جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تعارف ندارم , حقم بود


تعارف ندارم , حقم بود

باران کوثری از خون بازی و سیمرغ می گوید

خون بازی از مهم ترین فیلم های جشنواره امسال بود. سبک خشن بنی اعتماد در روایت داستان دختری از طبقه مرفه که به همراه مادرش برای گریز از چنگال اعتیاد تلاش می کند، تماشاگر را به صندلی می چسباند. فیلمی قدرتمند که شاید تماشاگر در لحظات کمی دلش هوای نرمش فیلم های سابق بنی اعتماد را بکند.

خون بازی اما جدا از سبک کارگردانی بنی اعتماد، نیرو محرکه خود را از بازی دو بازیگر از دو نسل متفاوت می گیرد; باران کوثری و بیتا فرهی. باران در نقش دختری که به شکل زجرآوری در دام اعتیاد گرفتار شده و بیتا فرهی در نقش مادر صبور او. هنرنمایی این دو نفر احتمالا قدرتمندترین بازی در کل سینمای فجر امسال بود. با بارن کوثری که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن را به دست آورده به گفت وگو نشسته ایم. باران از سال ۱۳۷۰، در ۶ سالگی با بازی در نرگس، حضور جلوی دوربین را تجربه کرد، اما تنها طی یکی دو سال گذشته بود که به عنوان یک بازیگر حرفه ای، توانایی های خود را به همه ثابت کرده است. او امسال برای بازی در خون بازی و روز سوم، کاندیدای سیمرغ شد و برای خون بازی این جایزه را به دست آورد. گفت وگو با او، دو روز بعد از پیروزی بزرگش در شب اختتامیه فجر بود. وقتی کهSMS های دوستانش مدام گفت وگوی ما را قطع می کرد. او این روزها دختر اول سینمای ایران است.

▪ از بازی ات راضی بودی؟

ـ توی؟

▪ بستگی به خودت داره...

ـ نسبت به قبل از خودم خیلی راضی ترم. نه چون جایزه گرفتم. خون بازی بچه عزیز کرده ام است، چون به خاطر خود نقش زحمت بیشتری برایش کشیدم. خون بازی ته انرژی ام است.

▪ اگر «خون بازی» نبود برای «روز سوم» جایزه می گرفتی؟

ـ نمی دونم. سال عجیبی بود، من خجالت کشیدم رویا تیموریان و پریوش نظریه کاندیدا بودند و من جایزه گرفتم. خیلی خجالت کشیدم. من بازی بقیه را ندیدم، ولی تفاوت دو تا نقش من باعث شد بازی ام دیده شود.

▪ گفتی آخر انرژی ات برای نقش گذاشتی، توی بازی ات خیلی احساس می کردم که داری سعی می کنی بگی این نقش را می توانم در بیاورم. خیلی زیاد بود.

ـ چیزی که باعث می شود این فکر را بکنی، این است تو دو تا رنج را روی پرده سینما می بینی. یکی معتاد را یکی بازیگری که دارد این رنج را می کشد تا این نقش را بازی کند. یکی از دوستانم که نظرش را خیلی قبول دارم، می گفت این خیلی بد است که زحمت بازیگر را برای به دست آوردن آن نقش ببینی. می گفت نباید تماشاگر ببیند بازیگر چقدر زحمت کشیده.

▪ خیلی معلوم بود.

ـ من خیلی این حرف را قبول ندارم، فکر می کنم قرار است تو رنج و عذاب آن آدم را ببینی، تو قرار است هر چه را که کمک می کند به باور آن نقش ببینی. هدف رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب پیشگیری از اعتیاد بود. پس من موظفم اعتیاد را طوری نشان بدهم که آدم ها را بترساند. خود واقعیت معتاد را اگر بدون ذره ای تغییر بازی کنم، تاثیر گذارتره. سارا باید عین واقعیت یک معتاد را بازی می کرد.

▪ این زحمت به نظرم دستور کارگردان بود.

ـ نه آنها از من نخواستند. تفاوت کارهای قبلی که من با مامان انجام داده بودم و «خون بازی» در این بود که در «خون بازی» مامان گفت ما تمرین نداریم، یا نقش را پیدا می کنی یا نه. اصلا تو قرار است سرصحنه به ما بگویی به چی رسیدی. و همان موقع فهمیدم این بار با همیشه فرق دارد و تحقیقاتم شروع شد.

▪ چطور به این نقش رسیدی؟

ـ من در «خون بازی» به معنای واقعی کلمه صادقانه بازی کردم. من هیچ چیزی را کنترل نمی کردم، فکر کردم اصلا به این چیزها نباید فکر کنم. اصلا وقت فکر کردن به این چیزها نیست.

از محمود کلاری تشکر می کنم، چون اصلا حضورش را حس نمی کردم و همش او بود که دنبال من می آمد. من هیچ چیزی را از تماشاگرم پنهانم نمی کردم، یک معتاد رنج می کشید و من قرار بود این رنج را نشان بدهم.

▪ باران چند سال پیش هر وقت ازش تعریف می کردند یا شکسته نفسی می کرد یا اعتماد به نفس نداشت. بازی اش را قبول نداشت، اما الان می گوید از بازی اش راضی است.

ـ دلیلش جایزه نیست. جایزه ارزشمند است، ولی فقط رای چند نفر از کارشناس های سینما است. ولی راضی ام. تا حالا نقش گنده و بزرگی به لحاظ بازیگری هیچ وقت بازی نکردم و فقط پذیرفتم بخشی از یک گروه خوب و حرفه ای هستم. من خیلی نقش ها را قبول کردم، چون فقط بخشی از یک پروژه حرفه ای خوب بود. هیچ وقت دنبال نقش هایی که دیده بشود نبودم و در «خون بازی» اولین بار است که این فرصت به من داده می شود.

▪ بازیگرهای سینما کمتر فکر می کنند که قرار است بخشی از یک کار باشند. همیشه می خواهند آنها دیده بشوند.

ـ من همیشه این طوری بودم، فیلم سینمایی مال کارگردان است، شکی در آن نیست و به نظرم بازیگرهایی که طوری بازی می کنند که فیلم را متعلق به خودشان کنند، در اشتباهند. مهم این است که «بیتا فرهی» با این پشتوانه قوی و تجربه کنار من طوری بازی می کند که بازی من دیده بشود.

چون می داند فیلم این را می طلبد و واقعا هم نتیجه درست می دهد.

▪ چند سال پیش یکی از فیلم های تو را دیدیم و بعدش آقای ]...[ به تو گفت که نمی خوای خوب بازی کنی؟ آن شب در مراسم افتتاحیه دیدم که آقای ]...[ هم بود، بهت چی گفت؟

ـ تبریک گفت، شب اختتامیه هم باز به من تبریک گفت. این سال ها هیچ وقت حرف آدم ها برایم مهم نبوده، دوستم می گفت چقدر تو بی استعدادی. من اگر پدر و مادرم رخشان بنی اعتماد و جهانگیر کوثری بودند، تا حالا اسپیلبرگ شده بودم.

ولی من واقعا هیچ وقت دنبال این نبودم که دیده بشوم. می خواستم حرفه ای باشم و حرفه ای بودن به نظر من یعنی عضو یک مجموعه باشی.

▪ می گفتی که گریم مهرداد میرکیانی خیلی به درآمدن نقش کمک کرده.

ـ آره. بعد از بیتا فرهی و کارگردان ها من به شدت مدیون مهرداد میرکیانی ام. اصلا اگر یک پیشنهادی به من بشود و شک داشته باشم و مهرداد میرکیانی در آن فیلم باشد قطعا قبول می کنم.

▪ خیلی ها پشت سرت بد گفتند.

ـ بله یک گاردی همیشه راجع به من وجود دارد. همه فکر می کنند با این پدر و مادر من باید خیلی زود می درخشیدم و توی هم نسل هایم تنها کسی بودم که پله پله بالا رفتم و یکهو اتفاق خاصی برایم نیفتاد. مهم نیست. به این حرف ها توجه نمی کنم و با پررویی می گویم جایزه را نمی دانم، ولی کاندیدا شدن بازی ام در خون بازی به شدت حقم بود. اصلا تعارف ندارد!

▪ تو پشت سر همکارانت حرف نمی زنی؟

ـ نه من که با همه شان دوستم.

▪ نه، همان عده ای که نسبت به تو گارد دارند.

ـ نه. من اگر هم حرف بزنم که به تو نمی گویم حرف می زنم. ولی یک عده ای هستند که همه امکانات را بهشان می دهند، ولی می بینی که اصلا زحمتی نمی کشند و هنوز یک تیکه بازی خوب از این آدم ها ندیدی. آره یک وقت هایی راجع به آنها می گویم، ولی بقیه نه.

▪ خیلی شرایط و امکانات «سارا» شبیه خودت است. گذشته از مسئله اعتیادش ولی نوع روابطش با دوست هایش، معرفت هایش...

ـ قطعا چون یکی از نویسنده ها مادر من بوده و تصویری که از هم نسل های من دارد یکی اش من هستم که جلوی چشمش هستم و دیگری این که به هر حال نقش سارا با همین مختصات باران کوثری خلق شده اگر یکی دیگر بود. جور دیگری این نقش را درمی آورد. به هر حال سارا دارد از طریق باران کوثری اجرا می شود.

▪ مطالعه ای که گفتی در مورد نقش داشتی چی بود؟

ـ کتاب خیلی خواندم. یک دوستی به من یاد داد رمان خواندن برای بازیگری خیلی خوب است و راست می گفت. فیلم زیاد دیدم و تمرین خیلی کردم، حتی تمرین فیزیکی.

مکان های فروش مواد فیلم خیلی واقعی و مستند به نظر می رسید. خیلی باورپذیر می کرد.

این به کارگردانی برمی گردد. تحقیق فیلمنامه و کارگردانی خیلی دقیق بود.

▪ با معتادها هم در ارتباط بودی؟

ـ خیلی زیاد. و کسانی که ترک کردند یا پزشکان متخصص با همه شان در ارتباط بودم.

▪ توی فیلم ما نفهمیدیم تو به چی معتاد بودی.

ـ چرا، سرنگ توی فیلم نشان داده می شود!

▪ از تجربه ات با معتادها بگو. چی از آنها گرفتی؟

ـ ترس! بیشتر آنهایی که ترک کرده بودند و پزشکان به من کمک کردند چون خود معتادها نمی توانند زیاد آن حالات را که تویش هستند را به من بگویند.

▪ جلسات ترک را هم رفتی، نه؟

ـ بله. شرط شرکت در این جلسات معتاد بودن بود و من گریم می شدم و توی این جلسات شرکت می کردم. اول خیلی می ترسیدم، اما آن قدر به من کمک کرد که رفتن به این جلسات را ادامه دادم.

▪ مشاوران روان شناسی چقدر کمکت کردند؟

ـ بعد از تحقیقات دیدم قرار نیست ادای معتادها را دربیاورم. برای همین مشاوران پزشکی خیلی کمکم کردند. گفتند در انسان های مختلف خماری و نشئگی تفاوت دارد و من با توجه به فیزیک خودم آن را پیدا کردم.

▪ گفتی ترس! واقعا این ترس می تواند باعث بشود جوان ها معتاد نشوند؟

ـ من در این مدت دیدم آن قدر آدم ها راحت این اتفاق برایشان می افتد که فقط یک لحظه است. بعد هم تعریف ما از اعتیاد فرق دارد. من بعد از تحقیقات «خون بازی» دیدم دور و برم پر از آدم های معتاد است که نه من می دانستم و نه حتی خود آنها.

▪ آره مشکل این است که هیچ معتادی نمی پذیرد معتاد است.

ـ من در سارا سعی کردم نشان بدهم که اعتیاد واقعا نمی ارزد! واقعا اعتیاد آدم را تبدیل به یک حیوان می کند. چیزی بود که واقعا دیدم سارای خون بازی آدم شاد و عاقلی است که مثل همه ماست، ولی در آن لحظات خاص تبدیل به یک حیوان غیرقابل کنترل می شود. و بعد این که اعتیاد خیلی راحت اتفاق می افتاد. خیلی راحت. یک لحظه است.

▪ دل سارا برای مامانش می سوخت؟

ـ ببین ما داشتیم بازی می کردیم و فیلم بود و شرایطمان این طوری بود. یک آدم هایی هستند که واقعام همین طوری دارند زندگی می کنند. آدم دلش برای خانواده ها بیشتر می سوزد.

▪ رخشان بنی اعتماد احساساتی نمی شد؟

ـ خیلی وقت ها گریه می کرد، ولی خودش می گوید آن قدر در پروسه تحقیق آدم های هم سن و سال باران را دیدم که این طور بودند که به اندازه باران واقعا می توانستم برایشان گریه کنم.

▪ وسوسه نمی شدی خود ت مصرف کنی؟

ـ اصلا. این قدر ترسیده بودم که خدا می داند. بعد هم می دانستم پایان ماجرا چه شکلی است. تازه بعد از یک مدت آن لذت هم برای معتادها از بین می رود و تمام می شود.

▪ باران سیمرغ دار با باران بی سیمرغ چه فرقی می کند؟

ـ باران سیمرغ دار سمند دارد، باران بی سیمرغ سمند ندارد.

▪ دستمزدت هم بالاتر می رود؟

ـ آره، معلوم است خب.