جمعه, ۱۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 7 March, 2025
مجله ویستا

رفاقت سینمایی دو ستاره


رفاقت سینمایی دو ستاره

شیلا خداداد و نیوشا ضیغمی

نمی‌دانیم چرا می‌گویند، در دنیای هنر به ویژه سینما، اهالی این حرفه با یکدیگر خوب نیستند، پاسخ دادن به این پرسش از عهده ما خارج است، به هرحال بارها دیده شده که اهالی هنر به یکدیگر می‌تازند، اما این مسئله همه‌گیر نیست، همه‌گیر از آن جهت که به طور کلی بگویم، تمامی اهالی این حرفه این‌گونه‌اند، هستند افرادی که با یکدیگر دوستی بسیار عمیقی دارند و در غم و شادی‌های یکدیگر شریکند و سعی می‌کنند در موقعیت‌های مختلف یار یکدیگر و پشتیبان هم باشند درست مثل دو هنرپیشه خوب کشورمان، خانم‌ها؛ شیلا خداداد و نیوشا ضیغمی... دوستی عمیق این دو باعث شد که با آنها در این زمینه، گفتگویی داشته باشیم، قرارمان؛ جمعه بیست‌ویک ماه مبارک رمضان در دفتر کار نیوشا ضیغمی پس از افطار در خیابان ظفر تهران بود. آنها برای ما و شما از رفاقتشان گفتند و از تفاوت رقابت با حسادت سخن به میان آوردند، جا دارد از دوستان خوبمان، سهیل سلیمانی که مدیر برنامه‌های نیوشا ضیغمی است و همچنین از دوست خوبمان؛ امیرحسین بزرگ‌زادگان که با فلاش‌های دوربین خود تصاویر زیبایی از این رفاقت را به تصویر کشید، تشکر کنیم. جا دارد از بابک مانی و سرکار خانم عبدالکریمی که در دفتر عکاسی بابک مانی، از دو هنرمند خوب کشورمان پذیرایی کردند، بویژه از بابک عزیز که مثل همیشه با فلاش‌های دوربین خود، تصاویر زیبایی را خلق کرد، تشکر به عمل آوریم.

● دوستی‌ها

نیوشا ضیغمی می‌گوید: قبلا من و شیلا خداداد همدیگر را می‌شناختیم، اما دوستی‌مان از زمان فیلمبرداری‌ اخراجی‌های ۲ آغاز شد، تصویربرداری‌مان داخل هواپیما با هم بود، شیلا خداداد هم حرف‌های ضیغمی را تصدیق می‌کند...

نیوشا در ادامه می‌گوید: شیلا از من قدیمی‌تر است، زمانی که او در حال بازی در سریال پرطرفدار «مسافری از هند» بود، من دوره‌های کلاس‌های بازیگری را می‌گذراندم و پایان سال ۸۲، اولین کارم را آغاز کردم. آن زمان که کارهای شیلا را نگاه می‌کردم، از بازی او خیلی خوشم می‌آمد و کارهایش را دنبال می‌کردم، تا اینکه رسید به بازی من در فیلم تردست... سر فیلمبرداری که بودیم. شال‌هایی که من می‌پوشیدم و مد شده بود، (در واقع مدل هندی بود)... گاهی اوقات مرا در خیابان با شیلا اشتباه می‌گرفتند به هر حال همان زمان از ظاهر شیلا حدس می‌زدم که او باید مهربان باشد و در نهایت با هم دوست شدیم.

● مادرم گفت: نیوشا جایت را گرفته!

شیلا خداداد می‌گوید: وقتی سرکار نیستیم، همدیگر را بیشتر می‌بینیم، اما وقتی هر دویمان سرکار هستیم کمتر همدیگر را می‌بینیم، اگر روزی هم، یکدیگر را نبینیم، با تلفن با یکدیگر در تماس هستیم. اما آنچه که برایم جالب است، اینکه رابطه‌مون سینمایی نیست و دو دوست واقعی و محرم اسرار یکدیگر هستیم...

شیلا می‌گوید: اولین کاری که از نیوشا دیده بودم، فیلم قرنطینه بود... زمانی که او در سینما مطرح شده بد، من آمریکا بودم، جالب اینکه مادرم به من زنگ زد و گفت: شیلا! یک دختر خانمی اومده، تو سینما جاتو گرفته (هر دو می‌خندند) شبیه همدیگر هستید... من هم فیلمش را گرفتم و دیدم...

نیوشا می‌گوید: اصولا آدمی نیستم که زیاد دوست و رفیق داشته باشم و تعداد دوستانم بسیار محدود هستند. اما طی این چند وقتی که با هم صمیمی شدیم بسیار با یکدیگر راحت هستیم. چند روز پیش به اتفاق جایی بودیم که سر میز شام یکی از دوستان گفت: اگر من این صحنه را نمی‌دیدم، باور نمی‌کردم که شما با هم آنقدر صمیمی هستید. چرا که خیلی‌ها فکر می‌کنند شما با هم رقیب هستید... درست است که ما شاید در کار با هم رقیب باشیم، اما رقابت چیز شیرینی است، آنجا تلخ می‌شود که این حس رقابت به حسادت تبدیل شود. در واقع این رقابت است که باعث می‌شود، آدم‌ها برای پیشرفت انگیزه پیدا کنند. آن دوست از ما پرسید: اگر کاری به هر دوی شما پیشنهاد شود، به شرطی که یکی به جای دیگری کنار برود، آیا راضی هستید، که ما هر دو گفتیم: بله.

خداداد می‌گوید: احساسمان این است که رفاقت ما ارزش بیشتری دارد، نیوشا می‌گوید: دقیقا همین‌طور است، توانایی‌های هر کداممان مشخص است و در سینمای ما هم جای کار زیاد است، این پروژه نشد، پروژه بعدی ارزش این را دارد که به خاطر بازی در یک فیلم یا سریال، رفاقت‌مان رنگ ببازند. ما دو تا دوستیم که در شادی و ناراحتی همیشه با هم هستیم و غم و شادی را با هم تقسیم می‌کنیم.

شیلا می‌گوید: زمانی که با هم بیرون هستیم، اصلا فکر نمی‌کنیم که بازیگریم، بلکه دوتا دوست صمیمی هستیم که مثلا می‌خواهیم یک شب را در رستوران در کنار یکدیگر شام بخوریم. مثل ارتباط دخترخاله، دختر عمه و... من و نیوشا به یکدیگر اعتماد داریم و از ریز مسائل یکدیگر باخبریم، راستش را بخواهید من تا حالا در سینما دوست صمیمی نداشتم و از این بابت خیلی خوشحالم...

● ارتباط سینمایی‌ها

خداداد می‌گوید: اینکه می‌گویند سینمایی‌ها ارتباط خوبی با هم ندارند، را قبول ندارم، آنها اتفاقا با هم رابطه بسیار خوبی دارند، اما این دلیل نمی‌شود که همه‌شان با هم صمیمی باشند. حکایت این است که بعضی از دوستان سینمایی با هم رفت و آمد زیادی دارند، یکسری هم رفت و آمد نمی‌کنند، مثل من که در نهایت نیوشا را پیدا کردم!

از آنان می‌پرسیم: پس اینکه می‌گویند این اهالی به هم حسادت می‌کنند، درست نیست؛ که هر دوی‌شان این مسئله را نفی می‌کنند، نیوشا ادامه بحث را می‌گیرد: «یکسری روابط در کار تعریف می‌شود، مثلا شما یک همکار دارید که ۲۰ سال با هم در محیط کار صمیمی هستید، اما این دلیل نمی‌شود که در بیرون محیط کار هم این صمیمیت را داشته باشید، صمیمیت، فاکتورهایی دارد که مهم‌ترین عامل آن، حس درونی مشترک بین دو نفر است. به نظر من دوستی واقعی کار سختی است. ممکن است شما بگویید من صد تا دوست دارم، اما زمانی که گیر می‌افتید، آن وقت است که متوجه می‌شوید دوستان واقعی‌تان چه کسانی هستند، شاید از آن صد نفر، یکی به دادتان برسد.»

نیوشا مسیر بحث را کمی تغییر می‌دهد؛ «شما یک مجتمع مسکونی را در نظر بگیرید که عده‌ای از همکاران یک شرکت در آن سکونت دارند، کاملا برایتان مشخص خواهد شد که آنان چقدر مسائل حاشیه‌ای دارند، اصولا وقتی مسائل کاری با مسائل شخصی آمیخته می‌شود، ناخودآگاه، حاشیه هم وارد می‌شود، شاید به این دلیل هم هست که اهالی سینما با هم کمتر صمیمی هستند، اما این بدان معنا نیست که برای هم کلاس می‌گذارند، یا اصلا از یکدیگر خوششان نمی‌آید. من هم تاکنون اینگونه عمل کردم.» خداداد می‌گوید: در واقع حسادت بین اهالی سینما نیست. ما با کسی دشمنی نداریم و همه بازیگران هم دوستان ما هستند. ما همین امروز در مراسم ختم پدر حسام نواب‌صفوی شرکت کردیم، همه اهالی هنر بودند، چه ارتباط صمیمانه‌ای بازیگران با هم داشتند.

نیوشا می‌گوید: اینکه دو نفر با هم صمیمی نیستند، دلیل نمی‌شود که با هم دشمن باشند، نه تنها در دنیای سینما، بلکه در هر کاری این جوری است. در هر حرفه‌ای، آدم‌های آن حرفه، دارای سلیقه‌های متفاوتی هستند، من خودم را مثال می‌زنم، من همیشه سعی کردم رفتار خودم را درست کرده و ارتقا ببخشم، اگر هم می‌بینم مثلا حاشیه‌ای برای من درست شده، اول خودم را به قضاوت می‌گذارم بعد در مورد افراد دیگر قضاوت می‌کنم.

● زم‌هریر

خداداد با خنده می‌گوید: حالا از رابطه عاشقانه‌ای (می‌خندند) که داریم بگذریم، اجازه بدهید از فیلم سینمایی جدیدمان صحبت کنیم و نیوشا رو به شیلا می‌گوید: از فیلم مشترکمان «زم‌هریر» بگو که خداداد می‌گوید: من در این فیلم نقش یک خانم دکتر را بازی می‌کنم که آن را در دو مقطع سنی‌اش ایفا می‌کنم البته از نقش نیوشا، کوتاه‌تر است و رو به نیوشا می‌گوید: «حالا تو از نقش فاطمه» بگو... نیوشا می‌گوید: در نقش دختری بازی می‌کنم که از خانواده شهدا محسوب می‌شود و این یک دیدگاه غیرکلیشه‌ای است و داستان غیرمتعارفی هم دارد.

● حسام هم مقصر نبود

به اینجا که می‌رسیم درباره ماجرای حسام نواب‌صفوی و تهیه‌کننده فیلم توفیق اجباری می‌پرسیم. از آنها می‌پرسم نظرشان درباره این اتفاق چیست؟ نیوشا می‌گوید: بحث شکایت حسام از تهیه‌کننده توفیق اجباری را باید دو طرفه نگاه کرد، از قدیم گفته‌اند که اگر یک طرفه به قاضی برویم، راضی بر می‌گردیم. به حسام هم نباید خرده بگیریم که چرا این کار را انجام داد و شکایت کرد، شاید کمی بی‌انصافی باشد. ابتدا بحث یکطرفه بود اما بعد از اینکه این موضوع به صورت دوطرفه قضاوت شد، مشخص شد که حسام هم مقصر نیست، بلکه این وسط شرایطی به وجود آمده بود که باعث یکسری سوءتفاهمات بزرگ شده بود و... خداداد می‌گوید: حسام آزارش به یک مورچه هم نمی‌رسد، نشریات یک سری بزرگنمایی کردند و حق را به طرف مقابل حسام دادند. نیوشا می‌گوید: البته خوب هم شد، چون بعد از آن واقعیت مشخص شد، شاید اگر این بحث‌ها پیش نمی‌آمد، واقعیت مشخص نمی‌شد، روز اول خیلی‌ها گفتند چرا این طور شد، اما بعدها نتیجه طور دیگری رقم خورد و شفاف‌سازی شد.

● خودمان را نمی‌گیریم

هر دوی‌شان، آدم‌های مردم‌داری هستند و در همه حال با مخاطبان خود در کوچه و خیابان با مهربانی برخورد می‌کنند، اما گاهی اوقات، سوءتفاهمی هم پیش می‌آید، که مثلا چرا فلان بازیگر خودش را می‌گیرد و... خداداد می‌گوید: «امروز ما در مسجد حضور داشتیم، آنقدر مردم از بازیگران عکس گرفتند که انگار نه انگار مراسم ختم بوده!» و این کمی عجیب است. ضیغمی می‌گوید: «البته مردم هم مقصر نیستند، نوع نگاه آنان به چهره‌هاطور دیگری است فارغ از همه مردم. یعنی فکر می‌کنند هنرمندان دغدغه و درگیری ندارند، هیچ وقت ناراحت نیستند و در همه حال از بازیگران توقع دارند.»

از آنان می‌پرسیم، البته هستند، عده‌ای که تازه وارد این وادی شدند، خیلی خودشان را می‌گیرند، نظر شما چیست؟ خداداد می‌گوید: البته آنچه را که گفتید قبول دارم، اما بگذارید برایتان مثالی بزنم، از طرف اقوام با من تماس گرفته می‌شود، که حال فلانی خوب نیست، برو داروخانه این دارو را بگیر یا خدای ناکرده یکی از اقوام در بیمارستان است و من حال زیاد خوبی ندارم و خودم را به سرعت به آنجا می‌رسانم، در آن حالت کسی پیدا می‌شود که می‌خواهد از من عکس بگیرد، خب، مشخص است که من آن لحظه شرایط روحی خوبی ندارم، عجله دارم و... این دلیل نمی‌شود که خودم را بگیرم. در واقع می‌خواهم بگویم به شخصه کمتر دیدم که بازیگران خودشان را بگیرند جز اینکه، چنین اتفاقاتی می‌افتد و من به آنان حق می‌دهم.

ضیغمی می‌گوید: به هر حال این هم از ویژگی‌های بازیگر شدن است، استادمان در دوره بازیگری می‌گفت: اگر هم ناراحت هستید، نباید به مردم نشان دهید، چرا که باید انتظاراتشان را برآورده کنید. حرف شیلا را تایید می‌کنم، به هرحال ما هم انسانیم، روزی حالمان خوب است، روزی حالمان بد... اما باید قبول کنیم که بخشی از حرفه‌مان به مردم تعلق دارد و باید انتظاراتشان را برآورده کنیم.

● دغدغه‌های ما

آیا بازیگری دغدغه‌ زندگی آنان است؟ خداداد می‌گوید: «شرایطی پیش آمد که رفتم آمریکا و پس از بازگشت هم در نقش‌های زیادی بازی کردم، من برای ۱۲، ۱۳ سالی که کار کردم زحمت کشیدم و مسلما بازیگری دغدغه من است، مسافرت‌هایم به خارج از کشور را طوری تنظیم می‌کنم که به کارهایم آسیب نرساند. شاید به این خاطر باشد که پس از بازگشت در نقش‌های بیشتری بازی کردم تا جبران کنم و نیوشا هم از طرفی گزیده‌تر کار کرد، اما دغدغه من در حال حاضر درس نیمه‌کاره‌ای است که آن را رها کردم. من به جز بازیگری شغل دیگری ندارم. ضیغمی هم می‌گوید: بازیگری دغدغه من است، اما سعی می‌کنم، با مشورت و با بررسی جوانب کار، به یک پروژه «بلی» یا خیر بگویم.به هر حال این بخشی از زندگی من است در کنار آن البته به تهیه‌کنندگی هم فکر می‌کنم. شاید این بخش امروز برایم پررنگ‌تر از گذشته هم شده.

● تحمل انتقاد نداریم

در سریال پنجمین خورشید سکانسی بود که شبنم قلی‌خانی رو به بچه کرد و گفت: اخراجی‌ها بدآموزی داره، فیلمش را نبینی! نظر شما در مورد انتقاد چیست؟ این پرسشی بود که ما پرسیدیم... ضیغمی می‌گوید: اصولا ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مردم کمتر تحمل انتقاد را دارند. چرا ما نباید بگذاریم که مردم حرف‌هایشان را بزنند، در سینمای دیگر کشورها، به راحتی حرف‌هایشان را می‌زنند، آنقدر هم تند نقد می‌کنند که... اما ما گوش‌هایمان به انتقاد بسته است. ما هم اشتباه می‌کنیم، حالا من به این سکانسی که گفتید کاری ندارم، ما باید انتقادپذیر باشیم و راه درست انتقاد را پیدا کنیم، اما متاسفانه بارها دیده شده که ما روبه‌روی هم از یکدیگر تعریف می‌کنیم، اما پشت سر هم به یکدیگر می‌تازیم که این هم نقد نیست، بلکه کنایه است. خداداد می‌گوید: البته به نظر من چیز مهمی نیست، بیشتر تبلیغ بود و نیوشا می‌گوید: در مورد حسام هم، ای کاش اجازه کتبی می‌گرفتند تا بعدها مشکلی پیش نمی‌آمد. از شیلا و نیوشا می‌پرسیم: آیا ممکن است روزی بین شما شکرآب شود، نیوشا می‌گوید: نه، البته شاید شرایطی پیش بیاید که از هم جدا شویم، مثلا شیلا از ایران برود یا من... اما سر این گونه مسائل بعید می‌دانم بینمان مشکلی پیش بیاید.

● درچشم باد

ازنیوشا ضیغمی می‌خواهیم کمی هم درباره سریال درچشم باد برایمان بگوید. او ادامه می‌دهد: «این اولین کار من در عرصه بازیگری بود. همه جا گفته‌ام که بازی در این کار برای من مثل یک دانشگاه بود و من همیشه خودم را در عرصه بازیگری مدیون آقای جوزانی می‌دانم. در چشم باد از آن اتفاقاتی بود که شاید در زندگی یک نفر یک بار بیشتر نیفتد. خوشحالم که در این سریال بازی کردم. یک اثر خوش ساخت و ماندگار که برای من ورود خیلی خوبی به عالم بازیگری بود. از آن دست تجربه‌هایی که دوست دارم یکبار دیگر برایم اتفاق بیفتد.»

● مدیر برنامه

نیوشا ضیغمی انگار از آن دست آدم‌هایی است که وقتی سراغ یک کار می‌رود درست و از تمام جوانب به آن نگاه می‌کند. نمونه‌اش همین بحث انتخاب مدیربرنامه است. از او در این باره هم سوال می‌کنم. می‌گوید: «به هر حال باید قبول کنیم که این هم یک جایگاه مهم در عالم سینماست که باید به آن توجه شود هرچند شاید در کشور ما تا حالا خیلی جدی به آن نگاه نشده است. یک بازیگر برای موفقیت در کارش به عوامل مختلفی نیاز دارد که مهمترین آنها قرار گرقتن یک مدیر کاردان و در حقیقت یک چشم سوم در کنار خودش است. خب زمانی در عرصه بازیگری به جایی رسیدم که احساس کردم باید کسی در این سطح درکنارم باشد وخب از آن روز که چیزی نزدیک به بیش از دو سال از آن می‌گذرد با آقای سلیمانی شروع به کار کردیم و فکر می‌کنم این اتفاق خوبی بود که از آن روز برای هر دوی ما افتاد. امیدوارم همه ما به جایی برسیم که با این شغل در سینما بتوانیم به خوبی کنار بیاییم چون مدیربرنامه و بازیگر برای موفقیت لازم و ملزوم یکدیگر هستند.»

● انسان‌ها قدرت دارند!

در پایان به عنوان ختم کلام خواستند به یک جامعه خوب انسانی اشاره کنند که ضیغمی می‌گوید: همیشه آرزو می‌کنم که در زندگی ایرادهای خودم را برطرف کنم و بعد در مورد دیگران قضاوت کنم، گرچه در درجه اول سعی می‌کنم در مورد کسی قضاوت نکنم و تمام تلاشم این است که گناهان و اشتباهاتم را گردن کسی نیاندازم. اصولا ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به دنبال مقصری برای نتوانستن خودمان یا اشتباهاتمان می‌گردیم. همیشه عادت کرده‌ایم که اگر اتفاقی در زندگی‌مان نمی‌افتد، برایش به دنبال مقصر باشیم، حتی شده به صورت خیالی... در صورتی که باید اول نواقص خودمان را رفع کنیم.اگر کمی با چشم باز به اطرافمان نگاه کنیم، می‌بینیم که انسان، موجود قدرتمندی است. به امکانات اطرافمان نگاه کنید، بشر چیزهایی را ساخته که شاید روزی در ذهنش آرزویی دست نیافتنی بوده. اتومبیل، تلفن همراه و... اینها روزی در ذهن بشری به وجود آمده که فکر کرده می‌تواند آنها را بسازد و ساخته... من فکر می‌کنم که اگر انسان به موضوعات مفید فکر کند و توانمندی‌های خودش را کشف کند، جامعه‌ای بهتر را در آینده خواهیم داشت.خداداد ادامه می‌دهد: من هم تمام حرف‌های خوب نیوشا را تایید می‌کنم. امیدوارم همه‌مان به این نگاه برسیم تا جامعه بهتری برای زندگی داشته باشیم.