جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقش پررنگ گذشته داستان


نقش پررنگ گذشته داستان

نگاهی به مجموعه داستان «بوی قیر داغ» از علی حیدری

بوی قیر داغ، نوشته علی‌اکبر حیدری نخستین مجموعه اوست. مجموعه‌یی که تمامی داستان‌های آن واقع‌گراست. به کار‌گیری نظرگاه محدود به ذهنی که ما را از دید سوم شخص وارد جریان‌ها می‌کند، نمایش موقعیت‌هایی است که برای ما ملموس هستند و از این روی این داستان‌ها برایمان آشنایند. داستان‌ها نثری روان دارند و در فضایی ملموس، کوتاه و بدون وارد شدن به جزییات غیرضروری نوشته شده است. هر ۹ داستان موضوعی مشترک دارند. گذشته‌یی که هیچ کس را رها نکرده و موضوع دوم داستان‌ها مرگ است. پرداخت قوی صحنه‌ها به طوری که تجسم فضا برای خواننده آسان می‌شود. داستان‌های مجموعه کار‌های قابلی هستند.

داستان تنهایی آدم‌ها و تاثیرعمیق گذشته شخصیت‌ها بر زمان حال‌شان مضمون مشترک این داستان‌هاست. بوی قیر داغ کتاب آدم‌های رنجور است. آدم‌هایی که گذشته‌شان را به دوش می‌کشند و از آن رهایی ندارند و اسیر آنند. در داستان اول «حیوان‌ها» زن در جریان خیانت همسرش قرار می‌گیرد اما آن گونه رفتار نمی‌کند که پیش از این در دنیای داستان به عنوان جواب زن در خیانت مرد می‌شناسیم یا واکنش مرد به حقیقت موجود آن چیزی نیست که از او انتظار می‌رود.

در اواسط داستان شخصیت دیگری اضافه می‌شود که هر لحظه هراس آن می‌رود که خطرناک‌تر از همه عناصر خطرساز در صحنه‌ها باشد، اما او هم مطابق انتظار رفتار نمی‌کند. شخصیت‌های داستان در جهان‌بینی‌ای غیر از آنچه تا امروز بر دنیای داستان حاکم بوده سوار هستند. موضوع داستان «امیدتمام این سوال‌ها برای تو نیست» قتلی است که فرجامی جز آنچه تصور می‌شود پیدا می‌کند پدر و مادری‌اند که قاتل پسرشان را می‌بخشند اما با آمدن نسرین دچار پشیمانی از کارشان می‌شوند. داستان «تاوان» که راوی‌اش سوم شخص محدود به ذهن است دوباره نقش گذشته را در زندگی اکنون ما نشان می‌دهد. در داستان «ممکن است خیلی‌ها برای مردنش گریه کرده باشند» تنهایی زن و مردی است که با هم آشنا می‌شوند. مرد همسرش را از دست داده و زن از شوهرش جدا شده که در جایی تنهایی و اندوهشان را با هم پر می‌کنند.

«صدای هیچ» داستان زنی است که با از دست دادن مادر تمامی لحظاتش را با او سپری می‌کند گویی که او زنده است. زن الفت هراسی می‌کند و از ایجاد رابطه عاطفی با دیگران سر باز می‌زند. در «بازی نور» چرخش زمانی صورت می‌گیرد که خیلی به جا نشسته است. در داستان «چه خوب که آشغال‌ها را ساعت ۹ نمی‌برند» پیدا شدن دوستی رنجور همه‌چیز را زیر پا می‌گذارد و راز‌های نیلوفر را برملا می‌کند اما همسر نیلوفر دخالتی نمی‌کند ولی عدم دفاعش کمی اغراق‌آمیز است. داستان ساحل شنی تاثیر حادثه‌یی است که در گذشته برای شخصیت اصلی داستان اتفاق افتاده و حالا از زیر بار سفر به شمال شانه خالی می‌کند. در داستان «خاکریز» با راوی غیرقابل اعتمادی روبه‌روایم که تحت تاثیر صدمه‌یی از جنگ است.

او ارتباطش با زمان اکنون قطع شده ودر گذشته زندگی می‌کند. شخصیت دارای واپس روی ذهنی است. در تمامی کتاب ما داستان نمی‌خوانیم بلکه با آن زندگی می‌کنیم و صحنه‌های به نمایش در آمده مخاطبان را جذب می‌کند. به وضوح در گیر خاطرات بیان شده می‌شویم. تمامی داستان‌ها بیان موقعیت هستند و چرخش زمان ومکان در آنها درست انجام گرفته طوری که ما متوجه نمی‌شویم و در بستر داستان‌ها قرار می‌گیریم. حسرت گذشته و رخداد و صحنه‌ها همین طور پرداخت به جزییات آنها را دلچسب و شیرین کرده است. بحثی که در این داستان‌ها حایز اهمیت است شیوه برخورد شخصیت‌ها با رخدادهاست که به طور معمول نیست و متفاوت از چیزی است که ما می‌پنداریم و اینجاست که توانایی و مهارت نویسنده در باور‌پذیری ما شکل پیدا می‌کند و ما را به تفکر وا می‌دارد. زبان روشن و فضا‌سازی دقیقی دارد. شخصیت‌پردازی پرسوناژها خبر از انسان تنهای امروز می‌دهد که هیچ کس را از آن گریزی نیست. چهره مرگ و نقش پر رنگ گذشته داستان‌ها را از روال معمول جلوتر برده است.

پیرنگ‌های خلاقانه و استفاده از نثر و زبان هوشمندانه و مناسب و فضا‌سازی دقیق از ویژگی‌های داستان‌های این مجموعه‌اند. چهره مرگ و تنهایی انسان اساس این داستان‌ها هستند. مرگی که انتخاب نمی‌شود و غافلگیرانه می‌آید. در این گونه از داستان‌ها مخاطب با داستان خیلی راحت ارتباط برقرار می‌کند. در نمونه‌هایی، روان انسان‌ها شناسایی می‌شود همانند برخورد با مسائلی چون خیانت و جنایت که متفاوت است و چگونگی مواجه شدن با این بحران‌ها محور اکثر داستان‌هاست. سایه غمبار و سنگین مرگ تمامی ساعات و لحظه‌های شخصیت‌ها را در بر می‌گیرد.

بهناز برکت