سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بازآفرینی قیام عاشورا


بازآفرینی قیام عاشورا

وای بر تو آیا می خواهی با من بجنگی آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست, نمی ترسی

<وای بر تو! آیا می‌خواهی با من بجنگی؟ آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست، نمی‌ترسی؟> امام حسین (ع)

‌ در طول تاریخ، تصویر جنس مبارزه امام حسین (ع) برای بسیاری از محققان دارای پرسش‌ها و ابهاماتی بوده است. آنان از یک سوی خطبه‌های او را مشاهده می‌کنند که عمدتاً برای پرهیز یزیدیان از جنگ قرائت شده است و از سویی دیگر حرکت امام به سوی کوفه و کربلا‌ حکایت از قیام وی علیه زورمداران داشت! اتفاقاً در مواجهه با همین پارادوکس است که جنس قیام عاشورا مشخص می‌شود. اسطوره عام مظلومیت که در شخصیتی چون امام حسین(ع) محقق می‌گردد، دستخوش بازتعریف و بازآفرینی مکرر آن در تاریخ توسط شخصیت‌های اسطوره‌ای و همین طور باورمندان شان است؛ بازآفرینی‌ای که ایمان آورندگان شان بیش از آنان به درک یاد مظلومیت و راز پیام شان نیازمندند.

● روحی مشترک در صور مختلف یک اسطوره عام ‌

تراژدی‌های میترا، سیاوش، امام حسین، حلا‌ج، مانی و مسیح دارای فصل مشترکی است که نفس اسوه و اسطوره آنان را بیان می‌کند. فصل مشترکی از زندگی مرگ و وقایع آمده بر سر آنان که موجب تکریم و تقدیس شان شده است: اسطوره عام مظلومیت در زندگی و مرگ. یک اسطوره عام با گسترش و کامل شدن به <نوع مثالی> خود بدل می‌شود که آن شامل جمع شدن در شخصیتی تاریخی ـ اساطیری است. یک اسوه نوع مثالی، چنان که در صورت ازلی می‌پندارند، مجموعه‌ای از خصایص از پیش تعیین شده نیست، بلکه حاصل جمع کلیه گفتارها و رفتارها و وقایع گذشته بر شخصیتی است که خود را طی زندگی واقعی‌اش می‌آفریند، در اذهان به گونه‌ای اساطیری زنده می‌ماند و در طول تاریخ توسط پیروان و مخاطبان خود بازتعریف، بازشناسایی و گاه بازآفرینی می‌شود، صورتی ازلی نیست، زیرا نمونه‌های اسطوره‌ای با وجود تشابهات، تمایزات و تفاوت‌های مهمی نیز با هم دارند.

در حالی که اسطوره‌های میترا و مسیح دارای هویت منجی‌ای نیز هستند که باز خواهد گشت، در مورد امام حسین، آن مسوولیت به اسطوره‌ای دیگر، یعنی حضرت مهدی(عج) موکول شده است و حلا‌ج دارای آن نیست و سیاوش یا فاقد آن ویژگی است یا حداقل ما اطلا‌عی از آن نداریم. در مانویت، منجی به سه طریق ظهور می‌کند؛ نخست از طریق اشخاصی چون مسیح و مانی، دوم پس از مرگ و خروج روح از جسم، هر شخصی منجی خود را مشاهده می‌کند و سوم در نبردی بزرگ در آخرین درام آخرت که پیروزی جمیع پرهیزگاران پیشگویی می‌شود. برخی از آنها دارای رستاخیز زمینی، بعضی فاقد آن، یکی رستاخیز استعاری (رویش به مثابه گیاه پرسیاوشان ) و تعدادی رستاخیز آخر زمان را دارا هستند. این در حالی است که گاه تشابهاتی متعدد بین این شخصیت اساطیری مظلومیت با شخصیت‌های اساطیری دیگر وجود دارد، اما آنها از نفس اسطوره مظلومیت نیستند؛ همچون تشابهی که بین سیاوش با هیپولی توس، یوسف کنعانی، یین کیائو، یحیی، دوموزی و آدونیوس دیده می‌شود. در باورهای پیروان این اسطوره‌ها نیز، جایی که اکثراً برای مصائب و مرگ اسطوره شان عزاداری می‌کنند، برای مانی جشن می‌گرفتند و عزاداری حتی گناه شمرده می‌شد. در مورد حلا‌ج تنها تعزیه‌ای در دوره‌ای کوتاه گزارش شده است. ‌

