پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
شاخصه های شادی آفرین, شاخصه های غم افزا
اگر بخواهیم پیشرفت یک جامعه را تعریف کنیم ممکن است ناگزیر شویم از شاخص های اقتصادی مانند نرخ رشد یا درآمد سرانه بهره برداری کنیم، در حالی که اصطلاح پیشرفت به معنای متعارف آن "شادمانی،" مهمترین نشانه پیشرفته بودن یک اجتماع است. حتی امیدواری به آینده نیز چیزی جز استمرار شادمانی نیست.
زیرا مفهوم امید آن است که شادمانی امروز در فرداهای دور ادامه خواهد داشت. البته اگر این تعریف را هم با شاخصه های اقتصادی تطبیق دهیم، به همین نتیجه خواهیم رسید. تعریف شاخص امید به زندگی که در کشورهای توسعه نیافته، رقم پایینی دارد گواهی بر این مطلب است.
● چرا شادمانی نشانه پیشرفتگی است؟
شادمانی از آن جهت نشانه پیشرفت یک جامعه است که تمام نمودهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هنری پیشرفتگی منجر به شادمانی انسان می شوند.
فقر مواد غذایی مورد نیاز بدن انسان، تعادل غدد درون ریز بدن را بر هم می زند. بنابراین علی القاعده فقر مطلق یعنی کمبود مواد غذایی و ریزه مغذی ها - مانع ترشح هورمون های شادی و نشاط می شوند. همچنین فقر نسبی، انسان ها را به اندوه سنگینی دچار می کند. فقر نسبی آفت آن است که بدن انسان از تنوع، تعادل و تناسب در امر تغذیه برخوردار باشد، ولی در مواجهه با نمودهای موفقیت انسان های دیگر، احساس فقر و کمبود به او دست دهد. بنابراین، هنگامی که اکثریت انسان های یک جامعه شادمان باشند، مشخصاً یا اختلاف طبقاتی در آن جامعه کم است و یا برتری طبقاتی موجود در جامعه کاملاً پذیرفته شده و موجبات اندوه و ناکامی هیچ کس را فراهم نمی کند. عدالت شادی آفرین و ظلم غم افزا است. ناسازگاری های خانوادگی، بیماری های جسمی و روانی خود یا نزدیکان که شادی و امید به زندگی را در آینده سلب می کنند، نمونه هایی دیگری از شاخصه های غم افزا هستند که راه توسعه را در آینده می بندند.
ترس از آینده، عامل دیگری است که اندوه سنگینی را بر جامعه و افراد مستولی می کند. از این رو می توان گفت هنگامی که اکثریت بزرگی از افراد جامعه شاد باشند، معنای آن، این نیست که آنها نگران از دست دادن شغل، کاهش درآمد یا بیکار ماندن فرزندان و عزیزان خویش نباشند. بلکه به آینده امیدوارند و احتمال می دهند که شادمانی امروز آنان در نسل های آینده نیز استمرار یابد.
اکنون می توان به این سؤال پاسخ داد که چرا شادمانی نشانه پیشرفتگی است؟ پاسخ آن است که همه عواملی که موجب شادمانی انسان است، بارها و بارها فارغ از تفاوت های نژادی، مذهبی، جغرافیایی و فرهنگی در همه جوامع به عنوان نشانه های پیشرفت تلقی شده اند.
حال سؤال آن است که اصلاً چرا برخی از جوامع پیشرفته و برخی دیگر واپسمانده هستند؟ این پرسش را می توان به صورت دیگری مطرح کرد؛ چرا مردم برخی از جوامع شاد و خرسندند و مردم برخی از جوامع کسل و افسرده هستند؟ شاید این پرسش بارها توسط افراد دیگری مطرح شده باشد. نمونه بسیار ارزنده ای از آن توسط اقتصاددان نابغه ای به نام منکور اولسن، تحت عنوان "چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی کشورها فقیرند؟" ارایه شده است. اولسن، با یاری گرفتن از شاخص های اقتصادی مانند درآمد سرانه مقایسه بسیار ارزنده ای میان کشورهای کاملاً متجانس انجام داده است.
به دیگر سخن، می خواهیم بدانیم چرا جامعه ای با دارا بودن منابع طبیعی، مواهب الهی، متجانس و هماهنگ پیشرفت می کند و جامعه مشابه آن، واپسمانده می شود. اولسن نمونه هایی همچون آلمان غربی و شرقی را که اولی توسعه یافته و دومی توسعه نیافته است - ارایه می کند که در یک زمان واحد به سر می برند.
● هیچ ملتی دو بار نمی میرد
هیچ انسانی دو بار نمی میرد. هیچ ملتی هم دو بار نمی میرد. نسل ها، اقوام و ملت هایی که در طول تاریخ منقرض شده اند، تنها یک بار هزینه عدم پیشرفت و واپسماندگی خود را می پردازند.
اروپا در آغاز قرن شانزدهم، یعنی هنگامی که در داخل مرزهای خود رنسانس را آغاز کرد و در خارج مرزهای خود، به اکتشافات جغرافیایی و براندازی اقوام و قبایل بومی مشغول بود، بین ۶۰ تا ۷۰ میلیون جمعیت داشت؛ اروپایی که تنها در اواسط قرن چهاردهم حدود یک سوم جمعیت خود را در دوره طاعون سیاه و جنگ های مذهبی و فرقه ای داخلی از دست داده بود و از کمبود جمعیت به شدت رنج می برد. در مقابل، بر پایه برآوردهای "مکتب برکلی" بومیان ساکن آمریکا که نابود شدند بین ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر جمعیت داشته اند که بیشتر آنها در سواحل اقیانوس آرام زندگی می کردند.
بعضاً در تحلیل های تاریخی موجود، انقراض نسل بومیان آمریکا در حجم باورنکردنی ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر توسط یک میلیون مهاجر را ناشی از آلوده کردن یا آلوده شدن بومیان به میکروب ها و ویروس های مهاجران اروپایی نسبت می دهند. کتاب های تاریخ می نویسند که بومیان آمریکا در برابر بیماری های طاعون، جذام، تیفوس، آبله و مواردی مشابه که از اروپا و آفریقا به این قاره رسیده بود، به هلاکت می رسیدند. همین تاریخ، تابلوهای اندوه باری را از حملات سفیدپوستان به بومیانی که تنها سلاح سرد در اختیار داشتند ثبت کرده است. ولی هیچ یک، از بار منفی اقدام نابهنجار نابودی ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون انسان، به دست حدود یک میلیون انسان نمی کاهد.
چنین می نماید که بومیان آمریکا نتوانسته بودند از مواهب پایان ناپذیر سرزمین ثروت خیز خود در راستای پیشرفت اجتماعی بهره برداری کنند. عوامل نابودی و انقراض نسل بومیان آمریکا را باید در درون این جوامع جستجو کرد، نه در بیرون. بومیان آمریکا نتوانستند مواهب عظیم طبیعی موجود در سرزمین خود را به ثروت تبدیل کنند؛ مواهبی که از هر سرزمین دیگری بر روی سیاره خاکی بیشتر و بزرگتر بود. علاوه بر این، به دلیل آن که از هیچ نوآوری و خلاقیتی در اجتماع خود بهره نمی بردند، هیچ پیشرفتی هم در جامعه خود نمی یافتند. این مسأله سبب می شد تا به طور طبیعی، جامعه ای به دور از شادی داشته باشند که نتیجه آن واماندگی از توسعه بود و در نهایت، محکوم به انقراض در برابر هجوم بیگانگان شدند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست