پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بزرگ ترین نعمت


بزرگ ترین نعمت

در نفس انسان نیازها و غرائز گوناگونی قرار داده شده است که همگی طالب ارضاء و هدایت صحیح هستند خداوند برای هدایت انسان بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امکانات متعددی به او عطا فرموده است تا هم بتواند نیروی خود را صرف ارضای نفسانیات کند و هم با امکانات و نیروی داده شده, بر خواهش های نفسانی غلبه نموده, کشش های درونی را تحت نظم و ضابطه درآورد

● دو راهنمای انسان

در نفس انسان نیازها و غرائز گوناگونی قرار داده شده است که همگی طالب ارضاء و هدایت صحیح هستند. خداوند برای هدایت انسان بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امکانات متعددی به او عطا فرموده است تا هم بتواند نیروی خود را صرف ارضای نفسانیات کند و هم با امکانات و نیروی داده شده، بر خواهش های نفسانی غلبه نموده، کشش های درونی را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نیز در اختیار او قرار داده است تا حق را از باطل و سره را از ناسره متمایز کند؛ یکی در درون انسان که عقل است و دیگری پیامبران الهی. از آنجا که عقل انسان دارای خطا و نقصان است- بهترین دلیل آن نیز همان است که خود می فهمد که خطا می کند- پیامبران از طریق وحی، دستورات را برای انسان بازگو می کنند تا تمام رفتارها را به انسان بیاموزند و حدود و مقررات آن را نیز روشن نمایند.

جهان بشریت و اداره اجتماع، نیازمند به وحی و رسالت انبیاء است و ایجاد نظم و اداره جامعه بدون داشتن یک قانون برتر امکان پذیر نیست. قانونگذار این قانون، باید تمام نیازهای بشر را در نظر بگیرد و همه مصالح و مفاسد فرد و جامعه را بداند و از دور و نزدیک و گذشته و آینده با خبر باشد و خود، نفعی در آن نداشته باشد و حتی ناخودآگاه هم منافع طبقه و طایفه و گروهی را بر دیگری ترجیح ندهد و ضعیف و قوی، فقیر و غنی، سیاه و سفید، عالم و جاهل یکسان باشند.

چنین جامعیت و مصلحت اندیشی جز در قانون وحی و رسالت انبیاء و قوانین آفریدگار و سازنده جهان و انسانها امکان پذیر نیست. برترین هادی، آن است که دارای مقام عصمت و مرتبط با وحی باشد و تنها راه آن، بعثت انبیاء است. پس بعثت، بزرگ ترین نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد که خداوند بر این نعمت منت گذارد و این احسان و نیکویی را به رخ آنان بکشد، چنانکه می فرماید:

«لقد من الله علی المؤمنین اذبعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.» (آل عمران/۱۶۴)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد- نعمت بزرگی بخشید- هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.

● عصر جاهلی، دوران فقدان عقلانیت

در روزگاری که رسول اکرم(ص) به پیامبری برانگیخته شد، تنها یک ششم مردم عربستان شهرنشین بودند و دیگران چادرنشین و بیابانگرد. کار گروهی آنان کشتار و غارت بود و همدمشان شتر و شمشیر. سرزمینی که خانه کعبه در آن بود و از اساس پایگاه توحید و آیین حنیف به شمار می آمد، در گذر روزگاران متمادی دست خوش تحولات ناروایی شده و مردمان خداپرست و موحد آن سامان به جای پرستش خدای یکتا، به عبادت بت های ساخته دست خود روی آورده بودند. اصولاً این روزگار را «عصر جاهلی» نامیده اند چون مظاهر غیرعقلانی و خلاف خردورزی در زندگی فردی و اجتماعی آنان حاکم بود و اعمال و رفتارشان نه تنها توجیه عقلی نداشت بلکه با مبادی عقلانی در تضاد کامل و تمام عیار بود.

● وضعیت جهان پیش از بعثت

پژوهشگران تاریخ و فرهنگ، وصف جاهلیت را فقط مخصوص مردم جزیره العرب نمی دانند. در آن ایام، دو دولت بزرگ و نیرومند (روم شرقی و ایران ساسانی)، بر قسمت اعظم دنیای متمدن آن روز حکمرانی داشتند. نقاط مسکونی آن زمان یا تحت سیطره این دو امپراتوری بودند و یا تحت تأثیر فکری، دینی و سیاسی آنها. جنگهای ممتد ایرانیان با رومیان مدت بیست و چهار سال به طول انجامید. خسارات سنگین و مخارج هنگفتی که ایران و روم، در این جنگها متحمل شده بودند، هر دو دولت را از کار انداخت و جز شبحی از این دو قدرت نیرومند باقی نمانده بود. رومی ها مسیحی و ایرانیان زرتشتی، هر دو از مبانی عقیدتی خویش دور شده بودند. مالیات های سنگین و طاقت فرسایی که با عنوان های مختلف از توده مردم گرفته می شد، در هر دو جهان زرتشتی و مسیحی فشارهای مضاعفی را به مردم وارد می کرد و آنان امید داشتند که روزی از این وضعیت فلاکت بار نجات یابند و موعودشان هر چه زودتر ظهور کند. از نظر دینی هم در امپراتوری ایران وضع به هم پاشیده ای را ملاحظه می کنیم؛ به گونه ای که برخی به درستی عقیده دارند که اگر پیامبر اکرم(ص) ظهور نمی کرد و اعراب مسلمان آیین اسلام را به ایران نمی آوردند، ایرانیان پادشاهی ساسانی به مسیحیت می پیوستند. بنابراین، واقعاً خلأ دین درایران عصر بعثت احساس می شد.

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «والناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین... و جاهلها مکرم.»؛ خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امور مردم پراکنده بود؛ راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت؛ چراغ هدایت بی نور و کور دلی، همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید؛ ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راه های آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان، آشکار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگدمال کرده و با سم های محکم خود نابودشان کرده و پا برجا ایستاده بود. اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریبخورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می کردند. خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشک بود؛ در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود (نهج البلاغه - خ ۲- ص ۴۳).

در عصر پر ننگ و نیرنگی این چنین، خداوند اراده فرمود و حضرت محمد(ص) را به پیامبری مبعوث کرد تا بشارتگر امین و امان و هدایت باشد.

● نزول وحی در غار حرا

رسول گرامی اسلام هر ساله مدتی به کوه حراء می رفت و به عبادت و راز و نیاز و تفکر می پرداخت. بیست و هفتم ماه رجب از سال چهلم عام الفیل، نخستین باری بود که غار حرا، جایگاه عبادت همیشگی پیامبر وضعیت و چهره جدیدی به خود گرفت و نور الهی، چنان درخشندگی به آن کوه داد که آن را قداست و عظمت ویژه ای بخشید. وحی الهی نازل شد که «اقرا»، بخوان ای محمد. و محمد که تاکنون نه کتابی خوانده بود و نه خطی نوشته بود، پاسخ داد: «خواندن نمی دانم، چه بخوانم!». «اقرأ باسم ربک الذی خلق»، بخوان به نام پروردگارت که آفرید. این ندای جبرئیل بود که به حضرت محمد(ص) فرمود: «ارسلنی الله الیک لیتخذک رسولا»(۱) خداوند مرا به سوی تو فرستاده است، تا تو را پیامبر این امت قرار دهم.

عظمت وحی چنان بر بدنش سنگینی می کرد که به شدت می لرزید و عرق از پیشانی مبارکش سرازیر می شد. محمد از کوه فرود آمد. در این هنگام کوه ها، صخره ها و سنگلاخ ها نسبت به او ادای احترام می کردند و می گفتند: «السلام علیک یا رسول الله». خود را به منزل رساند و همچنان از عظمت وحی، می لرزید، به همسرش فرمود «دثرینی»- مرا بپوشان. اینجا بود که ندا آمد: یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر، و ثیابک فطهر والرجز واهجر و لا تمنن تستکثر. ای محمد! ای کسی که خود را در رختخواب پیچیده ای، برخیز! برخیز و بندگان را از عواقب گناهان و بدیها بترسان! برخیز و پروردگارت را به عظمت و بزرگی یاد کن و از هر ناپاکی و پلیدی دوری جوی و احسان خود را بر مردم منت نگذار و آن را بسیار مشمار.

این بار محمد، این صادق امین، رسالت بزرگ تر و مقدس تری از پروردگار گرامیش دریافت می کرد. این مرد عظیمی که شایسته ترین و کاملترین انسان بود و خداوند به خاطر وجود شریفش تمام افلاک و سماوات و ارضین را آفریده بود، اکنون می خواست مردم هم به عظمت و جلالش پی ببرند؛ او را برانگیخت و به رسالت و نبوت مبعوث کرد تا آخرین پیامبر الهی باشد و جهان را از گمراهی، بردگی، کوری، بت پرستی و جهالت بیرون آورد و به نور هدایت و عبادت الله سوق دهد.

● اخلاق، زیربنای دین

در حدیثی از رسول مکرم اسلام آمده است که «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده ام.»(۲) از این فرمایش حضرت رسول(ص)، چنین استفاده می شود که اخلاق، ظرف، زمینه و بستر شکل گیری بنای دین است، یعنی نه تنها روبنا نیست، که زمینه شکل گیری سایر معارف دینی هم هست. امام صادق(ع) می فرمایند: «همانا خداوند متعال مکارم اخلاق را به پیامبران اختصاص داد. پس کسی که مکارم اخلاق در او هست، خدا را بر این نعمت بزرگ باید ستایش کند و کسی که مکارم اخلاق ندارد، به درگاه خداوند تضرع نماید و از او درخواست نماید»، به آن حضرت گفته شد: مکارم اخلاق چیست؟ فرمود: مکارم اخلاق عبارت است از: پاکدامنی، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، راستگویی، نیکوکاری، ادای امانت، یقین، حسن اخلاق و جوانمردی»(۳)

عید مبعث، عید نزول قرآن است، جشن هدیه آسمانی خدا به انسان و قرآن بهترین سراینده آموزه های بعثت. به امید آن روز که یادگار گرانبهای پیامبرمان به مجالس درس و بحث ما کشیده شود و این گونه که اکنون مهجور است، تنها تسکین بخش مجالس عزاداری ما نباشد. امید که با بهره گیری صحیح از آن، بتوانیم متخلق به اخلاق اسلامی گردیم.

۱- بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۶

۲- کنز العمال، حدیث ۵۲۱۷۵ (جلد ۳، صفحه ۱۶).

۳- تحف العقول ص ۳۸۰

لیلا خدامی