چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

من نمازم، تو رو هر روز دیدنه


من نمازم، تو رو هر روز دیدنه

به پیشگاه تو آرام می‌نشینم که اول شرط درک حضورت و ابتدائی‌ترین نشانه فهم دیدارت آرامش است. دستان آزاد و رها از هر ناتوانی را به ادب‌ بر آستان سفره عشق می‌نشانم و سکوت می‌کنم …

به پیشگاه تو آرام می‌نشینم که اول شرط درک حضورت و ابتدائی‌ترین نشانه فهم دیدارت آرامش است. دستان آزاد و رها از هر ناتوانی را به ادب‌ بر آستان سفره عشق می‌نشانم و سکوت می‌کنم که بلندترین و رساترین صدای هستی را از چشمه آسمانی قلب درونم آواز کنم. تو نجوا کنی و من آوازش خوانم. این رسم دیرینه هست شدن بوده در قاموس کاینات که همه همتم. در مهیا کردنم برای خواندن آنیست، که تو گوئی‌ام. در این بزم جاودانه، نیم نگاهت مستی‌ام را تا به ابد چاره شد.

بازم صبحه همه از خواب پاشدیم اما چندتامون هنوز روح‌هامون خوابه؟ فقط خودمون می‌دونیم، روز رو شروع می‌کنیم هر کی سر کار خودش می‌ره و به چشم به همزدنی ظهر می‌شه و یک نفس بعدتر، همه آماده شام خوردنیم. امروز تموم شد، خسته و کوفته می‌ریم به پناهگاه خواب. اما کی‌ باخت؟ کی برد؟ کی دوباره یه روز بیشتر زندگی کرد؟ کی از اینکه دوباره فردا قراره روز بشه، پیش‌پیش خسته می‌شه؟ کی نگاهش رو به سقف می‌دوزه به نیابت از آسمون و می‌گه امروز دیدمت، خوشگل‌تر شده بودی و دلبریت، عمیق‌تر. بعد به نشانه رضایت از بودن یه نفس عمیق می‌کشه و آروم می‌ره که باقیشو تو رویاش ببینه.

راستی چرا باید خلقمون کرده باشه و بعد تک و تنها ما رو در انبوهی از واقعیت‌های ساختگی و بعضی‌هاشم حقیقی، رها کرده باشه. نه، تو و من و خودش خوب می‌دونیم که این رسم وجود مهربونی به نام خدا نیست. چرا باید این همه در کتاب آسمانی (قرآن) بلافاصله بعد از نامش اول خصوصیتش رو مهربونی گفته باشه و می‌دونستی دو جا در قرآن گفته که بر من مهرورزی و مهربانی واجب شده؟

نه تردید نداریم که مهر بی‌پایانش باید بیش از این باشه که خلقتی به این پیچیدگی انجام بده و به خودش آفرین بگه و اون وقت این مخلوقشو تنها گذاشته باشه.

برای همین وقتی می‌گیم کجائی؟ با تعجب می‌گه من؟! من که با شما هستم تو کجائی؟! یا به تمثیلی می‌گه من از رگ گردنت به تو نزدیک‌ترم.

خوب حالا امروزم که دوباره روز شده، کی می‌بره؟ کی می‌بازه؟ به نظرت اگر امروز رو که فرصت دوباره بودنه با آرامش بگذرونیم. مستقل از اتفاقاتی که می‌افته، و اگر نمی‌تونیم اتفاقاتو کنترل کنیم به جاش برداشتمونو از اون‌ها به نفع خودمون تغییر بدیم و بدونیم اونم داره هم، ما رو می‌بینه و هم، اتفاقی که برامون افتاده و هم نوع بازیمون رو و فقط انتظار داره در این دایره ما اونو فراموش نکنیم و بدونیم تنها وظیفه ما در مقابل هر اتفاق، دیدن اونه، نه چیز دیگه‌ای، امروز رو بردیم؟

اگر صبح که بلند شدیم به جای اجازه حضور هیاهوئی تکراری در ذهن و به دنبالش ورود انواع ترس‌هائی از آینده و اندوهائی از گذشته، فقط ۵ دقیقه آروم بنشینیم و سکوت کنیم. سکوت کامل تا صدایش، فقط و فقط صدای او رو در خود بشنویم و بازگو کردنش رو، رسالت امروزمان بدونیم، بازم امروزمون به بیهودگی گذشته؟

اما این بار هر صبح شروع می‌کنیم به دنبال او (خدای مهربون) گشتن که دقیقاً به دنبال خود گشتنه و پیدا کردن گوهر خدائی درونمون و به گواهی همه اونائی که اینکار رو کردن. ما هم حتی شده فقط یه نظر اونو پیدا کنیم. بازم می‌تونی بگی تا حالا مست نشدی یا مستی نکردی؟! نه؛ که دیگه می‌تونی حتی سلام پایان نمازت رو بدی، می‌تونم بفهمم که اگر ببینمش نماز خوندم. می‌تونم بگم یا هر روز صبح تو گوشش نجوا کنم که حواست باشه‌ها من دارم اعلام می‌کنم به همتونم همه هستی و تو که تنها خای مهربون منی، من نمازم، تو رو هر روز دیدنه.



همچنین مشاهده کنید

Warning: Undefined array key "html" in /var/www/vista/web/fp.php on line 102

Deprecated: strip_tags(): Passing null to parameter #1 ($string) of type string is deprecated in /var/www/vista/web/fp.php on line 102