جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تئاتر و دردمیرندگان از دهشت مرگ


تئاتر و دردمیرندگان از دهشت مرگ

مرگ قهرمان یکی از راه های پایان ۲ درام است در تحلیل رفتارهای کاراکتر و در تشکل ساختمان دراماتیک کاراکتر, غریزه جزو رفتارهای کاراکتر است

"به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

جنازه ام چو بینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد

زچاه یوسف جان را چرا فغان باشد" (۱)

"مرگ" قهرمان یکی از راه های "پایان" (۲) درام است. در تحلیل رفتارهای کاراکتر و در تشکل ساختمان دراماتیک کاراکتر، غریزه جزو رفتارهای کاراکتر است. غریزه آدمی مبتنی بر غریزه "مرگ" و "زندگی" است. از این ساحت نهایت زندگی "مرگ" است، اما از سویی دیگر هدف زندگی را هم می توان در مرگ جست. مرگ آرامش است. غریزه زندگی آن دسته از فعالیت های آدمی است که جنبه سازندگی و حیات بخش دارد. و این مهم بر اساس "اصل تضاد" قابل ادراک است. اگر در تحلیل رفتارهای کاراکتر به سه اصل "لذت"، "واقعیت" و "تضاد" توجه کنیم، آنگاه غریزه مرگ و زندگی ادراک خواهد شد.

لذت از این منظر، حالتی است که اسمش را "نیروانا" می گویند. "بودا" می گوید: "نیروانا در درون است." خودی که از میان انبوهی از من های نمودین استخراج کرده ایم و چهره اش را از آلایش ها زدوده ایم! روشن تر و شناخته تر شده است. و به این جهت زیباست. اما برای آنها که به "روزمرگی" خو کرده اند و با خود ماندگارند، "مرگ" فاجعه هولناک و شوم زوال است؛ گم شدن در نیستی است. آن که آهنگ هجرت از خویش کرده است با "مرگ" آغاز می شود.

و چه عظیم اند مردانی که عظمت این فرمان شگفت خداوند را شنیده و بدان کار بسته اند که: "بمیرید، پیش از آن که بمیرید!" نیروانا حالتی است که انگار انسان در یک خواب یا فراموشی مطلق فرو رفته است. و لحظه لذت، لحظه ای است که محرک ها و فرستنده های خارجی به نوعی برای لحظه ای از کار می افتند. این لحظه، لحظه نیروانا یا سکوت است. آدمی، رانده شده از بهشت است و تمایلش به بازگشت به منزل اولیه است. این بازگشت، نیازمند درک چرخه تولد- مرگ- تولد است. و غریزه مرگ مانند غریزه زندگی بر آدمی حاکم است. آدمی از همان آغاز با غریزه مرگ دست به گریبان بوده است. این دهشت بزرگ در هنگامه دفاع مقدس، جایگاه والاتری یافته و مرگ برای رزمنده، بدل به شهادت شده است. رزمنده باورمند به خداوند، هراسی از شهادت ندارد. چون مرگ را باور ندارد؛ او به جان خویش ادراک کرده است که:

و لاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون. (گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.) (۳)

به همین جهت است که "مرگ آگاه" است. کاراکتر باورمند درام دفاع مقدس، کاراکتری مرگ آگاه است- مرگ آگاهی در او دهشت و ترس بر نمی انگیزد، بلکه به او شهامت و آگاهی می بخشد. این باور که "واقعیت" دفاع مقدس بوده است، باید در درام، واقعیت نما شود تا باورپذیر گردد.

و از "روساخت" به "ژرف ساخت" درام نفوذ کند تا مبدل به "شعار" نشود که بتواند "شعور" مخاطب را برانگیزد. از این منظر اگر ما "غریزه" را در دو ساحت "مرگ" و "زندگی" بنگریم، مرگ خود به چهار پاره بدل می شود.

مرگ از ساحت خودآزاری، "خودکشی" است. و از ساحت دگرآزاری، "دیگر کشی" است. در دفاع احتمال کشته شدن و کشتن هست! اما نه از منظر خودآزاری و دگر آزاری!

قهرمان در اینجا به "خودآزادی" می رسد تا در اثر این ایثار "دگرآزادی" را تحقق بخشد. تصویر این تصور در درام، امری سهل نیست. گاه به ضد خود بدل می شود و می توان آن را چنین تعبیر کرد که: "بکش تا زنده بمانی!" یا "بمیر تا زندگی ببخشی!" اما قهرمان دفاع مقدس که آدم است، زندگی را دوست دارد و نمی خواهد بمیرد. و دوست ندارد که این مهم را از دیگری هم بگیرد. ولی چون به چرخه "تولد- مرگ- تولد" باورمند است و می داند که بعد از شهادت، حیاتی دیگر روی خواهد داد و آن میل به بازگشتش را معنا خواهد کرد، پای به میدان می گذارد. چون او کاراکتری "مرگ آگاه" است! مرگ آگاهی این چنین در همه کتب مقدس الهی آمده است. حتی در اساطیر بشری هم می توان ردپای آن را جست. از شهادت هابیل به دست قابیل تا شهادت معصومانه و مظلومانه یحیی نبی تا ... در کتب آسمانی. و مرگ باوری آدمی در کتب مقدس بشری که وجهی از الهام آسمانی در آنها نمود دارد، و در نسبت دادن آنها به وحی از منظر ما تردید وجود دارد، این مهم به نیکی تعبیر شده است. مثلاً باگاوادگیتا/ Bhagavad Gita درباره مرگ چنین می گوید:

زمانی که لباس انسان کهنه و مندرس می شود، آن را از تن بیرون می آورد و لباسی جدید می پوشد. نسبت بدن به روح نیز مانند تن پوشی است به تن. به همین ترتیب زمانی که بدن انسان فرسوده شد، روح، بدن را ترک می گوید، سیر جدیدی را شروع و راه نوینی را تجربه می کند. پس اگر باور کنید که مرگ بدن، پایان پایان ها نیست، ترس از مرگ بی معنا می شود. و به این ترتیب ناله و مویه سردادن در برابر مرگ کاری عبث و بیهوده است.(۴)

یکی از اولین تصاویر "مرگ آگاهی" و چرخه "تولد – مرگ- تولد" در دنیای درام را می توانیم در نمایشنامه "پرومته" اشیل ببینیم. به باور یونانیان، "زئوس" خدای خدایان است. آنها خدایان دیگری هم دارند. همه خدایان و حتی خدای خدایان یونانی، خصلت های انسانی دارند و از صفات آدمی برخوردارند. از این ساحت، زئوس، تنها خدای تراژدی نیست؛ پرومتر نیز خداست. ولی این چهره، چنان مظهر مجسم نبوغ انسان و سرشت مبتکر و قدرت خلاق و نیرو و توان مهار نشدنی و فطرت پهلوانی اش شده که آدمی ممکن است فراموش کند که پرومته نیز خداست. پرومته آتشی را از خدایان می رباید و به آدمی هدیه می دهد. از منظر زئوس او گناهی نابخشودنی مرتکب شده و باید تاوانی بپردازد که هیچ کس نپرداخته است. به همین جهت است که "بازشناسی" پرومته بعد از "تحول" و تحمل "رنج"، "بازشناسی مرگ" است. این گونه بازشناسی را قبل از پرومته کسی تجربه نکرده است. هر چند که ما امروزه می دانیم "بازشناسی مرگ"، یکی از انواع "بازشناسی" است. با عنایت به این آگاهی است که در درام "پرومته" آمده است:

"ای خدایی که از خشم دیگر خدایان نهراسیدی.... و در برابر زئوس نلرزیدی، تو جماعت میرندگان را سرافراز کردی، به غایت سرافراز کردی!..."

پرومته به سائقه عشق انسانی، از حق شان در قبال زئوس دفاع کرد و بشر را از نابودی نجات بخشید، حتی از این نیز فراتر رفت، چنان که می گوید: "من درد میرندگان را از دهشت مرگ، درمان کردم." پرومته با یاری دادن انسان به کشف سرشت و نیز سرنوشت اش، و آینده نگری و فراگیری چگونگی شناخت نویدها و تهدیدهای آن، همزمان به وی آموخت که چگونه به نیروی اندیشه و شهامت خویش، با جهان مقابله کند و به وی سلاحی بخشید که برای دفاع از خود است و نیز ابزاری داد که آفریننده است." (۵)

با این دست آورد و در این عصر که هزاره سوم است و ما از دفاع مقدس سال ها فاصله گرفته ایم، برای پرداختن به این مفهوم، دیگر نباید متوسل به "شعار" شویم که "شأن" و "شعور" و "شرافت" مخاطب ما در طلب چیزی والاتر است. و "ژرف ساخت" درام در این مهم، اساسی تر جلوه می کند. چون ما اینک میراث بران درام نویسان بزرگی هستیم که با تکیه بر "فن و تکنیک" و "کشف و شهود"، درام های ماندگاری را خلق کرده اند. از ساحتی دیگر ما میراث گرانبهای دینی را داریم و از تبار ایرانیان هستیم که صاحب فرهنگی بزرگ بوده اند. امروزه در درام دفاع مقدس مرگ را باید از زوایه دیدی نو نگریست. مرگ، دیگر برای ما به مفهوم لاشه و جنازه ای آن معنا ندارد. کاراکتر ما باید تصویر واقعی باورپذیر کاراکتری باشد که در جبهه حق و باطل با "آگاهی" و "ادراک" و "شهود" دست به انتخاب زده است. درام دفاع مقدس اگر به مقوله مرگ و شهادت می پردازد، باید بتواند اضطراب آن را از بین ببرد. از ساحت روانشناسی "اضطراب احساس عمیق و پیچیده ی خطری ست که آدمی در مقابل آن ناتوان می ماند." و اضطراب از مرگ، یکی از گونه های اضطراب بشری است.

"... بنابراین می توان گفت که هیجان و دلهره ما وقتی به تماشای یک نمایش نشسته ایم، اضطراب آگاهانه یی است که ترس از مرگ، در ما آفریده است و آنگاه که به خاطر سرنوشت قهرمان، ترس و دلواپسی تمامی وجود ما را فرا می گیرد و در عین حال لذت می بریم، این لذت، حاصل احساس پیچیده یی است که می توان آن را به "تحقیر مرگ" تعبیر کرد. ... ترس از مرگ در انسان به نسبت تمدن های مختلف، جلوه های مختلف دارد. اضطراب انسان های دنیای باستان، از نوع اضطراب انسان های دنیای مسیحیت و یا دنیای جدید نیست؛ و با توجه به حقیقت این نکته می توان گفت که تئاتر برای رهایی انسان از چنگال این احساس اضطراب به وجود آمده است." (۶)

اما درام تئاتر دفاع مقدس نه تنها باید این اضطراب را در مخاطب از بین ببرد، که باید به او یادآور شود که "مشهور است که زیبارویان، لحظه ای پس از مرگ دوباره جوان و زیبا می شوند." و این زیبارویان جز "شهیدان" نیستند که مرگ را محکوم به شرافتمندانه شدن کرده اند. درام از دو ساحت "فن و تکنیک" و "کشف و شهود" برآمده است. ما اگر مسلط بر شق اول باشیم و در شق دوم بر "ناخودآگاه" خویش تکیه کنیم، آن لحظه ناب، فراچنگ خواهد آمد که به آن "حال" گویند و در آن "حال"، "آنی" به ما دست می دهد که به "مقام" خلق درام می رسیم.

مای درام نویس هم می دانیم که مرگ، فرجام محتوم و حقیقت محض، یعنی که مرگ، فرجامی است که به راستی شاه و گدا و عارف و عامی نمی شناسد و یگانه ای است همگان شمول و آنچه بیش از آن بر جا می ماند چند و چون گذراندن طریقی است که هر تن آدمی از آن عبور کرده باشد؛ در جبری که خیام حکیم به جست و جوی از لیت تا ابدیت آن، آسمان ها را هم در نگریست مگر این افسون بودگاری را تعریفی جامع و فراگیر بیابد. پس "علت فاعلی" که مای درام نویس هستیم، باید ابتدا به "مرگ آگاهی" ایمان آورده باشیم تا بتوانیم به "ادراک" شهادت برسیم. این باور اگر در جان ما خانه کرده باشد، در اثر ما بازتاب خواهد داشت. شاید یکی از عللی که نمی تواند این تصویر زیبا را تصور کند و بازتاب دهد، اضطراب از مرگ در خود ما است! – البته به شرطی که بر ساخت فن و تکنیک مسلط باشیم.- مولای عدالت درباره به یاد مرگ بودن فرموده است:

"به یاد داشته باشید بریده شدن لذت ها و خوشی ها و برجا ماندن گناهان را. (به یاد مرگ باشید که با رسیدن آن، خوشی های چند روزه از بین می رود و کیفر گناهان همواره می ماند." (۷)

علاوه بر باور به این نکته مهم، باید اصلی دیگر را نیز فراموش نکرد؛ و آن شعارپردازی اخلاقی برای پسند روز یا مقبول شدن است. ما باید همواره به یاد داشته باشیم که تنها مفاهیم اخلاقی و مواعظ روشن و آگاهانه ی درام نویس نیست که به اثرش اهمیت و اعتبار می بخشد. بلکه می توان گفت درام هایی که پیامی در خود دارند، بدون آن مواعظ و مفاهیم اخلاقی، زیباتر جلوه خواهند کرد، اگر باور و تسلط بر تکنیک، همگام آنها باشد. اگر زندگی و سرنوشت با نوشتن برای ما یکی شده باشد، دیگر تفکیک آن از اثر ممکن نیست. هنگامه خلق باید مسائل از حدود شخصی فراتر روند و جهانی شوند؛ با مخاطب یکی شده و او را درگیر کنند. اما هرگز نباید مدعی باشیم که با اثرمان جهان را نجات خواهیم داد یا "شهادت" رزمندگان را برای جهانیان باورپذیر خواهیم نمود.

"تادئوش کانتور /"T. kantor که جنگ، اسارت و شکنجه را خود تجربه کرده، درباره کارش می گوید:

"تنها خواسته ام آن چه را در وجودم هست که عذابم می دهد بیرون بریزم؛ همه اش همین. خب، بعد از مدتی می بینم که عده ای از آن خوششان می آید یا احساس می کنند دیدگاهشان نسبت به زندگی تغییر کرده است. اما در اصل من برای دل خودم کار می کنم. اگر کسی مدعی شود که این کارها را به خاطر جامعه انجام می دهد، بدانید که دروغ می گوید. من فقط می خواهم مشکلات خودم را رفع کنم. من هم مثل هر کس دیگری، با مشکلات زیادی روبرو هستم. ولی نکته این است که وقتی این درگیری خیلی عمیق باشد، انسان قدرت زیادی پیدا می کند و می تواند اثر هنری جالبی عرضه کند، البته مشروط بر آن که هنرمند باشد." (۸)

هم اوست که می گوید: "من مرگ را هیچگاه به معنی شوم یا تعبیر جنازه ای آن مطرح نمی کنم. مرگ برای من حضور و آمادگی آن است. من از مرگ پیروی نمی کنم بلکه از نشانه های آن سود می جویم. نظیر هنر اسپانیایی، یا باروک در ایتالیا، یا سمبولیسم در لهستان که کمتر شناخته شده؛ روشنی که با فلسفه مرگ شکل گرفته و در پوششی ساختار گرایی عمل کرده است."

مسئله مرگ -در تئاتر و زندگی- وضعیت هولناکی است که همه ما را گرفتار کرده است. اما تئاتر برای آن، گریز راهی یافته تا این اضطراب را در مخاطب التیام بخشد. درام نویس باید به یاد داشته باشد که فرآیند آفرینش، شامل میزان معتنابهی تجسس مشتاقانه و بدون نظم و ترتیب است. تجسس، جزء منظمی از فرآیند آفرینش است که افق های غیر منتظره، انگاره های جدید، راه حل هایی تازه و هیجانات ناب را برای ما به وجود خواهد آورد. برای بازتاب مسئله مرگ، اصل اساسی تجسس را هرگز نباید به فراموشی سپرد. این تجسس، نیازمند "دیدگاه" درام نویس است. او باید جایگاه خود را در کائنات پیشین کرده باشد. و پرسش های اساسی و بنیانی فلسفه را که از آغاز مطرح بوده پاسخ گوید. بی تردید زاویه دید هنرمند در این پاسخ ها موثر است. ما باید به یاد داشته باشیم که از دفاعی مقدس سخن می گوییم که زیربنای آن باور به دین محمد مصطفی (ص)؛ شهادت، روزی خوردن نزد خداوند و مرگ، حیاتی جاوید است.

درام نویس اگر باور داشته باشد که درام دیده و رو مکاشفه گر است، جویای کشف رازهای ناگشوده می شود. مرگ یک راز ناگشوده است. نفوذ در آن برای شناختنش و خو دادن دیدگانمان به واقعیت اش باعث می شود که از دهشت آن بکاهیم و به "ادراک" معاشقه رزمندگان در مواجهه با مرگ برای رسیدن به شهادت برسیم.

از منظر ما تئاتر در هزاره سوم که انسان سرشار از پرسش گری است و به انواع ترفندها او را "الینه" می کنند تا از اصل خویش دور بماند و در حقیقت از او "مرده یی عمودی" ساخته اند که باور کرده "زنده" است، می تواند با تکیه بر ذات حقیقی خود، این درد میرندگان را التیام بخشد.

تئاتر دفاع مقدس به جهت ریشه و آبشخور مذهب و عرفان و عشق و ایثار، به طور مضاعف می تواند از پس این مهم برآید. اگر "علت فاعلی" باور داشته باشد که "مرگ، پایان کبوتر نیست!"

نصراله قادری:

منابع:

۱.کلیات شمس تبریزی

۲.از منظر صاحب این قلم تفاوت "صوری" و "ماهوی" بین "پایان/End" و "نتیجه/ "Conclusion در درام هست و نباید این دو را یگانه پنداشت!

۳.قرآن کریم/ سوره آل عمران/ آیه ۶۹.

۴.معنی لغوی: "Bhagavad Gita" سرود و آوای خداوند است. با گاوادگیتا یکی از عظیم ترین کتب مقدس و معنوی دنیا، و قسمتی از اشعار رزمی "مهاباراتا" است. در گیتا، لردکریشنا راه آزادی و رهایی را برای آرجونا در میدان مبارزه و جنگ شرح می دهد.

۵.تراژدی و انسان/ آندره بونار- ترجمه دکتر جلال ستاری، نشر میترا، تهران/ ۱۳۷۷. ص ۴۲

۶.تئاتر و اضطراب بشر/ پیرامه توشار- ترجمه دکتر افضل وثوقی، جهاد دانشگاهی ، تهران/۱۳۶۶، ص ۳۸

۷.نهج البلاغه/ حضرت علی علیه السلام – ترجمه فیض اسلام- ص ۱۲۸۸- حکمت ۴۲۵

۸.به نقل از بروشور نمایش "امروز، روز تولد من است." اثر کانتور