یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
نگاهی شتابزده به قوس زندگی
● مقدمه
موضوع: ترسیم منحنی زندگی فرد۱
در علم روانشناسی اهمیتی بهسزا و والا دارد. بررسی «شخصیت»۲ از دیرباز مورد توجه متفکران و فلاسفه بوده است. امروزه در یک تعریف جامع شخصیت باید موارد ذیل مورد عنایت قرار گیرد.
ـ معمولاً شخصیت را طوری تعریف میکنند که شامل صفات مختلف، تواناییها و قدرتهای فردی است.
ـ این خصوصیات عموماً به طریقی متشکل و سازمانیافته هستند.
ـ شخصیت فرد مخصوص خود اوست.
ـ شخصیت در رفتار فرد با دیگران دخالت تمام دارد و ظاهراً محرکی دارای ارزش اجتماعی است.
ـ شخصیت جنبه دایمی دارد و برای مدت مدید با «شخص۳» میماند.
اگر بخواهیم تعریف کلی از شخصیت ارائه دهیم، کاری سهل نخواهد بود. اما میتوان گفت: «شخصیت عبارت است از صفات، خصوصیات و کیفیاتی که جنبه دایمی داشته و فرد را از سایرین متمایز میکند و سبب داد و ستد او با محیط و مردم میگردد.»
شناسایی شخصیت یک «کاراکتر۴» ـ اساساً از منظر صاحب این قلم تفاوتهای صوری و ماهوی بین کاراکتر و شخصیت وجود دارد و کاراکتر مترادف شخصیت نیست. از طرق مختلفی امکانپذیر است. شناسایی از ساحت مرفولوژی، از ساحت فیزیولوژی، از منظر رفتار روانشناسی و برحسب واکنشهای فرد برای سازگاری با محیط، بر مبنای یک قسمت از ظاهر بدن، از ساحت صفات و رفتار، یا کاراکترولوژی ریختی ـ روانی، و از طریق آثار خلقشده آدمی.
برای شناخت شخصیت کاراکتر و ترسیم منحنی آن باید به وسیله مصاحبه، پرسشنامه، مطالعه سرگذشت و آثار او، و نکات مهم زندگیاش مانند پیروزیها و شکستها و کجرویها و بحرانها را دریافت و به صورت منحنی ترسیم کرد.
در ترسیم قوس زندگی سیمای ظاهری فرد، اعمال و آثار او، و درجه همسازی فرد با جامعه مهم است. اما این پارامترها عمدتاً ما را به روساخت شخصیت رهنمون میشوند. برای شناخت ژرفساخت شخصیت کشف زیر و بم باطن و توجه به عواطف عمیق انسانی مانند شور و شوق، عشق و فداکاری و ایثار توجه شود.
لویی ماسینیون برای ترسیم قوس زندگی منصور حلاج ـ من عنوان مقاله را وامدار این اندیشمند بزرگ هستم. ـ پنجاه سال تحقیق و کار مداوم انجام داد. من فقط یک ماه مفید در اختیارم بود تا این قوس زندگی را ترسیم کنم. و این غیر ممکن بود. بنابراین نگاهی شتابزده به زندگی استاد دارم. چون متأسفانه دربارة زندگی و اندیشههای استاد ناظرزاده در هزاره سوم و با آثار و برکات بسیاری که داشته بیش از ده صفحه مطلب نمیتوان یافت. مهمترین وقایع زندگی او ثبت نشده است. حقیر بر اساس سالها آشنایی و مطالعه تمام آثارش ـ بدون اغراق و استثنا ـ مصاحبهها، سخنرانیها و بسیاری از کلاسهای درسش و به اندازه توان اندکم سعی میکنم که این قوس را ترسیم کنم.
فرانتز فانون میگوید: «... عظمت یک فرد نه تنها به عمل او بلکه بیشتر به شیوه پیگیری عملش بستگی دارد. مفهوم هستی و زندگی تنها پیمایش یک منحنی یکنواخت تصاعدی نیست، بلکه مجموعهای است از حرکات کند، سریع، دردآور و سراسر فراز و نشیب. من از ضعف وحشت دارم. از چگونگی راحتیها آگاهم، ولی هیچ علاقهای به آنها ندارم. نظر آن گروه را که فکر میکنند میتوان راحت و بیدغدغه زندگی کرد از شرافت انسانی به دور میدانم. کلمات و واژهها عجیب کژتاب و فتنهانگیزند. هر واژه و اصطلاح، اگر در زمینه و فضای تاریخی و گفتمان و گفتاری خود فهم و درک و تفسیر نشوند، تنها به درستی فهم نمیشود، که حتی ممکن است سوءفهم شود یا دیگرگونه و وارونه تحلیل و تفسیر گردد.
فرهاد اساساً معلمزاده شده، معلم زندگی میکند و معلم میماند: معلم بودن و تا مقام معلمی ارتقا یافتن دیگر در ذهنها و احساس ما یادآور هیچ گونه مجاهدتهای سترگ، فداکاریهای عظیم، از خودگذشتگیهای خالصانه و عاشقانه زیستنهای اصیل نیست. قوس زندگی یک فرد در فاصله دو محور که بر یکدیگر عمودند، پدید میآید. محور افقی نمایشگر سیر زمان است و محور عمودی نمودار حوادث زندگی است. هر حادثهای در پهنه زندگی مقامی دارد و به فراخور آن، در امتداد محور عمودی نقطهای را اشغال میکند. منحنی زندگی از پیوستن همة نقطهها به دست میآید.
استاد به سال ١٣٢٦ هجری شمسی در تهران زاده شد. نام او را فرهاد نهادند. نام در دیاگرام تشکل شخصیت کاراکتر جزء شاخص اعتبارات فردی و اجتماعی است. نام فرد میتواند سرنخ شالوده کاراکتر او باشد. سرنخی که کمک میکند آن بعدی از کاراکتر که مورد نظر است، برجستهتر شود. از ساحت «نظریة معنایی» در نامگذاری، نام حاوی خصایص ویژه کاراکتر است. تحلیل معنایی بر محور «اسم»، «صفت» و «وضعیت ظاهری» کاراکتر استوار است. فرهاد نامی فارسی است. نام کوهکنی که عاشق شیرین شد. نام گروه کثیری از قهرمانان و پادشاهان ایرانی در دوره اشکانی است.
فرهاد سنگتراشی معاصر خسروپرویز است که داستان عشق او و شیرین معروف است.
اما وجهی از فرهاد در حجاب مانده است و آن اینکه: «... از آن (از قرمیسین) به سوی کوهی (روند) به نام سمیره که مرتفع است و در آن تصاویر بدیع و نقوش زیبا بسیار است و گویند خسروپرویز ساختن آن را به فرهاد حکیم تکلیف کرد. (رسالة مسعر بن مهلهل در آخر نسخة ابنالفقیه.) او حکیم است. داستان دلدادگی او به شیرین شهره است. اما وجه حکیم بودن او در سایه مانده است.
از سویی دیگر فرهاد نام پنج تن از شاهنشاهان اشکانی است. و دیگر آنکه فرهاد نام یکی از پهلوانان ایران در زمان کاووس است.
«فره» به معنای بسیار فریاد افزون، خوب، پسندیده است. مثل فر ایزدی. نام این کودک را فرهاد نهادند. سرنوشتش از همینجا رقم خورد. او بایدر نج بسیار کشد. کوه را بشکافد و راز حکمت را دریابد. او فرزند دکتر احمد ناظرزاده کرمانی است که به سال ١٢٩٢ خورشیدی در خانوادهای مذهبی و نیکوکار پا به عصره گیتی گذارد. و از دانشگاه سوربن پاریس دکترای جامعهشناسی ادیان گرفت. رساله احمد تحقیق دربارة مذهب جعفری بود. احمد تا مرداد سال ١٣٣٢ مشاغل دولتی داشت.
ولی از آن پس تا پایان عمر از صحنه سیاست کناره گرفت و اشتغالات فرهنگی خود را دنبال کرد. احمد به سال ١٣٢٠ خورشیدی ازدواج کرد. همسرش، فرحانگیز هرمزی، فارغالتحصیل دانشسرای عالی در رشته ادبیات فرانسه و علوم تربیتی بود. ثمره ازدواج آنها شش فرزند است. سه دختر (سیمین، فرشته، فرناز) و سه پسر (فرزاد، فرهاد، فربد) که همگی آنها دارای مدرک تحصیلی عالیاند و جالب است که نام پنج تن از فرزندان احمد با (ف) آغاز میشود. احمد در اواخر عمر بیناییاش را از دست داد و سرانجام در سپیدهدم سومین روز فروردین سال ١٣٥٥ شمسی به هنگامی که بانگ «الله اکبر» مؤذن مردم را به محراب عبادت میخواند، او بر اثر سکته نابههنگام درگذشت. احمد مردی که مدتی در فلکالافلاک همراه خلیل ملکی، بندی بود.
فرهاد در خانوادهای فرهنگی و در پایتخت ایران و به هنگامهای که روزگار آبستن حوادث بسیار بود، رشد و نمو نمود. در غائله حوادث سال ١٣٣٢ او شش ساله بود. او فرزند پدر و مادری است که هر دو تحصیلات عالیه دارند. پدری که شاعر و روزنامهنگار است. سیاسیون و متفکران را میشناسد و در فلکالافلاک همبند بسیاری از آنها بوده است. پس او از همان بدو زایش با کتاب و کتابت و قلم همنشین بوده است. شاهد حوادث سیاسی مهم زمانه خود بوده و در دانشگاه تهران تحصیل کرده است. لیسانس او ادبیات نمایشی است. از سویی دیگر علوم اجتماعی را هم خوانده است و سپس به امریکا رفته و دکترای هنرهای ارتباطی نمایشی با تمرکز بر نمایشنامهنویسی از دانشگاه ایالتی اوهایو را دریافت نموده است.
والدین او اصالتاً کرمانی ولی ساکن تهران بودهاند. کرمان با آسمان پرستاره و رؤیاییاش. فرهاد در بازگشت به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران درمیآید. و مهمترین وقایع زندگی علمی او سفر به آمریکا و فرانسه است. اما دل در گرو ایران و شهر پرستاره کرمان دارد. راز حکمت را در آسمان پرستاره کویری میجوید. سال ١٣٦٣ به عضویت هیئت علمی دانشگاه درمیآید.
یعنی زمانی که سیوهفت ساله است. و تا چهل سالگی سه سالی مانده است. به همین جهت هم دیرهنگام ازدواج میکند. در قوس زندگی فرهاد ازدواج یک سیر صعودی نیست. هرچند حاصل این ازدواج، دختری است که مایه امید اوست. اما عدم ادراک از سوی همسر، ناچار به جدایی و فراغ میشود. این جدایی در احساس او تأثیر بدی میگذارد و روح شاعرانهاش را آزرده میکند. اما هرگز تحت تسلط فرهنگ مردسالارانه عمل نمیکند. در اینجا منحنی زندگی در حال سقوط است. اما او آن را ثابت نگه میدارد.
به نخستین خانهای که هر انسانی به آن درمیآید، پناه میبرد. آغوش مادر و توسعاً دوران کودکی، طفل در آغوش مادر احساس امنیت میکند و بدان دلبسته میشود. همسر باید جای مادر بنشیند. اگر تبدیل به معشوقه شود، جنگ آغاز میشود. و وقتی همپای تو احساس مادرانه نسبت به تو نداشته باشد، حس عمیق و دردناک غربت تو را پر میکند. غربت به معنای دقیق کلمه عبارت است از دوری از خانه. مفهوم غربت عمیقاً با مفهوم خانه به هم پیوسته است. به همین جهت هم فرهاد بعد از جدایی به نخستین خانهای که هر انسانی به آن درمیآید، پناه میبرد.
خانه حریمی است که انسان در آن احساس امنیت و آرامش و صداقت میکند. خانه حریم امن است. برای آنکه در محدوده آن آدمی خود را از تیررس آفات و مخاطرات، خصوصاً خطر نگاه و داوری دیگران، تا حد زیادی ایمن مییابد. به همین جهت است که ما بهخلاف غرب زندگی خانوادگی خود را ـ در اینجا مرادم مشخصاً هنرمندان و اندیشمندان است ـ پنهان میکنیم. چون خصم از آن حربهای علیه ما میسازد. در حریم خانه چشم بیگانه و خصم یا نامحرم تو را نمیپاید و بنابراین، لازم نیست از داوری دیگران بیمناک باشی. به همین جهت خانه حریم آرامش هم هست، روح آدمی در سایهسار امنیت، آرامش مییابد. در حریم امنیت و آرامش خانه روح خجول و پنهانکارها ایمنی مییابد و نقشها و نقابهایش را تا حد زیادی فرو میریزد. از جهتی دیگر خانه جایگاه دلبستگی است.
پس نسبت به آن غیرت میورزیم و در حفظ و حراست آن میکوشیم. اما اگر ادراکی نباشد، ناچار این حریم فرو میریزد. از جهتی دیگر خانه جایگاه دلبستگی است. پس نسبت به آن غیرت میورزیم و در حفظ و حراست آن میکوشیم. اما اگر ادراکی نباشد، ناچار این حریم فرو میریزد. اما دلبستگی آدمی فرو نمیریزد. پناه بردن به مادر یکی از بهترین گریزراهها برای عدم فروپاشی شاکله شخصیت آدمی است. کتابت، معلمی و مادر سه رکنی هستند که فرهاد را در این مرحله از زندگی ایمن نگاه میدارند. از سویی دیگر سه رکن «وطن»، «عشق» و «نیستان» به همپایی میآیند تا قوس زندگی او دوباره سیر صعودی خود را طی کند. یکی از دلایل بسیار مهم استاد بر واژهسازی و تأکید بر زبان فارسی در هنگامهای که کاربرد واژههای فرنگی یکی از نشانههای عالم!!! بودن است، همین مهم میباشد. انسان در بستر فرهنگ مألوف خود و نیز در جهان زبان مادری احساس امنیت میکند. چرا که هم گوشه و کنارهای آن زبان را نیک میشناسد و هم به نیکی میتواند از آن برای بیان درونیات خود بهره ببرد. استاد ناظرزاده مسلط بر زبان انگلیسی است. اما فرزند مردی شاعر و ایرانی است. عشق او به زبان فارسی با همه هجمهها و توهینها و تحقیرها هرگز فروکش نمیکند. یعنی همرنگ جماعت نمیشود تا هم از نبش انتقادهای خصمانه رهایی یابد و هم به رسم روزگار بر تفاخر علمی خود بنازد. این مهم ریشه در تربیت و فرهنگ خانوادگی او دارد. و عشق یا توسط حضور محبوب، اینجا نمود مییابد. گاهی انسان در وطن و در حلقه همزبانان است، اما در غیاب محبوب خود را با جهان و جهانیان بیگانه مییابد. حضور معشوق را میتوان خانه روح عاشق داشت. عشق فرهاد به کتاب و زبان فارسی از رکن اول و عشق در رکن دوم، دو یاریگر او در سیر صعودی منحنی زندگیاش هستند.
نیستان سومین گام از دومین رکن است. نیستان یعنی دریای وجودی که بنیان هستی قطرهآسای ما در رگ جویبارهای این عالم است. حقیقتی که در زبان فیلسوفان بنیان وجود و در قاموس دین از آن به «خداوند» تعبیر میشود. ما در این عالم و در نحوه هستی غیر اصیلمان در واقع از آن دریا به دور افتادهایم. تمام پویه وقفهناپذیر ما برای آن است که دوباره به آن اصل برمیگردیم.
بنا به تعبیر هایدگر در پایان همه کوششها یا به خدا میرسی یا به خلأ. گام زدن در رسیدن به اصل و تکثر خود در جان دانشجویان برای یافتن همپایانی که تو را همراهی میکنند تا به قاف برسی هماهنگی نیستان و معلمی است و مادر و وطن حالا در فرهاد بدل به یگانهای میشوند که ذات مادری است. اینجاست که او موفق میشود Anima و Animos شخصیت خود را به تعادل برساند. به همین جهت است که هم وجه تعلقی او در تحقیق و پژوهش و هم وجه احساسی او در آفرینش درام یاریگر او هستند. کارل گوستاو یونگ اعمال اساسی انسان را به چهار شاخه تقسیم میکند:
۱) اندیشه۵
۲) احساس۶
۳) حس۷
۴) الهام۸
او معتقد است که جنبههای خودآگاه شخصیت مرد به طور کلی اندیشه و حس است. مرد احساس و الهام را پس میزند. حال آنکه در شخصیت زن، احساس و الهام غلبه دارند و اندیشه و حس سرکوب میشوند. انسان متعادل باید این چهارگانه را یگانه کند. فرهاد در همنشینی وطن و مادر به این مهم دست مییابد و از این جهت متعادل است. اما ضربه جبرانناپذیر عدم ادراک همسر همیشه تلاش میکند که قوس زندگی را سراشیبی خلأ قرار دهد، که پویش وقفهناپذیر او برای وصل این تلاش مخرب را ناکارا میسازد. قوس زندگی فرهاد از ساحت تشکل ساختمان شخصیت دراماتیک و از منظر عوامل که بر چهار پایه متکی است، یعنی وراثت، محیط، غریزه و فطرت، قوس صعودی اوست. شخصیت یک کاراکتر نه از لحظه تولد، بلکه از هنگام انعقاد نطفه شکل میگیرد. عمدتاً نقش وراثت ابتدا پیرامون جنبههای فیزیکی و جسمانی کاراکتر نمود پیدا میکند. این مهم را در شاخص فیزیکی بررسی خواهیم کرد.
اما طیف تأثیرات محیط بر کاراکتر بسیار گسترده، متنوع و پیچیده است. این تأثیرات از تأثیرات پیش از تولد گرفته تا تأثیرات پیشاپیش مرگ به عنوان کیفیتی بالقوه، دنیایی از مبادلات روانی کاراکتر و محیط تلقی میشود. محیط رشد و نمو فرهاد چه از ساحت جغرافیایی، چه تاریخی، چه روحی، عاطفی و چه فرهنگی و اجتماعی، محیطی مناسب و فرهنگساز است. از سویی دیگر فطرت بر غریزه او در عوامل چیره است. در سیر زندگی فرهاد، حتی یک نقطة غیراخلاقی نمییابیم. اگر غریزه را بعدی حیوانی و فطرت را جنبهای متعال بدانیم. او هرگز اسیر غریزه نشده است با عنایت به اینکه در زندگی هنرمندان و صاحبان نام نکات غیراخلاقی به زودی آشکار و منتشر میشوند، ما در بررسی زندگی او به این نکته برخورد نمیکنیم. کثرت آثار و معلمی او نشانه تسلط فطرت بر غریزه است.
از ساحت شاخصها که در دوگانه جنبه بیرونی و جنبه درونی تقسیم میشوند. قوس زندگی فرهاد چگونه پیش رفته است؟ اشاره کردیم که شاخصها به دو جنبه بیرونی و درونی تقسیم میشوند. جان پاول روانشناس و کشیش امریکایی ارتباط این دو جنبه را چنین توضیح میدهد: «یک انسان حقیقی همواره در حال تعادل است. تعادل بین حالات درونی و واکنشهای بیرونی. یعنی ظاهر و باطن وی با هم موازنهاند.»
جنبه درونی دارای مفهومی سیال مشتمل بر شاخص روانی و عاطفی و همچنین شاخص عقلی و استدلالی است. در حالی که جنبه بیرونی در شکلهای مجسمتری چون شاخص جسمی و فیزیکی و شاخص اعتباری و اجتماعی تعمیم پیدا میکند.
● شاخصها:
الف) جنبه بیرونی
۱) جسمی و فیزیکی (در حوزة جبر نسبی)
۲) اعتبارات فردی و اجتماعی (در حوزه اختیار نسبی)
ب) جنبه درونی
۱) عقلی و استدلالی (عمدتاً در بازتابهای ضمیر خودآگاه)
۲) روحی و عاطفی (عمدتاً در بازتابهای ضمیر ناخودآگاه)
از ساحت شاخصها و جنبه بیرونی و از منظر جسمی و فیزیکی که عامل وراثت و محیط بر آن تأثیر اساسی دارند. تأثیر وراثتی بدیهی و تأثیر محیط مشروط است. فرهاد از منظر کهنترین تقسیمبندی ساختار انسانی، که مربوط به فلسفه آیروودا۹ میباشد جزء گروه پیتا۱۰ است. بلندبالا، با سطح شعور و هوش بالا و ادراک خوب و قدرت خطابت و کتابت عالی.
از منظر «نظریه سنخ شخصیتی۱۱ بقراط جزء دسته،۱۲ است. غمگین و افسرده، قامت بلند، ایدهآلیست، فعالیتهای ذهنی بسیار قوی، دارای استعداد فراگیری فلسفه، علاقه به شغل نویسندگی، در مباحثه اهل تجزیه و تحلیل.
از نگاه تیپ اساسی سیکو و مک اولیف که بسیار شباهت به تیپشناسی بقراطی دارد، جزء گروه مغزی است.
از ساحت تیپشناسی از نظر فیزیولوژیستها، جزء تیپ سمپاتیک۱۳ است.
از منظر نظریه نسخشناسی۱۴ ارنست کرچمر جزء دسته استخوانی یا۱۵ است. درونگرا، دیرجوش و تمایل به گوشهگیری ـ جالب است بدانیم که در هزاره سوم آدمی در موقعیت استاد هنوز سایت شخصی ندارد و در سایتهای هنری اطلاعات بسیار اندکی از او هست و در بسیاری از سایتهای هنری اصلاً نامی از او با انبوه تألیف و ترجمه نیست. سختگیر، پایبند به اصول، دارای ذوق هنری و استدلالی، دیر به چیزی پایبند شدن، اما در صورت دل بستن به چیزی، بسیار دیر از آن دل کندن. که به روشنی در ازدواج و بعد جدایی و مجدد زیستن او تجلی مییابد. منطقی، حساس و اهل استدلال.
و از دیدگاه طبقهبندی ویلیام شلدون جزء طبقه سربروتونیا۱۶ استاد ادراک فوقالعاده، اهل تفکر، بدون تظاهر، خوددار و مردمگریز با فعالیت عقلانی بسیار بالا.
شاخص اعتبارات فردی و اجتماعی: ویژگیها و اعتبارات فردی و اجتماعی از مؤثرترین شاخصهای بیرونی در تعیین کیفیت خصایص کاراکتر شمرده میشوند. در این شاخص پارامتر نام پیش از این آن را توضیح دادهام. سن و دورههای زندگی اهمیت مهمی دارند. فرهاد از منظر اریک اریکسون سایکو آنالیزیست آلمانی، که نظریهای به نام مراحل هشتگانه زندگی را ارائه کرده است. در مرحله پختگی به سر میبرد. با عنایت به سال تولد او که ١٣٢٦ است، اینک در شصت و دو سالگی است. انسان در هر مرحله دارای بحرانی است. بحران دوران پختگی تجربه وصل است. پیش از اینکه آن را بررسی کردهام. و از ساحت جنس در گروه مرد جای دارد که توانسته است، آنیما و آنیموس خود را در تعادل نگاه دارد. از جهت شغل و حرفه که عامل گویایی در تعریف بخشی از ساختار شخصیت است. چون مشاغل بنا بر ماهیت و سپس شرایطشان میتوانند مورد توجه قرار گیرند و از میزان علاقه هر فرد به هر شغل میتوان تا حدودی به خلق و خوی او پی برد. البته به هر شرطی که حرفه کاراکتر در درجه اول، انتخابی آزاد و از طرف خود او باشد. فرهاد معلم است.
استاد دانشگاه نه در تعریف عام که به مفهوم آکادمیک خود. و این شغل را از سر میل و رغبت پذیرفته و همه عمر خود را صرف این کار نموده است. تحقیق و پژوهش او نیز در همین راستاست. از این ساحت یک قوس سقوط هم در زندگی او مشاهده میشود. فرهاد نظریهپرداز و نمایشنامهنویس است. اما در یک مرحله از زندگی خود به تشویق دوستان سطحی دست به کارگردانی زد که نقطة درخشانی در زندگی او نیست. اساساً شخصیت او اجازه این کار را به او نمیدهد، به همین جهت هم موفق نبود. او هر چقدر از منظر نظریهپرداز و تحقیق و پژوهش و نویسندگی درخشان و موفق است، در کارگردانی به قدرت نظریهپردازی نیست.
در این قسمت قوس زندگی او سیر صعودی را طی نمیکند. و از دیدگاه «طبقه اجتماعی» هم در طبقه مرفه و فرهنگی جامعه جای دارد. که پیش از این؛ آن را توضیح دادهام.
از ساحت «ملیت و فرهنگ»، ملیت به مفهوم جغرافیایی آن و فرهنگ هر دوره به مفهوم تاریخی آن، و اطلاق خصوصیاتی مشخص به فرد، او ایرانی دارای فرهنگی بالا است.
شاخص فکری و استدلالی: پاسخ این سؤال که پایههای فکری و استدلالی کاراکتر را چه پارامتری تعیین میکند، شاید این باشد که عوامل غیراکتسابی! یعنی وراثت، فطرت و غریزه با محیط به عنوان عاملی اکتسابی ترکیبی مضروب دارند که حاصل ضرب آنها روش استدلالی کاراکتر را مینمایاند.
در این خصوص نتیجه این ترکیب حاصل جمع نیست. یعنی نباید تصور کرد که بخشی از زمینههای فکری را محیط و بخشی دیگر را وراثت و غریزه و فطرت میسازند. بلکه در نهایت اساس اندیشه و منطق هر کاراکتر محصول تقابل و ترکیب تصاعدی عوامل یادشده است.
بر اساس بررسیهایی که در زندگی فرهاد به عمل آمده است شاخص فکری و استدلالی او دقیقاً محصول تقابل و ترکیب تصاعدی وراثت، غریزه، فطرت و محیط است. و از ساخت تیپشناسی هم چنین است.
▪ او اصلاً مردی اهل تفکر و تدبر و تحقیق و پژوهش است.
شاخص روحی و عاطفی: منظور از شاخص روحی و عاطفی مجموعه واکنشهای غیرعقلی کاراکتر است.
به عبارت دیگر: اغلب فعالیتهای روحی و عاطفی سلسلهای از «واکنش»ها هستند و به ندرت هستههای «کنشی»اند. ترسیم احساسی کاراکتر یکی از ابعاد روحی و عاطفی اوست. اما وجود یک محرک خارجی مورد نیاز است تا بتوان خوی عاطفی کاراکتر را دریافت.
فرهاد از این ساحت کاراکتری کاملاً عاطفی است. اما پارامتر احساس و عاطفه او همنشین عقل و استدلال است. نمونه آن را در زندگی مشترکش میبینیم که از مردسالاری مسلط و حاکم بهره نمیبرد.
بلکه انسانی است مطلقاً عاطفی، که با عنایت به مهر بسیار زیاد و به خانواده، برای آسایش آنها حاضر به جدایی است. این امر هم عاطفی و هم عقلی است. شاخص روحی و عاطفی او را در برخورد با دانشجویان آشکارا میتوان دید.
فرهاد دارای صفات فردی خاصی است. صفات فردی یا صفاتی که نمیتوان بر اساس آن شخص یا افراد دیگر، یا با گروهی مورد مقایسه قرار داد. صفات فردی ابعاد گوناگون هستند:
خلق و خوی اصلی این پارامتر تا آن حد شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار میدهد که دیگران میتوانند در برخورد با او بلافاصله این ویژگی خاص فرد را تشخیص دهند. درصد اندکی از افراد دارای خلق و خوی اصلی هستند. انسان عمدتاً خود را در پشت نقاب، ماسک۱۷ پنهان میکند. هر انسانی دارای یک چهره واقعی و طبیعی است که به آن چهره حقیقی میگویند،۱۸ اما بسته به وضعیت و موقعیت او صورت تقلبی یا کاذب خود را ارائه میدهد که به شخصیت کاذب۱۹ معروف است.
فرهاد در صفات فردی خود همیشه همان چهره حقیقی را چه در خلوت و چه در جلوت بروز میدهد. یکی از دلایل تنهایی او، همین منش است. انسانی بسیار عاطفی که عمدتاً خود را خرج دیگران میکند و دایماً مصرف میشود، بیآنکه به فکر خود باشد. این برجستهترین خصلت ققنوسصفتی اوست که در پی وصال است تا جاودانگی یابد و آرام گیرد.
شاید هرگز نتوان تعداد دقیق دانشجویان او را شماره کرد. چه آنهایی که مستقیماً در کلاس درس حضور داشتهاند و چه آنها که از طریق آثارش آموختهاند. اما این فرزندان معنوی کمتر به فکر معلم خود بودهاند. یکی از داغهای فرهاد بیفرزندی است. او میداند که هم از سوی فرزند تنی و هم از سوی فرزندان روحی خود مصرف میشود و هرگز آنها عاطفة لازم را به او ابراز نمیدارند. اما بزرگوارانه این کاستی را پذیرفته و خم به ابرو نمیآورد. همین عامل باعث کشش قوس زندگی او به اوج شده است. چه بسیار کسانی که دقیقاً از روی جزوات درسی او تدریس میکنند، بی که نامی از استاد ببرند که اولین خصلت یک معلم است. او حتی در مجادلات و مباحث فرهنگی هم معقول و اهل تفکر است. این نکته را میتوان در پاسخهای بسیار محدودش به نقدهایی که بر او نوشته شده، دید.
اجمال قوس سرگذشت فرهاد ناظرزاده کرمانی در این ساخت سه سقوط، زندگی زناشویی، کارگردانی، مصرف شدن را نشان میدهد و بقیه سیر صعودی را طی کرده است. کثرت تألیفات، ترجمهها، مقالات، سخنرانیهای علمی و پژوهشی، تدریس در اغلب دانشگاهها و دانشکدههای هنری، بنیانگذاری گروهها و رشتههای هنری، تحقیق و پژوهش مدام، خلوتگزینی، تکثر دانش خویش و...
اما در زندگی فردی او کمتر زندگی کرده است. جز لذتهای دوره کودکی، تماماً در لذتهای معنوی سیر نموده است. از این منظر او اساساً تارک دنیا است. لذت حقیقی را میجوید. می الست نوشیده و مست شده است و تحقیر و توهینها و سرزنشها و دشمنیها و کجفهمیها و تنهاییها را به جان میخرد. انگار از ملامتیه است. اما خسته نمیشود. چرا؟ چون حکیم است. او همزمان حال و قال را با هم دارد. کرسی تدریس و سخنرانی قال اوست. و حال خلوت و نوشتن و لذتی که به کلمه درنمیآید.
به این جهت بود که در آغاز گفتم: کلمات و واژهها عجیب کژتاب و فتنهانگیزند. نجوای او با خود در خلوت چقدر شبیه شهید شریعتی است که میگفت: «اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همة نداشتنهاست. نفرین و آفرین بیثمر است. اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان، هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیبناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی! تو میتوانی جانشین همه بیپناهیها شوی.»
و این تجربه وصل و ادراک نیستان است. انسانها همه هنرمندند، هر کس به میزان هنری که دارد انسان است!
٢
حضرت بودا میفرماید: «بوی گلها، بوی چوب صندل، بوی تگره، بوی گلهای یاس، همه در سوی و وزش باد نیز میرود و یک نیکمرد، در همه سو پراکنده شده داخل میشود.»
هنگامه مثله کردن و شکنجه دادن منصور سخنانی از زبان حلاج برآمد که دیگر کس نگفته و نشنیده بود. «خدایا اگر دوست میداری آن را که به تو آزار رساند، چگونه دوست نخواهی داشت آن را که در راه تو آزار بیند؟» گاه آزار به جسم است و گاه کشتن روحی آدمی. انسانی که صاحب اندیشه است، باور دارد که اندیشه تضمن نوعی راستی است که هر دغلی را ناکار میکند. فرهاد در پیمایش منحنی زندگی خویش بدخواهان و نیکخواهانی دارد. اما در فرهنگ ما یک اصل غیراخلاقی وجود دارد و آن پنهانکاری و دروغ است. این به این معنا نیست که در جاهای دیگر چنین نیست! بلکه به این معنی است که این شیوه، رویه زندگی ما شده است. ما باور نداریم که فاجعهسازی دروغ میتواند مرز هویتی انسان را در هم نوردد و با توسل به ریاکاری که نوعی از دروغ است دچار دوگانگی شخصیتی خواهیم شد. مفهوم توسعهیافته دروغ را باید نقطه مقابل صداقت و راستی و مواضع و کردار و گفتار انطباق با واقع قرار داد. اگر راستی و صدق را همان اندیشه منطبق بر واقع، اتخاذ مواضع واقعبینانه، راستگویی و در نهایت راه درست منتهی به اثربخشی (عملگرایی اصول منتهی به نتیجه) تلقی کنیم در آن صورت دروغ، علاوه بر گفتار ناراست، از مواضع غیرواقعبینانه و صرفاً آرمانی تا انکار حقوق مردم را شامل میشود.
ما هر آدمی را آنچنان که میخواهیم قضاوت میکنیم، نه آنچنان که هست. و این عمل را با سالوس دانشمندمآبانه انجام میدهیم. اما جالب آنجاست که همه اینها را در خفا انجام میدهیم و وقتی در برابر آدمی که دربارهاش قضاوت کردهایم قرار میگیریم، کاملاً چهره عوض میکنیم و به تعریف و تمجید هم میپردازیم. فرهاد سه بدخواه دارد، که یک گروه آنها را نباید جزء بدخواهان شمرد بلکه جزء منتقدین هستند:
الف) گروه اول آنهایی که در خفا عمل میکنند و در برابر موضعی مثبت میگیرند.
ب) منتقدینی که با درایت و عملی (اما نه حتماً صحیح) او و آثارش را قضاوت میکنند.
ج) منتقدین علنی که رسماً در جراید و مطبوعات هتاکانه برخورد میکنند.
نقد معیار میخواهد و ما حق نداریم صرفاً عقدهها، کینهها، عصبیتها یا بر اساس گونهای یأس و ناامیدی به هر چه که از ما بهتر است، حمله کنیم و ویرانگری نماییم. گروه اول مخالفان و دسته سوم را نمیتوانم نام ببرم. چون بسیار مشهود است و ما هر روز در برخوردهای خود با دیگران شاهد آن هستیم. یا شاید نوعی پنهانکاری مدرن است که من هم اسیر آن شدهام. یا ترس از عواقب این عمل. یا... اما از مهمترین و آکادمیکترین منتقدین گروه دوم میتوانم از دکتر بهزاد قادری نام ببرم که نقدهای عالمانهای نوشته و مخالف دیدگاههای فرهاد است. متأسفانه در جامعه ما این گروه را هم جزء بدخواهان میشناسند. یعنی هر کسی که موافق ما نبود حتماً دشمن ماست!
این قوس سقوط در زندگی همه ماست.
من گروه دوم را جزء بدخواهان نمیشناسم. اما در عرف چنین عمل میکنند. اتفاقاً از منظر من این گروه از بهترین دوستان آدمیاند. و البته میتوان بر نقدهای آنها پاسخ هم داد. آنچنان که دکتر قادری و دکتر ناظرزاده عمل کردند.
فرهاد در برخورد با دو گروه دیگر بسیار هوشمندانه عمل کرده است. و این قوس صعود اوست.
او در برابر تمام تهمتها و نقدهای غیر اصولی سکوت اختیار کرده است. این شیوه باعث شده که بدخواهان جدیتر شوند، اما قادر به سقوط او نبودهاند. شاید به همین جهت هم است که مثلاًَ دیگر شاهد نقدی از دکتر قادری به ایشان نیستیم. چون آن دو گروه از این نقدهای عالمانه بهره خردمندانه میبرد. همچنان که توانستهاند عمل آکادمیک این دو استاد بزرگوار را مصادره به مطلوب کنند و آنها را بدخواه یکدیگر جلوه دهند. شاید در لحظاتی خود این بزرگواران هم باور کرده باشند. شاید! یکی از نشانههای انحطاط فرهنگی این است که هر فرد، گروه یا جریان اجتماعی یا نسلی صرفاً خودش را به رسمیت میشناسد و از دیدن بزرگیها، عظمتها، عشقها، صفا و صمیمیتها و دانش و توان رقیب سرباز میزند. گروه بدخواهان و نه منتقدان اصیل باعث میشوند که سیر صعودی حرکت گاه تند شود.
گاه از حرکت بازماند. اما در نهایت پیروز نخواهند شد. بدخواهان گروه اول از جوکها، هجویهها که در خلوت مثلاً درباره واژهسازی فرهاد دارند سعی در ویرانی شخصیت علمی او دارند. گروه سوم با نقدهای هتاکانه مثلاً آخرین نقدی که به آخرین اثر چاپشده استاد در مطبوعات منتشر شده عنایت کنید، سعی در بیارزش جلوه دادن مجاهدت علمی او دارند. کتابی که ده سال عمر پای آن گذاشته شده به سادگی انکار میشود. تسلط این دو گروه باعث شده که لحظهای قوس صعودی زندگی استاد مستقیم پیش برود. هر پرسشی نوعی کنشگری است! اما سؤال اساسی اینجاست که آیا برای ما امکانپذیر است اندکی خویش را از کنشگریهای خویش و خشمها، اعتراضات و عصبیتهای خود نسبت به پرسشگر و منتقد رها ساخته، درباره اساس پژوهش و نقد او بیندیشیم؟ و به این سؤال پاسخ دهیم که به راستی مضمون سخن طرف مقابل چیست؟
همچنان که اشاره کردم این رویه پسندیده ما شده است. مثلاً به مجادله قلمی دکتر سروش و دکتر نصر عنایت کنید که چقدر از آداب نقد به دور است. چقدر ویرانگر بدخواهانه است. متأسفانه در دایره مباحث علمی ما اصل اخلاق و انصاف را رعایت نمیکنیم. بدخواهان فرهاد پرشمارهاند و با توسل به دروغ که برای آنان به نوعی راه فرار از پلیدی ماهیت عمل و توجیه آن برای خویشتن و دیگران میباشد به کار خود همچنان ادامه میدهند. سکوت او که رونده راه راست و راستگویان است، تعبیر به ناسازگاری و انحراف میشود. فرهاد با این سکوت خود را قربانی میکند تا به ما جرئت راستکرداری را بیاموزد.
متأسفانه گاه عظمتهای یک فرد، احساس حقارتهایی را در فرد دیگر ایجاد میکند و در اینجاست که دیگر جر مفرد او، اختلاف فکر، اختلاف مبنا، اخلاف شمار، اختلاف شیوه و با آن دیگری نیست. بلکه فقط و فقط جرمش عظمت است و بس!
زیرا اساساً حقارت وقتی احساس میشود که در برابر عظمت قرار میگیرد. به همین جهت است که گاه یک مرد چندان رشد میکند که بودنش جرم میشود و تاوان آن را باید هم به دشمن و هم به دوست بپردازد.
دوستان فرهاد به سه گروه تقسیم میشوند که جز یک گروه بقیه نه تنها دوست نیستند، بلکه جزء گروه بدخواهان هم میباشند و اما متأسفانه در عرف به عنوان دوست شناخته شدهاند.
الف) آنهایی که او را مصرف میکنند تا به منافع خود برسند.
ب) آنهایی که ناچار به دوستی با او هستند چون به او محتاجاند.
ج) آنهایی که دوستش دارند، چون ارزش دوست داشتن را دارد.
و باز در اینجا هم متأسفانه باید بگویم که از هیچ کدام نامی نمیتوانم ببرم و این درد کمی نیست که در یک تحقیق و پژوهش، حتی اگر فرضیه به اثبات هم نرسد، نتوان به مصداقها اشاره کرد. چه میتوان کرد که جوی ایجاد شده که حتی در یک پژوهش هم نتوانی دستآوردت را ارائه دهی، چون به نتیجه مثبت نمیرسی! فرهاد در سیر قوس زندگیاش از دو گروه اول دوستان لطمات بیشتری خورده است تا دشمنانش، و همین گروه باعث شدهاند که گاه سیر سقوط در قوس زندگی او به وجود آید.
در مجموع باید از گروه بدخواهان و نیکخواهان او به دو دسته اشاره کرد. چهار گروه بدخواه که دو دستة آنها در نیکخواهان جای گرفتهاند و دو گروه نیکخواه که یک دسته آن در بدخواهان محاسبه میشود.
قوس زندگی فرهاد ناظرزاده کرمانی از تولد تا کنون در اندامواره کلی خود سیر صعودی داشته است. و این دستاورد کمی نیست.
او اینک در دوره پختگی به سر میبرد. ماحصل تمام آن دستاورد از امروز به بعد است که میتواند از او یک قربانی معصوم بسازد که آگاهانه لذتهای صوری را مانند عرفا نادیده گرفته تا به لذت حقیقی و وصال برسد. اکنون زمانهای است که باید دیگر از کارهای اجرایی و دیوانی دست بردارد و ماحصل دستاورد خود را آگاهانه تدوین کند. ما در آغاز هزاره سوم هستیم. داشتن یک سایت، یک بیوگرافی دقیق، یک تحلیل عمیق از بدیهیات کاری استادی چون اوست.
فرهاد ناظرزاده کرمانی از یک ساحت شبیه یوهان اگوست استریندبرگ است، تعدد و تنوع آثارش. از یک ساحت شبیه هنریک ایبسن است، تنهایی و انزوایش. از ساحتی در دایره هنر شبیه بوعلی سیناست، کارهای دیوانی و کارهای قلمی و اندیشهورزانه. و از ساحتی عارف است. عارفی خلوتگزیده و با خویش مانده تا به وصل برسد و در یک جمله میتوانم بگویم او در دایرة تئاتر جغرافیایی ما حکیم است. چون فرهاد کوهکن که این وجه شخصیتیاش پنهان مانده است!
در پایان یادآور شوم که این نگاهی شتابزده به قوس زندگی یاستاد دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی بود. امیدوارم که روزی و با فراغ بال بتوانم با نگاهی ژرف قوس زندگیاش را ترسیم کنم.
دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی
منابع:
١. ایزدی، سیروس، روانشناسی شخصیت از دیدگاه مکتب، ١٣٥١
٢. راس، آلناُ، روانشناسی شخصیت (نظریهها و فرایندها)، ترجمه جمالفر، بعثت، تهران، ١٣٧٣.
٣. شاملو، سعید، مکتبها و نظریهها در روانشناسی شخصیت، رشد، تهران، ١٣٧٠.
٤. سیاسی، علیاکبر، نظریههای شخصیت یا مکاتب روانشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ١٣٧١.
٥. قلیزاده کلان، فرضالله، روانشناسی شخصیت، هادی، تبریز، ١٣٧٦.
٦. ماسینیون، لویی، قوس زندگی منصور حلاج، ترجمه دکتر روانفرهادی، منوچهری، تهران، ١٣٥٨.
۷. Allport, G. W. (۱۹۶۱), "Pattern and growth in Personality", newyork: Holt, rinehaort swinston.
۸. Kretschmer, E. (۱۹۲۵), "Physique and character" newyork: Harcourt brace.
پینوشت:
۱. Courbedevie Pesonnelle
۲. Personality
۳. Person
۴. Caracter
۵. Thinking
۶. Feeling
۷. sensation
۸. Intuition
۹. Ayurveda.
۱۰. Pita.
۱۱. Personality type theory.
۱۲. Melancholic.
۱۳. sympathicotonic
۱۴. Typology theory
۱۵. asthenic
۱۶. cerebrotonia
۱۷. Persona
۱۸. Natural face
۱۹. False face
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست