چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

ناب و نابه هنگام


ناب و نابه هنگام

نگاهی به فرهنگ گزین گویه های شعرای معاصر

چه‌گونه می‌توان بی‌واسطه تا ژرفنای نگاه یک شاعر به دنیای درون و جهان پیرامون‌اش پیش رفت و از باورداشت‌های اندیشه‌گانی‌ او آگاه شد؟ از یک شاعر به جز شعرش دیگر چه می‌ماند که هم کلید رمزگشایی از شعرهایش باشد هم صمیمانه و صادقانه هم‌چون شعر او؟

فرهنگ گزین‌گویه‌های شعرای معاصر، پژوهشی‌ست فراگیر برای استخراج و سامان‌بخشی گزین‌گویه‌های برترین شعرای معاصر ایران از دل یادگاران نثر ایشان، که یک میراث عظیم فرهنگی‌ست و برای اولین بار در ایران به آن پرداخته می‌شود.

در این فرهنگ‌نامه، که با تحقیق و تألیف ایلیا دیانوش و توسط انتشارات مروارید به نشر رسیده است، با تقسیم‌بندی موضوعی، گزین‌گویه‌هایی را می‌خوانیم که با بررسی سطر به سطر کلیه‌ی گفته‌ها و نوشته‌های هر یک از شاعران، اعم از مقاله‌ها، سخن‌رانی‌ها، گفت‌وگوها، خاطره‌نویسی‌ها، یادداشت‌ها، نامه‌ها، نوشته‌های پراکنده و نقل قول‌های موثق به دست آمده است. گزین‌گویه‌هایی که در ناب و نابه‌هنگام بودن با شعرشان پهلو می‌زند.

از این مجموعه‌ی بیست‌وپنج جلدی که در ادامه، گزین‌گویه‌های برترین داستان‌نویسان معاصر ایران را نیز در برخواهد گرفت، تاکنون سه جلد منتشر شده است.

● اگر عشق عشق باشد ... (گزین‌گویه‌های فروغ فرخ‌زاد)

هر چه از فروغ و در باره‌ی او در هر قالبی (اعم از کتاب، نرم‌افزار، نوار صوتی و تصویری) منتشر می‌شود، مورد استقبال قرار می‌گیرد، اما فروغ حقیقی در پس همه‌ی این‌ها گم است و هر روز بیش از پیش در هاله‌یی از رمز و راز فرو می‌رود. شاید فروغی بی‌واسطه از فروغ را، تنها در گزین‌گویه‌هایش بتوان رؤیت کرد؛ گزین‌گویه‌هایی برآمده از سخنان دوستانه‌ی او که قرار نبوده چیزی باشند و از این رو گاه آفاقی‌تر از شعر او هستند.

فروغ در این کتاب با ما از هر دری سخن می‌گوید و ما را با انبوهی از کلمات قصار، جملات نغز، حرف‌های حساب و به عبارتی فراگیرتر «گزین‌گویه‌ها»یی متنوع مواجه می‌کند که از پیچیده‌گی‌های بیانی به دور هستند؛ جادوی کلماتی ساده اما غنی و مالامال از سخن ...

سه گزین‌گویه از این کتاب:

▪ رست‌گاری: تا به خودِ آزاد و راحت و جدا از همه‌ی خودهای اسیرکننده‌ی دیگران نرسی، به هیچ چیز نخواهی رسید.

▪ فضیلت: من نمی‌خواهم سیر باشم؛ بل‌که می‌خواهم به فضیلت سیری برسم.

▪ محبت برای محبت: سعی کن آرام باشی، یعنی دوست بدار، یعنی عشق، حس کن، لمس کن، و به خاطر آن راست و صادق باش، محبت را برای محبت بخواه.

● لالایی با شیپور (گزین‌گویه‌های احمد شاملو)

با هر گزین‌گویه شاملو چراغ دل‌اش را به دست ما می‌دهد تا تمام میراث‌اش را به روشنی به تماشا بنشینیم؛ تمام میراثی که از او به‌عنوان شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، محقق و روشنی‌یاب نیم قرن از تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بر جای مانده و او را بر جایی نشانده که می‌توان عصر حاضر را عصر شاملو نامید.

گزین‌گویه‌های شاملو و کثرت آن‌ها در برخی مفاهیم، شاملوی سترگ و دغدغه‌های‌ بزرگ‌اش را بیش‌تر و بی‌واسطه‌تر به ما خواهد شناساند، گزین‌گویه‌هایی که همه درس زیستن و آموزه‌های دیدن و نیک بازگفتن است. از این رو می‌توان حتا بیش از مجموعه‌ی اشعار شاملو، کتاب گزین‌گویه‌هایش را مانیفست او دانست ... بسیاری از این گزین‌گویه‌ها، حرف‌هایی هستند که برای نخستین‌بار از شاملو منتشر می‌شوند.

سه گزین‌گویه از این کتاب:

▪ دست انسان: دست تنها ابزار آفریننده‌گی انسان نبوده است، که نشانه‌ی آزادی او نیز هست!

▪ صحت اندیشه: تو فقط هنگامی می‌توانی بدانی درست می‌اندیشی که من منطق‌ات را با اندیشه‌ی نادرستی تحریک کنم و من فقط هنگامی می‌توانم عقیده‌ی سخیف‌ام را اصلاح کنم که تو اجازه‌ی سخن گفتن داشته باشی.

▪ تأثیر: ما همه تحت تأثیر هم‌دیگر هستیم. اگر غیر از این باشد، از هیچ‌کس هیچ چیز نیاموخته‌ایم. من تحت تأثیر همه‌ام، هم‌چنان‌که خیلی‌ها تحت تأثیر من‌اند. من جمعیتی کثیرم.

● برهنه با زمین (گزین‌گویه‌های سهراب سپهری)

کم‌تر پیش می‌آید کتابی آن‌چنان مخاطب را با دانستنی‌های نو غافل‌گیر کند که او را نسبت به اعتبار شناخت پیشین‌اش از مقوله‌یی آشنا به تردید بیفکند. «برهنه با زمین» اما، از این گونه است؛ چرا که گزین‌گویه‌های سهراب، خواننده را به شناخت کاملا متفاوتی از او می‌رساند.

برای مخاطبان سهراب، آگاهی از دیدگاه‌های او که تا پایان عمر هرگز حاضر به مصاحبه در باره‌ی آن‌ها نشد، بسیار جالب توجه و خواندنی‌ست، دیدگاه‌هایی در باره‌ی آزادی، آموزش، زن، زنده‌گی، سانسور، شعر نو و کهن، عرفان، غرب، فرهنگ، قرن بیستم، مذهب، مرگ، موسیقی و هنر و ... و این یعنی امکان دست‌رسی سریع و ساده به بسیاری از نقاطی که در مختصات تفکر سهراب هم‌چنان برای مخاطبان‌اش تاریک مانده است.

سه گزین‌گویه از این کتاب:

▪ آزادی: بس که در سرزمین گل و بلبل به کار ما کار داشته‌اند، همین اندازه که در دیاری کسی سربه‌سر ما نگذارد آن دیار را بهشت و مردم‌اش را فرشته می‌دانیم.

▪ کفش: پابرهنه‌گی نعمتی بود که از دست رفت. کفش ته‌مانده‌ی تلاش آدم است در راه انکار هبوط. تمثیلی از غم دورمانده‌گی از بهشت. در کفش چیزی شیطانی‌ست. همهمه‌یی‌ست میان مکالمه‌ی سالم زمین و پا.

▪ من از ما: ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوش‌مزه و روشن‌فکران بد و دشت‌های دل‌پذیر.

● و سرانجام کار

گردآوری فرهنگ گزین‌گویه‌های شعرای معاصر که آنان و آثارشان را از نو و با صراحتی بیش‌تر به ما می‌شناساند، کاری تازه در عرصه ادبیات ایران است که خوش‌بختانه با استقبال مخاطبان شعر و ادبیات مواجه شده و در میان کتب مرجع ادبی جای‌گاهی شایسته یافته و شناسه‌ی اندیشه‌های والای این شاعران است.

فرنوش آقاصفی