شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چین و غرب در میانه همزیستی وتقابل


چین و غرب در میانه همزیستی وتقابل

ظهور چین بدون شک یکی از بزرگ ترین رویدادهای قرن بیست ویکم و مسأله اصلی غرب در ۲۰۰۸خواهد بود رشد حیرت انگیز اقتصادی چین و دیپلماسی فعال آن تقریباً شرق آسیا را متحول کرده و در دهه های بعد حتی شاهد افزایش بیشتر قدرت چین و نفوذ آن خواهیم بود

ظهور چین بدون شک یکی از بزرگ ترین رویدادهای قرن بیست ویکم و مسأله اصلی غرب در ۲۰۰۸خواهد بود. رشد حیرت انگیز اقتصادی چین و دیپلماسی فعال آن تقریباً شرق آسیا را متحول کرده و در دهه های بعد حتی شاهد افزایش بیشتر قدرت چین و نفوذ آن خواهیم بود . اما سؤال این است که واقعاً این قدرت چگونه بازی خواهد کرد آیا چین نظم موجود را تغییر خواهد داد یا آنکه بخشی از آن خواهد شد و مسأله مهم تر این که ایالات متحده چگونه می تواند همزمان با ظهور چین به هر طریق ممکن، موقعیت خودش را حفظ کند

برخی از ناظران معتقدند که دوره قدرت نمایی ایالات متحده رو به پایان است و همزمان « نظم جهانی غرب مدار» جای خود را به شرقی که اقتدارش رو به افزایش است، می دهد. «نیال فرگوسن» تاریخ نگار نوشته است که قرن خونین بیستم شاهد «نزول غرب» و در «جهت دهی مجدد جهان» به سمت شرق بود . واقعگرایان از این جلوتر می روند و خاطر نشان می کنند همچنان که چین قدرتمند تر می شود و موقعیت ایالات متحده نازل تر، به احتمال زیاد دو اتفاق رخ می دهد: اول آن که چین سعی می کند تا از نفوذ فزاینده اش برای شکل دهی مجدد قوانین و نهادهای سیستم بین المللی و بهره گیری بهتر از این سیستم در جهت تأمین منافع خود استفاده کند و دوم، دیگر دولت ها واعضای سیستم - بویژه قدرت هایی که هژمونی شان روبه نزول است - چین را به عنوان یک تهدید فزاینده امنیتی خواهند دید. آنها پیش بینی می کنند، نتیجه این برآیند تنش، بی اطمینانی، مبارزه و انتقال قدرت خواهد بود. از منظر این کارشناسان، نحوه ظهور چین به صورت ورود قدرتمند به صحنه رقابت خواهد بود و قدرت ایالات متحده به خاطر گرفتار بودن در چالش رهبری نظام بین المللی کاهش می یابد. مسأله مهم در پدیده قدرت چین این است این قدرت که نام بزرگ ترین کشور جهان را نیز داراست از درون « نظم تثبیت شده بین المللی» پس از جنگ جهانی دوم بر نخاسته است بلکه پکن خارج مدار تعریف شده غرب وارد گود رقابت شده است برهمین اساس صعود عظیم چین نوید یک «نظم جهانی آسیا محور» را می دهد.

به هر حال این پروسه قدرت یابی چین در عرصه جهانی به این آسانی طی نخواهد شد. ظهور چین لزوماً به معنای جابه جایی هژمونی نیست . انتقال قدرت ایالات متحده - چین می تواند خیلی متفاوت تر از انتقال قدرت های گذشته باشد چون چین با یک نظم بین المللی مواجه است که اساساً با نظم دوره های گذشته که دولت ها با آن مواجه بودند، متفاوت است. چین فقط با ایالات متحده روبه رو نیست، بلکه او با سیستم غرب محوری روبه رو است که علاوه بر یکپارچه بودن ( در قالب جبهه لیبرالیسم) دارای بنیان های سیاسی و ایدئولوژیک است. مسأله دیگر این است که انقلاب در تکنولوژی هسته ای هم احتمال جنگ در میان قدرت های بزرگ را دور از ذهن کرده است . به عبارت دیگر، توان هسته ای به عنوان نقطه اوج پیشرفت قدرت ها که سال ها سلاح دفاعی دولت های در حال نزول از نظم بین المللی بوده است نقش خود را ازدست داده است. به کوتاه سخن، از نگاه آمریکایی ها برای چین در حال ظهور، سرنگون کردن نظم امروزه غرب سخت اما الحاق به آن آسان است.

آنچه مسلم است چین در ورود به میدان رقابت جهانی بیش از همه با آمریکا روبه رو خواهد شد . زیرا نظم سیاسی موجود جهانی حاصل اراده ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم است. نظمی را که آمریکا ساخت اساسش بر همکاری و یکپارچگی قدرتهای بزرگ غرب و دولت های تازه استقلال یافته استوار است . به همین دلیل توصیه و راهبرد آمریکا اکنون به پکن این است که امروزه چین می تواند در درون این سیستم منفعت کامل را ببرد و کامیاب شود.

تازه ترین راهبردی که برای مهار چین مطرح شده بر این پایه است که ایالات متحده همچنانکه با چین در حال صعود، مواجه است باید این امکان را فراهم کند تا در آن چین بتواند انتخاب های استراتژیکی اش را بگیرد.

این عده فرض افول قدرت آمریکا را مسلم می بینند یکجانبه گرایی ایالات متحده پایان خواهد یافت لذا مسأله ذهنی این محققان در ظهور چین، پدیده رویارویی غرب و شرق است. به عبارتی دغدغه این عده این نیست که آیا آمریکا یارای رقابت با پکن را دارد یانه بلکه به این می اندیشند که چین رودر روی کل بلوک غرب و جهان لیبرال قرار نگیرد.

به باور این عده، پکن انگشت بر نقطه آسیب آمریکا نهاده و از همین نقطه آسیب ها برای پیشبرد نفوذ خود بهره می گیرد پس اگر واشنگتن می خواهد موقعیت خود را در برابر رقیبان تازه نفس حفظ کند باید روی تقویت قوانین و نهادهای نظم بین المللی کار کند. از نگاه این عده از صاحبنظران غرب، استراتژی ایالات متحده باید حول این شعار ساخته شود که «راه شرق از غرب می گذرد .» ایالات متحده باید تا آنجا که امکان دارد به چین انگیزه های بیشتری برای یکپارچه شدن بدهد تا مقابله . از طریق این راهبرد است که این شانس را که نظم حاکم حتی بعد از کاهش قدرت نسبی ایالات متحده زنده بماند را افزایش می دهد.

● هراس های انتقال

چین به خوبی مسیرش را برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی قوی طی می کند. قدرت اقتصادی چین از زمان شروع اصلاحات بازار در اواخر دهه ۱۹۷۰ چهار برابر شده و برخی تخمین می زنند که این ضریب در دهه آینده دو برابر بشود. چین یکی از اصلی ترین تولید کنندگان جهان است و تقریباً یک سوم عرضه جهانی آهن، فولاد و زغال سنگ را مصرف می کند. این کشور همچنین حجم عظیمی از ذخیره بزرگ ارز خارجی را دارد که ارزش آن در پایان سال ۲۰۰۶ بیش از یکهزار میلیارد دلار بوده است. هزینه نظامی چین نیز افزایش یافته به طوری که نرخ تعدیل شده فزاینده آن بیش از ۱۸ درصد در سال بوده است. دیپلماسی این قدرت تنها در حوزه آسیا محدود نمانده بلکه به آفریقا، آمریکای لاتین، و خاور میانه هم گسترش یافته است. در حقیقت در حالی که اتحاد جماهیر شوروی فقط از لحاظ نظامی با ایالات متحده رقابت می کرد، چین هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ اقتصادی به رقابت برخاسته است که همه این شاخص ها منادی یک تغییر عمیق در توزیع قدرت جهانی است.

انتقال قدرت در روابط بین الملل یک مشکل جدید نیست . چنانکه استادان بنامی مانند پل کندی و رابرت گیپلین گفته اند، سیاست های جهانی با موفقیت دولت های قدرتمندی که برای سازماندهی و باز نگری در نظم بین المللی برخاسته اند گره خورده است. یک دولت قدرتمند می تواند قوانین و نهادهای نظم جهانی پایدار را به گونه ای شکل دهد که در آن منافع و امنیت اش را دنبال کند. اما هیچ چیزدر روابط بین الملل برای همیشه باقی نمی ماند: تغییرات دراز مدت در توزیع قدرت باعث شده که دولت های جدید مبارزه برای ایجاد دوره جدید نظم بین المللی را شروع کنند. دولت های نوظهور می خواهند قدرت جدیدی را که در سطح یک منطقه به تازگی بدست آورده اند به اقتدار بزرگتری در سیستم جهانی تبدیل کنند تا قوانین و نهادها را منطبق با منافع شان دوباره شکل دهند. دولت های در حال نزول هم به نوبه خود می ترسند تا کنترل شان را از دست دهند و نگران بکارگیری امنیتی از موضع ضعیف شان هستند.

این لحظات - برهه انتقال قدرت در صحنه جهانی - با نگرانی همراه است. زمانی که یک دولت در سیستم بین المللی موقعیت فرماندهی را بدست می گیرد در مرحله اول نه این دولت و نه دولت های ضعیف تر انگیزه ای برای تغییر نظم موجود ندارند. اما زمانی که قدرت یک دولت چالش گر رشد می کند و قدرت دولت در حال رهبری ضعیف می شود، آن وقت یک رقابت استراتژیک بوجود می آید و احتمال یک نبرد - که شاید منجر به جنگ شود - بروز می کند. خطر انتقال قدرت به طور غم انگیزی در آلمان اواخر قرن نوزدهم نمایان شد. در سال ،۱۸۷۰ انگلستان از لحاظ قدرت اقتصادی یک مزیت ۳ به ۱ نسبت به آلمان داشت و همچنین یک مزیت چشمگیر نظامی؛ تا سال ۱۹۰۳ آلمان هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ قدرت نظامی جلو افتاد. همچنان که آلمان متحد شد و رشد کرد نارضایتی و تقاضایش هم افزون شد و همچنان که پر قدرت تر می شد، به نظر نسبت به دیگر قدرت های بزرگ اروپا تهدیدآمیزتر هم می گردید که همه اینها در نهایت به یک چالش امنیتی منجرشد. فرانسه، روسیه و انگلستان که دشمن های پیشین بودند، با یکدیگر متحد شدند تا مانع ظهور آلمان شوند. نتیجه یک جنگ اروپایی بود.

اکنون به باور بسیاری از ناظران روابط بین الملل شباهت بسیار به صف آرایی آن دوره پیدا کرده است. آنها نشانه های ظهور دینامیک این رقابت را اکنون در روابط ایالات متحده - چین می بینند. جان میرشایمر در این خصوص نوشته است: «اگر چین قدرت مؤثر اقتصادی اش را در چند دهه دیگر ادامه دهد، ایالات متحده و چین به احتمال زیاد بر سر رقابت شدید امنیتی با یکدیگر درگیر شوند، درگیری که جنگ بالقوه دارد.»

اما تمام قدرت ها نظم قدیم را سرنگون نمی کنند و یا جنگ درست نمی کنند. در اوایل دهه قرن بیستم، انگلیس قدرت را بدون نبرد بزرگ و یا حتی اختلالی در روابط به ایالات متحد تحویل داد. اقتصاد ژاپن از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ از معادل ۵ درصد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده رسید و با این حال ژاپن هرگز نظم موجود بین الملل را به چالش نکشیده است.

واضح است که انواع متفاوتی از انتقال قدرت وجود دارد. برخی از دولت ها می بینند که قدرت اقتصادی و جغرافیای سیاسی شان به طور حیرت انگیزی رشد می کند و هنوز هم خودشان را به نظم موجود مقید می دانند. برخی دیگر هم تغییر آن را دنبال می کنند. برخی از انتقال قدرت ها منجر به شکستن نظم قدیم و ایجاد سلسله مراتب جدید از قدرت بین المللی شده است. برخی دیگر هم فقط تعدیل محدودی در سیستم جهانی و منطقه ای آورده اند.

فاکتورهای مختلف مسیری را که در آن انتقال قدرت آشکار می شود تعیین می کنند. ماهیت سیاسی رژیم دولت در حال ظهور و درجه نارضایتی آن از نظم قدیم مسأله ای بسیار حیاتی هستند: در اواخر قرن نوزدهم، ایالات متحده که یک کشور لیبرال بود و از اروپا به اندازه اقیانوسی فاصله داشت بهتر از آلمان قادر بود تا نظم بین المللی بریتانیا محور را با آغوش باز بپذیرد. اما علاوه بر ماهیت سیاسی قدرت در حال ظهور، ماهیت نظام سیاسی حاکم بر روابط بین الملل تعیین کننده تر است زیرا این ماهیت نظم بین الملل است که تصمیم دولت در حال ظهور را میان به چالش کشیدن آن نظم و یا سازگاری با آن شکل می دهد.

از این منظر است که امروز باید راهبرد چینی ها را برای جهان آینده به دقت مرور کرد چین سعی می کند به دولت های دیگر از نیت صلح آمیز خود اطمینان دهد و این کار را از طریق مشارکت در گروه بندی منطقه ای و جهانی می کند.

جی - جان ایکنبری ‎/ترجمه: نرگس بنی اسدی



همچنین مشاهده کنید