یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

یاداشتی بر فرزند خاک به کار گردانی محمد علی آهنگر


یاداشتی بر فرزند خاک به کار گردانی محمد علی آهنگر

مرز نشینی تجربه دائمی حضور در مر کز تقابل هاست زیستن در مرکز کشمکش ها قرار گرفتن مدام در میان نبرد دائمی دوست و دشمن , خودی و غیرخودی و شاید مهمتر از همه زندگی و مرگ , ایستادن بر سر دو راهی ماندن و رفتن

مرز نشینی تجربه دائمی حضور در مر کز تقابل هاست زیستن در مرکز کشمکش ها . قرار گرفتن مدام در میان نبرد دائمی دوست و دشمن ، خودی و غیرخودی و شاید مهمتر از همه زندگی و مرگ ، ایستادن بر سر دو راهی ماندن و رفتن. این امکان به عنوان یک هسته قابل گسترش قابلیت روایی بسیار بالایی هم دارد که می توان آن را از مواهب بیشماری به شمار آورد که" فرزند خاک" از آن بهرمند بوده است. پرداختن به ساکنان این منطقه و عبور از خواستها ،منافع و دغدقه هایشان با دستمایه قرار دادن موضوع تفحص،که ایده بکری برای یک فیلم نامه می تواند به شمار آید.

تفحص به مثابه جستجوی حقیقت و یا در شکل مادی آن گنج همواره یک امکان روایی جذاب برای نفوذ در لایه های زیرین هر سطح از رویداد را به بار می آورد که در "فرزند خاک"این رویکرد به شکل نمایش جلوه های نا گشوده ای از واقعیت جنگ تجلی یافته است. گشودن جزییاتی به اندازه تفاوت های ناچیز حتی به اندازه دادن اطلاعات درباره پوشیدن نوع زیر پیراهن کشته شده گان دو طرف،و پر رنگ کردن تفاوت هایی به اندازه جنس فلز فانوسه ها.(اطلاعاتی که در این زمینه به مخاطب داده می شد واقعاً جنبه نشانه شناسانه دارند و از تفاوت های ریز و جزیی انباشته بود.)

"فرزند خاک" واقعاً در جای خوبی به طرح و گسترش روایت خویش می پردازد درست در مرکز این رویداد دولبه. اگر موضوع جنگ را چه در ادبیات و چه در سینما به نوعی از این زاویه ببینم که مخاطب همواره از یک سوی این واقعه چه با لحنی حماسی چه انتقادی؛ چه عله چه علیه بدان نگریسته است "فرزند خاک" با یک همدستی پنهان با این وضعیت زاویه را به مرکز تقابل می کشاند و با همین کار از درون به موضوع می پردازد. تفاوت دیگری که در کار است تغییر جنس قهرمانان ماجراست .گویا این بار بنا به سنتی عاشورایی زنان رسالت ادامه دادن را بر عهده گرفته اند کسی چه می داند شاید در دل هر گوهر رازیست که باید سینه به سینه و دست به دست سرایت کند و به آینده موکول شود.

زنی با پسر جوان خود سعی دارد با دادن پول از مرز گذشته و جنازه همسر خود را که به دلیل فاسد نشدن برای اهالی به چیزی متبرک و مقدس بدل شده با خود به وطن باز گرداند و به دلایلی از جمله مخالفت "گوانا" زنی که می خواهد او را عبور دهد مجبور می شود تا فرزند خود را در این سو رها کرده و با پوشیدن لباس مبدل از مرز عبور کند.

"گوانا" زن کرد که شغل اصلی اش مثل گروه قابل توجهی از زنان مرز نشین تفحص اجساد و یافتن و تحویل آنها در ازاء دریافت پول از کمیته های مخصوص این کار است سنگینی بار حمایت از خانواده و نوزادی که از همسر قاچاقچی و مرحومش در خود دارد را حمل می کند که با بازی قابل تقدیر "مهتاب نصیرپور" جان گرفته است.

در هر حال آنچه در نگاهی انتقادی به "فرزند خاک "گفت را می توان بیشتر به جاذبه هر گوهر ارجاع داد . به این معنی که وقتی ایده کار در اثر به اندازه ای درخشش می یابد که جزییات به موضوعات فرعی بدل شوند با چیزی مواجه خواهیم بود مانند اثر تولید شده . منظور شاید بیشتر به جفت و بست های روایی،بازی و دیگر مسائل (برای مثال صحنه اسلحه کشیدن مینا و بیرون افتادن عکس همسرش و شناسایی آن توسط دختر کرد را به یاد بیاورید) به حاشیه رانده شده اند باز می گردد.

و کار از همین حواشی به شدت افت می کند. و در همین جاست که می توان فیلم را به نوعی باردار فرض کرد و راز درون آن را به نوعی کودک نارس تشبیه کرد که به دلیل عدم مراقبت مناسب مرده متولد شده است .

با تمام این اوصاف فرزند خاک به عنوان برنده جایزه "نگاه ملی" در جشنواره فجر برای من به شخصه همواره تجربه یک ریخت و پاش امکانات است. چه این امکانات را رانت خاصی به شمار آوریم که از یک آگاهی کاملاً مراقبت شده برای روایت ماجرا سود برده و چه دست و دلبازی لوکیشن و فضای کار در تولید امکانات بصری فوق العاده که برای مثال در آثار کارگردانی مثل بهمن قبادی نیز پیش از این به شکل قانع کننده ای به کار گرفته شده بود. در زمان نمایش فیلم واقعاً به این سئوال می شد اندیشید که کارگردان عزیز اگر امکان تولید باران مصنوعی قابل قبول را ندارید خود را وادار به دادن لانگ شاتی به اندازه یک اتوبوس تمام قد هم نکنید که صرفاً در حال پیاده کردن چند مسافر است شاید این بخش کمی پای جناب "زرین دست" را نیز به عنوان فیلم برداری کهنه کار به میان بکشد یا در جای دیگری از این ضعف های چشم گیر صحنه تولد فرزند گوانا بود که با تصویر کردن نوزاد چند ماهه واقعاً صدای خنده تماشا گران را حداقل تا چند صندلی پشت سر بلند کرد با این جمله طنزآمیز و معترضه : بابا این که سه سالشه ؟

فرهاد اکبرزاده



همچنین مشاهده کنید