چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
هدف ادبیات و هنر
در مبحث هدف ادبیات در طول تاریخ همواره بحث و جدل و کشمکش جریان داشته بدین لحاظ که ادبیات نه تنها یک مقوله علمی، تجربی و یا قانون ریاضی و حتی فلسفی و منطقی نبوده است که به موازات گسترش و رشد خود هدفها و آرمانهای خود رانیز به همراه داشته و تعابیر نو و پویایی که ویژگی خاص ادبیات استبه ناچار ابهام اهداف چندگانهای را نیز به همراه آورده اما آنچه که به طور کلی از تمام تعاریف باقیمانده است دو نظریه عمده است که از ظاهر آن استشمام تعارض و تقابل میشود و حتی گاهی متفکران و صاحبنظران را رویاروی هم قرار داده است.
۱) اول نظریه پارناس که معروف استبه نظریه (هنر برای هنر)
نظریه هنر برای هنر طرفداران زیادی بخصوص در بین حکما و فلاسفه و منقدان یونان قدیم و عدهای از کلاسیکها و ناتور آلیستها و سمبلیکها و حتی بعضی از رمانتیکهای اواخر قرن نوزدهم در اروپا داشته است که از آن جمله است نئوفیل گوتیه که به طور کلی اینها معتقد بودند آنچه در ادبیات در مرتبه اول قرار دارد نفس ادبیات و زیبایی آن است و نتایجحاصله از آن فرع موضوع میباشد.
هگل میگوید: در هنر و ادب یونانی زیبایی اصالت دارد و از لابلای نظریات ارسطو چنین به دست آمده که وی نیز طرفدار این نظریه بوده است. اما اگر با دقت نظر در متن آثار ادبی که اینها نیز آفریده و یا به آنها استناد کردهاند، نگاه کنیم میبینیم که این قانون به عنوان یک حکم ثابت ولایتغیر عملا حاکم نبوده است و از آثار ادبای بزرگ چنین برمیآید که هدفهای بزرگ و آرمانهای والایی را در خلق اثر ادبی خود مد نظر داشته و حتی با تاکید و تکرار بر القای آن پافشاری کردهاند و بدین لحاظ شکی نیست ارسطو که در دقت نظرش در همه امور و قوانین علمی و فلسفی و طبیعی هیچ تردیدی نیست نمیتوان گفت که از باب تسامح چنین اعتقادی داشته است، بنابراین میتوان نظریه آنان را بدین صورت توجیه کرد:
مقصود آنها از این اعتقاد هدف بودن نفس ادبیات نیستبلکه از تعاریفی که برای ادیب ارائه دادهاند و ادیب را پیش از آنکه اثرش را در مورد پذیرش قرار دهند فردی درستکار و متعهد و دارای ساختار فکری استوار و ثابت و جهانبینی و وسعت نظری والا میدانستهاند، طبیعی است که از یک چنین فردی اثری هدفدار و جاودانه باقی میماند و شخصیت وارسته او در متن اثر ادبیاش منعکس خواهد شد.
۲) نظریه دوم - (ادبیات باید در خدمت فضیلت و تعهد و اخلاق باشد)
پیروان سرسخت این نظریه، بنیانگذاران مکتب رمانتیسم در قرن نوزدهم میباشند.
شاتوبریان را که پدر رمانتیک لقب دادهاند و مادام دو استان مروج و بانی آن و ویکتورهوگو را ارائه دهنده و آفریننده آثار رمانتیک و از طرفداران سرسخت این نظریه هستند.
هوگو مقدمه نمایشنامه کرومول خود را به عنوان بیانیه مکتب رمانتیسم قلمداد کرد و در آنجا میگوید:
رمانتیسم اصلا برای این پایه به وجود آمد که معتقد بود هنر و ادبیات باید در خدمت فضیلتباشد.
هوگو در جای دیگر میگوید: هنر و ادبیات مثل سیاست و مذهب، افاده مرام میکند و هر اثر ادبی که از این نتیجه تهی باشد ناقص است.
تجریه تاریخی نظریه دوم را معتبر میشناسد.
و ما اگر بخواهیم به هنر و ادبیات از دیدگاه مکتبی خودمان نگاه کنیم ناگزیر نظریه دوم را خواهیم پذیرفت. از آنجا که در اسلام و در بینش توحیدی همه خداپرستان هیچ حرکت و فعل و انفعالی در انسان بیهوده نباید باشد و بدون هدف و آرمان بزرگی انجام نمیپذیرد، طبیعی است که پرداختن به کار ادبیات و هنر که خوراک فکری جامعه بشری را تامین میکند بدون داشتن اهداف والایی از سوی ابداع کننده آن اثر ادبی و همچنین بدون حضور روح و پیامی بلیغ در متن آن اثر برای انسانها مفید فایده و قابل پذیرش نخواهد بود.
من باب مثال نگاه کنیم به مبحثبلاغه که - یکی از اصول کلی حاکم و سیال در آفرینش هر اثر ادبی است و مورد قبول و توجه همه نقادان ادب - در تعریف ائمه و پیشوایان چگونه بیان شده است.
امام صادق (ع) :
"لیست البلاغه بحده اللسان ولاکثره الهذیان ولکنها اصابه المعنی و قصد الحجه"
امام صادق (ع) میفرماید:
بلاغت نه به تندی گفتار است و نه به زیاده گویی در کلام (وراجی) ، بلکه بلاغت رساندن معنی و ارائه دلیل و حجت است.
امام علی (ع) :
"آیه البلاغه قلب عقول و لسان القائل"
نشانه بلاغت و مشخص بلیغ دو چیز است اول دلی آکنده از خرد و هوشیاری. عنایت کنید که امام دل هوشیار و خردمند را معرفی میکند. دوم زبانی توانا برای گفتار، اینجا رابطه ادبیات با عقل مشخص میشود که ادبیات الهام قلبی است.
بنابر آنچه ذکر شد پیروان مکتبهای رمانتیسم و رئالیسم بخصوص همه، طرفدار جدی هدفداری ادبیات و حضور روح ابلاغ کننده پیام در متن ادبیات میباشند. و تجربه تاریخی هم گواه بر این است که تبلیغ هر ایدئولوژی و مکتبی با ادبیات موفقیت چشمگیری داشته استبه طوریکه در مباحث نقش ادبیات و نهضتهای اجتماعی و یا رابطه این دو، همه صاحبنظران به رابطه متقابل ایندو تاکید کردهاند و نقش ادبیات و هنر را به عنوان یک محور برای حرکتهای اجتماعی مورد توجه قرار دادهاند.
اما در چگونگی و کیفیت این نقش و تبلیغ نظرهای متفاوتی وجود داشته و دارد.
بلینسکی روسی که از نقادان معروف قرن بیستم است معتقد است:
تبلیغ از یک ایدئولوژی در یک اثر هنری به هیچوجه ارزش استیتکی (زیبایی شناختی) آن را کم نمیکند ولی باید موضوع تبلیغ روشن باشد و کسی که آن را تبلیغ میکند بتواند افکار خود را خوب انتخاب کند، باید این افکار به گوشت و خون او مبدل شوند و در موقع خلق اثر ادبی و هنری نه ابهام ایجاد کنند، نه تردید و نه پریشانی ولی اگر این شرط لازم و ضروری وجود نداشته باشد، اگر تبلیغ کننده کاملا بر افکار خود مسلط نباشد، اگر علاوه بر آن، این افکار به نحو شایستهای روشن و منطقی نباشد در این صورت ایدئولوژی به نحو نامطلوبی بر اثر هنری تاثیر میگذارد و آن را خنک، خسته کننده و کسالتبار میسازد، توجه داشته باشید که تقصیر آن به گردن خود افکار نیست، بلکه به گردن هنرمندی است که نتوانسته است آن افکار را کاملا هضم و جذب کند و یک ایدئولوک منطقی باشد - بدین ترتیب برخلاف احساس اولیهمان ، نقص اثر عبارت نیست از وجود ایدئولوژی بلکه کاملا برعکس، این نقص در نبود ایدئولوژی است.
در اینجا بحثبر سر این نیست که ادبیات باید تهی از تبلیغ و ایدئولوژی باشد بلکه بحث و جدال بیشتر در این زمینه است که ارائه و القای ایدئولوژی باید چگونه انجام گیرد دکتر مند در نقد و ادب میگوید:
آنچه مسلم است این است که دعوت صریح ادب بر مبانی اخلاقی از راه شعر، رمان، تئاتر، سینما میتواند سودمند باشد، زیرا عادت مردم بر آن است که از تجارب دیگران کار نگیرند و هر کس میکوشد رفتارش را بر تجربیات شخصی خودش مبتنی کند.
اما این نظریه نمیتواند درستباشد، زیرا داستانهای گذشتگان همواره تجربیات و علائمی است که انسانها خود را در آزمونهای ابتدایی معطل نکنند و از قافله تمدن نمانند. به قول یک نویسنده ایرانی: "گذشته چراغ راه آینده است. " و قرآن مجید در بیان هدف خود از تعریف قصههای تاریخی میگوید: "لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب"
اما از مجموعه نظرات گوناگون درباره هدف ادبیات و رابطه ادبیات با اخلاق و ایدئولوژی نتایجی که میتوان گرفت چنین است:
"ادبیات باید هدفدار باشد"
اما این به آن معنی نیست که ادیب قبل از پرداختن به قواعد و قوانین زیبایی شناسی در اثر ادبی خودش، هدفش را فریاد بزند بلکه حسن ادبیات و وجه تمایز آن با سایر آثار علمی، فلسفی و تجربی آن است که ادبیات باید پیامش را به طور پنهانی و غیر مستقیم القا کند و در این صورت است که هم از امتیاز یک اثر ادبی و هنری مورد قبول محققان برخوردار خواهد بود و هم از نظر طرفداران ادبیات فضیلت مورد ستایش قرار خواهد گرفت، آن اثر ادبی که میکوشد پیامش را عریان و برهنه فریاد بزند و یا تصویر کند فاقد تاثیر و لوث خواهد بود. احساس روشن، گیرایی اثر را از بین میبرد و ابتذال حتی در بیان گناهان شعر و ادب را آلوده و پست مینماید.
بنابراین اثر ادبی نیاز فراوان دارد که هنرمندانه احساس اصلی خود را در لابلای تعبیرات مرموز و پر معنی خویش پنهان کند و البته که از سوی دیگر مقیاس زیبایی در کار یک ادیب و نویسنده و هنرمند این است که صنعت هم در آن به قدری متین و مخفیانه به کار گرفته شود که به چشم نخورد.
بهترین الگو برای ارائه چنین اثری میتواند اشعار حافظ باشد که در عین بیان و ارائه و القای زیباترین محتوا که عرفان توحیدی استبه زیباترین وجه نامرئی نیز به تصویرسازی پرداخته است.
پل والری میگوید:
"صنایع هنری مثل ویتامینهای درون میوهها هستند"
آندره مالرو نویسنده معروف فرانسوی معتقد است: "یکی از ستونهای اصلی هنر همان مطالبی است که در اثر هنری مستتر است". بنابراین آنچه تاکنون ذکر شد وظایف و مشخصات یک ادیب توانا را در سه جمله ذیل میتوان خلاصه کرد.
۱) شناخت واقعی روح بشر و تحلیل درست و دقیق آن.
۲) ابداع زیبایی و تلطیف و تهذیب روح انسانها.
۳) عمومیت داشتن اثر ادبی در جامعه بشری.
قسمهای اول و دوم تا حدودی در توضیحات قبلی روشن شد اما قسمتسوم (عمومیت داشتن اثر ادبی. . . ) نیاز به توضیح دارد. در بین هنرمندان و بزرگان ادب، تولستوی که از نویسندگان به نام روسیه و شخصی مذهبی نیز میباشد، معتقد است که ادبیات علاوه برداشتن محتوای درست و منطقی و قالب زیبا و دقیق باید عمومیت نیز داشته باشد و عامه مردم بتوانند از آن بهرهمند گردند و این بیان درستی است.
زیرا ادبیات و هنر اگر چه از کیفیت فوقالعاده بالا و درستی از لحاظ محتوا و قالب برخوردار باشند، اما مخاطبان آن فقط عده معدود و انگشتشماری از نقادان و اهل ادب باشند در ادای وظیفه و ابلاغ رسالت انسانی خود قصور کرده است و انگیزه و قصد ادیب را که هدایت و رشد جامعه است، نتوانسته ابلاغ نماید و در اینجاست که ارزش خلاقیت و معماری درست کار ادیب و هنرمند شناخته میشود. یکی از نقادان بزرگ آلمان میگوید:
"بالزاک صدها صفحه را سیاه کرد تا به بالزاک دستیافت. "
البته در اینجا نیز ناگزیر از طرح مبحثی میشویم که میزان سطح آگاهی و شعور جامعه به چه کس و کسانی مربوط است. آیا ادیب و نویسنده در پایین بودن این آگاهیها مقصر است؟ یا رسانههای عمومی مانند رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینماها، آمفیتئاترها و بالاخره مدارس و مراکز آموزش متوسطه و عالی که طبیعی است ادیب هم تحت تاثیر شرایط فرهنگی رشد میکند و به آفرینش اثر ادبی خود همت میگمارد.
بلینسکی روسی میگوید:
رشد هنر و ادبیات بستگی تنگاتنگ با سایر عناصر آگاهی دارد و در مراحل رشد خود ایدههایش را از منابع مختلف از جمله مذهب و فلسفه میگیرد و باز تاکید میکند.
برای قضاوت و نقد یک نویسنده بزرگ قبل از هر چیز باید محل دقیق راهی را تعیین نمود که او بشریت را پیدا کرده است.
این بود منتجی از نظریات گونهگون پیرامون هدف ادبیات و نقش ادبیات در زندگی فردی و اجتماعی انسان و محورهای اصلی این گفتارها بر موضوعایی زیبا، تعهد و انسانیت دور میزند. و همه اهل ادب و منقدان ادبی و هنری حداقل به زیبایی و جنبههای استیتکی آثار ادبی اعتقاد دارند و وجه مشترک همه آنها در تایید و نامگذاری یک اثر به عنوان اثر ادبی و هنری، نفس زیبا بودن و ساختار زیبای آن است اما آنچه که در این مقوله ناگفته مانده است و هر یک از آنان به طریقی به لحاظ گریزی که از فطرت خداجویشان داشتهاند از کنار آن با تسامح گذشتهاند، مساله مبدا و منبع آفرینش و زیبایی استبه گونهای که اکثرا در تضادها و مجادلات خود بر سر تعریف هنر و ادب به لحاظ همین خلا به بن بست رسیدهاند. البته ناگفته نماند که بعضی از بزرگترین نویسندگان به نام و مورد قبول همه منقدان همچون تولستوی و داستایوسکی که اتفاقا هر دو هم از نویسندگان روسیه هستند به این حقیقتبه زیباترین وجه اعتراف کردهاند و حضور خداگرایی و خداخواهی آنان در آثارشان به زیبایی تمام احساس میشود. اما این مساله که منبع همه زیباییها و ارزشهای مطلق، ذات پروردگار است اگر برای دیگران حل شده بود هرگز به تناقض دچار نمیشدند.
و آن وقت میدیدیم که هنر و ادب در رابطه با مبدا و منشا خود هرگز نمیتواند زیبا نباشد و هر دو نظریه "هنر برای هنر" و "هنر برای فضیلت "از یک مقوله منشا میگرفتند که آن خداوندی است که آفریننده زیبایی استو به قول معصوم "ان الله جمیل و یحب الجمال. "
در پایان به عنوان حسن ختام در این مبحث جملاتی از بیانات امام امت را در رابطه با هنر و ادب ذکر میکنیم:
"هنر عبارتست از دمیدن روح تعهد در انسانها"
"سینما و تئاتر (دو شاخه جاندار هنر) باید مربی جامعه باشد"
و جملاتی دیگر که همه تجلیاتی است از مبدا زیبایی و ارزش که هدف از خلقت انسان را کمال و رشد و به تعبیر قرآن: "لیعبدون" که ای "لیعرفون" ذکر کرده است.
علی اصغر سعادتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست