چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
جدال دو غول
میتوان فیلم مرشد را از منظر دلیل انتخاب یواکین فینیکس در نقش «فردی کوئل» و فیلیپ سیمور هافمن به نقش «لنکستر داد» و متدهای بازیگری آنها نگریست.
فردی کوئل، جوانی است خودویرانگر و پرآشوب که مالیخولیا را از مادر و اعتیاد به الکل را از پدر به ارث برده است. او با رفتن به جنگ، نخستین عشق زندگیاش «دوریس» را از دست میدهد و پس از بازگشت توان ارتباط برقرار کردن با اجتماع را از دست داده است. احساسات فروخورده فردی، موجبات عقدههای او را فراهم میآورد و یواکین فینیکس از طریق زبان بدن و ایجاد قوز هنگام راه رفتن و دستهایی آویزان که گویی همه دست آویزهایش به این جهان مادی را از دست داده (و مهمتر از همه حفظ راکورد این بازیهای بیرونی در تمام طول فیلم)، به درستی این حقارت، کمبود و عدم رضایت کاراکتر را به تصویر میکشد.
آنها که فیلم مستند «من هنوز اینجا هستم» به کارگردانی کیسی افلک را دیدهاند، میدانند که فینیکس در زندگی شخصیاش هم بارها برای ترک اعتیاد به مواد مخدر و الکل تلاش کرده اما هرگز موفق نشده و نیز میدانند که سیستم جایزهدهی آکادمی اسکار و نادیده گرفته شدن فیلمهای جاده ذخیره ۲۰۰۷ و دو عاشق ۲۰۰۸ چه افسردگی و ناامیدی را بر او تحمیل کرد، تا جایی که فینیکس برای مدتی دست از بازیگری کشید. بازی در فیلم مرشد میتوانست نقطه عطفی برای او باشد که اینبار هم از طرف سیستم هالیوود نادیده گرفته شد.
حال این لبشکری نابغه، تمام خشم خود از جامعهیی که او را طرد کرده و نادیده انگاشته در نقش «فردی کوئل» سترون میکند. او از آشکارترین مشخصه چهرهاش که میتواند برای هر انسانی ناخوشایند باشد در جهت هویت بخشیدن به نقش استفاده میکند. فینیکس با جمعکردن چشم راست و ثابت نگه داشتن ماهیچههای سمت راست لبش، تحرک بیشتری به ماهیچههای سمت چپ فک و صورتش میدهد و به این طریق با بالا انداختن ابروی چپ فضای بیشتری را برای عیان ساختن زخم لب شکریاش فراهم میآورد.
در نخستین صحنه روانکاوی و واکاوی گذشته فردی توسط لنکستر داد، یواکین فینیکس چهار دقیقه تمام بدون زدن حتی یک پلک، دیالوگ میگوید. او با تمرکز (و به اصطلاح نگاه کردن) به مهره سوم گردنش، این توانایی پلکنزدن را پیدا میکند که البته جاری شدن اشک در لحظات پایانی این سکانس، ناخودآگاه و واکنش طبیعی بدن او است. اما فینیکس از طریق منقبض کردن ماهیچههای پیشانیاش باعث جهیدن خون به چهرهاش میشود و به این طریق تاثیر فشار وارده بر فردی را صدچندان مینمایاند. و مگر هدف روانکاوی چیزی جز این است که شالودههای فانتزی یا خیال بنیادین کسی را که روانش تحلیل میشود به لرزه افکند؟!
یواکین فینیکس پیشتر در فیلم راه رفتن روی خط ۲۰۰۵ ثابت کرده بود چگونه میتواند با خیره ماندن و پلک نزدن، لحظههایی از زندگی حرفهیی و احساسی «جانی کش» را به تصویر کشد که جرقهیی در ذهنش زده میشود یا خاطرهیی برایش تداعی میشود. او با توانایی عجیبی که در بیحس و حرکت نگه داشتن نیمی از ماهیچههای صورتش و برافروختن نیمی دیگر از آن دارد، با منقبض کردن ماهیچههای پیشانی و تنظیم سرعت تنفساش، حتی توانست میزان تعریق صورتش را تنظیم کرده و بر میزان گشاد شدن مردمک چشمهایش نیز تاثیر بگذارد. پس میتوان نتیجه گرفت که استفاده از فیزیک بدنی در جهت بازیهای بیرونی، سلیقه و استعداد فردی یواکین فینیکس است نه لزوما خواست و میل کارگردانهایی که با او همکاری داشتهاند. اما میتوان از زاویهیی کاملا متفاوت و متضاد به شخصیت «لنکستر داد» و بازیهای فیلیپ سیمور هافمن در این نقش پرداخت. بازیگر نقش مرشد باید کسی باشد که با کاریزمای ذاتیاش، از طریق قدرت فن بیان و با تغییر لحن و صداسازیهای متفاوت، بتواند عمومی از مردم را تحتتاثیر قرار بدهد و چه کسی بهتر از سیمور هافمن که برای بازی در فیلم کاپوتی ۲۰۰۵ موفق به کسب جایزه اسکار شد و پنج ماه تمام با صداسازی غریبش به نقش «ترومن کاپوتی» روح و جان بخشید.
سیمور هافمن در فیلم قبل از آنکه شیطان بداند مردهیی ۲۰۰۷ نشان داده بود که چه توانایی غریبی در متقاعدکردن برادر کوچکترش که نقش آن را «ایتن هاک» ایفا میکرد، دارد. او به مانند نقش مرشد، بارها یک سوال مشابه را از ایتن هاک پرسید تا بالاخره تاثیر روانیاش را بر او گذاشت و هاک را مجاب به دزدی از مغازه جواهرفروشی والدینشان کرد! در آن فیلم هم تمایز فیزیک دو بازیگر مقابل بود که تفاوت در شخصیتهایشان را موجب میشد. سیمور هافمن که دارای جثهیی فربه و قدی کوتاه است در مقابل ایتن هاک لاغراندام و کشیده قرار گرفته بود و گرچه به لحاظ فیزیک از جذابیت کمتری برخوردار بود، اما به لحاظ روانی تاثیر بیشتری بر مخاطب میگذاشت. زیرا بازیگری که قاعدتا از تحرک کمتری برخوردار است، به ناچار باید از طریق ثبات و ایستایی بدن بر قدرت روانیاش صحه بگذارد و تنها با یکنواختی و مونوتونیسم حرکات چشمی بر نفوذ خود بر دیگران بیفزاید.
«توماس اندرسون» این تضاد میان شخصیت به ظاهر باثبات مرشد و کاراکتر ضعیفالنفس فردی کوئل را در نخستین صحنه واکاوی شخصیت کوئل به دست مرشد به همپوشی مبدل میکند و با نماهای اورشولدری که از بازیگران میگیرد این مرید و مراد را، مکمل و لازم و ملزوم یکدیگر فرض میکند. زمانبندی و تبیین شخصیت مرشد بسیار کمتر از زمان اختصاص داده شده برای معرفی شناسنامه شخصیتی فردی است چراکه «لنکستر داد» تنها ابژهیی مورد ستایش است برای درک دنیای درونی شخصیت فردی، او هیچ گاه سوبژه نمیشود و فیلم از ابتدا با بسط شخصیت فردی پیش میرود و ورود به مدخل لنکستر داد، تنها برای هویت بخشیدن به وجوه شکننده فردی معنا مییابد.
اما فراموش نکنیم که در مراحل تدوین ۲۰ دقیقه انتهایی فیلم حذف شده است و اگر کارگردان نیمه نخست فیلمش را صرف معرفی کاراکتر فردی و پیشینهاش نمیکرد و همخوانی زمانی و تساوی را میان پرداختن به شخصیت فردی و لنکستر داد قایل میشد، این میزان از عدم قطعیت و در نتیجه بیپایانی، پوچی، بیهودگی و نتیجتا تردید بر شارلاتانیسم مرشد جلوهگر نمیشد. فردی پس از طی طریق تمامی مراحل به اصطلاح شفادهی مرشد، در پایان کنار همان پیکره شنی مجسم شده از زن میآساید که در آغاز فیلم آرمیده بود. گویی به تعبیر هیچکاک و پیشتر لکان، زن (آن جوهر ناممکن و دستنیافتنی میل) هرگز وجود نداشته است.
غزاله تنهایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست