پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

ابوالهول در انتظار ادیپ


ابوالهول در انتظار ادیپ

خیلی ها برای توصیف كوارتت های آخر بتهوون, این آثار اسطوره ای, از تصاویر اسطوره ای مانند ابوالهول در انتظار ادیپ برای پاسخگویی به معماهایش كمك گرفته اند, چرا كه برای نخستین بار در تاریخ, یك آهنگساز اصالتاً برای آیندگان تصنیف كرده است و این جدا از آثاری است كه كسانی چون یوهان سباستین باخ و شوبرت برای جمع كوچكی از تحسین گرانشان نوشته بودند و همین آثار بعدها اعتبار جهانی یافتند

خیلی ها برای توصیف كوارتت های آخر بتهوون، این آثار اسطوره ای، از تصاویر اسطوره ای مانند ابوالهول در انتظار ادیپ برای پاسخگویی به معماهایش... كمك گرفته اند، چرا كه برای نخستین بار در تاریخ، یك آهنگساز اصالتاً برای آیندگان تصنیف كرده است و این جدا از آثاری است كه كسانی چون یوهان سباستین باخ و شوبرت برای جمع كوچكی از تحسین گرانشان نوشته بودند و همین آثار بعدها اعتبار جهانی یافتند. زیبایی ویژه این آثار از اواسط قرن نوزدهم توسط گوش های موسیقایی تربیت شده در مكتب برلیوز و لیست درك شد. یك قرن پس از آفرینش آنها، در ،۱۹۲۰ دوره كامل كوارتت های بتهوون جایگاهی ویژه یافت و آخرین كوارتت ها مركز توجه آوانگاردیسم قرار گرفت. قهرمانان آلدوس هاكسلی۱ آنها را با صفحه های ۷۸ دور گوش می دادند و تی اس الیوت۲ در عنوان و حتی فرم آخرین اشعارش به آنها ارجاع كرده است. از زمان جنگ جهانی دوم و در حقیقت پس از ۱۲۰ سال، آنها در میان تحصیل كردگان موسیقی رایج شدند و هیچ مورخی در طبقه بندی این آثار در میان بزرگترین دستاوردهای تمدن غرب تردیدی به خود راه نمی داد. البته این بدان معنی نیست كه آنها بیش از نقاشی های نمادین بوتیچلی۳ و نمایشنامه های آخر شكسپیر فهمیده شدند: چنین آثاری، كه به نظر می رسد از درون تهی ناپذیرند، در هر دوره ای با واكنش خاصی روبه رو شده است. دوره های مختلف با واكنش هایشان، به خود، به ضعف ها و قوت هایشان، خیانت می كنند. پریماورای۴ والتر پیتر۵ با پریماورای ادگار ویند۶ تفاوت دارد. همان طور كه واكنش هكتور برلیوز به كوارتت های آخر بتهوون، در ،۱۸۶۰ زمین تا آسمان با واكنش پروفسور ژوزف كرمن۷ در ۱۹۶۰ تفاوت دارد. سبك واكنش ها تغییر كرده است، همان طور كه سبك لباس پوشیدن و سخن گفتن تغییر كرده است. با این حال لرزش هایی كه به چشم و گوش می رسند، همچون بدن انسان، بی تغییر باقی مانده اند. هرچند امروزه كسانی كه مانند پیتر و برلیوز نسبت به آثار هنری واكنش نشان می دهند، دیگر به سادگی نمی توانند نظرات خود را منتشر كنند. اگر درسی در این قضیه نهفته باشد، دریافت حقارت ما در برابر عظمت این آثار است. موسیقی بتهوون مسلماً بیشتر از ما عمر می كند و واكنش ما به آن، اگر بعدها حماقت مطلق یك قرن نامیده نشود، تنها یك كنجكاوی تاریخی است. اگر در این باره می نویسم تنها به دلیل وجود معدود كسانی است كه فكر می كنند درك موسیقایی تنها با تحلیل دقیق نت نبشته ها میسر می شود.

بتهوون پنج كوارتت آخر خود را در سال های ۱۸۲۶_ ۱۸۲۵ نوشت، كه عبارتند از:

•كوارتت می بمل ماژور، اپوس ۱۲۷

•كوارتت سی بمل ماژور، اپوس ،۱۳۰ شامل فوگ بزرگ (Grosse Fuge) كه بعدها به نام اپوس ۱۳۳ منتشر شد

•كوارتت دودیز مینور، اپوس ۱۳۱

•كوارتت لامینور، اپوس ۱۳۲

•كوارتت فا ماژور، اپوس ۱۳۵

این مقاله بر فوگ بزرگ متمركز می شود، چرا كه این اثر غامض ترین نمونه این آثار است. از نظر تاریخی، این اثر در ۱۸۲۵ به عنوان موومان آخر (فینال) كوارتت سی بمل، اپوس ۱۳۰ ساخته شد. در اولین اجرای كوارتت در ،۱۸۲۶ بازتاب آن در میان شنوندگان آنچنان حكایت از نافهم بودن اثر می كرد كه بتهوون پیشنهاد ناشر را برای انتشار جداگانه فوگ قبول كرد و فینال دیگری را برای كوارتت تصنیف كرد.

تا همین اواخر، كوارتت سی بمل معمولاً با این پایان آسان تر و كوتاه تر اجرا می شد. ولی توجهی كه امروزه به اصالت تاریخی آثار می شود، وضعیت را تغییر داده است. تا حدی كه اجراكنندگان اپوس ۱۳۰ اكنون احساس می كنند كه برای «ننواختن» فوگ بزرگ به عنوان فینال، آنگونه كه در اصل بوده است، باید عذر موجهی داشته باشند و می خواهند از این طریق به طرح اصلی بتهوون ادای احترام كنند. اجرای فوگ بزرگ، به خصوص در پایان یك كوارتت طولانی، از یك سو فشار زیادی به شنوندگان وارد می كند و از سوی دیگر نیاز به توان خارق العاده نوازندگان دارد. این فشار از نوع گوش دادن به Die Gotterdammerung، یا خواندن مس در سی مینور باخ نیست. برخلاف این آثار، فوگ بزرگ، در بخش اعظمش، كاملاً نامطبوع است. چهار ساز كوارتت می باید بدون هیچ مهلتی برای آسودگی از پیشرفت متراكم و شكنجه بار فوگ، یا حداقل دو فوگ مجزا ولی مرتبط به هم، صفحه پشت صفحه، سریع و فورتیسیمو (fortissimo) بنوازند. پرسشی كه برای شنوندگان و نیز نوازندگان پیش می آید، این است كه نخست، چرا بتهوون باید آنها را در میان چنین هفت خوانی كه از نظر فیزیكی و نیز احساسی طاقت فرساست قرار دهد و دوم این كه چرا او كوارتتی كه سرشار از لحظات دوست داشتنی است را اینگونه با یك فینال مهیب و آشفته به پایان می برد؟ البته چنین پرشی برای آثار قرن بیستمی بی شماری مطرح است، ولی آنهایی كه به كوارتت های شوئنبرگ و بارتوك گوش می دهند، حداقل از ابتدا می دانند كه با چه چیزی روبه رو خواهند شد. در اینجا باید مروری بر وقایع فوگ بزرگ داشته باشیم تا اذهان آنان كه قبلاً با قطعه آشنا بوده اند تازه شود. دیگران نیز، اگر تا پایان متن به خواندن ادامه دهند، احتمالاً به اندازه كافی برای شنیدن قطعه كنجكاو خواهند شد. تحلیلگران این موومان را به روش های گوناگون و بر مبنای رویدادهای مربوط به هر تم تقسیم كرده اند، ولی در اینجا من صرفاً از دیدگاه رویدادهایی كه به شنونده عرضه می شود به موضوع وارد می شوم.

۱ _ در یك مقدمه، كه بتهوون آن را اورتور می نامد، آهنگساز وانمود می كند كه انگار كتابچه ایده های۸ خود را به ما نشان می دهد، به این ترتیب كه سه ایده متفاوت را برای آغاز یك قطعه می شنویم. بتهوون این كار را در سونات های پیانوی اپوس ۱۰۱ و ۱۰۶ و نیز در فینال سمفونی شماره ۹ نیز انجام داده بود. این فرض كه شنوندگان علاقه ای به درك فرایند ذهنی آهنگساز داشته باشند، شاید خیلی مدرن به نظر آید، ولی احتمالاً موارد مشابهی در عرف اجراهای بداهه، كه بتهوون در آن به گواه همگان استاد بوده است، وجود داشته است.

۲- پس از آن چهار (یا پنج) شروع ناموفق، فوگ اول (در سی بمل) آغاز می شود، این فوگ بسیار طولانی، چنان بلند نواخته می شود كه دنبال كردن بخش های درهم پیچیده آن، آنچنان كه شنونده در یك فوگ انتظار دارد، تقریباً غیرممكن می شود تا زمانی كه شنونده [بر اثر تكرار در شنیدن] فوگ را كاملاً نشناسد، تنها واكنشش سرگشتگی و دلخوری است كه احتمالاً در نهایت به بی حسی می انجامد.

۳- در یك تضاد فاحش یك آندانته متین (در سل بمل) كه در بلندی، وزن، سرعت، بافت و كلید كاملاً با فوگ در تناقض است به دنبال آن می آید.

۴- سرعت تند در یك اسكرتزوی سبك و شیرین (در سی بمل) كه می توانست پایان خوبی برای موومان باشد، ادامه می یابد، ولی بتهوون پس از ۳۲ میزان آن را قطع می كند تا ما را مجدداً در كل فرایند طی شده قرار دهد.

۵- فوگ دوم (در لابمل) فشرده تر، آشفته تر و نه كم سروصداتر از اولی بسط غنی ای از تم های فوگی را ارائه می دهد.

۶- نسخه دیگری از آندانته (در لابمل) كه دیگر نرم و ابتدایی نیست و در عوض اصیل است و در میان تمام سازها می چرخد.

۷- اسكرتزو بدون تغییر بازمی گردد (در سی بمل) و سپس با همان حالت بسط می یابد.

۸- تم هایی از ۱ ، ۲ و ۳ به صورت خلاصه به شیوه اوورتور مرور می شود.

۹- حالت اسكرتزو ادامه می یابد و به كار پایان می بخشد.

۳۲ میزان اسكرتزو (۴) تنها بخشی از فوگ بزرگ هستند كه نت به نت تكرار می شوند و هیچ توجیهی نیز برای این امر وجود ندارد، هر چند كه این تكرار از سوی برخی مفسران ناهنجاری خوانده شده است. به نظر من این بخش كلید درك اثر است. منظورم «درك» عاقلانه و جدا از «شناخت» تحلیلی است، چرا كه هدف مشروط من تجربه این اثر با ضوابط صرفاً موسیقایی و فارغ از هرگونه تصویرسازی و پرگویی است. می خواهم آن را به صورت یك كل به چنگ آورم تا بتوانم با رضایت تمام به توالی بخش های مختلف آن گوش فرا دهم. به نبوغ تكنیك فوگی بتهوون احترام می گذارم، می توانم آن را در نت نبشته ها ببینم. ولی علاقه ای ندارم كه ذهنم را با فكر كردن به آنها به هنگام گوش دادن به قطعه سنگین كنم. نبوغ را می توان همه جا یافت، ولی هیچ جا نمی توان توالی قابل قیاس محیط، جو و حالات روح را كه من «روحیه» می نامم،۹ جز در موسیقی یافت. در میان تمام «روحیه»هایی كه بتهوون در آثار شناخته شده و دوست داشته شده اش قرار داده است، به سه مورد اشاره می كنم. نخست «روحیه» جدال قهرمانی و فتح موانع فوق بشری است كه آن را می توان در سمفونی های سوم (اروئیكا) و پنجم، سونات پیانوی آپاسیوناتا و بسیاری از آثار دیگر بتهوون در دوره میانی زندگی اش (۱۸۱۷-۱۸۰۳) یافت. نمی توان بدون یادآوری جدال های خود بتهوون در برابر ناشنوایی، تنهایی و ناامیدی به این آثار اندیشید. حتی برای شنوندگان بی فكر هم این بتهوون است كه همیشه در جلوی صحنه قرار دارد، چرا كه معدودند كسانی كه بتوانند در برابر كشیده شدن به درون گرداب انرژی پرومته ای او مقاومت كنند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.