پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
یک دهه عکاسی در تبریز
![یک دهه عکاسی در تبریز](/web/imgs/16/145/n33a71.jpeg)
عکاسی در تبریز با یک جهش، حول و حوش سالهای ۸۳ با مدیریت حسن نجفی، در حوزهی هنری اتفاق افتاد. او گروه بزرگی از هنرمندان، و از جمله عکاسان را دور خودش گرد آورد، که مستلزم همکاری بیش از پیش بود. پیش از این گروه منسجم و محرکی دیده نمیشد مگر در فضای قهوه خانهها یا پاتوقهای چند نفری. پاتوق عکاسی غالبا کافه باستان بود. در آن جا، غیر از عکاسان، از دیگر اهالی هنر نیز میشد در میان دود و سیگار یافت که، از ایدههایشان (و نه تولیداتشان) حرف میزنند. تولید چندانی وجود نداشت، ولی کلی روی ایدههای خود چانه میزدند. این محلهی قدیمی عکس، با حوزهی هنری تبریز، به یک تحول قابل اشاره رسید.
عکاسان در حوزهی هنری، با بهره بردن از ایدههای خود، تولید هنری را، تجربه میکردند. برپایی نمایشگاههای عکس در سالنهای معطل ماندهی سینما، موجب رغبت بیشتر عکاسان برای تولید و توجه مردمی که به سینما راه مییافتند، میشد. اردوهای عکاسی و ارسال آثار به جشنوارهها با یک کار سازماندهی شده، برای نخستین بار انجام میشد. این گونه فعالیتهای هنری، سبب رویآوردن نوجوانان علاقهمند به هنر میشد و روز به روز قشر زیادی از آنان به امید یک کار هنری به مقر هنرمندان راه مییافتند. باید اقرار کرد، مدیریت هنری، یا به عبارتی، کار با هنرمند سخت است؛ چرا که کسی پیش از این تجربهای نداشت. سلایق و انتظارات هنرمندان، ادامهی کار را برای نجفی دشوار کرده بود.
در بین سالهایی که آقای نجفی حوزه را ترک کرد و به استقبال کار کارگردانی رفت، این گروه بزرگ در هم پاشید و
آن شد که نمیبایست بشود: افسردگی و گلایهها از هنر دولتی آغاز شد. همین گروه را به سختی بتوان دوباره کنار هم نشاند، چرا که، این سرخوردگی و ناکامی تجربهای بد به همراه داشت. هر شکست، چند بحرانِ دیگر را نیز هدایت میکند. هر مدیر هنری، که با سلیقه و ذوق شخصیاش وارد مدیریت میشود، به کار گروهی از هنرمندان خاتمه میدهد و گروهی دیگر را به کار میبندد و تبدیل به روندی شد که همواره شاهدش هستیم. صدماتی که از این بابت دیدهایم، باعث رشد بیتفاوتی روانی و دلگیری از کارهای دولتی شده است. هر کاری که به دولت انجامیده، بی هیچ شک و استثنایی، به تعطیلی کشیده شده است: کار مدیریت در تبریز، سخت بیدوام و زیانآور بوده است. گروههای عکاسی تشکیل یافت و اعلام حضور کرد و نمایشگاههایی ترتیب داد و کارهایی را آغاز کرد، ولی به سرانجامی بهتر از آن نرسید.
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تبریز، که برای نخستین بار در سال ۸۶ با مدیریت سیدقاسم ناظمی و با حمایتهای شهردار نوین آغاز شد، یک تجربهی دیگر در شهر تبریز بود. ناظمی، پیش از این، در حوزهی هنری تبریز بود، که کاری درخورِ توجه از خود به یادگار نگذاشته بود. در آن زمان، تنی چند از هنرمندان گرد آمدند و دوباره به سازماندهی بنای هنری پرداختند. بودجهای قابل توجه (نسبت به حوزه) برای این مدیریت فرهنگی بسته شده بود. خودِ ناظمی که اهل ادبیات بود، پیوند خوبی با همهشان داشت و این سبب آفرینش تعدادی از جشنوارهها شامل، شعر خط سوم، عکس فیروزه، تابستانی و... شد. کاری که ناظمی کرد از جهاتی شبیه حسن نجفی بود، با یک بدعت نو: او ایدههای آنان را به جایگاه خوبی هدایت کرد. هر ایدهی ممتازی میتوانست به ظهور و بروز برسد. میدانست که افسردگی و ناتوانی برخی هنرمندان از بابت ندیده شدن آثارشان است. زمینههایی که بتوان عملا یک هنرمند را به چالش کشید در واقع، کار مدیر هنریست. او بدون این که نیاز به ارزیابی آثار داشته باشد و با تشویق یکی به تنبیه دیگری بپردازد، هر کس که دارای استعداد بیشتر و ایدهای نو در چنته بود، برپایی یک کار هنری را به عهده میگرفت و مخاطبانی برای خویش مییافت. این بیشک، باید در توان هنر فرد باشد که در زندگی اجتماعی مردم تأثیر بگذارد و به اتفاقی خوب بدل شود. ایدههایی که به سرانجامی عملی بدل نشوند، میتوان دو عارضه بر آن شمرد: یا مدیران مربوطه از توانایی شناخت هنر بهرهمند نیستند، یا هنرمند توانایی پرداخت به ایدههایش را ندارد؛ که در این صورت، باید از آن به عنوان ایدهای خام یاد کرد که قابل پرداخت نیست. عکاسی در زمان ناظمی فقط به جشنوارهاش، فیروزه، بند شد که تا پنجامین دورهاش پیش رفته. جشنوارهی فیروزه، یک پرداخت نو در بین جشنوارههای ایرانی بود که در گسترهی خوب و زیادی بازتاب یافت. حُسن فیروزه را در پیوند عکاسان تبریزی با دیگر عکاسان ایران میشود دریافت. این پیوند خود به خود پویایی تازهای به روند عکاسی داد. در هر دوره از جشنواره حشر و نشر عکاسان در تبریز بیشتر میشد و روح و نفَس تازهای بر جان عکاسی تبریز میانداخت.
خیلی زود، ناظمی از وضعیت هنری شهر به ستوه آمد و بنای رفتن گذاشت. این برخی را خوشحال و برخی را ناراحت کرد. موازی کاری با ارشاد، گرفتاریهایی داشت که پشت سرش بحران ایجاد میکرد. احمدیمنش (مدیر ارشاد تبریز)، با روحیهی نظامیگری «ریشهی تئاتر را خشکاند و داننده (مدیر بعدی ارشد) آن را چال کرد» (یعقوب صدیقجمالی). عکاسی، در مدتی که زیر چترِ سازمان فرهنگی به رشد خود ادامه میداد، هرگز نتوانست از هجمههای بخشنامهای ارشاد راه نجات بیابد. نگاه ارشاد به هنر عکاسی بازدارنده و شکننده بود. برای ارشاد، در این سالها، هیچ چیزی نمیتوان نگاشت که در خور اتلاف حتا یک ورق کاغذ را داشته باشد.
با رفتن ناظمی، هنر شهر، دوباره با تغییراتی دیگر همراه شد. طیفی آمد و طیفی رفت. حسین نجفی، دومین مدیر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تبریز، بنای کار دیگری گذاشت که سبب جذب تعدادی از هنرمندان شهر شد. سختگیری او به عنوان یک نظامی، موجب افزایش درآمد سازمان شد. او نیز مثل دیگر مدیران هنری، دقیقا از شیوه و روش شخصی خود بهره جست: بساط جشنوارهی شعر خط سوم را برچید، و فیروزه و تابستانی را نگه داشت. در مدیریت او، کار تازهای ظهور نیافت که بر هنرمندان بیفزاید. کتاب سال، یکی از ابتکارات او بود که با مشکلاتی نیز همراه شد. در مورد عکاسی، چیز تازهای روی نداد. در اواخر عمر او در سازمان، چهارمین جشنوارهی عکس فیروزه به تعطیلی کشید.
بنا به دلایلی، نجفی رفت و میراث سازمان به دست سیدرضا علوی افتاد. علوی، یک شبه انتخاب شده بود و کمی غافلگیرانه بود. وی، خبرنگار و اهل ادبیات بود و تجربهی جشنوارهی فیلم وحدت را در کارنامهی خود داشت. جشنوارهی وحدت، یکی از تجربههای هنری شایسته برای تبریز است، که شور و شوق کار هنری در آن برای همه، یک تجربهی به یاد ماندنی به شمار میرود. برچیده شدن آن نیز یک تجربهی شکست و ناکامی به همراه داشت. همهی این تجربهها و شکستها، به امری نهادینه تبدیل شده است که در انزوای هنرمندان نقش اساسی دارد.
سیدرضا علوی، با تکیه بر کار خبرنگاری و ایدههایی که در نشریات گوناگون منتشر میکرد، به عملی کردن آنها عزم کرد. علوی، طبق معمول دیگر مدیران، موجب به هم خوردن ترکیب هنرمندانِ سازمان شد. یکی از اقدامات خوب او را میتوان دعوت از هنرمندان برای ارایه طرح بود. هر هنرمند میتوانست در صورت تأیید، به اجرای آن بپردازد. اما، به زودی متوجه شد که چنین اقدامی، ظرفیت اجرایی ندارد: یا هنرمندان مورد تأیید کافی نبودند و یا طرحها مشکل اجرایی داشتند. سازمان، امکانات لازم برای اجرایی کردن حتا طرحهای ممتاز را هم نداشت و از جهتی هم چنان درگیر موانع ارشادی بود. برای کوچکترین و جزییترین برنامهی هنری، حتا در محوطهی خود شهرداری، نیاز به مجوز ارشاد داشت و این بهانهای برای تملک کارهای هنری از سوی ارشاد میشد. جشنوارههای عکاسی که از سوی ارشاد برگزار میشد، فاقد اعتبار هنری بود. انجمن هنر عکاسی، که زیر نظر ارشاد میبایست کار بکند، به دلیل دخالتهای بیرویه و غیراصولیِ کادر اداره، هرگز نتوانست به سرانجام خوبی برسد. از کار عکاسی در سازمان با مدیریت علوی، میتوان به ادامهی جشنوارهی عکس فیروزه اشاره کرد، که کمکم به بایگانی میرفت. جشنوارهی موسیقی عاشیقها و موغام، طی سه سال گذشته، یکی از کارهای درخشان علویست. او که یک شبه آمده بود، یک شبه هم رفته شد! سازمان هنرمندان به هم ریخت و با مدیری دیگر به نوعی دیگر آغاز کرد.
تحولی که تبریز در زمینهی عکاسی خبری یافت، باعث پدید آمدن مشتاقان این حرفه شد. علاقهمندان عکاسی خبری، جوانانی بودند که در تولید تصاویر خبری استان مؤثر واقع شدند و غیر از این، سبب رشد حرفهی عکاسی شدند. تا پیش از سالهای ۸۳ ۸۴ عکاسی به نام عکاس خبری نام برده نمیشد. عکاسی خبری یک بارِ منفی با خود داشت، که دل آزار مینمود. عکاسی خبری با عکاسی عروسی یکی شده بود! عکاسی خبری، دقیقا در برابر عکاسی هنری قرار گرفته بود و به معنی غیرهنری تعبیر میشد. در واقع، نخستین کسی که با آموزش دورهی عکاسیِ خبری، رسما در نهاد خبرگزاری کار عکاسیاش را آغاز کرد، علی حقدوست بود. او کارش را با جدیت تمام آغاز کرد و موجب رونق آن شد. با وجود افزایش عکاسی خبری در تبریز، پس از سالها و با رونق اخبار فوتبال تراکتورسازی، خبرگزاریهای محلی نیز فعال شدند و در تولید خبر و گزارش تصویری، عمل کردند. خبرگزاریها از بدو تولد خود، بنای پرداخت حق الزحمه نداشتند و بدین ترتیب، عکاس خبری، به خاطر کسب اعتبار و شهرت، مفت و مجانی برای خبرگزاریها کار کرد و ناخواسته به یک سوء مدیریت در تبریز، دامن زد. این سایتها که یک شبه متولد میشدند، و اغلب پایگاهی امنیتی داشتند، در عرض فعالیت خود، نکبت را برای عکاسان هدیه کردند. هر عکاس تازه کاری به امید مشهور شدن و رسیدن به بازار کار، خود را رایگان در اختیار آنان گذاشت، ولی نه تنها به مال و منالی نرسید، که باعث رکود کیفیت و فروش عکس شد. هر گونه عکسی خیلی راحت در اختیار نهادها و ادارهها گزارده شده بود که دیگر نیازی به عکاس حرفهای نباشد. و مهمترین موضوع از این بابت، افت شدید عکسها به موجب روی آوردن عکاسان تازه کار بود که سایتهای خبری نیاز داشتند. کیفیت عکسها به سود شتابزدگی و ارسال به موقع روی خط اینترنت به یغما رفت. انبوهی از عکاسان بیکیفیت در بازار کار عرضه و تقاضا ماندهاند به امید این که جذب ارگان و نهادی شوند.
