سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نقدی بر مجموعه داستان «به چیزی دست نزن»


نقدی بر مجموعه داستان «به چیزی دست نزن»

کتاب «به چیزی دست نزن» هجده داستان کوتاه را دربر می گیرد داستان هایی با ساختارهای متفاوت, مضامین متفاوت و نثر متفاوت

کتاب «به چیزی دست نزن» هجده داستان کوتاه را دربر می‌گیرد. داستان‌هایی با ساختارهای متفاوت، مضامین متفاوت و نثر متفاوت. این داستان‌ها، با توجه به ساختار و زبان و روایت، در سطوح متفاوتی قرار دارند و توان نویسنده‌شان را در مراحل گوناگون نثر و ساختار نشان می‌دهند. داستان‌ها گاه از عشق و فضای مبهمش می‌گویند، گاه از فقر، گاه از جنگ و پایان جنگ و اثرات آن‌ و گاه از مشکلات زنان در جامعه‌ای که تاروپود آن توسط عوامل بسیاری از هم گسیخته و درون را نیز دچار از هم گسیختگی کرده است و گاه از خرافات. این داستان‌ها، با شمار کلمات بسیار کم نوشته شده و می‌توان آن‌ها را در رده فلاش فیکشن یا داستانک به حساب آورد، البته با وجود کوتاهی، بسیاری از داستان‌ها بیشتر به سوی ساختار داستان کوتاه و حتی نثر مختص رمان گرایش دارد.

خواندن این نوع داستان لذت خاصی در بردارد چون با توجه به کوتاهی آن، نویسنده سعی می‌کند توانش را در ایجاز و دوری از زیاده‌گویی و نشانه‌روی مستقیم به سوی هدفی که در نظر دارد، نشان دهد. هر چه داستانی کوتاه‌تر باشد، نویسنده برای تاثیر گذاری آن باید نیروی بیشتری صرف کند تا خواننده را با آن‌چه که در نظر دارد روبه‌رو کند و او را با جوابی که خودش می‌دهد یا سوالی که مطرح می‌کند یا تصویری که نشان می‌دهد مواجه سازد و او را به تفکر و تعمق وادار کند. خواننده امروزی دوست دارد که هر چه سریع‌تر به آن‌چه که در نظر دارد و آن‌چه که می‌خواهد بفهمد یا لذتی که می‌خواهد از خواندن ببرد دست پیدا کند و داستان‌های خیلی کوتاه هم، مناسب چنین خواننده‌ای‌است که دیگر فرصت زیادی برای لم دادن و خواندن ندارد. خانم عباسعلی‌زاده به خوبی توانسته از عهده این مسئله بر بیاید.

ایشان در حالی که داستان‌هایش را با کلمات بسیار کمی روایت کرده، به خوبی توانسته‌است با دوری گزیدن از اطناب و توصیفات زیاد و حاشیه‌روی، درونمایه داستانش را با قدرت به نمایش بگذارد تا در کمترین زمان خواننده‌اش را به رضایتی که به دنبال آن است، برساند. در این مجموعه، با تعدادی از پرسش‌ها و مسائل وجودی و زندگی اجتماعی بشر روبه‌رو می‌شویم. مسائلی همچون عشق، که انسان از بدو خلقت همواره با آن دست و پنجه نرم کرده است و مسائلی نیز که مختص زندگی مدرن و امروزی بشر است؛ زندگی‌ای که در آن هر کدام از ما به مثابه سلولی هستیم که بدون آنکه به ارزش‌های درونی خودمان دست پیدا کنیم برای یک ساختار بزرگ‌تر، که همان جامعه مدرن است، تلاش می‌کنیم.

به عنوان مثال، اولین داستان این مجموعه، داستان اجرای ساعت بیست و یک، از فرد به لحاظ اجتماعی ناپیدا و کم ارزشی می‌گوید که تمام سرمایه‌ و سپس جانش را می‌گذارد تا به تمام دنیا ثابت کند که وجود دارد. وجود و هستی در این داستان به اندازه‌ای برای شخصیت ارزش پیدا می‌کند که آن‌را با مرگ خویش به اثبات می‌رساند. وجودی که ممکن است تنها لحظه یا مدتی کوتاه در ذهن ببینده‌هایی که او برایشان برنامه اجرا می‌کند، باقی بماند. آیا این وجود و شخصیت اجتماعی آدمی‌است که او را برآن می‌دارد تا برای دیگران به اثبات وجودی خویش بپردازد؟ داستان «به چیزی دست نزن»، از زبان شخصیتی روایت می‌شود که به لحاظ درونی ازهم گسیخته و توان کنترل فضای اطرافش را در ارتباط با همسر و زندگی‌اش از دست داده است. او در حالی که می‌بیند و حس می‌کند و عشق می‌ورزد، اما توان برخورد سالم را از دست داده و فقط می‌بیند و احتمالاً می‌شکند و از بین می‌برد. داستان از دید این شخصیت از عشق شوهرش می‌گوید و مراقبت‌های او و اینکه زنی بدون آنکه دلیلش گفته شود درون بیماری را به نمایش می‌گذارد.

داستان بدون آنکه همه چیز را کامل کند قضاوت و تکمیل روایتش را برعهده خواننده می‌گذارد. زیرا خواننده کنونی خود نیز در چنین جامعه و ساختاری زندگی می‌کند و با خواندن چنین داستانی سری تکان می‌دهد، آهی می‌کشد و در سکوت خود را در گم‌گشتگی عمیقی می‌بیند.

بسیاری از داستان‌های این مجموعه نثر و روایت بسیارخوبی دارند. برش‌هایی از زندگی را بدون آنکه توضیحی در مورد آن داده شود، با یک تصویر به نمایش می‌گذارد و بدون آنکه خواننده را منفعل رها کند، به درکی شهودی از وضعیت می‌رساند. این در واقع توان نویسنده را می‌نمایاند که خواننده را با چنین چالشی از درک و دریافت فضا و ابعاد وجودی شخصیت داستانی روبه‌رو سازد. در واقع خواننده هم به اندازه نویسنده در این داستان‌ها وارد می‌شود و نقاط گنگ و نامفهوم و ناپیدای ساختار را برای خودش بازسازی می‌کند و فرم و مضمون مختص به خودش را می‌سازد.

نویسنده در نوشتن داستان‌های روانشناسانه تبحر خاصی دارد. او با نوک قلم تیز و باهوشش، عمق وجود انسان مدرن جامعه ما را به تصویر می‌کشد. داستان‌هایی که از انسان تنها و سرگشته امروزی می‌گوید که مسخ شده و روانش به اندازه‌ای بیمار است که حتی خود را دیگر نمی‌شناسد و به جای آنکه راه رهایی را پیدا کند، به لحاظ درونی فرو می‌پاشد و بیشتر از پیش در این گرداب فرو می‌رود.

به نظر می‌رسد که داستان‌های این مجموعه، در فاصله زمانی طولانی‌ای نوشته شده باشد زیرا، چه از نظر متن و چه ساختار داستانی و چه از نظر تبحر خاص نویسندگی افت و خیز فراوانی را پشت سر گذاشته است. نویسنده در این فاصله زمانی، ساختارهای داستانی گوناگونی را به کار می‌گیرد یا در واقع امتحان می‌کند. انگار کسی است که می‌گردد تا ساختار و سبک مختص به خود و متن و زبان خاص خودش را از لابه‌لای مضامین و ساختارهای گوناگون داستان نویسی و شیوه‌های متفاوت، پیدا کند.

فریق تاج‌گردون



همچنین مشاهده کنید