سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

یک رهیافت معنوی اخلاقی


یک رهیافت معنوی اخلاقی

از منظر معنوی عید آن روزی است که آدمی در آن گناه نکند و از خدا دور نشود

از منظر معنوی عید آن روزی است که آدمی در آن گناه نکند و از خدا دور نشود. اگر روزی آمد که در آن روز توفیق پیدا کردیم که گناه نکنیم شایسته است که آن روز را جشن بگیریم. در این کلمه قصار نیز مولی علی تعریف جدیدی از عید ارایه نکرده است. معنای عید همان است که بود. اما معیار جدیدی برای عید نامیدن یک روز به ما معرفی کرده است. از منظر معنویت قدسی آن روزی که در آن شخص قدمی به خدا نزدیک شود یا دست‌کم از خدا دور نشود روز عید است و شایسته است که آن شخص آن روز را جشن بگیرد.

مثال دیگر. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «إذا أتی عَلَیَّ یَومٌ لا أزدادُ فیه عِلما یُقَرِّبُنی إلی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فلا بُورِکَ لی فی طُلوعِ شَمسِ ذلکَ الیَوم» (نهج‌الفصاحه، ص ۱۷۷، ح ۱۲۶): «اگر روزی بر من بگذرد که در آن دانشی نیاموزم که مرا به خداوند نزدیک کند، طلوع خورشید آن روز برای من برکت ندارد.» در اینجا هم می‌بینید که پیامبر اکرم (ص) تعریف جدیدی از «برکت» به دست نداده است، بلکه معیار تازه‌ای برای زندگی بابرکت و تفکیک آن از زندگی بی‌برکت به ما معرفی کرده است. از منظر معنوی روز پربرکت روزی نیست که در آن شخص پول بیشتری به دست آورده باشد، یا حتی علم بیشتری آموخته باشد، بلکه روزی است که در آن علمی بیاموزد که او را به خدا نزدیک کند.

علم به تنهایی نمی‌تواند سعادت و خوشبختی فرد را تضمین کند. مولی علی فرموده است: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ و عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ» (نهج‌البلاغه، کلمه قصار ۱۰۴): «چه بسیار عالمی که نادانی/بی‌خردی‌اش او را هلاک کرده است، در حالی که علم او همراه او بوده و نفعی به او نرسانده است.» جهل در عربی به معنای نادانی نیست، بلکه به معنای بی‌خردی است. «عصر جاهلیت» یعنی «عصر بی‌خردی.»

مثال سوم. از نظر مولانا عمر طولانی معادل عمر بابرکت نیست. چنان‌که در قرآن آمده، شیطان وقتی از درگاه خدا رانده شد، از خدا درخواست عمر طولانی کرد و خدا هم تا روز قیامت به او مهلت داد. اما او این مهلت را برای چه درخواست کرد؟ برای گمراه کردن انسان‌ها و سنگین‌تر کردن بار گناه خود. مولانا می‌گوید این نیز از تاثیر لعنت بود. ‌ای کاش به جای عمر طولانی توبه می‌کرد و از خدا می‌خواست که او را ببخشد.

همچو ابلیس از خدای پاک و فرد/ تا قیامت عمر تن درخواست کرد/ گفت انظرنی الی یوم الجزا/ کاشکی گفتی که تبنا ربنا/ عمر بی‌توبه همه جان کندن است/ مرگ حاضر غایب از خود بودن است/ آن هم از تاثیر لعنت بود کو/ در چنان حضرت همی شد عمر جو/ عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود/ بی‌خدا آب حیات آتش بود... / از خدا غیرخدا را خواستن/ ظن افزونی‌ست کلی کاستن... / عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم/ مهلم افزون کن که تا کمتر شوم... /عمر خوش در قرب جان پروردن است

عمر زاغ از بهر سرگین خـوردن است» (مثنوی، ۵/۷۷۱ به بعد)

قدما بر این باور بودند که کلاغ صد سال عمر می‌کند و غذای او نیز سرگین حیوانات است. مولانا می‌گوید چه ارزشی دارد که کسی مثل کلاغ صد سال عمر کند، اما طی این عمر طولانی از خود غایب و از خدا غافل و مشغول سرگین خوردن باشد؟

از نظر معنوی کمیت زندگی مهم نیست، کیفیتِ آن مهم است. عمر خوش و بابرکت آن است که طی آن جان آدمی در قرب خداوند پرورده و فربه شود. در حقیقت از منظر معنویت قدسی، مرگ واقعی، یعنی مرگ روح آدمی یا دل او، عبارت است از زندگی در حال غفلت از یاد خدا، یاد آخرت و یاد خود.

از ابوعلی سینا هم سخنی نقل شده که بی‌مناسبت با بحث ما نیست. وی گفته است: «من به عرض زندگی بیشتر از طول آن اهمیت می‌دهم.» البته وی در مورد دیگری این سخن را بر زبان رانده است، ولی از منظر معنوی نیز این سخن صادق است، یعنی برای یک انسان معنوی عرض زندگی بیش از طول آن اهمیت دارد.

کسی که به عرض زندگی بیش از طول آن اهمیت می‌دهد، همواره در زمان حال زندگی می‌کند، نه در گذشته یا آینده و «ابن‌الوقت» یا «ابو‌الوقت» است.

صوفی ابن‌الوقت باشد‌ ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق/ تو مگر خود مرد صوفی نیستی/ هست را از نسیه خیزد نیستی (مثنوی، ۱/۱۳۳-۱۳۴)

جان استیوارت میل، فیلسوف شهیر انگلیسی نیز در مقام ترجیح لذات معنوی بر لذات مادی گفته است: «ترجیح می‌دهم که سقراطی بدبخت باشم تا خوکی خوشبخت.» امام سجاد (ع) نیز در دعای مکارم اخلاق فرموده‌اند: «و عَمِّرنی ما کانَ عُمری بَذلَه فی طاعَتِکَ فاذا کانَ عُمری مَرتَعَا لِلشَّیطانِ فَاقبِضنی الَیکَ قَبلِ آن یَسبِقَ مَقتُکَ الَیَّ او یَستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ»: «خدایا مادامی که عمرم در راه اطاعت تو صرف می‌شود مرا زنده بدار، اما هر وقت عمرم به چراگاه شیطان بدل شد، جانم را بستان پیش از آنکه ناخشنودی تو متوجه من شود یا خشم تو بر من عمیق شود.» بنابراین، از نظر معنوی، بعضی از مرگ‌ها بهتر از زندگی است، همان‌گونه که بعضی از خواب‌ها بهتر از بیداری است. مهم این است که شخص در طول زندگی با خود و با سرمایه‌هایی که دارد و امکاناتی که در اختیار اوست چه می‌کند.

ابوالقاسم فنایی