چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
گفتن چیزی که نمی دانی وقتی مخاطبت آن را تجربه کرده است
بسیار سخت است که تاریخ معاصر را برای کسی بازگو کنی که خود این تاریخ را ساخته است در حالی که تو آن را تجربه نکرده باشی! در این صورت تو که تجربهاش را نداری چیزی میگویی که شنیدهای، تصویری میسازی که فکر میکنی درست است و با آنچه که شنوندهات آن را ساخته تطبیق نمیکند، آن وقت است که گفتههایت بیرنگ و بیمعنی میشود، سکه یک پول میشوی و تره هم برایت خرد نمیکنند.
«یوبیتسومه» به نویسندگی و کارگردانی «نیما نادری» هم همین مشکل را دارد. میخواهد بخشی از تاریخ معاصر ایران را بازگو کند که نویسنده و کارگردانش تجربهای از آن ندارد، در حالی که مخاطب نمایش هنوز آن دوره را به خوبی به یاد دارد و کژتابی آن را بر نمیتابد.
یوبیتسومه بازگوی داستان یکی از آنهایی است که برای کار از خانههای خود در ایران راهی ژاپن شدند، در آنجا چند سالی مشغول کارهای پست شدند و سرانجام به ایران بازگشتند تا با ثروتی که طی این سالها جمع کردهاند، کاشانهای راحت برای خود بسازند و اندکی روی آرامش را ببینند.
نمایش از شیوه ای واقعگرایانه (realism) برخوردار است و با گفتوگوی فرزندی که از ژاپن بازگشته است با مادرش آغاز میشود. در ادامه از بین افراد خانواده پنج نفره تنها سه نفر، شامل پسر از ژاپن بازگشته، مادرش و خواهرش دیده میشوند و با آنکه به شکل مداوم از برادر و پدر نیز سخن به میان میآید، اما آنها دیده نمیشوند، گویا برادر به جبهه جنگ رفته است و پدر نیز مشخص نیست که در گیر کار است یا چیز دیگری در میان است؛ مشکل نیز از همین نقطه آغاز میشود.
داستان نمایش بر اساس دیالوگهای آن در سال هزار و سی صدوشصت و شش رخ میدهد در حالی که جنگ تحمیلی همچنان در حال جریان است، صرف نظر از این موضوع که روند سفر به ژاپن برای کار و تامین سرمایه مدتی پس از آتشبس و اتمام جنگ آغاز میشود، پسر خانواده میگوید که پس از هشت سال کار در ژاپن به ایران بازگشته است که به این ترتیب با یک حساب سر انگشتی میتوان گفت او در سال هزار و سیصدوپنجاه و هشت به ژاپن برای کار سفر کرده است، در حالی که جامعه ایرانی در سال هزار و سیصدوپنجاه و هشت درگیر مسایل و تحولات انقلاب بود و کسی تا سالها بعد از آن نیز به ژاپن برای یافتن یک شغل سیاه و کار پست به منظور جمع آوری پول سفر نمیکرد.
از این مشکل در زمانبندیهای ارایه شده در نمایش که موجب میشود تا رابطه بین مخاطب و نمایش درگیر نوعی حالتِ نپذیرفتن شده و شکل مطلوب به خود نگیرد و همان شکل پیشتر توضیح داده شده را به خود گیرد، اجرا از مشکلات متعدد دیگری نیز رنج میبرد.
یکی از این مشکلات روند یکنواخت و همسطح روایی داستان بود به شکلی که هیچ حرکت و نقطه اوجی در اجرا شکل نمیگرفت، در حالی که متن نمایشنامه واجد نقطه اوج بود. در واقع اصل قصه نمایش به گونهای بود که هر چقدر به سمت انتهای نمایش پیش میرفت، باید دچار تنش بیشتری میشد اما روند اجرا شکل یکنواخت و بدون اوجی را طی میکرد که نشانگر نوعی ناتوانی در ارایه درون مایه متن است، از سوی دگیر خود متن در نقطه انتهایی، با ارایه رویکردی متفاوت نسبت به رویکرد واقعگرایانه اش، تلاشی برای توضیح همه نابجاییها و کاستیهای زمانی و تاریخیاش میکند که قابل پذیرش و اعتنا از جانب مخاطب نمیشود.
به هر صورت نام نمایش یوبیتسومه است که یک واژه ژاپنی است که ریشه در فرهنگ این کشور دارد، شخصیت اصلی نمایش نیز از ژاپن بازگشته است، اما تنها چیز دیگری که نشانی از ژاپن با خود دارد و یادآور آن است، کیمونویی است که به عنوان سوغات برای پدر خانواده آورده شده است و با این دیالوگ که این کیمونو را یاکوزای ژاپن میپوشد، پیوند یا مناسبتی برای نامگذاری نمایش و کل داستان ایجاد میشود.
یوبیتسومه، در واقع واژهای است که به عمل قطع کردن بندی از انگشت کوچک دست چپ که وظیفه اصلی دقت هدف گیر و هدایت شمشیر سامورایی را بر عهده دارد، گفته میشود و این عمل تنها هنگامی رخ میداد که یک سامورایی در انجام کاری بی دقتی کرده و مستحق تنبیه میشد. با این تنبیه او برای همیشه بدون آن که دچار معلولیت چندانی شود و در زندگی روزمره با مشکل زیادی روبرو شود، از توانایی شمشیرزنی عالی محروم میشد، اما پیوند بین یوبیتسومه و نمایش تنها در توضیحی است که پسر به مادر در مورد کیمونو میدهد و دیگر ردی از آن در نمایش نیست. حتی بین مضمون نمایش و درونمایه داستان با معنا یا برداشتی از یوبیتسومه نمیتوان برقرار کرد.
در نهایت مساله بازیهای نمایش یوبیتسومه است که بیشتر بازیهایی یخ و بدون احساس هستند، گویی بازیگر در یک دوره کوتاه فشرده تمام توان خود را معطوف حفظ کردن دیالوگها کرده است و در جایی که وظیفه دیگری جز این برای خود متصور نبوده است، روی صحنه آمده است. هرچند که به نظر میرسد بازیگری مانند مریم بوبانی با کوله باری از تجربه نمایشی باید بداند که چگونه در سختترین شرایط نیز بازی روان و درخور اعتنا ارایه کند، اما در یوبیتسومه بیشتر به نظر میرسد که نوعی دستپاچگی و سیقل نخوردگی در بازیها دیده میشود که شاید ناشی از تجربه اندک کارگردان در هدایت بازیگرانش باشد؛ به خصوص بازیگری که تجربه سالهای سال کار صحنه ای را یدک میکشد.
یبوبیتسومه به این ترتیب نمایشی است که با وجود آن که مضمونی اجتماعی و گیرا را دستمایه کار خود قرار داده است که از نظر احساسی تماشاگر را به واکنش وا میدارد و میتواند او را که درگیر مساله است و آنچه روایت میشود هنوز در ذهنش درخشان و شفاف منعکس شده است، به عکس العمل وادار کند، اما به دلیل شلختگیها و بی تجربگیهایی که در آن به چشم میخورد و از همه مهمتر به دلیل آن که تجربه یا دقت نظر کافی از نظر روایت تاریخی در آن اعمال نشده است، بدل به اثری نه چندان مطلوب و نه چندان مورد اعتنا شده است. اثری که از چیزی میگوید که گویندهاش تجربه یا شناختی نسبت به آن ندارد، در حالی که مخاطبش آن را به خوبی میشناسد.
نویسنده : پریس تنظیفی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران حماس دولت سیزدهم رافائل گروسی دولت رئیس جمهور رهبر انقلاب اصفهان مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان مجلس زنان
تهران شهرداری تهران پلیس بارش باران قتل زلزله حجاب آموزش و پرورش قوه قضاییه فضای مجازی شهرداری وزارت بهداشت
مسکن خودرو حقوق بازنشستگان مالیات سایپا قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی بورس
تئاتر تلویزیون نمایشگاه کتاب سینما دفاع مقدس سریال سینمای ایران موسیقی کتاب صدا و سیما
دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین رفح جنگ غزه روسیه چین نوار غزه ترکیه اوکراین طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر ذوب آهن لیگ قهرمانان اروپا نساجی لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران سپاهان رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی سامسونگ ناسا آیفون گوگل مایکروسافت باتری فضا فضاپیما
بیماران خاص استرس کاهش وزن بیمه زیبایی دندانپزشکی فشار خون