امروزه همه چیز تبریز عکاسی میشود تا حدی که، سنگ از سنگ تکان نمیخورد مگر تصویر آن ثبت شود. این عکسها با وجود فضاهای رایگان مجازی به شکل انبوهی به اشتراک گذاشته میشود. برخی از صفحات و وبها با قصد و نیت کار فرهنگی و توریستی از این عکسهای مفت استفاده میکنند و به نظر میرسد باید خیلی هم خوش به حال عکاسان بوده باشد، در حالی که در اکثر مواقع نام عکاس به یغما رفته است. این وبها و شبکههای مجازی با چسباندن خود به آثار تولید شده، برای خود شهرت و محبوبیت کسب میکنند که به گونهای به سود اجتماعیشان میانجامد: از تولیدات رایگان دیگران سود میجویند. حتا برخی سایتهای خبری مشهور خارج مثل بی بی سی، رادیو فردا و دیگران البته با ذکر سایت منتشر کننده و نه صاحب اثر، اقدام به انتشار عکسها میکنند که ابتدا جذابیت و لذت زاید الوصفی برای عکاسان به ارمغان میآورد. این وضعیت بلاتکلیفی در تولید تصاویر، بالاخره به معضلی روانی و اجتماعی بدل خواهد شد که موجب افول شدید چه در تولید تصویر و چه در مخاطب خواهد شد.
از سالهایی که تبریز با عکاسان تازه کار خبری تجربهی جدیدی را آغاز کرده است، هر سال برخی از عکاسان از کار عکاسی دل کنده و نیروهای جدیدی واردش میشوند. این آغاز انحراف از کار هنریست. این انحراف نشان دهندهی این است که، کشتی پر بار عکاسی روزی به گل خواهد نشست و دریاچهی پرگهرش حاصلی جز توفان نمک نخواهد داشت. وقتی سلیقهی مخاطب این گونه به بازی گرفته میشود، یعنی هنر بدون هنرمند مطرح میشود و جایگاه منحصربه فرد آن زیر خاکستری از بیتفاوتیها باقی میماند، و کسی از عهدهی اثر خود نمیتواند بربیاید، چرا که به دست آوردن آن بسی گران بها و صرف هزینهی بیشتر عکاسان آینده خواهد بود.
امروزه روند عکاسی بر روی خط سرطانی پیش میرود. کمکم مثل غدهای چرکین اعضای دیگر جامعهی هنری را دربرمیگیرد که حاوی فقر هنری و معرفتیست. نه شناختی از عکاسی مییابند که فرصت و حوصلهی آن را از دست دادهاند، و نه شناختی از جامعهی خبری دارند. دغدغهای که عکاسی را امروزه پیش میبرد، نه موارد مالیست، نه انگیزههای هنری و نه کار اجتماعی. ابدا انگیزهای به این کار دیده نمیشود، چرا که عکاسان امروزین دریافتهاند که هیچ کدام جزو آمال و آرزوها نمیتواند باشد. در بین عکاسان تبریز فقط رقابت بی معنا انگیزهی کافی برای عکاسی شده است.
با بررسی این روند، آثار تولیدی انبوه جای کیفیت را گرفته و انگیزهی هنری را هم از بین برده است. مردم با دیدن آثار هیچ یادی از عکاس نمیکنند و انگار که عکاس جزوی از اثرش نیست. این غیبت عکاس از اثر چندان جای سوال پیدا نکرده است. این آثار مثل کتابیاند که بی نام و نشان چاپ شده و مردم با خوانندناش هرگز به نویسندهاش نمیاندیشند. آثار بی نام و نشان، بیهویتاند و این بیهویتی دامان عکاس را دربرمیگیرد. او جایگاه خودش را در جامعه و بین مردم هرگز به دست نمیآورد. هویت هنرمند به اثرش است هم چنان که یک صنعتگر یا گچکار با کارهایش سنجیده میشود. اگر هنرمند در پی هویت خود برنیاید، از دید مردم پنهان خواهد ماند و او را افسردهتر خواهد ساخت.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست