سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

سرشت مشترک, علم مشترک


سرشت مشترک, علم مشترک

علوم انسانی ـ اسلامی, مبتنی بر انسانیت مشترک بین انسان هاست

علوم انسانی ـ اسلامی اصطلاح آشنایی است که در دهه‌های اخیر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بارها در محافل علمی و سیاسی و نیز از زبان مقام معظم رهبری مطرح و پیگیری شده‌ است.

شنیده‌ایم که علوم انسانی فعلی براساس مبانی غیراسلامی فراهم آمده‌ و با ساختار بومی و اسلامی کشور ناهمخوان و ضروری است که درصدد تولید علوم انسانی‌ای باشیم که با اقتضائات ایران اسلامی همخوان باشد و مشکلات انسانی کشور ما را رفع کند.

سال‌هاست که درباره علوم انسانی ـ اسلامی سخن می‌رود؛ اما نه از سوی اندیشمندان حوزوی و نه از سوی اندیشمندان دانشگاهی دیدگاهی مطرح نشده است که بتواند به نحوی واقع‌بینانه از چند و چون علوم انسانی ـ اسلامی و معنا، نحوه و میزان «اسلامی» شدن «علوم انسانی» پرده بردارد.

دکتر ابراهیم دادجو، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در حال تالیف اثری تحت عنوان «فلسفه علوم انسانی ـ اسلامی» است.

مغتنم ‌شمردیم با وی درباره علوم انسانی ـ اسلامی و راهکار تولید آنها مصاحبه‌ای انجام دهیم. دادجو مترجم آثاری همچون تاریخ فلسفه کاپلستون، جلدهای دوم و سوم و الهیات شفاء ابن‌سینا؛ نویسنده آثاری همچون مابعدالطبیعه ارسطو و ابن‌سینا و آثار منتشر نشده‌ای همچون وجود و موجود از دیدگاه ابن‌سینا و آکوئینی و علم‌‌النفس مشائیان مسلمان است. دادجو اکنون مدیر گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است.

چه شد از مباحث محض فلسفی به مباحثی که بینارشته‌‌ای‌اند و در ارتباط با «فلسفه علم» و بخصوص «فلسفه علوم انسانی» و «متن اسلام» هستند، روی آوردید؟

بحث از «علوم انسانی ـ اسلامی» دارای چند دهه سابقه است و در کشورهای اسلامی و غیراسلامی و در میان اندیشمندان مسلمان همچون نقیب العطاس، اسماعیل الفاروقی، عثمان بکار، سیدحسین نصر و اندیشمندان متاخری همچون مصطفی ملکیان، خسرو باقری، اهالی فرهنگستان علوم اسلامی، اهالی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و برخی اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی مطرح بوده و است.

این اندیشمندان دارای اختلافاتی هستند و دو طیف وسیع را تشکیل می‌دهند: عده‌ای به این دلیل که آنچه در دسترس داریم، نه اصل دین بلکه فهم ما از دین است، فهم انسان‌ها را در معرض خطا می‌دانند. مخالف امکان تولید علوم انسانی ـ اسلامی از درون متون مقدس اسلامی هستند. عده‌ای نیز به این دلیل که دین اسلام را دینی می‌دانند که برای همه امور انسان‌ها دارای پاسخ است، موافق امکان تولید علوم انسانی ـ اسلامی مستقیما از درون متون مقدس اسلامی هستند.

صاحبان دیدگاه نخست از نبود امکان تاسیس علوم انسانی ـ اسلامی و صاحبان دیدگاه دوم از امکان تاسیس علوم انسانی ـ اسلامی سخن گفته‌اند. هر دو دیدگاه دچار خطای بسیار بزرگی هستند. صاحبان طیف نخست غافلند از این‌که علوم انسانی ـ اسلامی نه حاصل اصل دین، بلکه حاصل فهم ما از دین است و هر چند فهم ما از دین در معرض خطاست، همین فهم از دین می‌تواند به تولید علوم انسانی ـ اسلامی‌ای بپردازد که دارای آمیزه‌ای از گزاره‌های صحیح و خطا باشد. صاحبان طیف دوم نیز غافل‌ از این‌که اگر بتوانیم براساس فهمی که از دین داریم مستقیما از درون متون مقدس اسلامی به تولید علوم انسانی ـ اسلامی بپردازیم، باید از سویی، همه مذاهب اسلامی بتوانند براساس فهمی که از دین دارند به علوم انسانی ـ اسلامی خاص به مذهب و مکتب خودشان دست یابند و از سوی دیگر، این گونه علوم انسانی ـ اسلامی خاص خود آن مذهب و در نهایت خاص مسلمانان باشد و به هیچ وجه نتوان از علوم انسانی ـ اسلامی‌ای سخن گفت که به عموم انسان‌ها تعلق داشته باشد.

این در حالی است که مقصود از علوم انسانی و علوم انسانی ـ اسلامی علومی است که ناظر به کل انسان‌ها‌ست و طرف خطاب آنها نه تنها غربیان یا مسلمانان بلکه کل‌ انسان‌هاست. ما در بحث از علوم انسانی ـ اسلامی نیازمند دستگاه فلسفی و معرفت‌شناختی‌ای هستیم که بتواند با نظر به کل انسان‌ها حاکی از علوم انسانی ـ اسلامی‌ای باشد که مورد پذیرش «انسان» صرف‌نظر از این‌که به کدام دین، فرهنگ و کشور تعلق دارد، واقع شود. من می‌کوشم بدون هیچ‌گونه جانبداری روشنفکرانه یا تعصب‌آمیز با نگاهی واقع‌بینانه از واقعیت علوم انسانی ـ اسلامی و نحوه و میزان «اسلامی‌شدن» علوم انسانی پرده بردارم.

نظر شما این است که نمی‌توان مستقیماً از درون متون اسلامی به علوم انسانی ـ اسلامی راه یافت؛ اما منکر این نیستید که علوم انسانی ـ اسلامی در وهله نخست بر متون اسلامی تکیه دارند. از این‌رو اعتقاد شما بر این است که علوم انسانی ـ اسلامی به نحوی غیرمستقیم از درون متون اسلامی قابل تولید است. راهکار تولید علوم انسانی ـ اسلامی را چه می‌دانید؟

علوم انسانی ـ اسلامی قائم به سه ضلع «علوم انسانی»، «انسان» و «دین اسلام» است. علوم انسانی عبارت از کل علوم غیرطبیعی (و نه فقط علوم اجتماعی و رفتاری) است. انسان، عبارت از کل انسان‌هایی که در همه زمان‌ها و مکان‌ها دارای ذات و سرشت مشترکی هستند و امور غیرفطری خود را با تکیه بر امور فطری خود سامان می‌دهند و دین اسلام عبارت از دین جامعی که مدعی است چون بر طبق فطرت و سرشت مشترک انسان‌هاست، می‌تواند عموم انسان‌ها را در همه زمان‌ها و مکان‌ها شامل شود و بنابراین علوم انسانی، انسان‌ها را از طریق همین سرشت مشترک آنان مورد خطاب قرار دهد.

از آنجا که در عالم بشریت هیچ‌گاه هیچ علمی (در مقام یک دانش) کاملا مطابق با واقع نخواهد بود، اندیشمند دینی هر قدر که بتواند علوم انسانی فعلی را مطابق با واقع‌سازد به همان میزان نیز علوم انسانی فعلی را علوم انسانی ـ اسلامی می‌سازد.

آیا شما که به نوعی علوم انسانی ـ اسلامی قائلید، دارای دیدگاهی تاسیسی هستید یا این‌که تهذیب همین علوم انسانی موجود کفایت می‌کند؟

بله. آنان که به تاسیس علوم انسانی ـ اسلامی جدیدی قائلند در مورد لوازم و آثار دیدگاه خود کمتر تامل کرده‌اند. اگر بنا باشد اندیشمندان مسلمان مستقیما از درون متون دینی به علوم انسانی ـ اسلامی جدیدی راه یابند، صاحبان تک‌تک مذاهب دینی و نیز صاحبان تک‌تک مکاتب درون دینی کلامی و فلسفی می‌توانند مدعی تولید علوم انسانی ـ اسلامی جدیدی براساس مذهب و مکتب خود باشند و از این‌رو اندیشمندان مسلمان درصدد تاسیس علوم انسانی ـ اسلامی مختلفی خواهند بود. به علاوه، این گونه علوم انسانی ـ اسلامی چیزی بالاتر از وحی اسلامی نخواهند بود و در حالی که فقط مسلمانان به صدق وحی اسلامی اعتقاد و باور دارند چگونه می‌توان انتظار داشت که غیرمسلمانان نیز به صدق این گونه علوم انسانی ـ‌اسلامی اعتقاد داشته باشند.

نمی‌توان از تولید علوم انسانی ـ اسلامی مختلفی دفاع کرد. علم آنگاه علم است که مطابق با واقع باشد و علوم انسانی ـ اسلامی مختلف و متفاوت نمی‌تواند مطابق با واقع باشد. از طریق دین فقط می‌توان به یک علوم انسانی ـ اسلامی راه یافت و آن علوم انسانی ـ اسلامی‌ای است که مطابق با واقع باشد. تا زمانی که نتوانیم دستگاه فلسفی و معرفت‌شناختی تولید علوم انسانی و علوم انسانی ـ اسلامی «مطابق با واقع» را پیدا کنیم نمی‌توانیم به علوم انسانی ـ اسلامی راه یابیم.

شما نه تنها علوم انسانی فعلی را ردّ نمی‌کنید بلکه از علوم انسانی ـ اسلامی دفاع می‌کنید. بین این دو چه تفاوتی است؟

علوم انسانی فعلی، علومی بوده که حاصل درک و فهم عموم انسان‌ها‌ست و اشتباه بزرگی است که فکر کنیم عموم انسان‌ها و اندیشمندان علوم انسانی در عموم علوم انسانی به خطا رفته‌اند. علوم انسانی فعلی دارای آمیزه‌ای از گزاره‌های درست و نادرست است. هنر هر اندیشمند و هنر هر اندیشمند مسلمان در آن است که بتواند براساس مبانی درستی که دارد، گزاره‌های نادرست علوم انسانی فعلی را به گزاره‌های درست تبدیل کند. منتهی تبدیل گزاره‌های نادرست به گزاره‌های درست آسان نیست.

حال که از تصحیح و تهذیب همین علوم انسانی فعلی سخن می‌گویید در چه صورتی آن را برابر با علوم انسانی ـ اسلامی می‌دانید؟

علوم انسانی به دنبال کشف حقایق مربوط به انسان‌اند و هر اندیشمندی می‌تواند براساس مبانی خاصی که دارد درصدد کشف حقایق مربوط به آدمی باشد. اگر کشف او درست و مطابق با واقع باشد، علم انسانی و علوم انسانی درست به بار می‌آیند. هر اندیشمندی و هر اندیشمند مسلمانی می‌تواند واقع را کشف کند، منتهی کشف واقع نیازمند مبادی و مبانی درست و واقعی است و بنیاد این مبانی خود «انسان» و «انسانیت» انسان است؛ اگر بتوانیم با «انسانیت» انسان شروع کنیم و «انسانیت» آدمی را بدرستی بشناسیم، می‌توانیم به یاری همین «انسانیت» که نقطه مشترک همه انسان‌هاست علوم انسانی را «مطابق با واقعیتی که واقعیت همه انسان‌ها است» پیش ببریم. حسن اسلام در آن است که مدعی است گزاره‌های دینی اسلام «در تطابق با واقع» و «در تطابق با انسانیت انسان‌ها» و بنابراین «در تطابق با سرشت و فطرت مشترک انسان‌ها» است. از این ‌رو در صورتی که اندیشمند مسلمان بتواند دارای درک درستی از دین باشد و گزاره‌های دینی را در تطابق با واقع و در تطابق با انسانیت انسان‌ها و بنابراین در تطابق با سرشت و فطرت مشترک انسان‌ها دریابد می‌تواند به یاری منابع دینی خود، همین علوم انسانی فعلی را چه از حیث مبادی و مبانی و چه از حیث محتوا دگرگون سازد. حاصل آن، علوم انسانی‌ای خواهند بود که از سویی، همین علوم انسانی تصحیح شده‌اند و از سوی دیگر، چون مطابق با واقع و مطابق با سرشت و فطرت مشترک انسان‌ها‌ست، مطابق با دین اسلام هستند و از این‌رو علوم انسانی مطابق با اسلام و بنابراین علوم انسانی ـ اسلامی به شمار می‌روند.

علوم انسانی علاوه بر علوم انسانی عقلی و تجربی شامل علوم انسانی اجتماعی و رفتاری نیز می‌باشند. چگونه می‌توان این گونه علوم انسانی را همواره مطابق با واقع پیش برد؟

آدمی همواره می‌کوشد علم خود را مطابق با واقع سازد. چنین چیزی نقطه کمال معرفت آدمی است؛ اما در عمل انسان‌ها به دلیل محدودیت‌هایی که دارند، نمی‌توانند یک علم و بویژه علوم انسانی را در مقام یک دانش همواره مطابق با واقع پیش ببرند. انسان‌های این جهانی که بدون علم قدسی یا عصمت هستند هیچ‌گاه نخواهند توانست دانش‌ها را همواره مطابق با واقع پیش ببرند، اما این امر مانع از آن نیست که دانش‌ها را هر چه بیشتر در تطابق با واقع پیش ببریم. دانش‌های ما، چه در علوم انسانی و چه حتی در علوم دینی، همواره ناقص خواهند بود، اما هنر یک اندیشمند و یک اندیشمند مسلمان در آن است که بتواند به یاری منابع درستی که دارد علوم انسانی را هر چه بیشتر به واقع نزدیک‌تر سازد و در مورد انسان‌ها و امور انسانی به واقعیت‌های درست و جدیدی راه یابد.

معنای سخن شما این است که حتی علوم انسانی ـ اسلامی نیز نمی‌توانند مدعی کشف کل واقعیت‌ های مربوط به انسان‌ها و امور انسانی باشند؟

بله. هیچ‌یک از علوم بشری هیچ‌گاه نمی‌توانند مدعی باشند که می‌توانند همواره علوم مربوط به انسان‌ها و امور انسانی را مطابق با واقع پیش ببرند؛ اما اندیشمند مسلمان، بیش از هر اندیشمند دیگری در صورتی که از منابع دینی خود به درستی و مطابق با سرشت مشترک انسان‌ها، یعنی مطابق با انسانیت انسان‌ها، استفاده کند می‌تواند در علوم انسانی به پیشرفت‌های خوبی دست یابد و افق‌های واقع‌بینانه‌تر بسیاری را روی بشریت بگشاید.

ساعد فیض‌آبادی