اسطوره مظلومیت، تقلید و تکرار نیست، چون وقتی سرمشق گم می‌شود، باز در زمان و جایی دیگر پدیدار می‌شود و در ادیان و آئین‌های گوناگون بروز می‌کند. بازآفرینی است، چرا که مثل هر آفرینشی، با وجود برخورداری از فصلی مشترک با نمونه آفرینش‌های دیگر، در هر یک، از خلا‌قیتی بدیع نیز برخوردار است. بازآفرینی است به این دلیل که بخشی از آن توسط اسطوره و بخشی دیگر توسط باورمندان و مخاطبان آفریده می‌شود در ذهن باورمندان شان می‌نشیند تا در قلب شان به ایمانی بدل شود، به طوری که ممکن است آن تراژدی را به گونه‌ای بازآفرینی کنند که یا به باورمندان بینشی نو بیاموزد تا در زندگی معنوی شان سودمند افتد و موجب کمال شان شود. ‌

● جنس قیام عاشورا؛ مبارزه‌ای منفی علیه ظلم ‌

به پا خاستن امام حسین (ع) دارای همان اسطوره عام مظلومیت است. اما علیرغم این تشابه، قیام امام حسین (ع) با سایر نمونه‌های اسوه عام خود، تفاوتی مهم داراست. آن قیام با وجود هسته‌ای مشترک، از جنس دیگری است. امام نه در مقابل ظلم و بیداد سکوت یا کناره گیری می‌کند و نه به جنگیدن با آن روی می‌آورد. او همان گونه که یزید و دیگر دشمنان وی کمر به کشتن امام و نزدیکان و پیروانش بسته اند، خواهان نابودی آنان نیست.

چنان که در مواجهه با قیس بن اشعث، یزید بن حارث و برخی دیگر، با انتقاد از آنان که خواهان تسلیم شدن یا کشتن اویند، فرمود: <آیا من کسی از شما را کشتم که خونش را می‌خواهید، آیا مالی از شما را تباه ساختم؟ آیا کسی را زخمی کرده ام تا قصاص جویید؟> حسین نخست در جستجوی هدایت‌شان است تا آنان را از راهی که او غلط می‌داند، بازگرداند.

موعظه‌های متعدد وی گواه این حقیقت اند. از سویی دیگر، ستمگران چون بر منطق و مرام شان پافشاری می‌ورزند، حسین را موعظه صرف کفایت نمی‌کند و او با قیامی که ضرورتاً جنگیدن و کشتن نیست، اعتراض و مقابله خود را عیان می‌سازد. چنان که امام در وصیت نامه‌ای که به برادرش محمد بن حنیفه نوشته بود: ...< هر کس در مقابل دعوت من قیافه تسلیم و پذیرش به خود گرفت و حق را از من پذیرفت چه بهتر و هر کس هم نپذیرد و عکس العمل نشان دهد باز شکیبایم و در راه تعقیب هدف خویش از پیشامدهای ناگوار و مصیبت‌ها و ناملا‌یمات باکی ندارم.> ‌

تصویر جنس مبارزه امام حسین (ع) از یک سوی خطبه‌هایی است که عمدتاً برای پرهیز یزیدیان از جنگ قرأت شده است و از سویی دیگر حرکت امام به سوی کوفه و کربلا‌ حکایت از قیام وی علیه زورمداران دارد! اتفاقاً در مواجهه با همین پارادوکس است که جنس قیام عاشورا مشخص می‌شود.

نهضت حسینی را باید از جنس سوم دانست؛ قیامی که <مبارزه‌ای منفی> را عیان می‌سازد؛ مبارزه‌ای که خواهان آن است تا جای ممکن بدون خونریزی علیه ظلم صورت گیرد زیرا نباید فراموش کنیم که امام با وجود این که محرم شده بود، حج تمتع خود را ناتمام گذارد، در حالی که پس از شروع مناسک حج اتمام آن واجب است، مگر این که ضرورت بسیار مهمی همچون احتمال کشته شدن وجود داشته باشد. چنان که ایشان به ابوهره اَزدی می‌گوید: <بنی امیه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم و خواستند خونم را بریزند، پس گریختم.> امام اگر قصد جنگیدن و کشته شدن داشت، یا از حج دست نمی‌کشید و یا پس از دست کشیدن از حج به سوی لشکر یزید می‌شتافت و در جنگ و حمله پیش قدم می‌شد، در حالی که او پس از آن که با حر مواجه می‌شود، اعلا‌م انصراف می‌دهد و زمانی که زهیر در نینوا پیشنهاد داد که <الا‌ن با ایشان بجنگیم>، امام به صراحت فرمود، <خوش ندارم که آغازگر جنگ با آن‌ها باشم> و پس از آن نیز مدام سعی کرد تا دشمنانش را از جنگیدن منصرف سازد، گر چه همچون هر مومن باایمانی، ذکر آن را مدام با خود داشت که هر چه خداوند مصلحت بداند، همان خواهد شد و او تسلیم رضای اوست.

امام و پیروانش نه تنها در مواقعی که از نظر زور و شمشیر از دشمن ضعیف تر به نظر می‌رسند، خواهان جنگیدن و کشتن شان نیستند، بلکه حتی وقتی فرصت برتری دارند، از جبر و جنگ بهره نمی‌برند، همان گونه که مسلم بن عقیل در خانه‌هانی بن عروه فرصت داشت تا ابن زیاد را بکشد، ولی از آن اجتناب کرد و در پاسخ به کسانی که دلیلش را از وی خواستند، گفت: به یاد آورده است که رسول الله فرموده، <ایمان باعث خودداری از ترور می‌شود.> حسین(ع) تنها هنگامی ناگزیر به دفاع از خود و خانواده‌اش می‌شود که چنان که خود می‌گوید، یزید میان شمشیرهای آخته یا تن به خواری سپردن، راه دیگری برایش باقی نگذارده بود. از سویی دیگر، او با وجود انصراف از جنگیدن حاضر به بیعت نمی‌شود و چنان که خود می‌گوید: <خواه ناخواه بیعت نخواهم کرد.> امام این مبارزه منفی را وظیفه دینی خود می‌دید و حتی در زمان معاویه نیز در نامه‌ای که به او نوشت، متذکر شده بود: <من می‌ترسم در نزد خدا از این که علیه تو قیام نمی‌کنم، مسؤول باشم.> مشخص است که او این نگرش مداوم به رفتار زمامداران و متقابلا‌ً وظیفه خود را در اندیشه می‌گذراند تا در زمان یزید احساس کرد که دیگر سکوت جایز نیست و اینک قیام بر او واجب است. تنها با چنین خوانشی از عاشورای حسینی است که هم قیام و هم دعوت به دوری از خونریزی‌اش معنادار می‌نماید. ‌ گاندی که خود پرچمدار مبارزه منفی در دوران مدرن است، به صراحت از تأثیر قیام امام حسین بر خود سخن گفته بود.

از استقامت و روش مقابله امام حسین با زورمداری، آن هنگام که او خطابه و گفت وگو را در مقابل ضربه و شمشیر دشمن و قیام و مخالفت با یزیدیان را به جای کشتن شان برگزیده بود. در اینجا نکته بسیار ظریفی نهفته است. دقت کنید، اگر امام حسین جنگ با ستمگران را در پیش می‌گرفت، قیام او مبارزه‌ای بود، همچون بسیاری از جنگ‌ها که طرف ناحق با زور و زر، طرف حق را کشته است اما تمایز و برجستگی قیام امام حسین مشخصاً به سبب هویت متفاوت آن است که با وجود قیام علیه جور، کمر به از دم تیغ گذراندن یزیدیان نبسته و با مبارزه‌ای منفی درصدد است تا نفس منش متفاوت حق و ناحق را عملا‌ً نشان داده و شاید برای آیندگان و پیروانش باقی گذارد. ‌

● منش اخلا‌قی حق ‌

روش مبارزه منفی، یکی از زمینی ترین، موثرترین و در عین حال، انسانی ترین گزینش‌هایی است که تاکنون برای کسب حقوق انسانی و اجرای عدالت در پیش گرفته شده است. در چنین شرایطی حقوق بازندگان، متخلفان و حتی وقیحان مراعات شده و همین طور حقوق نیک سیرتان نیز حفظ می‌گردد. امام حسین منش قیام عاشورا را برایمان به یادگار گذارده است؛ منشی که تمامی گریه‌ها و مویه‌های عاشوراییان در راه آن معنادار می‌شود و آن را از مناسک عزاداری صرف، به منش یک قیام اخلا‌قی بر علیه ظلم بدل ساخته و طریقه آن را درس می‌دهد.

قیام امام حسین(ع) بدون این که هنگام مقابله با ظلم، حقوق انسانی را به دور افکند، به دفاع می‌پردازد و این راز پیروزی اخلا‌قی حسین در مقام مقایسه با کسانی است که در مبارزه با ستمگران از حقوق انسانی فاصله گرفته و به دامن دنیای بی ارزشی‌ها و خودخواهی‌ها فرو می‌غلتند و روزی چشم باز کرده و می‌بینند که خود به همان هیولایی بدل شده‌اند که روزگاری در حال مبارزه با آن بودند!

چرا که در حین مبارزه با ظلم از او آبستن شده اند؛ آبستن روش‌ها و منش‌های او! چرا که تفاوت راه حق و ناحق تنها در هدف‌ها و نتایج شان نیست که در منش‌ها و روش‌های شان نیز هست و اینجاست که اخلا‌قیات از آرمانی صرف به الگویی عملی در زندگی بدل می‌شوند.

● وفاداری به روح قیام امام حسین (ع) ‌

توجه به نکات فوق، پیروان آن حضرت را با وظیفه‌ای سنگین روبه رو می‌سازد: وفاداری به روح قیام عاشورا. در روز عاشورا، امام حسین از تاریخ به اسطوره‌ها پیوست و با این تعریف کشته نشد که هیچ، بلکه جاودانه شد؛ مهمتر از شهادت امام حسین، نفس قیام، منش اخلا‌قی وی و مبارزه منفی‌اش علیه ظلم است. قرار نیست در هیچ مراسمی روح حسین به خاک سپرده شود؛ چرا که آن واقعه‌ای نبوده که یکبار در تاریخ به وقوع پیوسته باشد، بلکه آن واقعیتی است که در هر روزه تاریخ تکرار می‌شود و سوگواری برای حسین چیزی نیست، جز یادآوری آن قیام و منش، تا در دنیای امروز حسین‌ها و مظلومان را نادیده نگرفته و با روش انسانی حسین، نه منش حیوانی یزید به بازآفرینی دفاع از حسین و مظلومان عالم مبادرت ورزیم. پیروان او بدانند که اگر در دم بر روی دشمنان شان شمشیر گشودند، پیرو حسین نیستند که پیرو دشمن وی یزیدند، چون آن منش یزید بود، نه حسین؛ آنها ناخواسته از یزید دفاع می‌کنند و با عمل به شیوه یزید، منش او را ماندگار می‌سازند، حتی اگر سالیان سال برای امام حسین سوگواری کنند! قرار نیست که در سوگواری‌های عاشورا، امام حسین دوباره کشته شود! آن هنگامی است که روش حسین را در مبارزه با دشمنان و زورگویان به کنار نهیم. طنین منش حسین در رفتار ماست که به ثبوت می‌رساند، آیا حقیقتاً از رهروان اوییم ؟! او زنده است تا آن هنگام که منش او در ما زنده است و این گونه است ظهور رستاخیز معنوی اسطوره‌ها.

