پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مردی که ۲ نفر بود
نمایش «آقای اشمیت کیه؟» نوشته سباستین تیری بهکارگردانی داوود رشیدی از پرتماشاگرترین نمایشهای روزهای اخیر است. این نمایش ساعت ۱۵/۲۱ در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه میرود. این نمایش دارای ظرفیتهای عجیب و غریب متنی با عمق و لایههای معنایی گستردهاست؛ اثر چند لایه که قطعاً کشف همه لایههای آن به راحتی امکانپذیر نیست. از سوی دیگر کارگردانی روان، سیال، منعطف وتوأم با شناخت داوود رشیدی از اثر یاد شده نمایشی دیدنی برای تماشاگران گسترده کرده است. ویژگیهای بازیگری، نور و طراحی صحنه همگی سعی در هماهنگی و هارمونی با عامل متن است. این متن از یک سو بهدلیل ویژگیهای روانشناسی حائز اهمیت است؛ از سوی دیگر مباحث اجتماعی، فرهنگی و مردم شناسی را مورد بررسی قرار میدهد.
● دستمایه
نمایش «آقای اشمیت کیه؟» خواه ناخواه تداعی گر سنت داستان نویسی است؛ اول رویکردی بدون هیچ تعارفی فرهنگ غرب را به چالش عمیق فرا میخواند، بحث رنگ باختن هویت و فردیت را مطرح میکند و در کل انسان را محصور در میان مراودات اجتماعی و اقتصادی فرض میکند. واقعیت این است که هرچقدر جهان سرمایه داری فربه میشود، مراودات پر از کلک و طرح و توطئه افزایش مییابد. حتی تبلیغات هم در این دنیا رنگ و بوی دروغ به خود میگیرد. «آقای اشمیت کیه؟» در وهله نخست داستانی «کافکایی» است. درام کافکایی خود در جامعه غرب با دیدگاه تفسیر شده است؛ اول تفسیر اخلاقی است. در این تلقی جهان کافکایی تاریک و هولناک تفسیر میشود. این دو دیدگاه بیگمان از جانب طرفداران فرهنگ غرب مطرح میشود. حتی شاید از جانب آنانی که قدمی از طرفداری فراتر نهاده و ذهنیتشان با نژادپرستی گره میخورد، چنین تلقی اخلاقی مطرح میشود.
واقعیت این است که کافکا تصویری هولناک از دنیا تصویر میکند اما قطعاً مخالفان این تصویر، افرادی هستند که نه تنها اعتقاد دارند همه چیز در غرب قشنگ است، بلکه جای هرگونه تصویر درست از این فرهنگ را نفی و انکار و در مواردی جرح و تعدیل میکنند، اما دیدگاه دوم که برخی از زبانشناسان و فلاسفه رم به آن اشاره دارند، دیدگاه آسیبشناسی و چالش و اعتدال است. در واقع بسیاری از آثار رماننویسان شهیر غرب، از بزرگترین منتقدان این فرهنگ بودهاند. کافکا در مسخ میگوید: بشر غربی در مراودات اداری چنان از انسانیت خود خارج میشود که یک. حشره یا سوسک غولآسا تبدیل میشود. او همچنین در «محاکمه» دیگر رمان مشهورش؛ انسان غربی را فیالنفسه متهم و فراتر از آن محکوم میداند؛ بیآنکه این بشر پی به جرم خود برده باشد. «گرگوارسامسا» که تلمیحی آهنگین از اسم خود «فرانتس کافکا» و در واقع «سامسا» بروزن «کافکا» مفروض است، یک کارمند بانک است که پشت سر هم موفقیت کسب میکند. او که به همراه پدر، مادر و خواهرش در خانه معمولی زندگی میکند، پس از مدتی یک آپارتمان شیک و درجه یک میخرد، همه چیز برای «سامسا»ی جوان روبهراه شده است، تا اینکه یک روز کمی دیرتر از خواب بیدار میشود؛ او سعی میکند از روی تختش برخیزد اما هیکلش به او اجازه نمیدهد. زیرا سنگین است، گرگوار وقتی جثه خود را مورد دقت قرار میدهد، با سوسکی غول آسا روبه رو میشود.
او در واقع میگوید: بشر غربی آنچنان در مراودات پول و پیشرفت غرق میشود که از انسانیت خارج شده و در نتیجه بطور ناگهانی مسخ میشود. از سوی دیگر این نویسنده در محاکمه «ژوزف.ک» را به تصویر میکشد که حرف اول اسم کافکا و باز تلمیحی فردی از من فردی به من اجتماعی بشر غربی است. کاف بیچاره نیز یک روز از رختخواب بیدار شده و با یک پلیس غربی در خانهاش روبه رو میشود. وقتی از چرایی حضور او در خانهاش میپرسد، پلیس میگوید که تو مجرم هستی و من مأمور تو هستم. کاف بیچاره تمام عمرش در کش و قوس است تا بداند جرمش چیست. کافکا در این سیستم حقوقی و قضایی غرب را به چالش عمیق فرامیخواند. این ذهنیت در کار بسیاری از نویسندگان همچون یک ناخودآگاه نوشتاری تکرار شده است؛ نمونه آن همین «آقای اشمیت کیه؟» اثر سباستین تیری است. از سوی دیگر در این اثر دیدگاه دومی هم هست که در ابتدای این گفتار بدان اشاره شد. آن هم سنت مینیمالیسم ادبیات غربی است. همه چیز همچون چرخدندههای کارخانجات بهسرعت برق میگذرد. زندگی در رنگ باختگی معنا درگذار است لحظات دیگر مثل گذشته، دیگر مثل رمانهای تولستوی و داستایوفسکی و تورگینیف سرشار از توصیف نیستند.البته برخی از منتقدان ادبیات غرب سبک مینی مالیسم با حداقل شاخص اصلی آن را به دنیای ریموند کارور ربط میدهند و از آن به عنوان گونهای نوظهور از رئالیسم تعریف میکنند. آنها این نوع رئالیسم را با عنوان رئالیسم سوپرمارکتی، رئالیسم کثیف و... تعریف میکنند. گونهای از رئالیسم که جنبه معرفی و سرعتی دارد و عمق آن در سطح آن تعریف میشود.
● قصه
یک شب ساده آقا و خانم قوچی بر سر میز شام حضور دارند. آنها متوجه میشوند که زنگ تلفن به صدا درمیآید. این در حالی است که خود اذعان میکنند که تلفن ندارند. این زوج میانسال به جستوجوی تلفن در خانه خود میگردند. آنها تلفن را پیدا میکنند. فرد پشت خط با آقای اشمیت کار دارد. آقای قوچی ابراز بیاطلاعی میکند. تلفن قطع میشود، اما هر بار شخصی که پشت خط است، سراغ آقای اشمیت را میگیرد. آنها در ادامه پی میبرند که منزلشان به نحو اعجابانگیزی عوض شده است، کتابهایی که در کتابخانهشان است، متعلق به آنها نیست. تابلوی آنها عوض شده و خیلی از موارد دیگر نیز برایشان غریب است.
آقای قوچی یک دندانپزشک است، اما آقای اشمیت یک پزشک پوست به شمار میرود. آنها در پی تماس با پلیس برمیآیند، اما حتی شمارههای پلیس هم عوض شده است، بعد ازمدتی متوجه میشوند جایی که زندگی میکنند، فرانسه نیست، بلکه لوکزامبورگ است. کمکم توهم و رنگباختگی هویت از محیط آپارتمان، منزل به بیرون میرود. سر و کله پلیس پیدا میشود. او سعی دارد که هویت آقای قوچی را جستوجو کند. زیرا تصورش بر این است که آقای قوچی دچار بیماری شده و هویت خود را فراموش کرده است زیرا پلیس اگرچه شک ندارد او اشمیت است، اما باز درباره آقای اشمیت میپرسد، قوچی چیزی از اشمیت یادش نمیآید.
خانم قوچی به او میگوید که اگر بخواهیم اذیتمان نکنند باید وانمود کنیم که آقا و خانم اشمیت هستیم. پلیس که در مورد سلامت روانی قوچی شک کرده است، روانپزشک را معرفی میکند. روانپزشک هم با همین تصور که فردی که در این آپارتمان زندگی میکند، اشمیت است، به خانه او میآید. او تصور دارد که این فرد دچار بیماری روانی شده و خودش را دو شخصیت فرض میکند. داستان بر همین منوال توهم و بیهویتی میگذرد. حتی آقای قوچی در حضور روانپزشک شماره دکتر قوچی را در فرانسه میگیرد و با او تلفنی صحبت میکند. او در این مکالمه تلفنی خودش را قوچی میپندارد، اما فرد پشت خط ابراز تعجب میکند و وی را یک مزاحم تلفنی میخواند. آن وقت دکتر روانپزشک با چنین بهانهای بر بیمار بودن آقای قوچی تأکید دارد. در قسمتهای آخر داستان یک گردش ۱۸۰ درجهای ازخانم قوچی میبینیم. او دیگر خودش را خانم اشمیت میداند و بر این باور است که همسرش فراموش کرده است که آقای اشمیت است. این در حالی است که تا آخر داستان آقای قوچی باورش نمیشود که اشمیت است. او میمیرد اما گرههای داستانی همچنان در ذهن مخاطب بسته میمانند. براستی قوچی همان اشمیت است. اشمیت بیمار شده است. اشمیت هویت خود را فراموش کرده است. اشمیت به قول روانپزشک فکر میکند، ۲ نفر است؟ همه اینها سؤالاتی است که در لابهلای قصه متبلور هستند.
● کارگردانی
داوود رشیدی در سالهای اخیر نشان داده است قرائتی هوشمندانه از متن حرفهای جهان نویسندگی دارد. به زیر و بم های آن تسلط دارد، میداند با چنین متنهایی چهکار کند و مهمتر از همه اینها او تیزبینی عجیب و غریبی در انتخاب یک متن برای کارگردانی دارد. سال گذشته نیز نمایش او با عنوان منهای ۲ پرتماشاگرترین نمایش سال بود.
با این حال داوود رشیدی علاوه بر طراحیهای خاص خود از میزانسن، از پرداخت مفاهیم کلیدی، از موقعیتهای منحصر به فرد داستان، تکنیکهای دیگری را هم به کار میبرد. او در ابتدای داستان به همراه بازیگرانش به صحنه میآید. از مردم می پرسد که شما میدانید که «آقای اشمیت کیه؟» این تکنیک فاصلهگذاری ذهن تماشاگر را برای درام پرتعلیق آماده میکند.
درواقع هنوز برای تماشاگر مشخص نیست که این صحنه آغازین نمایش است یا صحنهای که سیامک صفری و بهناز جعفری در نقش آقا و خانم قوچی با همان غربت آپارتمان و بحران هویت روبهرو میشوند.این نمایش با ایفای نقش بازیگرانی همچون سیامک صفری، احمد ساعتچیان، سروش صحت، بهناز جعفری و اشکان خلیلنژاد همراه است. بازیها گیرا و حرفهای هستند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست