دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

ستارخان مردی از تبار عمل گرایان


ستارخان مردی از تبار عمل گرایان

بیشتر جوامع امروز جهان با آغاز سدهبیستم با بر پا کردن دولت مدرن و ملی, وارد عرصه سیاست نوین جهانی شدند و دولت های امروزی نیز تدام همان ها هستند

بیشتر جوامع امروز جهان با آغاز سدهبیستم با بر پا کردن دولت مدرن و ملی، وارد عرصه سیاست نوین جهانی شدند و دولت های امروزی نیز تدام همان ها هستند. انقلاب مشروطه ایران تلاشی برای برپایی چنین حکومتی بود که وهلهاول در پی قانون، دولت سازی، امنیت و عدالت اجتماعی باشد، اما ایرانیان می بایست تا اوایل قرن جدیدشان شکیبایی به خرج می دادند تا بتوانند چنین نظامی را تجربه کنند.

در ایران ایجاد نهادهای جدیدی چون ارتش منظم و اصلاحات اداری در دورهعباس میرزا و نیز تاسیس دارالفنون و تاکید بر منافع ملی در سیاست خارجی امیرکبیر، نسبت نزدیکی با کارکردهای دولت ملی داشت، اما تجربه این دو سیاست مرد، ناکام ماند تا آغاز جدی روند تجدد به دهه های بعدی موکول شود.

دکتر جواد طباطبایی آغاز روند بیداری ایرانیان را که از عباس میرزا آغاز شد، محصول وهن بزرگی می داند که با پایان جنگ های ایران و روس در ذهن نخبگان ایرانی پدید آمد. بی اعتنایی عباس میرزا نسبت به سنت و سنت مداران هم چنان بعد از او ادامه پیدا کرد و به روشنفکران منتقل شد; زیرا وضعیتی که منجر به احساس لزوم وجود دولت قدرتمند می شد، حاصل پرسش های نوینی بود که پاسخش، خاستگاهی در دستگاه مفاهیم سنت نداشت و سعی می کرد از هر آنچه منتسب به قدیم قاجاری ست، فاصله بگیرد.

دولت های ملی با بنیاد یا تقویت عوامل القایی (دیوان سالاری، استقرار نظام آموزشی و...) و عوامل تکوینی (ارتش ملی، ارتباطات، تمرکزگرایی و...) عوامل اولیه و واکنشی را تقویت کردند تا بتوانند اوتوریته سیاسی خود را بر جامعه حاکم سازند. دولت ملی برابر- نهاد (آنتی تز) ساختار امپراتوری و سلطنت مطلقه است و بر اساس حقوق شهروندی شکل می گیرد، ساختاری که در آن مردم، نه رعیت بلکه شهروندانی واجد حقوق و تکالیف مدون هستند. دولت ملی روابط خود با سایر دول را بر اساس منافع ملی حداکثری تنظیم می کند و در درون بر حقوق شهروندی و گزاره های مربوط به گفتمان ملیت گرایی تاکید دارد. از این رو کانون های سنتی قدرت و دستگاه فئودالی، مخالفان سرسخت دولت ملی به شمار می رفتند. پس از آن که امپراتوری ها، سلطنت های خودکامه و مونارشی، مشروعیت خود را از دست دادند، دولت های ملی به عنوان چهره غالب دولت های نوین پا به عرصه گذاشت. دولت ملی نمود و جلوه واقعی اراده ملت است در نتیجه با دموکراسی ملازمه خواهد داشت; زیرا سنجش اراده جمعی تنها از این شاهراه می گذرد.

آنچه امروزه دولت های ملی را تهدید می کند، نظامی گری و فرقه گرایی از داخل و جهانی شدن از خارج است. جهانی شدن دغدغهجدیدی ست، پدیده ای که از دید برخی شاید در آینده دولت های ملی را با چالش بیشتری روبرو سازد، ولی دینامیسم های داخلی موجود در آن بر اساس هویت ملی، به این پدیده پاسخ می دهد و ممکن است از این کشمکش آنتی تزی جدید برون زاید. گزاره های دولت ملی، همگی مدرن و امروزی هستند که تحقق آن ها بدون برپایی دولت مدرن کمابیش منتفی است. دولت ملی و مدرن که گاه برخاسته از ملت است و گاه ملت برخاسته از آن; شناسانندهنوعی از یگانگی در ساحت اجتماع، فرهنگ و اقتصاد است که واجد دیوان سالاری و حقوق متمرکز می باشد.

تاریخ نگاری جدید با برچیده شدن عصر امپراتوری ها به وسیله دولت های ملی، تاریخ نویسی دودمانی جای خود را به تاریخ نویسی ملی می دهد که در آن "مواد" تشکیل دهنده ملت گرایی (زبان، ملت، مفهوم وطن و به طور کلی هر آنچه که با ملیت نسبت دارد) به صورت بارزی نمود پیدا می کند.

در آغاز های سدهگذشته برپایی دولت ملی در ایران، طبیعی ترین نتیجه دریافت معقولانه نخبگان از منطق مناسبات جدید بود. ملت گرایی در ایران امکان تالیف مناسبی از مواد و عناصر موجود در "حیات قدیم" را در "صورت جدید"، جهت پاسخ گویی به نیاز ملی فراهم آورد و تاریخ نویسی جدید ملی بستر مناسبی برای آن ایجاد کرد. تاریخ نگاران نوپا نیز با تاکید بر نقش و زندگی مردم به جای پادشاهان و امپراتوران، روند جدیدی را آغاز کردند.

یکی از نخستین و موفق ترین تجربه های این نوع از تاریخ نویسی، تاریخ مشروطه نوشتهاحمد کسروی تبریزی ست که هم به لحاظ دقت در وقایع نگاری و هم به لحاظ روایتی از خیزش مردمی علیه استبداد قاجار و هم چنین به عنوان یک تجربه موفق در سره نویسی، یگانه به شمار می رود. نویسنده در اثر خود نشان داده که به راحتی توانسته است با مقولات عمده اجتماع خویش ارتباط برقرار و دگرگشت های اجتماعی- تاریخی را در بستر ملی و مردمی، معناشناسی کند. سخن سرایی وی از رهبران مردمی و آنان که از میان مردم برخاسته اند به طور ضمنی، با تحسین و تفاخر در کلام توام است و آنگاه که به ستارخان می رسد، کلامش تحسین دو چندانی می یابد. پاسخ تاریخی و معروف ستارخان به کنسول روس نیز نخستین بار در کتاب تاریخ مشروطه نقل می شود.

● جلوه گر شدن روح قدیمی در صورت و چهره جدید

سرگذشت ایران از دوران پیشامدرن تاریخی پر از قهرمانانی ست که در بزنگاه تاریخی از گمنامی درمی آیند و سرنوشت توده را تغییر می دهند. آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، رستم، یعقوب لیث صفاری، نادرشاه افشار و... همگی از این تبار بودند که به تنهایی زلف پریشان امور سیاست و اجتماع را به جمعیت خاطر می رساندند و دیگر بار سر به جیب گمنامی و گوشه نشینی فرو می بردند. ستارخان را نیز باید از این عده به شمار آورد. زندگی او که نقش کهنه سرباز را بیشتر بر می تابید، به جز دوره ای کوتاه، خالی از فراز و نشیب دیده می شود، اما می توان وی را نمونهبارز "اهل عمل" به شمار آورد که در غیاب "اهل نظر" مجالی یافت تا خواسته و چه بسا ناخواسته به میدان مبارزه های سیاسی پرتاب شود و رسالت تاریخی خود را آن گونه که باید انجام دهد. رسالتی که در هر دوره از تاریخ ایران در قامت فردی یا افرادی نمود یافته بود، در سال های مشروطه بر شانه های مرد ساده ای فرود آمد که نه خیال وزیرالوزرایی در سر داشت نه اندیشه وکالت.

● شکاف اهل عمل و اهل نظر

آنچه که اهل نظر بدان اشتغال دارند با آنچه که اهل عمل بدان می پردازند، متفاوت است. اشتغال ذهنی دسته نخست به مسائل مختلف معمولا مانع ورودشان به میدان واقعی عمل می شود و از دید برخی نیز اتفاقا لازمهتقسیم کار صحیح همین است. در آخرالزمان، سال هایی که آن را دوران امتناع نامیده اند، دو گروه مختلف از اهل نظر در افق تحولات فکری ایران ظهور کردند: یکی متاخران و طرفداران سنت قدمایی که گرفتار "هبوط در هاویه تحشیه و تعلیقه" بودند و دیگری سنخ جدیدی که با بی اعتنایی به نظام سنت قدمایی و اعراض از گذشته، نظر به آینده ای داشتند که تصوری "مقلدانه" از آن به دست آورده بودند (نک: تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، جواد طباطبایی). گروه دوم که زان پس روشنفکر نام گرفتند بعد ها به یکی از مهم ترین لایه های اجتماعی تبدیل شدند و در مقام بیان الزامات جهان نو و تفسیر جهان برآمدند و از قضا اندک اندک بخش بزرگی از طرفداران گروه نخست یعی نظام سنت قدمایی، با ادغام نسبی در گروه دوم به هیئت روشنفکران دینی نمودار شدند.

تفاوت اهل نظر با اهل عمل در این بود که اهل نظر عمری را در پی آرمان ها و ایده های والا، ندای وظیفه سر می دادند و در ضرورت باید و نباید ها به بحث و جدل می پرداختند، بدون آنکه گام به وادی "کنش" نهند. به وارونه، مبارزانی چون ستارخان پیش از درخشش هر چند فاقد سوابق بودند، ولی با گامی ماندگار بعد از پرتاب به صحنهعمل، نام و آوازه ای از خود به یادگار گذاشتند. پاسخ صریح ستارخان به کنسول روس مبنی بر این که می خواهم "هفت دولت" به زیر پرچم ایران باشد... اوج آگاهی ملی و رسالت تاریخی وی را می رساند. جدای از سایر کوشندگی ها و مبارزه های ستارخان در راه قانون، آزادی و مشروطه خواهی، بررسی صرف همین اقدام و معناشناسی آن در بستر تعلقات ملی وی و آگاهی تاریخی که به نظر می رسد پشت به پشت به وی منتقل شده است، نشان از موضوعیت نوعی از آگاهی ژرف در جامعه آن روز دارد که ریشه اش در تاریخ قابل جست وجوست; چراکه اصطلاح هفت دولت، دارای بار تاریخی و اساتیری ست و حکایت از باوری کهن دارد که: "پادشاهان ایران "سواد" را ۱۲ استان می شمردند... آن ها سواد را به قلب همانند می ساختند و دیگر جهان را به تن. بدین سبب آن جا را دل ایرانشهر خوانندی و ایرانشهر اقلیمی ست که در وسط اقلیم های دیگر قرار دارد..."(یاقوت حموی، معجم البلدان). این فراز از معجم البدان و بسیاری دیگر که در متون کهن قابل دیدن است یادآور سرودهمعروف نظامی گنجوی ست که همه عالم تن است و ایران دل... را در زمانه ای که کشور ایران وجود خارجی نداشت، سرود.

بی شک مفهوم هفت کشور یا هفت دولت که یکی از معانی مهم تاریخی ست نقل به نقل در جامعهدوران مشروطه نیز قابل ردیابی و مشاهده بود، مفهومی که سده ها در میان کتاب ها و تفاسیر دیده می شد، از میان اعصار خود را به یکی از بزنگاه های مهم تاریخی رساند و در دیالوگ کنسول روس و ستارخان وارد تاریخ سیاسی نیز شد.

نویسنده : سالار سیف الدینی