● مصادیق عاشورا ‌

با آن که قیام عاشورا نیاز به بازآفرینی در دوران معاصر دارد تا ایستادگی در مقابل ستمگران و دفاع از مظلومان با یافتن مصادیق و نمونه‌های آن در دوران کنونی به نهضتی دایمی بدل شود، با این همه باید درباره مصادیق و تعمیم‌اش به نمونه‌های بیرونی بسیار مراقب بود تا آن، دستاویز فرصت طلبان و قدرتمداران سودجو قرار نگیرید. ماهیت تعمیم‌هایی که در دنیای امروز قرار می‌گیرند، نمی‌تواند قضاوتی مطلق را به دست دهد به طوری که طیف و گروهی را کاملا‌ً یزیدیان و دسته مقابل را پیروان حسین برچسب زد چرا که ماهیت رفتارها می‌تواند حتی از کنشی به کنش دیگر فرق کند و ممکن است شخصی در کنشی حسینی و در کنشی دیگر یزیدوار عمل کند.

به خصوص جوانان می‌بایست مواظب باشند که احساسات پاک آنان دستاویز مطامع قدرت طلبان و فرصت طلبان و جهت گیری‌های سیاسی گروه یا طیفی خاص قرار نگیرد. آنچه از روح قیام عاشورا باید استنباط شود، نه تمایلا‌ت و گرایشات سیاسی و اجتماعی، بلکه حضور وجدانی پاک و آزاده در زندگی امروز و برای عدالت فرداست؛ انسانی حنیف، همچون ابراهیم.

انسانی با روح <حی بن یقظان:> یک <زنده بیدار.> آن نه پرچم می‌شناسد، نه ملیت. مظلومیت قربانی شده با هر ملیت، نژاد و حتی مذهبی باید پاسداری شود و این است تفاوت بین یک دین برخوردار از روحی جهانی، با مذهبی که از تعصبات و تحجراتی که رنگ شریعت می‌زند، فراتر نرفته و بازآفرینی دگرباره فرهنگ جهالیت است. ‌

● بازتأویل انقلا‌بی عاشورا ‌

در دورانی که زمینه ساز انقلا‌ب اسلا‌می ایران بود، مشخصاً بازتأویلی درباره واقعه عاشورا، قیام امام حسین(ع) و دفاع از مظلومیت صورت گرفت و برخی از رهبران انقلا‌ب چنان بازتعریفی از رسالت دینی را در سال‌های پیش از انقلا‌ب در نسلی درونی ساختند. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی و متدین را شخصی می‌دانستند که در ایامی خاص از سال در مراسمی شرکت کند و به تجدید خاطره برخی از وقایع دینی تاریخی بپردازد.

اما امام خمینی، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، استاد مطهری و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و شناسایی می‌کردند که وقایع دیروز دینی را در مسائل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی کنند.

از این روی آن‌ها برخلا‌ف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی تنها درصدد نفرت و انزجار از یزید و شمری که امام حسین را به شهادت رسانند، نبودند، بلکه علا‌وه بر آن در جستجوی یافتن یزیدیان و شمرهای روز دوره خود برآمدند که حسین‌های جامعه آن روز را قربانی می‌سازند و آن را به عنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارائه کردند.

دقیقا آن‌ها نیز در دوره خود توسط اکثریت متدینان سنت پرست مورد انتقاد قرار گرفته و بازتعریف آن‌ها از الگوهای دینی حتی طرد شد. هنوز نیز برخی از مذهبیون سنت گرا بازآفرینی الگوهای جدید دینی آن‌ها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند. در دنیای امروز نیز ما به بازاندیشی و بازتعریفی در قالب الگوهای جدید هویت یابی دینی نیاز داریم تا نسل جدید را در شرایط اجتماعی و فرهنگی جدید دریافته و امکان زایش جدید را در نگرش‌ها، افکار و رفتارها به او دهد. ‌

● هویت یابی دینی در جریان زمان ‌

در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با گسیختگی هویتی و فرهنگی مواجه‌اند، این موضوع هنگامی مهم تر جلوه می‌کند که دریابیم، انتقال دین به نسل‌های جوان تر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابه <دین در جریان زمان> شکل می‌دهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین می‌شود و آن را برای انتقال‌اش در جریان زمان توانا می‌سازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم ابعاد متفاوت و ترکیب‌هایی از هویت یابی دینی در ابعاد اجتماعی، اخلا‌قی، عاطفی و فرهنگی هستند، در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند.

بنابراین مساله انتقال در کانون توجه جامعه شناسی دینی قرار می‌گیرد. اگر آرمان انتقال این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدین شان باشند، آشکار است که هیچ جامعه‌ای به این آرمان نایل نمی‌شود، چون تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، موجودیت نخواهد یافت.

در گذشته این انتقال با شکیل و قاعده مند نمودن ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارها صورت می‌گرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه‌ای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و به عنوان انتخابی برای نسل جدید ارائه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدید هویت یابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. واقعه عاشورا یکی از باورهای دینی است که مستلزم چنان تکامل تدریجی است.

● ساختار، روابط و ابعاد هویتی ‌

بحث در خصوص محیط‌های اجتماعی فرهنگی‌ای که در آن انتقال هویت رخ می‌دهد، محوری را برای تحلیل کنش کارگزاران اجتماعی و نهادهایی که انتقال هویتی را به عهده دارند، پدید می‌آورد. ساختاری که به شبکه‌ای از روابط و مناسبات برمی گردد: اول مناسبات میان پویایی درونی اعتقادورزی که رشد تجربه هویت فردی یا جمعی جدید را مقدور می‌سازد. دوم نقش عوامل بیرونی که از طریق اجتماعی شدن، نهادهای دینی و فرهنگی، خانواده، مدرسه و... به بسط و سازگار نمودن اشخاص برای انتقال هویتی اقدام می‌ورزند.

سوم عوامل مربوط با محیط در حال تغییر که این فرآیند در بستر آن شکل می‌گیرد. برای این که ساختار این هویت یابی را تبیین کنیم می‌بایست ابعاد و تنوع مشخص کننده هویت یابی را که موکول به گزینش اشخاص و نسل‌هاست، مشخص سازیم و به ترکیبات گوناگون آن دست یازیم. از بعد هویت تاریخی آن می‌بایست، باور یا کنشی را شناسایی کنیم که در هویت‌یابی و آفرینش آن دخیل بوده است. از بعد کارکردی آن مورد بررسی قرار دهیم تا تداوم و بازآفرینی‌اش را در مرحله کنونی مشخص سازد. از بعد معناشناختی مورد ارزیابی قرار دهیم تا ابعاد آفرینش، بازآفرینی یا مسخ آن را شناسایی کرده و جایگاه تقلید تا بازآفرینی معنوی‌اش را دریابیم البته هر یک از آنها می‌توانند تقسیمات دیگری نیز داشته باشند.

کاوه احمدی علی آبادی

دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از دانشگاه راچ ویل تگزاس در آمریکا



همچنین مشاهده کنید