارائه کنند. اغلب این فرضیات غلط از آب در میآیند، اما همه آنها به یافتن پاسخ صحیح کمک میکنند. کینز نیز در کتاب تئوری عمومی اشتغال، نرخ بهره و پول فرضیه بسیار جالبی ارائه میکند و همین فرضیه شکل اقتصاد را عوض میکند، اما نهایتا معلوم شد که این فرضیه غلط بوده است. با این حال این بدان معنی نیست که او اقتصاددان بزرگی نبود».
بدیهی است که تعداد اقتصاددانانی که شکل اقتصاد را تغییر دادند زیاد نیست. برای همین من از آقای فریدمن پرسیدم که آیا او یکی از این اقتصاددانان است؟ فریدمن پس از سکوتی طولانی پاسخ داد: «گفتنش سخت است»، اما قبل از این که ادامه دهد در باز شد و رز فریدمن وارد اتاق شد. رز که به شدت خوش پوش بود باب صحبت را این گونه باز کرد «امشب هوا خیلی سرد میشود».
خانم فریدمن نشست و من به مصاحبه خود ادامه داد: من از فریدمن پرسیدم اگر قرار بود که اقتصاددان مورد علاقه اش را به شام دعوت کند آن اقتصاددان چه کسی بود؟ او پاسخ داد«بین تمام اقتصاددانان فقید و زنده واضح است که آدام اسمیت انتخاب اول من است. آلفرد مارشال نفر دوم و کینز نفر سوم خواهد بود. نفر چهارم هم جرج استیگلر است. جرج یکی از دوستان نزدیک ما بود.» خانم فریدمن با ناراحتی ادامه داد: «قبول این که جرج مرده بسیار سخت است».
من پرسیدم آیا این که هر دو آنها اقتصاددان هستند به بهتر شدن زندگی مشترکتشان (که آن زمان ۶۸ سال از آن میگذشت) انجامیده است؟ رز پاسخ داد«بله، اما در کل زیاد اهل بحث کردن نیستم.» اما میلتون گفت «به حرفهایش گوش نکنید. چرا که او بهاندازه کافی با من بحث میکند.» رز حرف او را قطع کرد «من آدم رقابت جویی نیستم و برای همین با تو رقابت نمیکنم.» این دفعه میلتون گفت: «رز در تمام کارهای من نقش موثری داشته است. او همیشه اولین کسی بوده که آثار مرا خوانده است.»
عشق و علاقه بین فریدمنها در فضا موج میزد. برای همین پرسیدم که آیا اقتصاد چهره رومانتیکی هم میتواند داشته باشد؟ آقای فریدمن ابتدا سوال من را تکرار کرد و بعد پاسخ داد «فکر نمیکنم. همانقدر که فیزیک روی رمانتیک دارد اقتصاد هم دارد. اقتصاد یک علم است مانند فیزیک مانند شیمی... اقتصاد علمی است درباره این که انسانها چه طور فعالیتهای همکارانه خود را سازمان میدهند». من پرسیدم که آیا این بهترین تعریف از علم اقتصاد است و او پاسخ داد «تعریف دقیق علم اقتصاد عبارت است از مطالعه این که چه طور یک جامعه منابع خود را سازمان میدهد. اقتصاد با این معنی نمیتواند رمانتیک باشد».
من پرسیدم آیا مهاجرت به خصوص مهاجرت غیرقانونی برای اقتصاد خوب است یا بد؟ او پاسخ داد «برای اقتصاد میتواند خوب یا بد باشد، اما قطعا به نفع آزادی است. در اساس مهاجرت باید کاملا آزاد باشد. اما آزاد بودن مهاجرت برای دولتهای رفاه مشکلاتی ایجاد میکند. رز مهاجر است. او دقیقا قبل از جنگ جهانی اول وارد کشور شد». رز ادامه داد: «من دوساله بودم که به آمریکا آمدیم». فریدمن گفت «اگر دولت رفاه نبود، مهاجرت آزادانه کاملا امکانپذیر بود چون در آن حالت هر کسی مسوول خودش بود». من از او پرسیدم که آیا او اعتقاد دارد که بدون اصلاح دولت رفاه نمیتوان قوانین مهاجرت را اصلاح کرد و او پاسخ داد «نه، میتوانید مهاجرت را اصلاح کنید، اما اگر اقتصاد رفاه منسوخ نشود آزاد شدن مهاجرت به طور کامل غیرممکن است.با توجه به شرایط فعلی، من با مهاجرت نامحدود مخالفم. فکر میکنم که بخش عمده مخالفتهایی که با مهاجرت ابراز میشود به خاطر نگرانیهایی از همین جنس است. به هر حال یکی از پایههای تفکر آمریکایی این است که مهاجرت خوب است، زیرا اگر مهاجرت نبود اصلا آمریکایی وجود نداشت. البته این روزها زندگی برای مهاجران بسیار آسانتر است...»
پرسیدم که منظورش این است که فشار کمتری برای حل شدن مهاجران در جامعه اطرافشان وجود دارد. فریدمن پاسخ داد «فکر نمیکنم این طور باشد...» رز همزمان با او گفت: «این که مهاجران با توجه به محیط تغییر نکنند چیز خوبی نیست». میلتون گفت: «من اینطور فکر نمیکنم». رز پاسخ داد: «من فکر میکنم وقتی برای مثال مکزیکیها به ایالات متحده میآیند و میخواهند مکزیکی باقی بمانند مشکلاتی ایجاد میشود». میلتون گفت: «اما در قدیم هم مهاجران آمدند و میخواستند که ایتالیایی باقی بمانند یا یهودی باقی بمانند...». رز گفت: «نه. اینطور نیست. کسانی که نمیخواستند تغییر کنند، برگشتند» و دیگر میلتون چیزی نگفت، من همین جا فهمیدم که حرف آخر را اغلب خانم فریدمن میزند!
در مورد آقای فریدمن سوالات شخصی را نمیتوان از جریانات تاریخی تفکیک کرد. من پرسیدم که او چه طور با مخالفتهایی که در بیشتر عمر حرفهایاش از داخل و خارج از اقتصاد بر او وارد شده کنار میآید؟ و با توجه به اینکه از کسی که به عنوان شیطان به او دشنام میدادند تبدیل به کسی شده که در چهار گوشه جهان مورد احترام است چه احساسی دارد؟ فریدمن پاسخ داد«من فکر نمیکنم که هرگز به عنوان شیطان شناخته شده باشم»، اما رز با اشاره به اعتراضاتی به خصوص بعد از اینکه فریدمن به پینوشه توصیههای اقتصادی داد، ایجاد شده بود، گفت: «در آن زمان رفتن به کالج برایمان خیلی سخت شده بود». میلتون ادامه داد: «من به یاد میآورم که حتی یکی از همکارانم از هاروارد آمده بود تا این شیطان برآمده از غرب را ببیند». رز ادامه داد: «احتمالا در هاروارد هنوز اوضاع همین طور است».
آقای فریدمن «داستان دوره پس از جنگ دوم در ایالات متحده» را شروع میکند. «در سالهای ۱۹۴۵-۴۶ عقاید روشنفکرانه تقریبا کاملا جمع گرایانه بود. اما در عمل بازار آزاد برقرار بود. دولت تقریبا ۲۰ تا ۲۵درصد از درآمد ملی را خرج میکرد. اما مردم، اغلب طرفدار گسترده شدن نقش دولت بودند. بنابراین از ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۰ سوسیالیسم توانست یکهتازی کند.
بزرگ شدن دولت از همین دوره آغاز شد و مخارج دولت از ۲۰درصد تولید ناخالص داخلی به ۴۰درصد آن افزایش یافت، اما مردم وقتی نتایج بزرگ بودن دولت را مشاهده نمودند در حمایتشان از سوسیالیسم تجدید نظر کردند. زمانی که دولت مقررات بیشتر و بیشتری وضع کرد، آثار منفی دخالت دولت برای مردم قابل مشاهدهتر شد. کمکم توجه روشنفکران از سوسیالیسم به سرمایهداری معطوف شد. به نظر من به همین دلیل در سال ۱۹۸۰ رونالد ریگان توانست انتخاب شود». من در این جا به این نکته اشاره کردم که آقای فریدمن نیز نقش مهمی در این تحولات داشته است، اما او تمایلی نداشت که نقش خودش را جدی بگیرد:«من فکر میکنم که ما تمایل داریم که نقش خودمان را بیشتر از آنچه که هست در نظر بگیریم، اما مردم میدیدند که چه اتفاقی افتاده است. اگر زمینهها تغییر نکرده بود، مردم هرگز مقالات من در نیوزویک و کتابهایم را نمیخواندند». رز حرف او را قطع کرد: «اینقدر شکست نفسی نکن».
پرسیدم که آیا ناتوانی دولت بوش در کاهش مخارج آقای فریدمن را ناامید نکرده است؟ وی پاسخ داد: «چرا. اما بگذارید کمی به عقب برگردیم. در طول دهه نود، ترکیب سیاسی برای پایین نگه داشتن مخارج در بهترین حالت خود بود. رییسجمهور دموکرات بود و جمهوریخواهان هم کنگره را در دست داشتند. به خاطر همین در تمام آن سالها مخارج به صورت متناوب کاهش یافت و در پایان دولت کلینتون مازاد بودجه داشتیم، اما بعد جمهوریخواهان به کاخ سفید راه یافتند. در دوره اول بوش مخارج به شدت افزایش یافت. بوش نمیخواهد به کسی نه بگوید و برای همین نتوانست بودجه را کاهش دهد. در سال ۲۰۰۸ احتمالا یک دموکرات به ریاست جمهوری میرسد». رز گفت: «خدا نکند». فریدمن ادامه داد: «اما اگر بتوان یک کنگره و سنایجمهوری خواه داشت، میتوان امیدوار بود که مخارج کاهش یابند». در اینجا آقای فریدمن بحث را عوض کرد: «آنچه که باعث شکست حزبجمهوری خواه شد، بالا بودن مخارج نیست، بلکه جنگ عراق است. من از اول هم با جنگ عراق مخالف بودم و الان هم فکر میکنم که اشتباه بود.
من فکر نمیکنم که ایالات متحده آمریکا باید دست به خشونت میزد». رز گفت: «نمیتوانی لفظ خشونت را به کاربری. اگر علیه مردم بود خشونت به حساب میآمد، اما جنگ با هیولایی که بر مردم حکومت میکند خشونت نیست. ما در این زمینه توافق نداریم. این اولین مورد مهمی است که در طول زندگی مشترک طولانیمان در موردش توافق نداریم. ما در مورد بسیاری از مسائل کوچک با هم مخالفیم. مثلا من نمیخواهم شام بیرون برویم ولی او میخواهد، اما این اولین مورد جدی است». میلتون گفت: «ما یکبار به عراق رفته ایم. من فکر میکنم که خیلی مهم است که ایالات متحده در عراق موفق شود» رز گفت: «میدانم که موفق میشویم» همان طور که گفتم حرف آخر را خانم فریدمن میزد.
* *آقای واراداراجان یکی از نویسندگان مجله والاستریت ژورنال است.
کلر فورمن
مترجمان: پریسا آقاکثیری، فیاض خاک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست