پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

این دستخط درهم بازیگوش


این دستخط درهم بازیگوش

«گوش ماهی لب ریز» با زبانی صمیمی, روان و بی نقص مجموعه شعری موفق است که هر خواننده ای را به تحسین وامی دارد

«گوش ماهی لب‌ریز» مجموعه‌ای‌ است شامل ۴۷ قطعه شعر کوتاه که در ۲ بخش «این خودنویس سبز کم‌طاقت» و «دوره‌گرد غریبی‌ست پاییز» فصل‌بندی شده‌ است؛ شعرهای کوتاهی که پررنگ‌ترین مؤلفه آنها صدق عاطفه‌شان است؛ عاطفه‌ای زنانه و ناب که نه با استفاده از اسباب و لوازم منحصرا زنانه خود را به رخ می‌کشند و نه با دستاویز قرار دادن ثبت بی‌پروای احساساتی که متأسفانه در سال‌های اخیر در شعر شاعران زن رشد چشمگیری یافته و به وسیله‌ای برای متفاوت نمایی بدل شده است.

در این مجموعه اما با احساسات ناب مادرانه مواجهیم، آنجا که زن در کنار نقش‌های متفاوتی که در خانواده و در اجتماع داشته، نقش جدیدی می‌یابد و ایفای آن، اجرای دیگر نقش‌هایش را در نیمه تاریک صحنه قرار می‌دهد:

مثل عروسک‌های تنهایش/ دلتنگ/ یا دفتر نقاشی‌اش افتاده آن گوشه/ بی‌حوصله/ بی‌رنگ/ می‌ایستم اینجا کنار پنجره/هر چند/ با شب، ستاره، ماه، نزدیکم/ من مثل این خانه که بی‌مهتاب/ تاریک تاریکم.

و گاه شاعر آنچنان در ایفای نقش تازه‌ای که پذیرفته پیش می‌رود و آنچنان در نقش تازه‌اش استحاله می‌شود که خود را با کودکش یکی می‌انگارد، جایگزین او می‌شود یا حتی فراتر از آن، شروع زندگی‌اش را با تولد فرزندش یکی می‌داند:

دخترم!/ من و تو همسالیم/ اول تابستان/ پنج سال است که من/ متولد شده است.

در همه اشعار این مجموعه که بر مبنای چنین منطقی سروده شده‌اند، نوعی تجاهل العارف افراطی دیده می‌شود، گرچه معتقدم تجاهل‌العارف زیربنای حجم بالایی از آثار خلاقه ادبی را تشکیل می‌دهند و شاعر حتی در ابتدایی‌ترین تشبیهات، آنجا که رویی را به ماه تشبیه می‌کند، با تظاهر به ندانستن واقعیت، برای لحظاتی از حقیقت این امر غفلت می‌ورزد که چهره محبوب در حقیقت ربطی و شباهتی به ماه ندارد، پس ناچار در پی کشف وجه‌شبهی هنرمندانه برمی‌آید تا برای تظاهرش به ندانستن واقعیت، دلیلی زیباشناسانه بیابد.

یکی از منتقدان و نویسندگان سرشناس کشورمان می‌گوید کار هنرمند شبیه کار تیراندازی است که تعمدا به نقطه‌ای نزدیک هدف می‌زند تا توجه دیگران را به هدف جلب کند و این مثال قرابت زیادی با همین مساله تجاهل دارد. یعنی تیرانداز وانمود می‌کند نمی‌داند باید به هدف بزند، به همین جهت به کنار هدف می‌زند تا مخاطب برای دیدن هدف تلاش کند و فروید می‌گوید: «هنرمند ذاتا کسی است که به عمد از واقعیت روی برمی‌گرداند. او با موهبت ویژه خود رویاهایش را در قالب واقعیت تازه‌ای می‌ریزد و مردم این رویاها را بازتاب ارزشمند زندگی واقعی او می‌دانند و به این بهانه می‌پذیرند.» (نظریه ادبیات، رنه ولک و آوستن وارن، ص ۵۲)

اما افراط در روی برگرداندن از واقعیت، مسیر نگاه مخاطب را از آنچه باید ببیند دور می‌کند. از این‌رو در این مجموعه، آنجا که در پنهان کردن واقعیت اصرار کمتری می‌بینیم با شعرهای موفق‌تری روبه‌رو می‌شویم، مثلا در خطاب شاعر به کودکش، در شعری به نام دفتر نقاشی:

دستی بکش/ که خستگی را/ از شانه‌ام بتکاند/ چتری بکش برایم/ در این غروب ابری نم‌نم...

در اغلب این‌گونه موارد، شاعر برای دلپذیرتر کردن واقعیت به خیالپردازی‌های شاعرانه می‌پردازد:

چتری می‌خواهم/ از ابرهای تیره/ که خیسم کند/ سایبانی از آفتاب/ تا بسوزاندم/ فردا/ به میهمانی طوفان خواهم رفت/ و گیسوانم را/ به باد خواهم داد!

نکته: «گوش ماهی لب‌ریز» با زبانی صمیمی و روان و بی‌نقص و ثبت شاعرانه لحظاتی که بسیارها بار بی‌تفاوت از کنارشان گذشته‌ایم، مجموعه‌ای موفق است که باید از پدیدآورنده‌اش به خاطر لذتی که از این همه شاعرانگی می‌توان برد، سپاسگزار بود

در حوزه زبان شعرهای این مجموعه، شاید اگر اجبار عنصر وزن نبود، حرفی برای گفتن نمی‌ماند، اما سنگینی بار وزن بر دوش شاعر، زبان برخی شعرهای این مجموعه را تا حدودی از زبان مألوف و مأنوس مردم دور کرده است. از آنجا که زبان عنصری پویاست که گرایش به سهولت و ساده‌تر شدن دارد و پیوسته به صورتی خودجوش و ناخودآگاه به سمت سادگی پیش می‌رود و واژه‌هایش را به سمت تراش‌خوردگی و کوتاه‌تر شدن سوق می‌دهد، در زبان پذیرفته شده توسط مردم ـ و نه ادبا ـ گرایش به استفاده از واژگان مجرد و تنها بیشتر به چشم می‌خورد تا واژه‌هایی که باری از پیشینه‌ها (ضمیر اشاره این و آن و....) و پسینه‌ها (صفت، مضاف‌الیه، جملات توضیحی و....) داشته باشند. اما در شعرهای نیمایی این مجموعه از این دست واژه‌های با روابط خویشاوندی گسترده، زیاد می‌بینیم:

عدد اصلی + واحد شمارشی + اسم + صفت اولیه + صفت ثانویه = یک جفت بال روشن شفاف ـ یک جفت کفش قرمز کوچک

ضمیر اشاره + اسم + صفت اولیه + صفت ثانویه = این غروب ابری نم‌نم ـ این خودنویس سبز کم‌طاقت ـ این دستخط درهم بازیگوش

اسم + ادات جمع + صفت + مضاف الیه = ستاره‌های دور کهکشان

اسم + جمله توضیحی = دعا می‌کنم در بهاری که می‌آید از راه

در حقیقت در برخی شعرهای این مجموعه، هر واژه مجوزی است که زمینه را برای ورود چند واژه دیگر آماده می‌کند؛ واژه‌هایی که برای ورود به عرصه شعر ناچارند نقش وصفی یا اضافی یا توضیحی و... را بپذیرند. اما در تقابل با کارکردهایی اینگونه، اشعار دیگری هست که با گام‌هایی محکم به سوی ایجاز قدم برمی‌دارد.

در برخی از این‌گونه اشعار، شاعر با مهارتی مثال‌زدنی، واژه نکره‌ای را تنها با آوردن یک حرف تعریف یا یک ضمیر اشاره معرفه می‌کند، بدون توسل به جملات توضیحی که اغلب با «که» شروع می‌شوند و بدون استفاده از صفات و مضاف‌الیه‌های پی‌درپی که اغلب نتیجه‌ای جز ایجاد تتابع اضافات که از عوامل مخل فصاحت است، در پی ندارد، مانند واژه «شعر» در سطور زیر:

می‌خواهم درس بخوانم/ نمی‌گذارند/ در صدایم پنهان می‌شوند/ با لب‌هایم/ می‌خندند/ می‌بوسند/ دست در گردنم می‌اندازند/ می‌گریند/ نمی‌گذارند/ نمی‌گذارند/ این شعرهای لجوج.

در برخی اشعار دیگر، شاعر با استفاده از یک فعل، ۲ کارکرد متفاوت ارائه می‌دهد. در این‌گونه اشعار، فعلی در عین ایفای نقش اصلی و القای معنای اصلی خود، کارکردی ثانویه نیز یافته؛ مانند فعل «بکارد» در سطور زیر که در عین حال، فعلِ «گذارد» را نیز به ذهن می‌رساند:

با باد رهگذر/ این راز را بگو/ روزی اگر گذشت/ یک شاخه گل بکارد/ بر گیسوان سوخته دخترانِ دشت.

و فعل «بارید» که در سطور زیر، در عین حال متضمن معنای «می‌خواند» نیز است:

انگار بارانی/ که دیشب پشت شیشه/ آواز‌های تازه‌اش را/ بر خاک بارید.

گوش ماهی لب‌ریز با زبانی صمیمی و روان و بی‌نقص و ثبت شاعرانه لحظاتی که بسیارها بار بی‌تفاوت از کنارشان گذشته‌ایم، مجموعه‌ای موفق است که باید از پدیدآورنده‌اش به خاطر لذتی که از این همه شاعرانگی می‌توان برد، سپاسگزار بود.

لیلا کردبچه

شاعر و منتقد