جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

سینمای ایرانی و اسکار آمریکایی


سینمای ایرانی و اسکار آمریکایی

کارنامه حضور سینمای ایران در این رویداد بین المللی ,مابین سالهای ۱۳۵۶ اولین حضور سینمای ایران با فیلم دایره مینا تاکنون تنها با ۱۹ دوره حضور نسبتا کمرنگی است و به واقع نمی تواند آمار قابل قبولی به حساب آید

کارنامه حضور سینمای ایران در این رویداد بین المللی ،مابین سالهای ۱۳۵۶ (اولین حضور سینمای ایران با فیلم دایره مینا) تاکنون تنها با ۱۹ دوره حضور نسبتا کمرنگی است و به واقع نمی تواند آمار قابل قبولی به حساب آید. اندکی پس از دومین حضور سینمای ایران با فیلم باد صبا، با شکل گیری اوضاع ملتهب ناشی از جریانات رادیکالی انقلاب و در ادامه شروع جنگ تحمیلی، سینمای ایران نیز به تبع سایر امور فرهنگی و هنری درلاک دفاعی خود فرو رفت و تعویق ۱۵ دوره ای را برای حضور سینمای ما در صحنه بین المللی اسکار به بار آورد و به واقع اگر بخواهیم حضور این دو فیلم را مبدا زمانی برای بررسی شرایط حضور سینمای ایران به حساب آوریم با رسیدن به تقسیم بندی قبل و بعد از این مبدا شرایط را برای مداقه بیشتر باز وحفره های حاصل در بدنه سینمای ایران را دقیقتر واکاوی خواهیم نمود.

اولین خلا» و حفره ایجاد شده که از برآیند شرایط خود خواسته و شرایط لخت و سکون فرهنگی دهه ۳۰ و ۴۰ در بدنه سینمای ایران حادث شده بود، استحراج ترکیب هائی به همراه داشت که از مهمترین آنها می توان به " فیلم فارسی" اشاره کرد. این اصطلاح اولین بار توسط دکتر هوشنگ کاووسی در مجله فردوسی برای سینمای عامه پسند ایران به کار برده شد، به معنای محصولی سینمایی که مولفه هایی همچون داستان پردازی عجولانه، قهرمان سازی، رقص و آواز بدون ارتباط به داستان، نبود روابط علت و معلولی، عشق های غیرواقعی، حادثه پردازی و غیره را یدک می کشید. این فیلم ها عموما با گرته برداری از سینمای هالیوود و هند و در فضایی وطنی (ایرانیزه) ساخته می شدند. به جرات می توان گفت که دوران کلاه مخملی ها و جاهلیت سینمای ما در همین دوران سپری و به ناچار در جار و جنجال و درگیری های جاهل های یکه تاز این سینما به در و دیوار کوبیده می شد و طبعا توانی برای قد علم کردن در رقابت های بین المللی یا حتی اسکار نداشت و در واقع سینمای آن زمان را در ورطه بطلان قرارداده بود به تدریج با کسب تجربه و گذار جامعه از سنت به مدرنیته و به تبع پیشروی و تزریق رگه های این اندیشه در هنرهائی مانند ادبیات و نقاشی و با آمدن کارگردانان جوان و صاحب اندیشه ای همانند سهراب شهید ثالث، امیر نادری و... با ساخت فیلمهائی در حد و قواره سینمای ما، سنگینی بطالت سایر سینماگران به ناچار به دوش این فیلمسازان افتاد. سیر استحاله سینمای ایران در پی پس لرزه ها و تکانه های شدید سینمای موج نو فرانسه با اندیشه های افرادی مانند تروفو، گدار، بازن و... که دامنه سینمای دهه ۶۰ اروپا و حتی امریکا را داشت می لرزاند با وجود مسافت قاره ای کاملا احساس می شد. شاخک های حسی هنرمندان و سینماگران وطنی همراه این تکانه ها به تکان درآمده بود و در پی شکستن تابوها و کشف نو وجوه غیرمتعارف ارائه اثر دست به تجربه هائی گاها موفق زدند. با ساخته شدن "گاو" داریوش مهرجوئی در اواخر دهه ۴۰ شاخ و شانه کشیدن برای سینمای گیشه ای و عامه پسند اوج گرفته بود. از اینرو با درک و مطالعه و تجربه لزوم تغییر در نگرش های مسلط سینمای عامه پسند و باز شدن فضای اجتماعی و سیاسی در اواخر دهه ۵۰ و شکل گیری مخالفت های مدنی گام برای نزدیک تر شدن به سینمای روز و عرصه های جهانی باز شد و در سال ۱۳۵۶ "دایره مینا" با ساخت اندیشه های کارگردانی - داریوش مهرجوئی - که از همین جریانات سر برآورده بود اولین تجربه بین المللی اسکار سینمای ایران رابه همراه آورد. پیش بینی می شد که این سیر تطورگرائی با رویکرد سایر سینماگران پی گیری شود ولی بعد از ساخت "باد صبا" در سال ۱۳۵۷ و شروع جریانات ملتهب و رادیکال انقلابی و در ادامه جنگ تحمیلی، تمام معادلات سینمای ایران به یک باره عوض شد و آن را در لاک دفاعی خود فرو برد. عده ای از سینماگران که شرایط بحرانی آن زمان را تاب نیاوردند ناچار به کوچ شدند و عده ای دیگر که ماندند، سکوت پیشه و یا شرایط را برای کارهای آتی ارزیابی می کردند. بی شک با تعویق ۱۵ دوره ای حضور سینمای ایران در این رقابت بین المللی دومین حفره و خلا» تاریخی در بدنه سینمای ایران آرام آرام شکل گرفت. هرچند که جنگ تحمیلی و شرایط نا بهنگام آن دوران توجیه تقریبا موجه اکثر فیلمسازانی است که به ضرورت نیاز جامعه به ساخت فیلمهائی در ژانر دفاع مقدس روی آوردند، ولی با این وجود در آن زمان هم سینمای ایران می توانست با رعایت برخی الگوهای شناخته شده سینمای جنگ همانند فیلم هائی که بعدها پیرامون جنگ جهانی دوم در سایر کشورهای درگیر جنگ ساخته شده بود و آگاهی کامل کارگردانان از سبک و سیاق ساخت فیلمهایی در این ژانر - و صرفا نه برای موفقیت در گیشه و مصرف داخلی و تبلیغی - فیلمهائی تولید کنند که جای خالی این تعویق تاثیر گذار را جبران کند و علاوه بر گیشه موفقیت های چشمگیری برای سینمای ایران به بار آورد. هرچند که فیلمهای نادری همانند "باشو غریبه کوچک" اثر بهرام بیضائی با وجود تم مایه های متفاوت جنگ و کشیدن فضاهای بدیع و ارائه فکت های جنگ توانستند ارجاع های فضاهای اجتماعی نابسامان را تا حدی به تصویر کشند، ولی با این وجود این برجسته آثار انگشت شمار نتوانستند این حفره عمیق سینمای ایران را در آن زمان هم پوشانی نمایند و گوئی ترکش های جنگ نیز به بدنه نحیف سینمای آن دوران آسیب های جدی به بار آورده بود. ذکر این نکته نیز ضروری است که با پایان جنگ و فاصله گیری از آن تفاوت ساخت فیلم هائی از کارگردانانی مانند ابراهیم حاتمی کیا و رسول ملاقلی پور و احمدرضا درویش و... را می توان به وضوح احساس کرد. هرچند این تفاوت ساختاری با نگاهی فرامحور با پرداختن به مسائل غنائی انسانی و نقد بعضا آگاهانه تبعات جنگ و پیش کشیدن مشکلات و وقایع نسلی که درگیر جنگ بودند هم نتوانست در صحنه بین المللی حضور موفقی را ثبت کند و فیلم هائی مانند "از کرخه تا راین"، "کیمیا"، "گیلانه " و یا حتی "اتوبوس شب" تنها به حافظه بلند مدت دسته جمعی مان در جنگ پیوست. طرد سینمای جنگ ایران در صحنه بین المللی جهت جلوگیری از ترویج فرهنگ اسلامی جبهه و شهادت شاید عقیده و نظر برخی منتقدین داخلی برای توجیه عدم موفقیت سینمای ایران درآن سالها باشد، ولی تنها با نگاهی موخر و به ناچار با کمی مقایسه ناپارامتریک سینمای ایران با سینمای دیگر کشورهائی که روزگاری درگیر جنگ های جهانی دوم بودند می توان به برچسب های تبلیغی و شعاری بودن فیلم های داخلی انگشت نهاد و با به تصویر کشیده شدن آن تجربه های تلخ هشت ساله می توان این ضعف رابیشتر بازنمود کرد که ضعف اصلی درکلیشه پردازی مجازی، پیشی گرفتن وقایع سینمای جنگ از حقایق جنگ و عدم چرخش درونی آثار به سمت و سوی خاصی از سینمای خودبسنده و مستقل بدور از تعاریف کلیشه ای جنگ بوده که در ادامه حفره و گودال عمیق ایجاد شده ناشی از موارد مذکور، ماشین جنگی سینمای ایران را در پشت خاکریزهای سینمای بین الملل - به نوعی دشمن فرضی - متوقف نمود! بطور نمونه می توان از کارهای چشمگیر و درخور توجه سینمای کشورهای دیگر نام برد که علاوه بر درک و ارائه حقیقی مفاهیم جنگ و به دلیل داشتن زاویه دید منصفانه همواره هم در جشنواره ها و هم در گیشه برگ برنده خود را در دست داشته و در برخی موارد هم موفق به کسب اسکار هم شده اند. فیلمهائی مانند" نجات سرباز رایان" و یا "فهرست شیندلر" توسط کارگردان برجسته ای مانند استیون اسپیلبرگ را می توان از نمونه های بی بدیل فیلم های تاریخ سینما به حساب آورد که علاوه برگیشه، موفقیت های با ارزش بین المللی را نیز برای این فیلم ها به بار آورد. با اتمام جنگ و عادی شدن وضعیت قرمز و برگشت وضعیت سبز به جامعه انتظار شکوفائی در سینمای ایران انتظار می رفت. دهه هفتاد را می توان با کمی اغماض از موفق ترین سالهای سینمای ایران بحساب آورد. کارگردانانی همچون عباس کیارستمی، بهرام بیضائی، مجید مچیدی و ... با درک بهنگام شرایط پس از جنگ و نیاز جامعه زخم خورده به ترمیم و تعلیق وضعیت جنگ دست به ساخت فیلم هائی در حوزه های مختلف انسانی زدند. این جریان تا حدی توانست در حوزه سینمای بین الملل موفقیت هائی برای سینمای ایران به بار آورد و اعتماد از دست رفته سینمای ما را پس از ۱۵ دوره تعویق حضور، تا کمی مجددا احیا کند و با کسب موفقیت هائی همچون نامزدی جایزه اسکار "بچه های آسمان" و کسب نخل طلای کن برای فیلم "طعم گیلاس" تا حدی طعم گس عدم موفقیت سالهای تعلیق را دیگر مزه مزه نکند. هرچند بازتولید مکرر این قبیل فیلم ها و الگو برداری مکرر از یکسری معادلات از قبل نوشته شده برای تکرار کسب موفقیت های از پیش تعیین شده که این سینما برای خود از پیش طرح کرده بود، پس از مدتی به واپس گرائی و اشباع جامعه غیر ایرانی به فیلم های ایرانی منتج گردید. فربگی بیش از حد عواطف انسانی، اگز جره کردن تم مایه هایی ازاین دست با محوریت غنائی ، نگاه افراطی به ابژه های شبه مستند با نگاهی ناتورالیستی و روستائی، کشیدگی و لختی بیش از حد فیلم های دهه ۷۰، نتیجه ای جز کشیدن سینمای ایران از متن به حاشیه نداشت. سینمائی که برای فرار از شدت و سختی جنگ دنبال راه گریزی برای التیام آلام و دردهای خود داشت به افسردگی ناشی از آن رسیده بود. نگاهی به آمارها موید این نکته است که سینمای ایران در سال ۷۰ با ۶۶ میلیون و در سال بعد با ۵۵ میلیون بیننده، سیر نزولی خود را از ابتدا دهه هفتاد طی کرده ، بطوریکه که بین فاصله ۷۶-۷۰ چیزی در حدود ۲۵ میلیون از مخاطبین ریزش داشته اند. این مقایسه وقتی وخیم تر می شود که اگر بخواهیم بر تغییر ذائقه مخاطبان از فیلمهای موفق دهه هفتادی مانند شوکران یا زیر پوست شهر که از پرفروش ترین ها بودند به فیلم های پرفروش دهه ۸۰ مانند چهارچنگولی یا سریال اخراجی ها و افراطی ها در دهه ۸۰ انگشت بگذاریم قبل از بررسی دهه ۸۰ سینمای ایران می توان به اصلی ترین ضعف اساسی در بدنه سینمای ایران در این دهه اشاره کرد که به تبع در سایر نهادهای دیگر جامعه هم مشهود بود و آن اصرار برطی طریق بر همان موازین و قواعد وساختارهائی است که در یک برهه از زمان موفق بوده اند ولی به مرور تاثیرگذاری خود را از دست می دهند. عدم به روز بودن و جاماندن و کندی در تغییر تاکتیک بدلیل دستپاچگی وگیر افتادن در بن بست های موضوعی ،ضعف در مغز متفکر قدرت های تصمیم گیرنده این ساختار را بیش از بیش نمایان می سازد.تجربه این سالها موید این نکته است که بدلیل عدم توانائی رقابت تکنیکی این سینما با سینمای روز جهان، با تغییر تاکتیک الگوهای روایی این سینما این فضای خالی و فاصله تا حدی پر شود .وقتی جامعه جهانی با ورور به قرن ۲۱ با بحران هائی همانند تروریسم، عراق وافغانستان و... مواجه شد وبرای حل این معضل چاره ای جز جنگ پیش روی خود نداشت، سینما و سایر مدیوم های دیگر هنری در کشورهای مختلف نیز به تبع درگیر این بحران شدند و دست به خلق آثاری در این ورطه افتادند.با این وجود سینمای ایران به جزاندک کارگردانانی مانند محسن مخلباف که جسته و گریخته با درک هوشمندانه ای به این موضوع باب شده یا به نوعی به مد بصری روز کم وبیش پرداخت، سایر کارگردانان یا داشتند هنوز مشق های ننوشته دهه های گذشته خود را می نوشتند یا به ورطه طنز و لودگی افتاده بودند. فیلم های لوده ای که تا حد زیادی مخاطبین افسرده سینمای ایران را به سالن های سینما کشاند وبه تبع کامشان را از خوشمزگی کاراکترهای طناز این فیلمها شیرین کرد.در این شرایط یا فیلمهای خوبی که ساخته می شد خوب دیده نمی شدند و یا در محاق سانسور باقی می ماندند. به واقع پس از یک بار نامزدی جایزه اسکار در این ۴ دهه سینمای ما در باارزشترین ماراتن سینمائی سال یعنی اسکار حرفی برای گفتن نداشته است. سوال اساسی این است که چرا و به چه علت نگاه سینمای ایران به حوادث و رویدادهائی که به یک باره در برهه ای از زمان برای جهانیان مهم می شود با تاخیرکشنده و کش دار چشم می دوزد؟ در حقیقت نمی توان هنر را همانند تکنولوژی و فن آوری های صنعتی به شکل پک یا بسته محصولاتی بحساب آورد که بخواهد با تاخیر در کشورهای دسته سوم راه پیدا کند و بازار اقتصادی کشورهای هدف را فتح کند.هنر مقوله ای فراگیر و جهانشمول است که به دلیل خصلت تکثرگرائی شدید در همه جوامع به کوچکترین موضوع یا بحرانهای اجتماعی یا سیاسی واکنش نشان می دهد.

نویسنده : آرین مهرپور