یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شک گرایی در دوران باستان


شک گرایی در دوران باستان

شک گرایی پیرونی در مرحله غایی با طب تجربی سخت مرتبط می شود, ارتباطی که احتمالا از قرن سوم ق م آغاز شده بوده است منودوتوس نیکومدیایی ۱۸ , از اطبای تجربی اوایل قرن دوم میلادی تعدادی رساله می نویسد و نوعی مرتبت را به شک گرایی باز می گرداند

۱) مورخان شک گرایی در دوران باستان بر بیرنگ(۱) فراخ دامن تحول آن اتفاق می کنند. شک گرایی [به قول مورخان] با پیروان الیسی(۲) (حدود ۲۷۵-۳۶۵ق. م. ) از شاگردان آناکسارخوس(۳) (پیرو دموکریت) و بریسون(۴) عضو مکتب مگار(۵)، شروع شده است. پیروان پیرون مشتمل بوده اند بر نوسیفانوس تئوسی(۶) از معلمان اپیکور، و تیمون فلیوسی(۷) که با انتقاد از فیلسوفان رقیب در هزلیات(۸) و دیگر نوشته هایش از استاد خویش دفاع کرده است. پس از تمیون، مکتب پیرون(۹) به محاق می افتد؛ ولی در همین گیرودار آکادمی افلاطون تحت نظر آرسیلاوس پیتانی(۱۰) به شک گرایی رو می آورد. از میان شک گرایان آکادمی از همه مهمتر کرینادیس قیروانی(۱۱) بوده است، که گفتارهایش را شاگرد وی به نام کلیتوماخوس کارتاژی(۱۲) ثبت کرده است. در آکادمی، در قرن نخست ق. م، تحت زعامت فیلون لاریسایی(۱۳) و آنتیوخوس آسکالونی(۱۴) با سنت شک گرایی کنار می آیند و سپس آن را کنار می گذارند. سیسرون به همین دوران گذار تعلق دارد؛ وی تحت نظر فیلون و آنتیوخوس درس می خواند.

پیرون گرایی، با زوال شک گرایی در آکادمی، از نو احیا می شود. فرد عمدتاً مسئول آنه سیدموس کرتی(۱۵)، احتمالاً مربوط به قرن نخست ق. م بوده است. وی مباحث مربوط به شک گرایی را ذیل ده مجاز(۱۶) دربارة مسئله معرفت و هشت مجاز دربارة علل تنظیم و تنسیق می کند(۱۷). اندکی بعد آگریپا نامی تعداد مجازها را به پنج و شخصی دیگر به دو تقلیل می دهند.

شک گرایی پیرونی در مرحله غایی با طب تجربی سخت مرتبط می شود، ارتباطی که احتمالا از قرن سوم ق. م آغاز شده بوده است. منودوتوس نیکومدیایی(۱۸)، از اطبای تجربی اوایل قرن دوم میلادی تعدادی رساله می نویسد و نوعی مرتبت را به شک گرایی باز می گرداند. سپس در همین قرن سکستوس امپریکوس(۱۹) شروع جامع استدلالهای شک گرایانه را می نویسد، رسالات بر جای مانده اش برای شک گرایی آکادمی و پیرونی منبع عمده ای است. شاگرد سکستوس موسووم به ساتورنینوس(۲۰) آخرین شک گرای دوران باستان است.

۲) درباره پیشینه های شک گرایی باستانی اتفاق نظر وجود ندارد. تمایلات شک گرایانه، خواه واقعی و خواه افواهی، در فیلسوفان ماقبل سقراط و سوفسطاییان و سقراط را ویکتور بروکارد در مقدمه [اثر تحسین آمیزش با عنوان Les scoptiques Srecs- شکاکان یونان] شرح کرده است. این تمایلات مشتمل است بر نقد و نظرهای فاروان فیلسوفان نخستین دربارة وثوق ناپذیری ادراک حسی و محدودیتهای معرفت بشری. از این نقد و نظرها، نظر گرگیاس اندر طبیعت، یا لاوجود(۲۱) برجسته است و همین طور هم گفته مشهور مترودوروس خیوسی(۲۲) (قرن چهارم ق. م، از پیروان دموکریت: «ما چیزی نمی دانیم، تازه نمی دانیم که می دانیم یا نمی دانیم، یا چیست آنچه باید بدانیم یا ندانیم، یا در کل آیا چیزی وجود دارد یا ندارد. نام مترودوروس را اغلب با نام آناکسارخوس، معلم پیرون، مرتبط می سازند.

در بین خود باستانیان، پلوتارک (در Moralia) می گوید آرسیسلاوس متهم بوده است به اینکه برای نظرات شک گرایانه اش دربارة مذهب توقف(۲۳) (تعلیق حکم) و خطاکاری ادراک به نام سقراط و افلاطون و پارمیندوس و هراکلیت در مقام مراجع متوسل شده است؛ و سیسرون به وقت سخن گفتن دربارة آکادمی، آناکساغوراس و دموکریت و مترودوروس و امپدوکلس و پارمیندوس و گزنفون و سقراط و افلاطون را در بافتارهای مشابه جای می دهد. حتی از لافهای گزافتر نیز، مشتمل بر فیلسوفان و همین طور هم هومر و آرکیلوخوس و اوریپید و بقراط، دیوژن لایرتیوس خبر می دهد. چنین می نماید که این دعویهای گزافه آمیز- به جای شک گرایی پیرونی- وجه مشخصه شک گرایی آکادمی باشد واقع هم اینکه احتمالاً منظور از سه نام از نامهای باستانی مخصوص شک گرایان: skeptikoi (بازرسان)، zetetioi (تجسس کنندگان) و aporetikoi(تردیدکنندگان) این بوده است که حاکی از پیوند با سقراط [مسطور در آثار] بوده است که حاکی از پیوند با سقراط [مسطور در آثار] افلاطون و شاید هم ارسطو باشد. طبق گفته اوسبیوس، تیمون و دیگران آرسیالوس را skeptikos (شکاک) می نامیده اند. امکان دارد که وی با قرار دادن خویش در مسیر تفکر یونانی، آن هم در تقابل با خصم اصلی خویش یعنی زنون رواقی، قبرسی غیریونانی، هدف جدلی در سر داشته است. بی تردید آرسیلاوس در مباحث پیشینیان نیز خاصه سقراط [مسطور در آثار] افلاطون مصالح مفیدتری یافته بوده است.

طرز تلقی پیرون گرایان نسبت به فیلسوفان پیشین چندان روشن نیست. نقل کرده اند که تیمون هزلیات (Silloi) خود را به گزنفون تقدیم کرده است و چنین می نماید که فیلسوفان الئایی را از ذم خاص جزم اندیشان معاف می کند. شاید این کار رابه حرمت معلم پیرون، یعنی بریسون، می کند. مکتب مگار که بریسون به آن تعلق داشته، تحت تأثیر فیلسوفان الئایی بوده است. تیمون از دموکرایت ذره گرا و پروتاگوراس سوفسطایی نیز به نیکی یاد می کند. با این حال لحن طنز آلودش مدح وی را هم ابهام آمیز می کند.

آنه سیدموس نوعی نظریة فیزیکی مبتنی بر نظر هراکلیت داشته است. طبق گفته سکستوس وی بر این بوده است که شک گرایی راه رسیدن به فلسفه هراکلیت است. با این حال سکستوس این نظر را مردود می شمارد و جزم آندیشی هراکلیت را از شک گرایی حقیقی به دقت متمایز می سازد. این دعویها را نیز مردود می شمارد که دموکریت و قیروانیان و پروتاگوراس و سقراط وافلاطون و گزنفون شک گرا بوده اند. در نظر سکستوس، کسی مثل کارینادیس نیز از اتهام جزم اندیشی یکسر دور نمی ماند.

۳) محتوای تعالیم شک گرایانه را می توانیم ذیل سه عنوان موردبحث قرار دهیم:

الف) استدلالهای مستعمل شک گرایان برای ابطال نظم جزم گرایان،

ب) صورت بندی موضع شک گرایان با توجه به تعابیر و مجازها

ج) دفاع از شک گرایی.

۱) طبق گفته تیمون، یکی از دستاوردهای پیرون شکستن زنجیرهای رأی باطل بوده است. نمی دانیم از چه نظراتی انتقاد می کرده است و با چه اسبابی. خود تیمون، به جای ابطال نظر خصمهای پیرون، آنها را مذمت می کرده است. ولی پاره ای مانده از آثار پیرون حاکی از این است که وی دربارة نمود در قالب حد یقین و روش فرض و تقسیم پذیری زمان بحث کرده است. از قرار معلوم بر این نظر هم بوده است که چیزی بالفطره خوب نیست. با این حال اطلاعات ما از بس کم است که نمی توانیم مخالفانش را شناسایی کنیم یا استدلالهای وی را بازسازی کنیم.

به ارسیلاوس که می رسیم، تصویر روشنتر می شود ولی همچنان کامل نیست. [در جایی که پروتاگوراس بر این بوده است که برای هر استدلالی استدلال متقابل وجود دارد] وی بر آن می شود که دربارة جمیع جوانب بحث استدلال می کند. نظر عمدتاً مورد علاقه اش این نظر رواقیان بوده است که بعضی از نمودها را فی نفسه می توان به عنوان مسلماً واقعی به فهم آورد. وی در مقام تکذیب، از این نظر دفاع می کرده است که نمودها را نمی توان این گونه به فهم آورد. این نظر مشهور بوده است که a akatalepsi (عدم ادراک). گاهی هم آن را مبین موضع شک گرایانه- به همراه با epoche، «مذهب توقف» [یا تعلیق حکم] – تلقی می کرده اند. تفسیر محتاطتر این است که بگوییم مواضع جدلی که ارسیالوس برای ابطال نظر رواقیان اختیار می کرده است الزاما مواضع مختار خودش نبوده است. در غیر این صورت در معرض این اتهام «جزم اندیشانه» - که وقوف امکان ندارد- قرار می گیرد. چنین اتهامی را در واقع به آکادمی افلاطون وارد کرده بوده اند؛ ولی سیسرون به صراحت کامل می گوید که شک گرایان آکادمی دربارة هر بحثی مذهب توقف اختیار می کرده اند، چه استدلال دربارة جمیع جوانب بحث اهمیت یکسانی داشته است و سکستوس آرسیالوس را دست کم از اتهام جزم اندیشی مبری می سازد.

نظر دیگری که گفته اند آرسیلاوس از آن انتقاد کرده است این نظر است که لذت خیر اعلی است. چنین نظری نظر پیروان دو مکتب معاصر- قیروانیان و اپیکوران- بوده است. در اینجا آرسیلاوس چه بسا نظرش را موید به نظر افلاطون می کرده است؛ منتها شواهدی در دست نیست.

به کراینادیس که می رسیم، دانش ما از ماهیت و دامنة جدل شک گرایانه بسیار فزونی می گیرد. دامنه بحث کراینادیس دربارة مسئله شناخت به قدری وسعت می یابد که علاوه بر ابطال نظر رواقیان (که همچنان آماج اولیه بوده اند)، نظر دیگران را نیز که مدعی یافتن آزمون خطاناپذیر حقیقت (یا صدق) بوده اند، باطل می کند. بر همین روال در بحث مربوط به نظریة اخلاقی فهرست کاملی از دیدگاههای ممکن دربارة Summum bonum یا «خیر اعلی» به دست می دهد. نحوه استدلال وی دربارة جمیع جهات بحث از دو سخنرانی وی دربارة عدالت در رم در ۱۵۵ ق. م ایراد کرده است روشن می شود. استدلالهای وی در مقابله باعدالت طبیعی تا اندازه ای از پاره های برجای مانده De republica III، نوشته سیسرون، همانجا که فیلوس سخنگوی اوست، بازیابی می شود.

کارینادیس در مقباله با علم کلام فلسفی نیز استدلال می کرده است. مشهورترین استدلالهای وی در این زمینه عبارتند از

▪ قدرتها و فعالیتهای منتسب به ارباب انواع با بی تغییر و جاوید بودن آنها سازوار نیست؛

▪ بدیهای موجود در جهان با مشیت الاهی سازوار نیست؛

▪ وقوع صنع(۲۴) های تصادفی، از قبیل سنگی که شکل سر دارد، اتقان صنع(۲۵) را که افاده صانع (یا نگارنده)(۲۶) می کند بی اعتبار می سازد؛ و ۴. بین آنچه الوهی و غیرالوهی است، مرز روشنی نمی توان رسم کرد. این استدلال آخر نمونه ای است از Sorites یا ["heap" قیاس مسلسل، قیاس زنجیره ای]، که شیوه ای است برای مبهم ساختن مرزها با نشان دادن درجات مستمر. احتمال هم دارد که کاردینانس از این شیوه برای مبهم ساختن تمایز فیمابین پندار ودریافت حسی حقیقی بهره برده باشد.

شیوه های کارینادیس گرایشهای چندی را مشخص می کند که در عرصة شک گرایی بعدی فزونی و قوت می گیرد. یکی چنین گرایشی، آن چنان که در بحث مربوط به Summum bonum مشهود است، رو به صورتبندی انگاره ای(۲۷) علی البدل(۲۸) ها دارد. نیز قیاس کنید انتقاد کارینادیس را از طالع بینی(۲۹) جایی که اعیان ممکن است طالع بینی به صورت نظام مند به شمارش درآمده و رد شده است. گرایش نسبت به تحلیل انگاره ای در استدلال مربوط به تقدیر هم دیده می شود، که سیسرون در De fato از آن خبر داده است. تصور عمومی هم بر این است که کارینادیس «چهار سر» را صورتبندی کرده است و از آن چنین نتیجه می شود که به پایمردی دریافت حسی چیزی به ادراک نمی آید. متعاقب آن بررسیهای مشابهی دربارة علت و کالبد و زمان و امثال آنها به عمل می آید و در هر مورد نیز هدف این بوده است که معلوم شود شرح پیگیری از این مفاهیم را نمی توان به دست داد.

تحول تحلیلها و استدلالهایی مشخصاً شک گرایانه به دولایة ابطال منجر می شود، در یک لایه از استدلالهایی بهره می گیرند که جزم اندیشان در مقابله با یکدیگر به کار می برند و در لایه دیگر از استدلالهایی استفاده می کنند که متمایزاً شک گرایانه است. صبغه ای از این در گفتة کارینادیس هست که در مقابله با نظر رواقیان دربارة تقدیر هم ابطال دیالکتیکی خودش را می آورد و هم نظر اپیکور را مبنی بر مردود شمردن قدری گری (رک، سیسرون، اندر تقدیر/ Defato). حمایت متقابل اپیکوریان و شک گرایان در برابر رواقیان یا افلاطونیان باز هم در رسالة سیسرون می آید [منتها این بار در اندر طالع بینی](۳۰) و نیز در انتقاد سکستوس از معلمان صناعات و علوم (Adversus mathematiicos AM).

نمونة تقریباً جالب جدلیات شک گرایانه در سنت کارینادیسی عبارت است از

نطق سیسرون در Academica Priora] AC. ۱۱]. این نطق مشتمل است بر بیرنگ تاریخی(۳۱)، احتجاجاتی دربارة بی آعتبار کردن ادراک حسی واستدلال در قالب منابع معرفت یقینی(۳۲)،دقاع از نظریة احتمال(۳۳) کارینادیس، و شرح اختلاف آرای جزم اندیشان در فیزیک واخلاقیات و منطق.

گاهی دامنه انتقاد شک گرایانه چنان فراخ می شده است که انتقاد از صناعات و علم نظری را نیز در بر می گرفته است. طب از بین نخستین آماجهایی است که در چنین مناقشه ای پای آن به میان می آید. شکاف میان راهبردهای نظری و تجربی به طب درمجموعه نوشته های بقراطی(۳۴) (قرن پنجم ق. م. ) عیان می شود؛ و یکی از مکاتب تجربی طب، با گرایشهای محکم به شک گرایی، در قرن سوم ق. م. به دست فیلیتوس بنیاد می شود. اعضای این مکتب در دورانهای بعد پیرون را می ستوده اند، آن هم از این سبب که در فعالیتهای روزانه از نمودها تبعیت می کرده و راجع به دیگر چیزها مذهب توقف اختیار می کرده است. این گزاره که «نمود به هرجا که برود استیلا می یابد»، در پاره های برجای مانده از آثار تیمون یافت می شود و بنیانی فراهم می سازد برای این نظر که صناعات و علومی که خود را محدود به استفاده از نمودها می کنند مشروع اند و آنها که مدعی گفتن چیزی دربارة ماهیت واقعی چیزها هستند مشروع نیستند. چنین نظری را سکستوس در AM اختیار می کند.

نشانه های چندی حاکی از این است که شک گرایان آکادمی هم دربارة صناعات و علوم بحث می کرده اند. سیسرون در Academica Priora از این اعتقاد طبیبان تجربی سخن می گوید که، برخلاف تغییر دادن اعضای مستور بدن با عمل جراحی، ماهیت جسم را نمی توان با کالبدشکافی کشف کرد. سیسرون همچنین این استدلال را رد می کند که انتقاد شک گرایان از معرفت انتقاد از صناعات هم هست. وی می گوید که در بعضی از صناعات می پذیرند که از حدس بیش از شناخت استفاده می کنند و دلیل راه صناعات دیگر از قبیل نقاشی و پیکرسازی به جای آنچه هست، آن چیزی است که پدیدار می شود. با این حال شواهدی در دست نیست که شک گرایان آکادمی از ریاضیات انتقاد کرده باشند.

شهرت آنه سیدموس بیشتر به سبب ده مجاز است. پای بست این مجازها عبارت است از صورتبندی مسئله معرفت شناسانه با توجه به نشانه ها: اگر از امر مشهود به شناخت امر نامشهود(۳۵) دست یابیم، آن وقت امر مشهود به صورت نشانه عمل می کند و امر نامشهود به صورت مدلول. ولی طبق استدلال آنه سیدموس، اگر نشانه ها مشهود باشند به چشم جملگی کسانی که در حالت مشابه قرار دارند یکسان می نمایند، یعنی اختلاف نظر دربارة چیزی که به آن دلالت می کنند وجود ندارد. سکستوس از این نظریة مربوط به نشانه ها شرح کاملتری به دست می دهد. وی امر نامشهود را به سه نوع تقسیم می کند:

▪ امر مطلقاً نامشهود(۳۶)، فی المثل تعداد دانه های شن در لیبی؛

▪ امر ذاتاً نامشهود(۳۷)، مانند منافذ ناپیدا در پوست بدن یا خلأ بیرون از جهان؛

▪ امر در لحظه نامعلوم(۳۸)، از قیل شهر آتن. امور مطلقا نامشهود را می توان لحاظ نکرد. امور ذاتاً نامشهود را فقط به شرطی می توان شناخت که نمودهایی در کار باشند که به طرز نامبهمی به آنها دلالت کنند (نشانه های خبری(۳۹) )، مثل حرکات بدن که گفته اند نشانه های روح است. امور در لحظه نامعلوم را می توان با نمودهای فعلی، که ما را به یاد آنها می اندازد، مشخص ساخت (نشانه های تحذیری)(۴۰)، نظیر دود که نشانه آتش است و پوست زخم که نشانه زخم است. سکستوس با امکان نشانه های تحذیری سر ستیز ندارد؛ سبق ذهن آنها ارتباط ضروری فیمابین دال و مدلول نیست و برای تبیین روابطی که بین اشیاء در فعالیتهای هر روزه برقرار می کنیم، تکافو می کنند واقع اینکه، یادآوری نزد شک گرایان جایگزین حجت است. ولی شخص شک گرا دربارة نشانه خبری که ابداع فیلسوفان جزم اندیش است، حکم نمی کند و استدلالهای موافق دربارة آن را به همان قوت استدلالهای ناموافق می یابد. سکستوس استدلال مذکور در فوق آنه سیدموس را به عنوان بخشی از انتقاد وی از نشانه خبری می آورد.

نفس تفصیل مبحث سکستوس دربارة نشانه ها گواهی است بر اهمیت آنها در جدل شک گرایانه. استناد وی به طب نظری و استفاده از نمونه های طبی حاکی از این است که اصطلاحات و تعابیری که مسئله را در آنها عرضه می کند، احتمالا در مناقشه طبی رایج بوده اند. کاربست رایجتر این بوده است که بین نشانه های عام، که در ارجاع مبهم اند، و نشانه های خاص، که فقط بر یک چیز دلالت می کنند، تمایز ایجاد شود. این تمایز در نوشته های طبی یافت می شود، مثلاً بنگرید به نوشته جالینوس، با عنوان شرح بر De Officina Mdici بقراط. این تمایز در نظریه ریطوریقایی و مجادلة فلسفی دوران هلنیستی [یونانی مآبی] نیز پدیدار می شود. می توان تصور کرد که انتقاد کارینادیس از معرفت شناسی رواقی زمانی با توجه به این تمایز بیان شده است: رواقیان بعضی از ادراکات حسی را نشانه های خاص تلقی می کرده اند و بعضی دیگر را هم نشانه های عام. کارینادیس در مقام معارضه جویی با آنها معلوم می کند که هر نمودی همواره نشانة خاص است.

موضوع حائز اهمیت دیگر برای آنه سیدموس نظر مربوط به علت بوده است. سکستوس از استدلالی می گوید که آنه سیدموس به کار می برده است که نشان دهد یک چیز نمی تواند مسبب یعنی موجد، چیز دیگر شود. بعلاوه، وی هشت شیوة انتقاد از نظریات جزم اندیشانه مربوط به علیت را صورت بندی کرده است. طبق گفته فوتیوس، آنه سیدموس دربارة صدق (یا حقیقت) و جنبش و جهان و ایزدان و ابژه های انتخاب و اجتناب و فضایل و خیراعلی نیز بحث می کرده است.

رسالت سکستوس تا به اینجا مفصلترین نوشته هایی است که از مکتوبات شک گرایانه قدیم بر جای مانده است؛ و با اینکه سکستوس مطالب فراوان ماخوذ از شک گرایان پیشین تر را با هم ترکیب می کند، نحوه عرضه و بسط به نظر از آن خود او می آید. فی المثل، برای شش کتاب وی دربارة رشته های خاص یا بحث مربوط به اخلاقیات الگویی یافت نشده است. وی همچنین به تفصیل به علت می پردازد. از بسیاری مطالب دیگر که به آن پرداخته است، مهمتر شاید انتقاد او از منطق رواقی و مشایی باشد. سکستوس با فلسفه اولیه یونان نیز آشنایی کامل داشته است و آثارش دربارة فیلسوفان ماقبل سقراط و دیگرانی که مکتوبشان گم شده است، منبع مهم اطلاعات محسوب می شود. وانگهی، وی شوق و ذوق آشکاری نسبت به موضوع خود دارد که گاهی راه به بازیگوشی می برد. شاید دلیل بقای نوشته هایش این باشد که بیش از گردآوری بوده است.

۲) از ویژگیهای شک گرایی دوران باستان از بدایت تا نهایت تاریخ آن اشتیاق به تکیه کلام بوده است. از این تکیه کلامها، از همه رایجتر epoche : «مذهب توقف» [یا تعلیم حکم] بوده است و مستعمل پیرون گرایان اعضای آکادمی. با این حال سوال اینجاست که آیا [این تکیه کلام] به خود پیرون باز می گردد و در پاره های برجای مانده از آثار تیمون نمی آید. با epoche اغلب اوقات akatalepsia می آمده است، به معنای «عدم ادراک»(۴۱)، که احتمالاً ماخوذ است از انتقاد اعضای آکادمی از نظریة رواقیان راجع به ادراک (katalepsis). سکستوس آن را، به جای انتساب به مکتب خودش، به آکادمی نسبت می دهد. ولی دیوژن لایرتیوس آن را با epoche به کار می برد که تعالیم پیرون را مشخص سازد. عبارت oumallon «نه این نه آن» رنگ عبارت پیرون گرایان را دارد، و در پاره های برجای مانده از آثار تیمون و آنه سیدموس آمده است و همین طور هم در نوشته های سکستوس. در فلسفه ماقبل پیرونی نیز جایی داشته است. پرهیز از متمایل شدن به این یا آن شیوه را با arrhepsia بیان می کرده اند، پرهیز از تصدیق کردن را با aphasia اجتناب از [ایجاد] تمایز را با Ouden horizeinت، اجتناب از شتابزدگی در قبول (یا تأیید) را با aproptosi و موازنه همسالان استدلال با وبر نظریه را با isostheneia.

تعابیری از این دست به شک گرایان نوعی هویت می بخشد و در مقام جایگزین نظریة ایجابی عمل می کند. همین را می توانیم دربارة انگاره پردازی های(۴۲) فراوان آنها بگوییم، که بعضی از آنها را ذکر کرده ایم. از مهمترین آنها در شک گرایی متاخر ده مجاز موردنظر آنه سیدموس بوده است و در تأیید این نظر که هر چند برایم امکان دارد هر چیزی را آن چنان که بر من می نماید وصف کنم، لازم است دربارة اینکه هر چیز فی نفسه چه نوع چیزی است مذهب توقف اختیار کنم.

مجازها را، با اختلاف جزئی، سکستوس و همین طور هم دیوژن لایرتیوس فهرست کرده اند. در فهرست عرضه سکستوس، همان چیز متفاوت می نماید نسبت به

۱) انواع مختلف حیوانات ؛

۲) افراد مختلف، به سبب تفاوت در روح و جسم؛

۳) حواس مختلف، آن چنان که نقاشی به دست صاف می نماید ولی به چشم دارای عمق می آید؛

۴) حس واحد در حالات متفاوت، فی المثل در بیماری یا سلامت، در جوانی یا پیری؛

۵) به سبب تفاوت در وضع و فاصله یا مکان، آن چنان که برج مربع از دور گرد می نماید و پارو به وقت ورود به آب خمیده؛

۶) به دلیل تفاوت در چیزهایی که در مجالست با آنها ظاهر می شود، آن چنان که شیئی سنگین در هوا، در آب سبک می نماید؛

۷) به علت تفاوت در کیفیت و موقعیت، آن چنان که دانه های شن به وقت پراکنده شدن زمخت و به صورت کوهه نرم می نماید؛

۸) در نسبتهای متفاوت، هر چیزی به یک معنی نسبی است؛

۹) تا آنجا که مستمر یا به ندرت با آن روبه رو شده باشند، آن چنان که زلزله در نظر کسانی که نخست بار آن را تجربه می کنند نسبت به کسانی که به زلزله عادت کرده اند، هراسناکتر است؛

۱۰) مطابق شیوه های متفاوت زندگی و رسم و اعتقاد، آن چنان که اهالی تاوری بیگانگان را در پیشگاه آرتمیس قربانی می کنند و یونانیان قربانی انسان را نهی می کنند. دیوژن توالی دلبخواهی چندانی به این فهرست نمی دهد؛ ترتیب موردنظر وی عبارت است از ۸، ۹، ۷، ۵، ۶، ۱۰، ۴-۱. اریستوکلس تعداد مجازها را نه ذکر می کند. توضیح مقنع دربارة این اختلاف هنوز یافت نشده است.

پنج مجاز موردنظر آگریپا از حیث دامنه فراخترند و علاوه بر نمود، با حجت نیز سر و کار دارند. سکستوس با نوعی تفضیل آنها را آورده و دیوژن به تلخیص. اولی اینکه چون در زندگی و فلسفه نمی توانیم اختلاف آرا و تضادها را حل کنیم، آخر سر به مذهب توقف می رسیم. دومی اینکه چون هر چیزی که در تأیید گزاره ای می آید باید خود نیز مؤید به تأیید باشد، نوعی دور و تسلسل(۴۳) حاصل می شود. سومی اینکه شیئی مدرک به نظر می آید دارای چنین و چنان توصیفی باشد نسبت به آنچه حکم می کند و به چیزهای که همراه با آن به ادراک می آید، ولی دربارة ماهیت واقعی آن مذهب توقف اختیار می کنیم. چهارم اینکه جزم اندیشان، به منظور گریز از دور و تسلسل، مفروضات اثبات نشده را به عنوان نقطه شروع اختیار می کنند. پنجم اینکه در جایی که آنچه باید نوعی نتیجه بنیاد کند جز از روی نتیجه اثبات نمی شود- زیرا هیچ یک را نمی توانیم برای اثبات آن دیگری به کار ببریم- مذهب توقف اختیار می کنیم.

آخرالامر نیز سکستوس به تعدادی شک گرای بی نام دو مجاز را منتسب می کند که هدف از آنها اطلاق عام بوده است. یقین دربارة چیزی یا ۱. از خود آن چیز حاصل می شود، یا ۲. از چیزی دیگر. شق دوم به دور و تسلسل می انجامد.

۳) در دوران باستان از شک گرایی دو انتقاد عمده کرده اند. یکی اینکه [گفته اند] عمل را محال می سازد و دیگر اینکه متناقض با خود(۴۴) است. اولی بر مدار این نظر است که سبق ذهن عمل تصمیم است و تصمیم متضمن انتخاب بین علی البدهاست. کسی که دربارة چیزها می گویند «این یا آن نیستند»، زمینه را برای تصمیم عملی از بین می برد و محال می سازد. به قول ارسطو (در متافیزیک): «جمله آدمیان حکم بی قید و شرط می کنند؛ اگر نگوییم درباره جملگی چیزها، دربارة آنچه بهتر و بدتر است. » شک گرایان در برابر این اتهام جوابهای چندی داده اند. نخست اینکه آنها می گفته اند تصمیمات عملی با توجه به نمودها اتخاذ می شود. آدمیان طبیعتا جویای چیزی اند که نیکو بنماید و از آنچه بد می نماد پرهیز کنند. در این معنی، از طبیعت در مقام دلیل راه تبعیت می کنند. شک گرایان با نمودها سر ستیز ندارند واگر معارضه می کنند با این دعوی جزم اندیشان مبنی بر داشتن معرفت یقینی دربارة امر نامشهود است که معارضه می کنند. بنابراین شک گرایی با تصمیمات عملی تضاد ندارد. این نظر را که ما با نمودها زندگی می کنیم، آنه سیدموس به خود پیرون نسبت می دهد و از گزاره پیشگفته تیمون مستفاد می شود: «نمود به هر جا که برود استیلا می یابد. » در سنت آکادمی هم به صراحت بیان می شود و سکستوس نیز آن را می پذیرد. واقع اینکه سکستوس نظر مربوط به نمودها را بنیان صناعات عملی(۴۵) و نشانه تحذیری تلقی می کند. همین ما را به یاد وصف افلاطون [در جمهور] از مهارت در دیدن و یاد آوردن و پیش بینی کردن می اندازد که همگنان غار(۴۶) گرامی داشته اند.

شک گرایان نیز سنت و رسم را در قالب راهنمای عمل پذیرفته بوده اند. رسم را می توان در لایه نمود بررسی کرد و بدون تعهد عقلی از آن تبعیت کرد. به عنوان نمونه، بر همین مبناست که شک گرایان اعمال مربوط به پارسایی را به جا می آورند و از الحاد(۴۷) حذر می کنند. برای همین است که کوتا (Cotta) سخنگوی آکادمی در رساله سیسرون – با عنوان De natura deorum – بر این نکته پای می فشارد که وی می تواند شک گرای فلسفی باشد و همچنان در مراسم مذهب سنتی رم شرکت کند. بعید نیست که شک گرایی در تقویت گرایش به سنت در دنیای یونانی- رومی دخیل بوده باشد.

آرسیلاوس دلیل راه دیگری به سمت عمل استصلاحی(۴۸) گسیل می دارد. وی طبق گفته سکستوس بر این بوده است که حکمت عملی(۴۹) حصن حصین سعادت است و حکمت عملی مشتمل است بر کردار درست، و کردار درست هم کرداری است که دفاع معقولی از آن می توان کرد. به این ترتیب معقول (eulogon) دلیل راه است. ذکری از این نظر در بخشهای برجای مانده آکادمیکا(۵۰) به میان نمی آید، ولی شاید تصادفی نباشد که چند نامه ای که سیسرون طی تألیف آکادمیکا نوشته است حاوی واژه یونانی eulogon یا eulogia باشد. در نامه آخری به تصمیمی استناد شده است که خود سیسرون باید اتخاذ کند. وی در نامه دیگری به آتیکوس نوشته است، eulgon را درباره حدسیات مربوط به آینده به کار برده است. به یقین آتیکوس در این نامه ها اشاراتی به معیار شک گرایانه یافته است.

کارینادیس برای تعیین احتمال نمود، روش سه گامی صورت بندی کرده است. گام نخست عبارت است از محدود کردن خود به نمودهای موثر، یعنی نمودهایی که به نظر می آید با اعیانی که منشأ آنهاست سازگارند، و دست زدن از میان آنها به انتخاب نمودهایی که نامشخص و دور نیستند. گام دوم عبارت است از وارسی نمود موثر در زمینه سلسله نمودهای ملازم با آن. فی المثل، نمود یک شخص نمودهای رنگ و اندازه و شکل و حرکت و گفتار لباس و همین طور هم هوا و نور و روز و زمین و زمان و دوستان و چه و چه را با خود می آورد. اگر هر یک از این نمدهای ملازم بر اثر باطل نمودن کشش مخالف ایجاد نکند، اعتماد ما فزونی می گیرد. سکستوس این وارسی را با وارسی طبیب قیاس می کند، همو که از یک نشانه واحد کم به تبدار بودن کسی نمی کند، بلکه از ملازمت نشانه های مربوط به نبض و درجه حرارت و رنگ و غیره حکم می کند که کسی تب دارد. پس پیرو آکادمی به جستجوی ملازمت نمودهایی بر می آید که هیچیک کشش مخالفت ایجاد نکند. این شرط برآورده که بشود، آن وقت می توان گفت که نمود اولیه موثر بوده و کششی به سمت مخالف نداشته است. گام سوم عبارت است از وارسی دقیق جمله نمودهای ملازم، تا در هر موردی به خود اطمینان بدهیم که دید ما کم سو نشده باشد، فاصله خیلی دور یا شیئی خیلی نزدیک نباشد، دوام نمود خیلی کم نباشد و چه و چه.

اتهام مربوط به متناقض با خود بودن نمودها اغلب اوقات در شکل زیر پدید می آید: کسی که می گوید چیزی را نمی توان شناخت، باید اقرار کند که نمی داند چیزی به حوزة شناخت می آید و بنابراین باید اقرار کند که شاید چیزی را می توان شناخت. دیگر اینکه اگر وی ادعا کند که می داند چیزی به شناخت نمی آید، بدین وسیله اذعان می کند که دست کم یک چیز را می توان شناخت و بنابراین اصل موردقبولش را نقض می کند. مترودوروس خیوسی در جایی که گفته است: «ما چیزی نمی دانیم، این را هم نمی دانیم که آیا می دانیم یا نمی دانیم»، بی تردید جهد می کرده است از شق دوم بگریزد. بر همین روال طبق گفته سیسرون، آرسیلاوس منکر هرگونه دانستگی بوده است، حتی آنچه از سقراط به یادگار مانده است (وی می دانسته است که چیزی نمی داند)(۵۱). سیسرون همچنین به گفت و واگفت(۵۲) کارینادیس با آنتی پاتر(۵۳) رواقی در این باره پرداخته است. آنتی پاتر می گفته است که شخص شک گرا بهتر است موضع خود را با این گفته محکم کند که چیزی به ادراک نمی آید. جز اینکه یک چیزی که چیزی به ادراک نمی آید. ولی کارینادیس بر این پای می فشرده است که استثنایی در کار نباشد؛ کسی که می گوید چیزی به ادراک نمی آید لازم است این گزاره را در مقوله چیزهایی جای دهد که به ادراک نمی آیند. لوکرتیوس احتمالا نظر کارینادیس را بازگو می کند، آنجا که می گوید: «اگر کسی خیال کند چیزی شناخته [یا دانسته] نمی شود، این را هم نمی داند که آیا این را می توان شناخت یا نه، زیرا وی اقرار می کند که چیزی نمی داند». شک گرایان آکادمی از ابهام سخن خویش گریزی نداشته اند. گاهی آنان را متهم به تصدیق این نکته می کرده اند که چیزی به ادراک نمی آید. سکستوس محتاط تر بوده است. وی از گفت چیزی که وادار به چنین تصدیقی کند پرهیز می کرده است.

این امکان هم بوده است که اتهام تناقض گویی با توجه به فرمول Ou mallon [ نه این نه آن] بیان گردد. ارسطو به پیشواز برهان ذوحدین(۵۴) شک گرایان رفته است، آنجا که می گوید – در بحث مربوط به انکار فر ضی قانون تناقض در گفته هراکلیت (متافیزیک)- از موضع هراکلیت چنین نتیجه می گیریم که، همان طور که گزاره های تناقض آمیز را تک تک که در نظر بگیریم ایجاب از سلب درست تر نیست، دوتایی را نیز به صورت ایجاب واحد که در نظر بگیریم کل ایجاب از سلب آن درست تر نخواهد بود. از جواب شک گرایان پیشین به این انتقاد خبری در دست نیست، این قدر هست که سکستوس به قوت آن پی برده بوده است. وی متوجه بوده است که Ou mallon در قالب یک اصل شامل خود است :یعنی نه درست است نه غلط،و بنابراین موضع معقولی نیست. احتمالا در واکنش به این دشواری بوده است که عده ای از شک گرایان Ou mallon و دیگر فرمولهای مشابه را با داروی مسهل قیاس می کرده اند که خود را با استدلالهای جزم اندیشان از بین می برد. سکستوس راه گریز دیگری پیشنهاد می کند. وی می گوید که Ou mallon موردنظر شکاکان را نباید به ایجاب یا سلب در نظر گرفت بلکه به عنوان گزارشی مبنی بر ناتوانی شخص شک گرا در اتخاذ تصمیم بین گزاره های متباین و این عبارت است از توصیف حالت روحی او، که همان اندازه سوال، گزاره هم هست.

۴) شکاکان دوران باستان به انواع و اقسام واکنشها دامن می زده اند. از پیروان مکاتب هلنیستی [یونانی مآبی]، از همه دشمن روتر رواقیان بوده اند. اپیکوریان به افراط وتفریط چندان متمایل نبوده اند. گفتن ندارد که اپیکوریان شک گرایی را مردود می شمرده اند. ولی با پیرون زمینه مشترکی در باب هواداری از دموکریت داشته اند. در واقع هم اینکه نوسیفانوس، شاگرد پیرون، از معلمان اپیکور بوده است. اپیکور و پیرون هر دو atratxia «آسایش روح» را غایت عمل آدمی تلقی می کرده اند. اپیکوریان متأخر و شک گرایان را دشمنان مشترکشان تا اندازه ای به هم مرتبط می ساخته اند. نقطه مشترک دیگر احتمالاً تجربه گرایی طبی بوده است. به عنوان نمونه، یکی از مصطلحات شاخص برای استدلال تجربه گرایانه، یعنی epilogismos، مستعمل طبیبان تجربه گرا و اپیکوریان و سکستوس بوده است. (۵۵) در بین پیروان آکادمی، حتی پس از بازگشت به جزم گرایی، نوعی همدلی برای موضع شک گرایانه بر جای می ماند. شاید پلوتارک بهترین نمونه باشد. وی علاوه بر دفاع از آرسیلاوس، مقاله (اکنون گمشده ای) هم «در باب وحدت آکادمی از دوران افلاطون» نوشته شده بوده است. (۵۶) شخصیت اسرارآمیزتر فاورینوس نامی، معاصر پلوتارک، است که لوسیان و جالینوس از پیروان آکادمی تلقی اش می کرده اند. نوشته هایش مشتمل بوده است بر ده مجاز موردنظر پیرون و انتقاد از معرفت شناسی رواقیان. (۵۷)

شخصیت مشهور دیگری متعلق به قرن دوم که تحت نفوذ شک گرایی قرار می گیرد،لوسیان هزل پرداز بوده است.

از دو مکتب مربوط به طب، گرایشهای شک گرایانه مشهود بوده است. طبق گفتة ادلشتاین، امپیریک [تجربه گرا]ها تحت تأثیر شک گرایی آکادمی قرار می گیرند و متدیست ها تحت تاثیر شک گرایی آنه سیدموس. سکستوس امپیریکوس، به رغم نامش، چنین استدلال می کرده است که مکتب متدیست ها بیش از تجربه گراها به شک گرایی راستین نزدیک بوده اند. برجستگی گرایش شک گرایانه در طب از آثار جالینوس مشهود است. جالینوس همچنین به مذمت پیرون گرایی می پردازد و خطرات قیاس مسلسل (Sorites) را گوشزد می کند.

دست آخر اینکه مصالح شک گرایانه به نوشته های متکلمان نیز راه یافته است. نمونه برجسته عبارت است از استفاده فیلون از ده مجاز موردنظر آنه سیدموس در اثر خود، با عنوان De ebrietate.

نویسنده: ریچارد هـ. - پاپکین

مترجم: صالح - حسینی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول ۱۳۸۵

پی نوشت:

۱. Outline

۲. پیروان الیسی Pyrrho of Elis مکتب منتسب به وی Pyrrhonism (پیرون گرایی) اغلب اوقات افاده «شک‌گرایی» می‌کند.

۳. Anaxarchus

۴. Bryson

۵. Magaric School

۶. Nausiphanes of Teos

۷. Timon of Phlius

۸. Silloi

۹. Pyrrhonic School

۱۰. Arecesilaus of Pitane

۱۱. Carneadws of Cyrene

۱۲. Clitomachus of Carthage

۱۳. Philo of Larissa

۱۴. Antiochus of Ascalon

۱۵. Aenesidemus of Crete

۱۶. Trope

۱۷. Systematize

۱۸. Menodotus of Nicomedia

۱۹. Sextus Empiticus

۲۰. Saturninus

۲۱. Gorigias, On Nature, Or the Non-Existnt

۲۲. Metrodorus of Chios

۲۳. Suspenoion of Ludgment

۲۴. design

۲۵. design artument

۲۶. designe (The argument that a design implies a designer): (لازم یه یادآوری است که عبارت «اتقان صنع را که افاده صانع می‌کند» در اصل چنین بوده)

۲۷. Schematic formulation

۲۸. alternative

۲۹. divination

۳۰. در متن به صورت مخفف Div. آمده است. صورت کامل آن- مطابق کتابشناسی- چنین است: De divinatione.

۳۱. Historical outline

۳۲. Certain knowledge

۳۳. doctrine of probability

۳۴. Hippocratic Corpus

۳۵. امر مشهود (یا معلوم)‌و امر نامشهود (یا نامعلوم) به ترتیب به جای The apparent و The nonapparent

۳۶. The absolutely nonapparent

۳۷. The nonapparent by nature

۳۸. The nonapparen at the monet

۳۹. Indicative Signs

۴۰. Admonitive Signs

۴۱. nonapprehension

۴۲. «انگاره‌پردازی» به جای Schematism «طرح‌اندازی» هم گفته‌اند.

۴۳. Infinite regress

۴۴. Self- Contradicotory

۴۵. Practical arts

۴۶. «همگنان غار»‌به جای inhabitants of the cave مرتبط با تمثیل افلاطون که معروف به «غار مثل»‌(Allegory of the Cave) است.

۴۷. «الحاد» به جای impiety

۴۸. گاهی practical را «استصلاحی» ترجمه کرده‌ایم- آنچنان که در این عبارت: CPractical action – برای پرهیز از عبارت بی‌معنای «عمل عملی» و گاهی هم ,عملی»- آنچنان که در سطر بعد.

۴۹. Practical Wiskom

۵۰. Academica از سیسرون

۵۱. یادآور «تا بدانجا رسید دانش من/ که بدانم همی که نادانم.»

۵۲. «گفت و واگفت» به جای exchange

۵۳. Antipater

۵۴. dilemma

۵۵. بنگرید به De Lacy, American Journal of philogoy, ۷۹(۱۹۵۸), ۱۷۹-۸۳

۵۶. De Lacy, "Plutrach and the Academic Sceptics", Classiacl Journal, ۴۹[۱۹۵۳-۵۴], ۷۹-۸۵

۵۷. مستند این گفته در منبع زیر یافت می‌شود:‌ A. Barigazzzi, Favorino de Arelate (Florence, ۱۹۶۶



همچنین مشاهده کنید