پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کارگردانی کج دارو مریز


کارگردانی کج دارو مریز

آنونس فیلم به منتقد می گوید که این فیلم باید فوق العاده بد باشد و فوق العاده بد بودن از دیدگاه یک منتقد به این معنی نیست که «عامه پسندی» اولویت یک فیلمساز قرار گیرد و سینما به عنوان «هنر» در مرحله بعدی اما منتقد وقتی به دیدن فیلم می رود, دو گزاره پایانی یعنی «متوسط یا خوب بودن» را و گزاره نخستین یعنی «فوق العاده بد بودن» را حذف می کند و با سه گزاره دیگر مشغول مماشات می شود

● یک: شگردهایی برای رسیدن به «کف‌فروش» مطلوب!

آیا «پوپک و مش ماشاالله» فیلم فوق‌العاده بدی است؟

آیا این فیلم، فیلم تا اندازه‌ای بدی است؟!

آیا فیلم اندکی بدی است؟!

فیلم نه خوب و نه بدی است؟

فیلم متوسطی است؟

فیلم خوبی است؟

آنونس فیلم به منتقد می‌گوید که این فیلم باید فوق‌العاده بد باشد؛ و فوق‌العاده بد بودن از دیدگاه یک منتقد به این معنی نیست که «عامه پسندی» اولویت یک فیلمساز قرار گیرد و سینما به عنوان «هنر» در مرحله بعدی؛ اما منتقد وقتی به دیدن فیلم می‌رود، دو گزاره پایانی یعنی «متوسط یا خوب بودن» را و گزاره‌ نخستین یعنی «فوق‌العاده بد بودن» را حذف می‌کند و با سه گزاره‌ دیگر مشغول مماشات می‌شود.

چرا؟ چون می‌بیند که فیلمنامه فیلم میان «عام‌پسند بودن» و «عامه پسند نبودن» در نوسان است؛ بخشی از دیالوگ‌های فیلم از آثار «عامه پسند» آمده، همین طور بخشی از شوخی‌هایش ولی جمع و جور کردن «موقعیت»، معرفی «شخصیت‌ها» و حتی ساختن «مکان» در یک نمای نسبتاً طولانی [در همان آغاز فیلم] یا با استفاده از نشانه‌ها [سکانس «کافی‌نت»] مؤید این نکته است که فیلمنامه‌نویسان [صحت و صفایی] سعی کرده‌اند بخشی از آن سینمای موفق سالم و عام‌پسند دهه ۶۰ را که ریشه در نمایش‌های دهه ۴۰ داشت، از نو زنده کنند؛ و حاصل کار، به گمان من «نه خوب و نه بد» درآمده. [این را در مقایسه با باقی آثاری که طی این سال‌ها به پرده راه یافته‌اند و دربست در اختیار «سینمای عامه‌پسند» بوده‌اند می‌گویم.] و اما کارگردان ...

فرزاد مؤتمن، کارگردان خوبی است لااقل سه فیلم دندان‌گیر در کارنامه‌اش دارد: هفت پرده (۱۳۷۹)، شب‌های روشن (۱۳۸۱)، صداها (۱۳۸۷)؛ او متعلق به حوزه «سینماگران پیشنهاددهنده» است اما در کارنامه‌اش، «باج خور» (۱۳۸۲) هم هست که متعلق به «سینمای بدنه» است یا همین «پوپک و مش‌ماشاالله» که هیچ نوع پیشنهاد تازه‌ای برای سینمای بدنه ندارد اما پرفروش است و پرفروشی‌اش را هم چندان مدیون کارگردانی مؤتمن [که به هر حال نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و از «ریتم» بگذرد یا زیاده‌گویی کند یا توانایی‌های حرفه‌اش را از فیلم حذف کند] نیست.

سینمای عامه‌پسند یک سری «شگرد» دارد که تاکنون کارآمد بوده؛ مخصوصاً اگر این شگردها در چارچوب یک کار طنز به کار گرفته شوند و چند «ستاره» هم در فیلم باشند، در گیشه گارانتی می‌شود! در این نوع سینما، ورود یک «مسافر» از «خارج از کشور» آغازکننده ماجراست و تفاوت‌های فرهنگی آن مسافر با ایرانی‌ها، دستمایه‌ طنز قرار می‌گیرد. گاهی اوقات مسافر یاد شده یک ایرانی است که سال‌ها در اروپا یا امریکا یا ... بوده بنابراین «بازگشت» آن مسافر به ریشه‌های فرهنگی‌اش، معمولاً پیام اخلاقی فیلم را تشکیل می‌دهد.

[این «بازگشت» در فیلم «مؤتمن» دیده نمی‌شود. دو طرف گز می‌کنند و میانه را می‌گیرند تا به تفاهمی فرهنگی برسند که می‌دانیم در عمل و در محیط طبیعی و خارج از تخیل سینمایی این «تفاهم» ممکن نیست.] وقتی این مسافر، مرد باشد، همه می‌خواهند به او زن بدهند و وقتی «زن» باشد همه برای خواستگاری صف می‌کشند.

این فرمول در سه سال گذشته، لااقل ۲۰ فیلم را روانه بازار فیلم ایران کرده که هیچ کدام در گیشه [یا حوزه «پخش خانگی»] کف فروش‌شان پائین نبوده. کلاً در تاریخ سینمای ایران، فیلمی را به یاد ندارم که با این فرمول پیش رفته و حتی اگر از ساختی ابتدایی هم برخوردار بوده، دچار شکست اقتصادی شده باشد، بنابراین «کف فروش» همیشه در این آثار تضمین شده است اما «سقف فروش» نه! چرا که برمی‌گردد به عوامل دیگری از جمله: افزودن «شخصیت‌ها و موقعیت‌های تازه» به فیلمنامه که فیلمنامه‌نویسان این فیلم این کار را کرده‌اند.

حالا چرا «پوپک و مش ماشاالله» نه خوب است نه بد است؟ صرفاً به این دلیل که گریزی هم به سینمای سالم طنزپرور سه دهه اخیر دارد؟ عرض می‌کنم!

● دو: عبور از تلاطم بازار فیلم

بزرگترین «حسن» این فیلم این است که «فیلمنامه» دارد یعنی فقط یک خط حکایت نیست که موسیقی و بزن و بکوب و چند ستاره مشهور و شوخی‌هایی اخلاقی [یا تا اندازه‌ای اخلاقی!] به خوردش رفته باشد و سازندگان هم انتظار داشته باشند که «فرمول طلایی» یاد شده، فیلم را موفق کند. «فیلمنامه» این فیلم، «فوق‌‌العاده» نیست «خوب» هم نیست اما در حدی که با یک کارگردانی «کژ و مریز» [توسط کارگردانی که کارش را ـ ماهیتاً ـ خوب بلد است] به فیلمی قابل تحمل بدل شود، قابل قبول است. این فیلمنامه، آغاز و پایانش، با هم در توافق‌اند یعنی همانطوری که شروع می‌شود [با همان موقعیت] تمام هم می‌شود. در آغاز فیلم که همه می‌خواهند بروند سفر زیارتی، یک خانمی غش می‌کند و می‌رسانندش به بیمارستان. در پایان هم، سفر زیارتی در پیش است و باز هم حال یک خانمی به هم می‌خورد. در آغاز فیلم قرار است مسافری از کانادا برسد و در پایان فیلم، مسافری از مالزی خواهد رسید.

شوخی‌های آغاز و پایان فیلم هم، مکمل و متمم همدیگرند. فیلمنامه همچنین در حوزه روایت، «خوش ریتم» است و کارگردان هم سعی کرده که این «ریتم» را بهتر کند و با استفاده از نماهای کوتاه، فیلم را از کم تحرکی نجات دهد. اگر «پوپک و مش ماشاالله» این همه خودش را درگیر «کلیشه‌ها» نمی‌کرد حتی می‌شد آن را فیلم متوسطی نامید اما موفقیت در گیشه، هدف اصلی فیلمنامه‌نویسان، کارگردان و حتی تهیه‌کننده فیلم «منیژه حکمت» است که خودش را از سینماگران «متفاوت‌ساز» سینمای ایران تلقی می کند.

قصه از این قرار است: «فیلم قبلی که ... نفروخته! ما باید زندگی کنیم. پس بیاییم یک فیلم پرفروش بسازیم تا هم برای فیلم بعدی و هم زندگی خودمان، کار مثبتی کرده باشیم!» باور کنید این شیوه، حتی توسط کارگردانان آثار کلاسیک هم به کار گرفته شده؛ کارگردانانی مثل هوارد هاوکز، یا در کشور همسایه، ترکیه یلمازگونی [کارگردان فیلم مشهور «راه»] بارها چنین کرده؛ در سینمای خودمان هم، زنده‌یاد «میرلوحی» دهه‌ها چنین می‌کرد و یک دفعه از اثری متفاوت مثل «اشباح» به «شیلات» عامه‌پسند می‌رسید. خب، این هم روشی است برای ادامه کار،در دل تلاطم‌های اقتصادی بازار فیلم.

یزدان سلحشور