دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

رفت وبرگشت به دنیای گذشته وحال


رفت وبرگشت به دنیای گذشته وحال

نگاهی به رمان «محله گمشده», نوشته پاتریک مودیانو, ترجمه اصغر نوری

پاتریک مودیانو جزو بهترین نویسندگان حال حاضر فرانسه محسوب می‌شود و با نگاهی به کارنامه هنری او می‌توان به سرعت دریافت نویسنده بسیار پرکاری است. او بین سال‌‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۸ که نویسنده جوانی محسوب می‌شده تقریبا تمامی جوایز ادبی فرانسه را به خود اختصاص داده است: جایزه‌های فئنِون و روژه نیمیه برای رمان میدان اِتوال، جایزه بزرگ آکادمی فرانسه برای رمان بلوارهای کمربندی (۱۹۷۲) و جایزه گنکور برای رمان خیابان مغازه‌های تاریک. در میان آثار او علاوه بر ده‌ها رمان، می‌توان نمونه‌هایی از فرم‌های ادبی دیگر نیز یافت: نمایش‌نامه (لاپولکا۲)، فیلم‌نامه (لاکومب لوسین۳ که در سال ۱۹۷۴ لویی مال۴ فیلمی بر اساس آن ساخت)، گفت‌وگو (با امانوئل‌برل۵) و همینطور کتاب‌هایی که کمابیش حالت زندگی‌نامه دارند (سند ازدواج).

محله گمشده یکی از آثار مودیانو است که توسط اصغر نوری ترجمه و از سوی نشر افراز منتشر شد. این رمان واگویه‌های نویسنده‌ای است که بعد از ۲۰ سال با نامی جعلی به وطنش، پاریس، بازگشته تا قراردادی با یک ناشر ژاپنی بنویسد. این سفر که ظاهرا در ابتدا بنا بوده خیلی کوتاه باشد به‌تدریج طولانی می‌شود. راوی انگار باید چیزی را پیش از بازگشتش به انگلیس پیدا کند. چیزی که ظاهرا در سرزمینی است که ترکش کرده ولی در واقع در درون خود اوست، شاید هم خود اوست. راوی ۲۰ سال است که از همه دوستان و آشنایانش در پاریس بریده، نامش را تغییر داده و با هویتی جعلی زندگی کرده است و حتی زبانش را هم تغییر داده و اکنون به زبان انگلیسی حرف می‌زند و کتاب می‌نویسد. در این رمان زبان مسئله مهمی است. شاید این اهمیت در ترجمه کتاب چندان به چشم نیاید ولی مسلما در نسخه اصلی آن به زبان فرانسه حتما مشهودتر است، این را از شواهد بسیاری در رمان می‌توان دریافت؛ برای مثال اولین سطر رمان چنین است: «شنیدن گفت‌وگو به زبان فرانسه عجیب است.» کمی بعدتر او به مرد ژاپنی طرف قراردادش می‌گوید: «اگه به صحبت کردن به فرانسه ادامه بدیم، خوشحال می‌شم.»(ص۲۴) و چند سطر پایین‌تر: «ممنون که می‌تونم با شما فرانسه صحبت کنم.» این تک‌جمله‌های کوتاه درباره سخن گفتن به زبان فرانسه ادامه پیدا می‌کنند تا اواسط کتاب که راوی تصمیم می‌گیرد کتابی به زبان فرانسه بنویسد.

نوعی نیاز درونی او را وا می‌دارد تا ماجرای تبعید ناخواسته‌اش را به زبان مادریش بنویسد. در محله گمشده، همه چیز سیال و لغزان است. آدم‌ها سرگشته‌اند و سرنوشت‌شان دستخوش اتفاقات گذرا و بی‌اهمیت است. اتفاقات در دل یکدیگر جاری می‌شوند و چون تداعی‌گر یکدیگرند بی‌نظم خاصی در پی هم می‌آیند مثل خیابان‌های پاریس که همه به هم راه پیدا می‌کنند و بی‌دردسر می‌توان درون آنها لغزید و از خیابانی به خیابان دیگر رفت. زبان هم در آن همین حالت را دارد. جمله‌ها کوتاه و ساده‌اند و گاهی فقط در شکل جملات وصفی بدون فعل. فعل‌ها مقید به هیچ زمان خاصی نیستند و آسوده بین زمان گذشته و حال روان‌اند حتی وقتی که راوی در زمان حال به سر می‌برد هم این آزادی در استفاده از افعال دیده می‌شود. راوی بخشی از زمان حال را با افعال زمان حال روایت می‌کند و بخشی را با افعال گذشته شاید برای اینکه افکار و درونگویه‌ها زمان ندارند و همانطور که اشاره شد کل این رمان به درونگویه‌ای طولانی شبیه است. این شکل استفاده از افعال در زبان فرانسه و با امکانات صرفی افعال کار چندان دشواری نیست. نمونه‌هایش را در رمان‌های نویسندگان دیگر نیز می‌توان دید که اکثر مواقع به دلیل دشواری ترجمه به فارسی، مترجمان فارسی زبان از آن چشم می‌پوشند و همه فعل‌ها را یک دست یا به زبان حال یا به گذشته ترجمه می‌کنند؛ اما باید اعتراف کرد که مترجم محله گمشده به خوبی از عهده این کار برآمده و با اینکه فعل‌ها بین زمان حال و گذشته سرگردانند، برای خواننده آزار دهنده نیستند و اشتباه ترجمه‌ای و ویراستاری در نظر نمی‌آیند.

