پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
نقد شعر وقت چیدن است
اخیرا فرناز بنیشفیع کتاب شعری درآورده با نام وقت چیدن است. این کتاب به صورت مجموعهی غزل در ۹۵ صفحه گرد آمده است. این کتاب در انتشارات «هنر رسانهی اردیبهشت» چاپ شده به قیمت ۱۶۰۰۰ ریال. این نخستین تجربهی او در وانفسای تفتیش عقاید است. این نقد حاصل جلسهی انتقادی گروه ادبیست که قرار بود برگزار شود و به دلایل نامعلومی نشد. یعنی نکتههایی آماده کردم بودم که در صورت فرصت و امکان طرح نقد و چالش بکنم که نشد.
اگر این کتاب به نقد یا چالش گرفته میشود نه برای تخطئه نویسنده یا خودنمایی بنده است بل که صرفا جایگزین رونق نقد به جای مداحی و گرم شدن تنور بحث و روشن اندیشی به جای کینههای رقابت جویانه است. و بنابر این اگر به نقاط خوب و روشنگری کمتر اشاره شده یا اصلا چیزی به میان نیامده فقط از برای کم کردن حجم این نوشته است. اصولا نقد به چیزی تعلق میگیرد که چیزی در خود دارد. در این وضعیت اسفبار کتابی که چاپ میشود به گونهای باید قدر و مقام آن را دانست و خاموش ماندن در مورد آن از دست دادن آیندهی هنری سرزمینمان است.
این کتاب در کل حاصل حدیثهای نفس بنی شفیع است. انگار که به صدای بلند با خود سخن میگوید. تجربیات و رویاهای شخصی خود را با نام کسی دیگر باز آفرینی میکند. روی همهی سخن او با کسیست غیر خود: کسی که بار رویاهایش را میکشد. هر آن چه در خود ندارد بر زبان او رانده میشود. یا این که، هر آن چه که دوست دارد ولی دریغاش شده یا ندارد، فلسفهی وجودی دیگری میشود.
افتادهام کنار خیابان بیکسی
معتاد چشمهات که از شعر، نابتر
او با استوار به محتوای دروناش با دو چشم مضطرب و خیره منتظر اوست که وارد شود، و نمیشود. هیچ گاه او را در بغل خوش بختیاش نمیگیرد. شاید بتوان گفت، بیشتر اشعار و ادبیات موزون امروزی ما از همین گرداب آویزاناند. فضای چاپ و تفتیش عقاید به چنین نثرهایی دامن میزنند؛ نثرهایی که خواستههای خود را در گردابی از سایهها و مجاز رها میکنند. اگر فضای تنگی بر چاپ حاکم نبود از سایهی دیگری به مراتب کاسته میشود و ما با هویت شخصی نویسنده همراه میشدیم. رفتارهای اجتماعی بر گفتارها و نگاههای ما حاکمیت پیچیدهای یافته تا نقش اول خود را رها کنیم تا نمونهی اعلا و برتری را جایگزین کنیم. چیزی به نام دیگری یک ترفند است. با این ترفند همه چیز خود را به او واگذار میکنم و بدین ترتیب به فضای مجازی از این گونه عادت میکنیم. چیزی میجویند که نمییابند؛ یا به تعبیری دقیقتر، چیزی را میخواهند بگویند که نمیتوانند بیان کنند. نه آن کس که دور شهر میجست و هر چه میْجست کمیابتر مییافت. بنی شفیع جوینده نیست بل که، بیشتر نشیننده و منتظر است تا گام زننده. این است که غالب هنر ما محتاط و نگران آفریده میشوند.
توی تمام آینهها چشم دوختم چون فالگیرهای پریشان شهرمان
آنها دوباره جاده نشان دادهاند و بعد یک مرد را که راهی خط سفر شود
تصویری که از غزلهای بنی شفیع میتوان گرفت، کسیست در اتاق با صورتی خندان و امیدوار که هر آن رویای او خواهد شکفت. رویای او کسیست که دم به دم میآید و میرود. هرگز دستی بر دست، رخی بر رخ و لبی بر لب نمیگذارد. کل کتاب صحبتهای درِگوشی شاعر با مردی در باران است. این عاشقانهها، تجربههای ذهنیاند و در بیرون از این ذهن خطوط پرشلوغ انسانهایی بیهویت وجود دارد. شور عشق فقط در واژهْها غلیان مییابد نه در روان. تن نیز هیچ پیوندی با گفتارها نمییابد. در این گونه فضاهای مجازی یا تصویری روان و تن بیحرکت باقی میمانند. بنی شفیع عشق خود را فقط به دایرهی سخن و واژههای تکراری بسنده کرده است.
به خاطر دارم آن روزی که با افسوس برگشتی
مسافروار کج کردی به سمت جاده راهت را
در لابهلای بیتها گاه مردم شهر چون مزاحمی در سر راه رویاها قرار میگیرد؛ مردمی که هیچ بستگی با مردی بارانی ندارند. بستگیهای عاطفی و روانی شاعر با مرد رویاهایش سبب میشود از مردم شهر بیزاری جوید. کسانی که مزاحم رویاهای او میشوند به طرز غریبی تصویر میشوند:
بگذار کوله بار سفر را بیاورم
آماده شو بپوش خودت را که با غرور-
از لابهلای مردم این شهر رد شویم
دست از هوای چرکی پس کوچهها بشور
آن قدر میرویم که دنیا به سر رسد
دیگر اثر نباشد از این چشمهای شور
این طرز برخورد با مردم شهر حاصل بریده شدن از مردم است: از فرط گوشه گیری و تمرکز بیش از اندازه به مرد بارانی و مسافر، تحمل همهمهی مردم و شلوغی شهر از بین رفته و سبب ورود واژهی «کوچههای چرکی» به حوزهی شعرش شده است. نشستهای تنگاتنگی بین نفرت و عشقهای رویایی میتوان دید. در واقع، هیچ کس نمیتواند جای مرد بارانی را بگیرد. او با تیغ واژههایش ذره ذره سنگ بزرگ را میتراشد که پیکرهی خوش ساختاش را به نمایش بگذارد.
تنها جایی که شور غزل و عشق را بتوان در کتاب بنی شفیع دید، جاییست که از چشم مرد بارانی سخن گفته است:
سالها من را کنارت کم میآوری چقدر!
بعد از عمری وقت آن شد من بکوبم بر درت
من همانم تا که تاکستان شوم انگورتر
تا شراب از من بجوشد پر شود در ساغرت
این بیتها تفاوت عمدهای در ساختار و ژرفای شعر بنی شفیع دیده میشود. شاید تنها جایی که بتوان غزل را به مفهوم سنتی آن به کار برد، این دو بیت آخریاند. ساختار شعر در این جا زیر و زبر شده است. این که چه گونه در کل کتاب فقط در این بخش از چنین ساختاری بهره برده و حتا بعدتر کاملا آن را پس رانده، موضوع پیچیدهایست. مولوی میگوید:
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش اسیر هوش ماست
باده از ما مست شد نی ما از او
چرخ از ما هست شد نی ما از او
گردابی که مولوی میآفریند با گردابی که شاعر ما آفریده در یک موضوع خلاصه میشود: روان! همهی غزلیات مولوی در شور روانی به سر میبرد و خواننده در گردابی از موجهای تیز دریاهای روح گرفتار میشود. بنی شفیع در بیتهای بعدیِ همین بند ادامه میدهد:
چشمهایم را خدا بر روی درها دوختهست
از همان روزی که حوا خلق شد تا آخرت
تا بیایی مثل بابا با عرقهای جبین
در مشامم پر شو! بوی نان گرفته باورت
این که شاعر اصلا قصد ورود در حوزههای سنتی از عشق و مستی نداشته، همین گونه میپذیرم. اما چه گونه شاعری که شراب ازش میجوشد نمیتواند به بوی نان و عرق جبین بابا خیره نشود؟ چه گونه بوی جبین بر بوی شراب برتری جسته؟ این دو ساختار ابدا با هم نمیخوانند. بوی نان یک زندگی عوامانه و از گونهی همان مردمان شهریست که در کوچههای چرکی میزیند. شاید شاعر ما در حالی که کنار در منتظر بابا با عرقهای جبین است، دو عاشق مبتلا به هم از کنار کوچهی آنان گذر کند و بوی نان و آبگوشت دلشان را به هم زند.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست