پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

یادداشتی بر رمان "شهربانو" جدیدترین کتاب محمد حسن شهسواری


یادداشتی بر رمان "شهربانو" جدیدترین کتاب محمد حسن شهسواری

خوب، توی این نوشته قصد دارم یه نیم نگاهی بندازم به کتاب آخر شهسواری که به نظر من تو ژانر ادبیات عامه پسند چیز استخوون داری از آب دراومده و این نشون می ده اگه نویسنده قدرتمندی …

خوب، توی این نوشته قصد دارم یه نیم نگاهی بندازم به کتاب آخر شهسواری که به نظر من تو ژانر ادبیات عامه پسند چیز استخوون داری از آب دراومده و این نشون می ده اگه نویسنده قدرتمندی بخواد توی این حیطه قلم بزنه می تونه کار خوبی تحویل مخاطبش بده که هم خواندنش راحت و روون باشه هم کار، مبتذل و سطحی نباشه. به اعتقاد من کتاب بدون تعارف به دو دسته تقسیم می شن یه دسته اونایی که مثه تیزی یه خراش می ندازه رو مغزت و تو ذهنت جا باز می کنه. یه دسته اونایی که نه تنها خراش نمی اندازه بلکه هیچ آبی هم ازشون گرم نمی شه. "شهربانو" خراش انداخت با وجود اینکه یه سری از عناصر داستانی توش لنگ می زد ولی خراش انداخت. بس قبول کنیم نوشتن یه قصه شسته رفته کار وحشتناکیه. اینکه یه قصه سرهم کنی و مخاطب هم با قصه ای که ساختی کنار بیاد و کتاب و تا تهش بره یعنی شاخ غول و شکوندن. "شهربانو" کتابی نیست که با یه شروع طوفانی یه چک بخوابونه بیخ گوش مخاطب و تا مخاطب بفهمه از کی و از کجا خورده داستان تموم بشه. بلکه با یه نسیم شروع می شه.

یه نسیم که نرم نرمک تو دل صفحات کتاب می پیچه و درست نیمه های کتاب حالیت می شه داره باد می وزه و قصد کرده تو رو با خودش ببره. اسیر باد می شی که ناغافل می بینی رسیدی ته کتاب و یه بغض ته حلقومت داره بال بال می زنه. وقتی که شهربانو با تمام وجودش داره خوشبختی رو فقط برای چند ساعت دوباره تجربه می کنه. مثه تموم دوستاش که شوهر دارن. زندگی دارن. بر و بیایی دارن. حس خوشبختی شهری(شهربانو)، خانم خونه، زنی که دلش لک زده برای خانمی کردن، واسه مهمون داری کردن، واسه ناز کردن و ناز خریدن، لوس شدن و لوس کردن. می پیچه توی تک تک سلولای بدنت و دلت می ره پیش شهری میره پیش حمید می ره پیش تموم آدمایی که یه روز واسه خودشون کسی بودن و حالا اسیر بیمارستان و آمبولانس و دکتر و پرستار شدن. انگار تو اون مهمونی تو هم حضور داری.

یه مهمونی درست و درمون که داره شهربانو رو دق مرگ می کنه. با وجود ادعای شهسواری که می گه من بی طرفم و اینو توی متن مثه یه ترجیح بند می چسبونه ته یه سری از پارگرافها باید بگم آقای نویسنده بی طرف نبودی. و بی طرف نبودت توی متن قشنگ بود درست مثه یه دروغگویی که قصد داره حقیقتی رو پنهان کنه تا چوب منتقد نخوره توی سرش ولی حقیقت خودش می زنه بیرون. انگاری تموم قواعد رمان نویسی و عناصر داستان دائم کنار گوش شهسواری زمزمه می کنن: آهای آقای نویسنده یادت نره که تو بی طرفی! و شهسواری می گه یادم هست بابا. ولی پشت شهربانو ایستاده. پشت تنهایی هاش. پشت بغضی که هیچ جای کتاب قرار نیست بترکه و نمی ترکه. رمان نود صفحه ای شهربانو خوندنیه. یه قصه از یه زن. یه زن که داره با خودش با تنهایی هاش با تصمیماتش با خونوادش با تموم روزمرگی های اطرافش می جنگه تا به چیز تازه ای برسه. چیز تازه ای که شاید بتونیم اون و حس "بودن" نامگذاری کنیم. در ضمن کتاب و نشر چشمه چاپ کرده.

نویسنده : امید نقیبی نسب