این سرگردانی افعال در بخش دوم رمان بیشتر می‌شود. در بخش اول رمان راوی زمان حال را با افعال گذشته روایت می‌کند و گاهی هم که به خاطرات ۲۰ سال پیش سرک می‌کشد همینطور. در بخش دوم، اما روای مشغول روایت ماجراهای ۲۰ سال پیش است؛ انگار که رمان دومی را در دل رمان اول می‌خوانیم؛ رمانی که راوی مشغول نوشتن آن است؛ نویسنده برای فاصله گذاری بین این رمان و رمان اصلی که ماجرای راوی در زمان اکنون است از زمان حال استفاده می‌کند. این رفت و آمدهای مکرر بین زمان حال و گذشته سبک خاصی به رمان‌های مودیانو می‌دهد. مودیانو در رمان‌هایش قطعی بودن زمان را به چالش می‌کشد. او آنقدر در رمان‌هایش زمان گذشته را به بازی می‌گیرد انگار که می‌خواهد بگوید هیچ قطعیتی وجود آن را اثبات نمی‌کند. زمان مثل مکان نیست که با آوردن نام آن و حتی نشان دادن فیزیکی آن، وجودش را اثبات کرد.

زمان وقتی می‌گذرد هیچ مدرکی از خود به جا نمی‌گذارد مگر خاطراتی که در ذهن ماست و آن هم بسیار متزلزل و خطاپذیر است و دوام‌شان در ذهن وابسته به عناصر دیگری است. مودیانو به این تزلزل زمانی و این عناصری که اجازه نمی‌دهند به وجود گذشته و وقایع آن شک کنیم بسیار اشاره می‌کند: «پاسپورت انگلیسی‌ام را توی جیب بغل کتم لمس کردم. انگار از خواب بدی بیدار می‌شدم. تن تن واقعا وجود داشت؟ مطمئنا، آن پرونده و کلیدهای آپارتمان خیابان کورسل وجود داشتند. اما می‌توانستم کاری کنم که آنها برای همیشه ناپدید شوند.»(ص۷۴) و چند سطر پایین‌تر: «عینک آفتابی قدیمی‌ام را روی میز تحریر گذاشتم. یک دفعه آن عینک ترساندم، مثل مدرک جنایتی بود که مرتکب شدم.» و همچنین است این جملات که در پایان رمان آمده: «دزدیده نگاهش می‌کنم. جای زخم بزرگی روی پیشانیش کشیده شده است. رد زمان شاید. یا نشانه‌ای که یکی از این حادثه‌ها در آدم به جا می‌گذارد که می‌خواهی برای همیشه فراموششان کنی. من هم، از امروز به بعد، دیگر نمی‌خواهم چیزی را به یاد بیاورم.»(ص۱۹۵) راوی در این جملات از امری ناممکن سخن می‌گوید، از فراموش کردن. گذشته هر چقدر هم که متزلزل باشد باز هم با استفاده از عناصر فیزیکی سلطه خود را بر انسان حفظ می‌کند؛ عناصری مثل عینک دودی و سال‌‌های جوانی راوی شاید نابود کردنی باشند اما زخم روی پیشانی که به نوعی اشاره به چروک‌های عمیق پیشانی هم دارد، غیرقابل انکارند. شاید از همین روست که شخصیت‌های مودیانو قابل ترحم‌اند. آنها همیشه محکوم به حبس در زمان و مکان‌اند. آنها ناچارند در دایره‌ای که احاطه شان کرده مدام بچرخند و بچرخند.

محمد کیانی