سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
زندان در قرآن
در هیچ یک از آیات قرآن، از زندان به عنوان یک حکم شرعی یاد نشده است؛ بلکه برعکس، زندان تهدیدی از سوی حکومتهای بیدادگر علیه اصلاحطلبان است. در هر جامعهای زندانی و نظام سیاسی نسبت عکس دارند. حضرت یوسف۷ «زندانی اسوه» قرآن است.
● مقدمه
مهمترین سؤالاتی که در بحث «زندان در قرآن» مطرح میشوند، عبارتاند از:
ـ کلام الهی از چه منظری به پدیده زندان نگریسته است؟
ـ آیا قرآن مجید مجازات زندان را تجویز و تأیید کرده است یا اینکه آن را مورد مذمت و تقبیح قرار داده یا اصولا به ارزشگذاری آن نپرداخته است؟
هدف قرآن مجید از بیان قصه زندان چه بوده و چه عبرتهایی در آن نهفته است؟
ـ ـ آیا در قصص قرآنی، زندان و تهدید به حبس، حربه مستمندان و مستکبران علیه مصلحان و پاکان است یا مجازات مجرمان و بدکاران توسط صالحان و اخیار؟
ـ دلیل شرعی کدام مجازات زندان، آیات قرآن است؟
ـ آیا در مجازاتهای اخروی، زندان جایی دارد؟...
در بحث زندان در قرآن به ترتیب از چند واژه استفاده شده است: سجن، حبس، حصر، امساک و احیانا نفی. از پنچ واژه یادشده، سجن و مشتقات آن دقیقا در زندان متعارف ظهور دارد اما سایر واژهها اگرچه دلالت بر نوعی محدودیت، تضییق و تنگ گرفتن دارند، در زندان متعارف متعین نیستند و اعم از آن هستند و با عنایت به قراین موجود در آیات مربوطه، برخی از آیات مشتمل بر واژههای اخیر هیچ دلالتی بر زندان یا دیگر انواع تضییق مورد بحث ندارد. مجموعه آیات یادشده را میتوان در سه دسته موضوعی تنظیم کرد:
▪ زندان حربه مستبدان علیه مصلحان:
این مبحث را در دو محور دنبال میکنیم:
ـ حربه کهنه تهدید صالحان به زندان: شیوه رایج همه ناصالحان در طول تاریخ در مواجهه با صالحان و مصلحان، تهدید و ارعاب بوده است. ناصالحان که با زور و به ناحق قدرت سیاسی را به چنگ آوردهاند و با استبداد و فشار بر مردم حکومت میکنند، هیچ صدای مخالفی را برنمیتابند و بویژه از آنان که پایههای نظری سلطه شیطانیشان را مخدوش میکند و در خانه ذهن مردم گُل سؤال غرس میکنند و در مرداب راکد جامعه موج «چرا» ایجاد میکنند به شدت واهمه دارند. پیامبران و مصلحان همواره بین یک دوراهی دشوار قرار داده میشوند، یا اینکه دست از دعوت به رهایی و آزادی و خداخواهی بردارند و همرنگ زمانه شوند و یا خود را برای تحمل تبعید از شهر و دیار، سنگسار شدن، به صلیب کشیده شدن و بریده شدن دست و پا بر خلاف هم، سوزانده شدن در آتش، به زندان افکنده شدن و بالاخره قتل آماده کنند. قرآن کریم در عبرتهای زندگی پیامبرانی چون شعیب۷، نوح۷، ابراهیم۷، موسی۷ و هابیل۷ به این موارد اشاره کرده است. اما فقط دو پیامبرند که به زندان تهدید میشوند: موسی۷ و یوسف۷.
در قصه حضرت یوسف۷، همسر عزیز مصر، پس از ناکامی در عشقش به یوسف، به زنان مصر میگوید: و لئن لم یعفل ما امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین (یوسف:۳۲) این آیه حاوی چندین نکته سیاسی است:
۱) به زندان افتادن انسان صالحی همچون یوسف زنگ خطر فرو ریختن همه ارزشهای اخلاقی در چنین جامعهای است. زندانها میزانالحراره جامعهاند. برای این که بدانی جامعهای بیمار است یا سالم، به زندانهای آن بنگر. زندانها آینه صادق جامعه و نظام سیاسی خود هستند. برای آزمودن سلامت یک نظام سیاسی قبل از هر چیز باید دید آن نظام چه کسی را زندانی میکند.
۲) ملکه مصر به یک قاعده کلی که در همه نظامهای استبدادی و طاغوتی جاری است، اشاره میکند: «اگر آنچه او را امر کردهام انجام ندهد، حتما به زندانش میافکنم و خوارش میکنم» ؛ یا اطاعت محض از حاکمیت یا به زندان افتادن.
موسی کلیماللّه نیز از سوی فرعون تهدید میشود. فرعون عاجز از پاسخ به ادله موسی او را تهدید میکند: «اگر خدایی جز من اتخاذ کنی، حتما از زندانیان خواهی بود» پیامبر اکرم۶ در فهم صحیح اینگونه آیات قاعدهای کلی به دست داده است:
«من اُطاع مخلوقا غیر طاعة اللّه جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون اللّه»
بر اساس این قاعده عمیق نبوی اطاعت از آدمیان در باطن [باطل؟] کفر است و از آن سو مردم را به اطاعت محض فرا خواندن خدایی کردن است. بر این اساس همه حکومتهای استبدادی و طاغوتی به شیوه فرعون سلوک میکنند و هر کس اوامر آنها را نپذیرد، و خدایگانی آنها را با تردید مواجه کند، جزایش زندان است. وقتی فردی به زندان افکنده میشود یعنی وجود او تهدیدی برای جامعه است. اگر زندانی از مصلحان باشد، یعنی نظام سیاسی آن جامعه از اصلاحطلبی احساس خطر میکند. به یاد داشته باشیم که در هر جامعهای زندانی و نظام سیاسی با هم نسبت عکس دارند.
ـ زندانی اسوه قرآن: سوره یوسف آکنده از ظرایف اخلاقی و تربیتی است، در اینجا به امور مرتبط با مسأله زندان حضرت یوسف۷ در ضمن ده نکته میپردازیم:
۱) یوسف به دلیل پاکدامنی، از سوی ملکه متهم میشود (قالت ما جزاء من اراد بأهلک سوء الا ان یسجن او عذاب الیم؛ یوسف.(۲۵: بحث زندان یوسف با یک «دروغ» از سوی ملکه آغاز میشود.
۲) زنان شهر تصدیق میکنند که ملکه در دلباختن به جمال یوسف محق بوده است. یوسف به زندان «تهدید» میشود که اگر از اوامر ملکه اطاعت نکند زندانی میشود (لئن لم یفعل ما امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین)؛
۳) یوسف در دوراهی آلودن دامن به گناه و زندانی «آگاهانه و مختارانه» زندان را برمیگزیند. نکته سوم همین عنصر آگاهی و اختیار یوسف است. این سرنوشت محتوم همه صالحان است که آگاهانه و آزادانه زندان را بر اطاعت از منویات حاکم ناصالح ترجیح میدهند. وقتی اصلاحطلبی احساس میکند چارهای جز زندان رفتن ندارد، در واقع عملا به جامعه اعلام میکند که حاکمیت از مشروعیت ساقط شده است؛
۴) یوسف زمانی به زندان افکنده میشود که حقانیت و بیگناهی او بر حاکمیت روشن است (ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجننه حتی حین)؛
۵) او در زندان بیکار نیست بلکه به تبلیغ دین حق در بین زندانیان مشغول است (یا صاحبی السجن أرباب متفرقون خیر ام اللّه الواحد القهار)
۶) یوسف از طرق و وسایل مشروع برای رهایی از زندان غافل نیست. او هرگز از عزیز مصر تقاضای عفو نمیکند، آنچه او خواست، صرفا یک یادآوری بود (اذکرنی عند ربک). یوسف با این تذکر دقیقا خلاف نظر عزیز مصر عمل میکند. این وظیفه همه صالحان خارج از زندان است که برای رهایی مصلحان از غل و زنجیر، با رعایت عزت زندانی اقدام کنند و کمترین خدمت، زنده نگاه داشتن یاد اوست. این درست برخلاف نظر ارباب قدرت است..۷ یوسف بیمزد و منت و بدون هیچ قید و شرطی خواب ملک را تعبیر میکند. چرا اولا فاجعه قحطی در راه بود و شفقت یوسف صدیق بر مردم اقتضا میکرد تا به سرعت به مصلحت آنان اقدام کند. مصلحان درخواست حکومتهای جائر را تنها در اموری که مصلحت عمومی و خیر عامه بر آن است میپذیرند؛.۸ عزیز مصر بلافاصله یوسف را آزاد میکند. یوسف بر بیگناهی خود به ماجرای زنان مصر و بریدن دستشان استشهاد میکند، و زنان به پاکی یوسف شهادت میدهند و عزیز مصر نیز به گناه خود اعتراف میکند؛ .۹ آنان که برای رضای خدا رنج زندان را به خود خریدهاند رهاییشان از زندان را نیز از او میطلبند و از خدای خود خواستهاند تا زمانی که زندان بودن آنان در استمرار دین و ادامه روند اصلاحات مؤثر است، در زندان باشند (قد احسن بی اذ اخرجنی من السجن)؛.۱۰ خداوند بلای زندان یوسف را وسیله نیل به عزت و اقتدار قرار میدهد. بدخواهان میخواستند یاد یوسف را از دلها بزدایند اما خداوند بر یوسف منت نهاد و زندان را طریق رسیدن به اریکه عزت و اقتدار کرد.
(کذالک مکنّا لیوسف فی الأرض...)
▪ زندان، مجازات مجرمان:
آیا قرآن کریم، زندان را به عنوان یکی از مجازاتهای شرعی به رسمیت شناخته است؟ تفحص در آیات قرآن و تفاسیر و همچنین کتب فقهی نشان میدهد که از جانب برخی مفسران و فقیهان حداکثر چهار آیه مجازات شرعی زندان استظهار شده است. حال باید دید که قول این دسته از عالمان در مقایسه با قول مشهور محلی اعتبار دارد و آیا میتوان با حدس این دسته از عالمان موافق بود؟
آیه اول: جزای محارب: إِنّمَا جَزَاءُ الّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتّلُوا أَوْ یُصَلّبُوا أَوْ تُقَطّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ... (مائده:۳۳) محارب کسی است که مسلحانه در جامعه ارعاب میکند و مخل امنیت عمومی و مفسد فیالارض است. چهار مجازات برای محارب تعیین شده است. درباره مجازات چهارم (ینفوا من الارض) دو قول است؛ یکی تبعید به شهر دیگر به مدت حداکثر یک سال و دیگر زندانی کردن تا هنگام توبه یا مرگ. قول مشهور و روایات متعدده و ظاهر آیه بر قول اول دلالت میکند ولی در مقابل دو روایت به قول دوم اشاره میکند و برخی از فقهای شیعه نیز به نظر دوم گراییدهاند.
آیه دوم، مجازات زانیه: وَاللّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنّ سَبِیلاً (نساء:.۱۵) در خصوص این آیه مباحث مختلفی مطرح شده است. اجمالا میتوان گفت که اکثر قریب به اتفاق علمای امامیه معتقدند که اولا مراد از فاحشه در آیه مورد بحث زنا است، ثانیا در زمان نزول آیه، مجازات امساک در بیوت از حدود امضایی (و نه تأسیسی) شرع محسوب میشده است و ثالثا مجازات تازیانه برای زانی و زانیه (نور:(۲ همان سبیل معهود در ذیل آیه فوق است و رابعا با نزول دومین آیه سوره، ایه فوق نسخ شده است.
آیه سوم، حبس شهود تا وقت نماز عصر: یَا أَیّهَا الّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ... تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصّلاَةِ فَیُقْسِمَانِ باللّهِ...(مائده:۱۰۶) چنان که واضح است حبس در آیه به منعای زندان افکندن نیست، بلکه به معنای نگاه داشتن برای قسم یاد کردن است.
آیه چهارم، مجازات کافر حربی: فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلّ مَرْصَدٍ (توبه:.(۵ آیه مربوط به احکام جهاد است و «خذوهم» دال بر لزوم اسارت است و کلمه اسارت در عرف حقوقی و شرعی، با حکم زندان تفاوت دارد. «احصروهم» هم هیچ دلالتی بر به زندان افکندن نمیکند و دال بر محاصره در جهاد ابتدایی است.
▪ مجازات اخروی:
جهنم، جزای اخروی مجرمان است. خداوند در دو موضع از قرآن کریم از جهنم به حصیر و سجین تعبیر کرده است. کَلّا إِنّ کِتَابَ الْفُجّارِ لَفِی سِجّینٍ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجّینٌ * کِتَابٌ مَرْقُومٌ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذّبِینَ (مطففین:۱۰ - ۷) وَجَعَلْنَا جَهَنّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً(اسراء:۸) حصیر از ماده حصر به معنای حبس است. سجین مبالغه از سجن است به معنای حبس.
● اشاره
مطالب این مقاله را از دو زاویه مختلف میتوان مورد بررسی قرار داد: نخست از زاویه فقهی و روششناسی اجتهاد و دیگری از منظر تفسیر قرآن. برای روشن شدن تفاوت این دو نگاه توجه به یک نکته مقدماتی ضروری است. منظور و مدعای فقهی نویسنده در این مقاله به درستی معلوم نیست. ایشان در پایان نتیجه گرفته است که «زندان به عنوان مجازات شرعی مستند قرآنی ندارد» . روشن است که از این عبارت هیچ حکم فقهی نمیتوان استفاده کرد. برای مثال، به همین سیاق میتوان گفت که «نمازهای پنجگانه با ترتیب و اذکار خاص به عنوان حکم شرعی مستند قرآنی ندارد» و به همین ترتیب صدها حکم مسلم شرعی را میتوان برشمرد که در قرآن ذکر نشده است. به هر حال از نظر فقهی بین این گزاه که «فلان حکم مستند قرآنی ندارد» با این گزاره که «فلان حکم مستند شرعی ندارد» تفاوت فراوانی وجود دارد و دومی را به هیچ روی از اولی نمیتوان استنباط کرد.
۱) اما از منظر فقهی و اجتهادی، مباحث نویسنده محترم از جهات گوناگون قابل تأمل و تردید است:
▪ نکته اول، اصل مسلم در روششناسی فقه شیعه آن است که تمسک به آیات قرآن برای استنباط احکام شرعی به هیچ روی کافی نیست؛ چرا که بسیاری از آیات به صورت مطلق و عام یا مجمل حکمی را بیان داشتهاند که معنای دقیق و مشخص آن در زبان مفسران وحی (پیامبر و اهل بیت:) آمده است و یا اساسا بسیاری از احکام شرعی تنها در روایات آمده است و در قرآن ذکری از آن در میان نیست. بنابراین تحقیق نویسنده از منظر روششناسی فقه اعتباری ندارد؛
▪ نکته دوم: حتی اگر بتوان در اثبات یک حکم شرعی به تنهایی به قرآن مراجعه کرد، اما در نفی حکم شرعی (مثل نفی حکم زندان) به هیچ روی نمیتوان چنین کرد و گمان ندارم که تا کنون هیچ فقیهی با استناد به قرآن یک حکم شرعی را نفی کرده باشد.
▪ نکته سوم: در مقایسه با مجازاتهایی چون اعدام و بریدن دست و پا که در قرآن تصریح شده است، مجازات زندان چندان سنگین و غیرقابل تحمل نیست؛ به هر حال، هیچ قرینهای که دلالت بر مخالفت قرآن با حکم زندان باشد، وجود ندارد.
▪ نکته چهارم: در روایات فراوان از شیعه و سنی در سنت رسول اللّه۶ و امیرالمؤمنین۷ بارها و بارها از حکم زندان یاد شده است. در کتاب موارد السجن فی النصوص و الفتاوی (شیخ نجم الدین طبسی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی) هفده دسته از جرایم که در روایات مجازاتش را حبس قرار دادهاند نقل میکند که البته موارد جزئی آن بالغ بر چندصد مورد است. برای مثال، تردیدی نیست که امام علی۷ دو زندان به نامهای «نافع» و «خمیس» ساخته است.
۲) اما از منظر تفسیری، غالب برداشتهای نویسنده با مضامین صریح قرآن در تنافی است به نظر میرسد که شرایط و ذهنیت حاکم بر نویسنده سخت بر برداشتهای او از قرآن مؤثر بوده است. در اینجا چند نکته را به اختصار اشاره میکنیم:
▪ نکته اول: ایشان با مقایسه داستان حضرت یوسف۷ با ماجرای حضرت موسی۷، یوسف را به عنوان یک اصلاحطلب سیاسی در مقابل نظام ستمپیشه ملک مصر تصویر کرده است، حال آنکه مقایسه این دو حادثه به هیچ روی صحیح نیست. در پسزمینه داستان حضرت یوسف۷ هیچگونه تناسخ و چالش سیاسی وجود ندارد و در هیچ آیهای به مخالفت یوسف با عزیز مصر یا دستگاه سیاسی زمان اشاره ندارد. بر عکس از همین آیات به خوبی استفاده میشود که عزیز مصر شخصیتی منصف و مصلحتجو است و هیچ نشانهای از زورگویی و دعوت به «اطاعت مطلق» (به زعم نویسنده) از او مشاهده نمیشود. عزیز مصر پس از روشن شدن دروغگویی همسرش او را به توبه فرامیخواند (یا یوسف اعرض من هذا و استغفری لربک) و پس از کشف حقیقت نه تنها یوسف را آزاد میکند بلکه پست مهم خزانهداری را به او واگذار میکند. قرائن نشان میدهد که زندانی شدن یوسف به خاطر خدعه و نیرنگ حاشیهنشینان و نفوذ اهوای زنانه در تصمیمگیریهای سیاسی است. از نظر قرآنی، اشتباه بزرگ عزیز مصر، کوتاهی در مقابل دخالت احساسات زنانه و هوسبازانه در حوزه حکومت است.
▪ نکته دوم: اینکه نویسنده محترم زندان را آیینه جامعه دانسته است و رابطه زندانی و نظام سیاسی را نسبت معکوس دانسته است، به صورت یک قاعده کلی درست نیست. چون گاه هم زندانی و هم حاکمان، هر دو فاسدند و گاه هردو اصولا صالحاند ولی یا فرد صالح مرتکب لغزش و خطایی شده است یا قاضی به تعصب در خطا گرفتار آمده است. اما نویسنده محترم انسانها را «مطلق» انگاشته و با یک تقسیم کلیشهای مصلحان و مفسدان را در مقابل هم قرار داده است. باید پذیرفت که ما هیچکدام معصوم نیستیم و به جای مطلقاندیشی، خود را در طیفهای خاکستری تحلیل کنیم.
▪ نکته سوم: بر فرض که بپذیریم در منطق قرآن، زندان صحنه رویارویی مصلحان و مفسدان است، اما از این گزاره حقیقی هرگز نمیتوان مصادیق مصلح و مفسد را اثبات کرد. به نظر میرسد که نویسنده با غفلت از این نکته منطقی، خویش و خویشان را از مصادیق مصلحان برشمرده و رؤیای دولت یوسف را در شأن خویش تعبیر کردهاند. حال آنکه از نظر روش تفسیری، نخست باید شاخصهای مصلحان و مفسدان را استخراج کرده تا بر مصادیق قابل اطلاق باشد. از قضا، یکی از نشانههای مفسدان در قرآن آن است که دائما خود را مصلح و اصلاحطلب میخوانند و از پذیرش خطا و فساد خویش میگریزند.
محسن کدیور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست