چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
عصمت پیامبر ص پیش از بعثت
● پنج دستاویز مخالفان عصمت
بحثهایی عمیق وگستردهای كه پیرامون عصمت پیامبر (ص) پس از بعثت انجام گرفت، پیراستگی او را از خلاف و گناه كاملاً ثابت نمود.
گروهی از بداندیشان كه در صفحه زندگی پیامبر خاتم، نقطه سیاهی نجستهاند، به فكر افتادهاند كه برای او پیش از بعثت نقطه ضعفی جستجو كنند تا شاید بتوانندعصمت او را در تمام دوران عمر متزلزل سازند.
و در این مورد، آیات پنجگانهای را دستاویز خود قرار داده و به مرام خود استدلال نمودهاند كه ما در این جلد مجموع آیات مربوط به عصمت پیامبر را مورد بررسی قرار دادیم، ولی شایسته است برای تكمیل بحث این پنج آیه را نیز كه همگی مربوط به زندگی وی پس از بعثت است مطرح نموده و مخالف را خلع سلاح كنیم اینك مجموع این آیات به ترتیب مطرح میگردند:
آیه یكم: «و جدك ضالا فهدی» (الضحی - ۶).
قرآن در سوره «الضحی» پیامبر (ص) را به عنوان یك فرد «ضال» معرفی میكند و این معرفی مربوط به دوران كودكی و جوانی او است، آنجا كه میفرماید:
«الم یجدك یتیماً فاوی و وجدك ضالا فهدی و وجدك عایلا فاغنی» (الضحی آیههای ۶ - ۸): «آیا ترا یتیم نیافت و پناه داد وضال یافت و هدایت كرد تهی دست یافت و توانگر نمود.»
پیش داوران، لفظ «ضال» را به معنی گمراه در امور دینی تفسیر كرده و آن را معادل «كفر»، «شرك»، و... میدانند و میگویند: پیامبر در مرحلهای از عمر بر همین حالت بوده ولی در پرتو نعمت الهی، هدایت یافت و بر هدایت مردم گمارده شد.
پاسخ:
ما در توضیح آیه از احتمالات متعددی كه فخر رازی در تفسیر خود یاد كرده صرف نظر كرده و به توضیح آیه میپردازیم.
لفظ «ضال» در لغت عرب در موارد سه گانه به كار میرود:
- گمراه ۲- گمشده ۳- گمنام. و آیه را به هر یك از سه اختمال تفسیر كنیم، خدشهای بر ساحت مقدس و عصمت پیامبر وارد نمیشود، مشروط براینكه در تفسیر آیه، صبر و حوصله به خرج دهیم تا به حقیقت برسیم:
الف: «ضال» به معنی گمراه: گمراهی در انسان به دو صورت متصور است:
- انسان پاسی از عمر خود را در شرك و كفر، یا گناه و نافرنانی بگذارند و آئینه روح او كاملاً تاریك و تیره گردد و در آیه «غیر المغضوب علیهم ولا الضالین» لفظ «ضال» در همین معنی به كار رفته است. در این مورد، ضلالت یك حالت وجودی و سایه و تاریكی است كه بر روح و روان انسان حاكم میگردد و تیرگی برروشنی عقل و خرد،
چیره میشود.
- انسانی كه هنوز چند صباحی از عمر او نگذرد ولی در مسیر شكوفایی نیروی فكری و عقلی قرار گیرد، یعنی انسانی كه دوران صباوت و كودكی خود را میگذراند، به یك معنی «ضال» یعنی فاقد هدایت است در این مورد ضلالت یك حالت وجودی و یك وصف ثبوتی در روح و روان او نیست، بلكه كاملاً جنبه عدمی دارد و مقصود این است كه فعلاً فاقد هدایت است و اگر وضع به همین منوال پیش رود، به ضلالت به معنی نخست كه حالت تیرگی در روح است، منجر میگردد.
هرگاه مقصود از «ضال» در آیه، «گمراه» باشد، مقصود یك چنین ضلالت است، ضلالتی كه بازگشت آن به فقدان هدایت است، نه حالت تیرگی و سیاهی دل وناپاكی روح و روان.
گواه بر این سخن، این است كه آیه در مقام بیان نعمتهایی است كه خداوند جهان در دوران كودكی به پیامبر خود ارزانی داشته است، یكی از آن نعمتها این است كه او در رحم مادر بود كه پدر را از دست داد، در سن شش سالگی بود كه مادرش درگذشت، در این شرایط سخت خداوند به او پناه داد و با كمال عزت در آغوش گرم جد بزرگوار خود «عبدالمطلب «و عموی گرامیش ابوطالب بزرگ شد.
او در آغاز زندگی «فاقد هدایت» بود زیرا هیچ موجودی بالذات دارای كمال نیست و هر كس و هر چیز، هر چه دارد از خداوند بزرگ دریافت كرده است، و اگر لطف او نبود، هیچ انسانی راه به مقصد نمیبرد، موسی بن عمران خدای جهان را به فرعون چنین توصیف میكند: «ربنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثم هدی» (طه - ۵۰)
خدای ما، خدایی است كه آفرینش هر موجود را به او عطا كرده سپس او را هدایت نموده است .
بنابراین، آیه به حكم گفتگو پیرامون نخستین دوران زندگی پیامبر (ص) است و ناظر به فقدان هدایتهای ذاتی است و هدایت هر موجودی حتی پیامبر گرامی از جانب او است و یك چنین ضلالت نمیتواند معادل با شركت باشد، بلكه به معنی فقدان كمال است كه بالذات واجد آن نبود و خدا به او لطف فرمود و این فقدان از نخستین لحظه پیدایش انسان در رحم، آغاز میگردد و به تدریج هدایت الهی جای آن را میگیرد و هر چه انسان روبه رشد رود هدایت الهی نیز با او همگام میگردد، و پیامبر گرامی نیز از این اصل «مستثنی» نبود، و از لحظهای كه شایسته دریافت هدایت الهی شد از درون و برون در پوشش آن قرار گرفت .
از سخنان علی (ع) كاملاً استفاده میشود كه آغاز این هدایت از لحظهای بود كه وی از شیر گرفته شد آنجا كه میفرماید: «ولقد قرن الله به من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیلا و نهاراً» ۱
خداوند از روزی كه پیامبر، از شیر گرفته شد، بزرگترین فرشته را با او همراه ساخت تا راه بزرگواریها و خویهای نیكو را به او بنمایاند».
خلاصه: هدایتی كه در آیه «و وجدك ضلا فهدی» آمده، همان هدایتی است كه در گفتگوی موسی با فرعون، آمده است كه فرمود: «اعطی كل شیء خلقه ثم هدی» هدایت و راهیابی هر انسانی افاضهای است و همگی از جانب خدا میباشد و افاضه چنین هدایتها گواه بر كفر و شرك و نافرمانی از فرمان نیست، و ضلالتی هم كه از كلمه «ضال» استفاده میشود همان زمینههای «خسرانی است كه همه انسانها را شامل است و همگی محكوم به آن میباشند، ولی گستردگی این «خسران» مانع از آن نیست كه هدایت الهی از لحظاتی كه به انسان درك و فهم میدهد آن را بی اثر سازد چنان كه میفرماید: «ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» (العصر - ۱ و ۲).: «همه انسانها در ضرر و زیانند مگر كسانی كه ایمان آورند و عمل صالح كنند».
زمینه خسران در همه انسانها وجود دارد، و اگر پذیرای هدایت الهی شد اثر آن خنثی میگردد و در غیر این صورت قوه خسران و زمینههای آن حالت فعلیت به خود میگیرد همچنان كه زمینههای ضلالت در همگان وجود دارد و هدایت الهی، اثر آن را از بین میبرد، ولی متمردان، به آن فِعْلیت و تحقق و ثبات میبخشند چنان كه میفرماید: «فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالهٔ» (نحل آیه ۳۶).
«خداوند گروهی را هدایت كرد، و برای برخی دیگر ضلالت، لازم و ثابت شد.
و در آیه دیگر میفرماید: «فریقاً هدی و فریقاً حق علیهم الضلالهٔ» (اعراف - ۳۰).
«گروهی را هدایت ولی گروهی به خاطر عدم بهرهبرداری از هدایتهای الهی، ضلالت و گمراهی دامنگیرشان شد.
بنابراین، در سیر معنوی انسان هدایت و ضلالت به این صورت تجلی میكند.
نخست، ضلالت و خسران ذاتی است كه بازگشت آن به فقدان كمال است، و این حكم بر سراسر «عالم امكان» حاكم است .
آنگاه هدایت و راهنمایی الهی است كه از مجاری گوناگون سراسر وجود بندگان و اشیا را فرا میگیرد.
مردم در برابر این هدایت بر دو نوعند، پذیرای لطف الهی، وناپذیر، گروه نخست زمینههای ضلالتهای ذاتی و خسران طبیعی را از بین میبرند، ولی گروه دوم، بر آن ثبات و استواری میبخشد.
و در آیه مورد بحث، مقصود از ضلالت در كلمه «ضالاً» همان ضلالت نخست، و مقصود از هدایت در كلمه «فهدی» همان هدایتهای تكوینی و تشریعی است ولی مقصود از «ضلالت» در «حقت علیه الضلالهٔ» همان حالتی است كه برای انسان پس از رد هدایت الهی دست میدهد و تیرگی و تاریكی فضای روح را فرا میگیرد.
ضلالت نخست لازمه وجود امكانی است و هیچ موجود ممكن نمیتواند پا از آن فراتر نهد، در حالی كه دومی عیب و مایه نكوهش و موجب مجازات است و انسان در قبول و عدم آن كاملاً مختار و آزاد است .
ب - ضال به معنی گمشده: در لغت عربی گاهی این واژه به معنی شخص و یا متاع گمشده به كار میرود و این یك معنی رایجی است كه در فقه و حدیث برای آن شاهد فراوان است .
در فقه اسلامی بابی است به نام «جُعاله» كه در آن باب میگویند شخصی كه كالای او گمشده میتواند به صورت كلی - نه با فرد مشخص - قرارداد ببندد و بگوید: «من رد ضالی فله كذا» :«هر كس شیء گمشده مرا پیدا كند و به من باز گرداند، برای او چنین پاداشی است». در این عبارت «ضاله» به معنی گمشده است، عرب به شتران سرگردان در بیابانها «ضوال الابل» می گویند، گویا گمشده و صاحب آن از پی اطلاع است؛ ابن منظور در لسان العرب مینویسد: عرب كلمات حكیمانه را «ضاله» میگوید و در حدیث آمده است : «الكلمهٔ الحكیمهٔ ضالهٔ المؤمن».
«سخنان حكیمانه گمشده مؤمن است زیرا انسان پیگمشدهای میرود كه گرانبها و ارزنده باشد و اگر چیز بی ارزشی از او گم شود آن را تعقیب نمیكند.
بنابراین هیچ بعید نیست كه آیه ناظر به تاریخ دوران صباوت پیامبر (ص) باشد كه در «شعاب مكه » گم شده بود و اگر رحمت الهی شامل حال او نگشته بود ، جان خود را از دست می داد، و تاریخ حیات او بر چنین وضعی گواهی میدهد۲
ج - ضال به معنی گمنام : این واژه در لغت عرب به معنی گمنام و مخفی وپنهان به كار میرود، در زبان عرب میگویند «ضل الشیء ، ای خفی و غاب» در قرآن از زبان مشركان منكر معاد نقل میكند: «أ اذا ضللنا فی الارض أَ اِنّا لفی خلق جدید» (سجده - ۱۰).
«آیا آن روز كه در زمین مخفی و پنهان شدیم باز در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟».
ابن منظور در «لسان العرب» بر وجود این معنی در لغت عرب شواهدی را نقل میكند . در این صورت احتمال دارد كه مقصود از «ضال» گمنامی و ناشناختگی او باشد كه به وسیله فیض نبوت ونزول وحی «بلند آوازه شده»، و آیه «ورفعنا لك ذكرك» كه در سوره بعد آمده است گواه بر این معنی میباشد و این دو سوره از نظر مشامین كاملاً به هم مربوط میباشند و سوره دوم ، به تعلیل مطالبی كه در سوره نخست آمده است میپردازد.
هرگاه مقصود از لفظ «ضال» گمنامی و ناشناختگی باشد در این صورت مقصود از «فهدی» هدایت پیامبر نیست ، بلكه هدایت مردم به سوی پیامبر است و در حقیقت تركیب آیه چنین است : «فهدی الناس الیك = مردم را به سوی تو هدایت نمود» و تفسیر سوم از برخی از پیشوایان معصوم نقل شده است ۳
با توجه به هر سه تفسیر می توان گفت در آیه كوچكترین اشارهای به نظریه پیشداوران درباره عصمت پیامبر (ص) نیست، و كسانی كه از آن برداشت نادرست میكنند، جهتی جز شتابزدگی در تفسیر آیه ندارد و اگر با صبر و حوصله پیش روند ، مشكلات آیات برطرف میگردد.
آیه: دوم: «فالرجز فاهجر» (مدثر - ۵).
قرآن به پیامبر در سوره «مدثر» دستور میدهد كه از «رجز» اجتناب ورزد، اگر مقصود از آن «بت» باشد، خطاب دوری از آن، چه معنی میدهد؟ چنان كه میفرماید:
«یا ایها المدثر قم فانذر و ربك فكبر و ثیابك فطهر و الرجز فاهجر ولا تمنن تستكثر و لربك فاصبر» (مدثر - ۱ - ۷).
: «ای جامه به خود پیچیده! برخیز، بیم ده، خدای خود را بزرگ شمار، و جامه خود را پاك كن، و از «رجز» دوری جوی، منت مگذار تا فزونی جویی و برای خدا صبر و شكیبائی پیشگیر.
پاسخ :
لفظ «رجز» در زبان عرب در موارد سه گانه زیر كه شاید همگی از جزئیات یك معنی وسیع و كلی باشند، به كار میرود:
- عذاب ۲- آلودگی ۳- بت.
اكنون هر سه احتمال را در تفسیر آیه یادآور میشویم تا روشن شود كه در هیچ كدام گواهی بروجود لغزش فكری در پیامبر (ص)، قبل از بعثت نبوده است .
الف - «رجز» به معنی عذاب: توضیح اینكه «رجز» به كسر «را» نه بار در قرآن وارد شده و در مجموع، مقصود از آن «عذاب» است جز یك مورد، و موارد آنها را فهرستوار یادآور میشویم:
بقره /۵۹، اعراف /۱۳۴، و ۱۳۵ و ۱۶۲، انفال /۱۱، سبأ /۵، جاثیه /۱۱ عنكبوت /۲۹.
ولی همین لفظ به ضم «را» فقط یك بار وارد شده، است و آن همان آیه سوره «مدثر» است كه هم اكنون به توضیح آن میپردازیم و هر سه احتمال را مطرح مینماییم:
الف: «رجز» به معنی عذاب: اگر مقصود ازآن «عذاب» باشد هدف دوری از اعمالی است كه مایه عذاب میگردد و این نوع خطاب نشانه وجود زمینههای نزدیكی به وسایل عذاب در پیامبر نیست تا با عصمت او سازگار نباشد، زیرا خطابات قرآن جنبه عمومی دارد و آنجا كه به شخص پیامبر خطاب مینماید، مقصود تعلیم دیگران و تفهیم عموم ملت است مانند قول معروف «ایاك اعنی واسمعی یا جارهٔ = به تو میگویم، بشنوای «جاره» (نام زنی است).
پی نوشتها: "
- نهج البلاغه عبده خطبه ۱۸۷.
- لسان العرب ج ۱۱، ص ۳۹۲، بحارالانوار ج ۱۶، ص ۱۳۷.
- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۴۲.
- عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۰۳.
- البته مقصود «وحی تشریعی» است كه مایههای نبوت را تشكیل میدهد نه هر وحی، و ما تفصیل آن را در كتاب «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۲۴۴ - ۲۵۹ آوردهایم .
- و به اصطلاح، روح القدس مُوحی است نه موحا و برخی از روایاتی كه روح را به «روح القدس» تفسیر كردهاند باید به نوعی توجیه شوند.
۷- تفسیر كشاف، ج ۳، ص ۸۸ - .۸۹ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷، تفسیر رازی، ج ۲۷، ص ۱۹۰، روح البیان، ج ۸، ص ۳۴۷ روح المعانی، ج ۲۵، ص .۵۸ المیزان، ج ۱۸، ص ۸۰.
- مجمع الییان، ج ۴، ص .۲۶۹ و تفسیر رازی، ج ۶، ص .۴۹۸ در این فرض مفاد جمله چنین است «ولیكن رحمهٔ من ربك القی الیك (یا) لكن ربك رحمتك و انعم به علیك».
۰- تفسیر فخر رازی، ج ۶، ص ۴۸۶، و المیزان، ج ۱، ص ۹۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست