یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

اجتماعی نویسی در ادبیات ایران


اجتماعی نویسی در ادبیات ایران

به نظر می رسد در سال های اخیر اگر نگوییم اجتماعی نویسی در ادبیات ایران جایگاهش را از دست داده, می توانیم بگوییم كه كمرنگ شده, بویژه در چندسال اخیر كه داستان نویسان ما اغلب درگیر فضاهایی هستند كه با دنیای واقعی ارتباط چندانی ندارد

«بررسی اجتماعی نویسی در ادبیات ایران» موضوع نشستی بود كه چندی پیش از سوی باشگاه نویسندگان وهنرمندان برگزار شد. محمدرضا بایرامی كه از او «پل معلق» را در حوزه ادبیات پایداری خوانده ایم، اداره جلسه را بر عهده داشت. بلقیس سلیمانی (منتقد ادبی)، محمدرضا گودرزی (داستان نویس) و رضا نجفی (منتقد ادبی) به اظهارنظر در این باره پرداختند.

▪ محمدرضا بایرامی: به نظر می رسد در سال های اخیر اگر نگوییم اجتماعی نویسی در ادبیات ایران جایگاهش را از دست داده، می توانیم بگوییم كه كمرنگ شده، بویژه در چندسال اخیر كه داستان نویسان ما اغلب درگیر فضاهایی هستند كه با دنیای واقعی ارتباط چندانی ندارد. البته این خود یك معلول است و می توان از زوایای مختلف به این موضوع نگاه كرد.

▪ بلقیس سلیمانی: من ابتدا تلاش می كنم ریشه های فلسفی- اجتماعی ظهور رئالیسم را در جایگاه اصلی آن یعنی غرب بررسی كنم. تصور می كنم وقتی از اجتماعی نگاری سخن به میان می آوریم منظورمان نوع نوشته هایی است كه به پدیده های اجتماعی و تاریخی توجه دارند. جزئی نگاری یا ویژگی ها را بیان كردن از خصوصیات اجتماعی نگاری بوده، بعدها البته رئالیسم سوسیالیستی از نظرگاه دیگری به این قضیه نگاه می كند.

اگر رئالیسم را مطابق با واقعیت بگیریم (گو این كه از واقعیت تعریف های متعددی شده و تقسیم بندی های زیادی دارد، از خام تا پخته، از رئالیسم بالزاكی تا رئالیسم تولستوی كه به آن رئالیسم فانتزی می گویند) می توانیم روی این موضوع توافق داشته باشیم كه رئالیسم، دوره ای تاریخی است كه از فرانسه شروع می شود و نویسندگان به امور اجتماعی و اجتماع انسانی اقبال نشان می دهند. این پدیده در مقابل موج رمانتیسم ایجاد می شود، علت آن هم ضدیت تام و تمام با «تخیل» است، اگر هم ضدیت نداشته باشد دست كم می خواهد نادیده اش بگیرد.

البته ظهور رئالیسم، ریشه های اجتماعی و فلسفی دارد. ریشه های اجتماعی را می توان در انقلاب فرانسه به عنوان رویداد تاریخی، انقلاب صنعتی (رویداد اجتماعی- علمی) پیدایش طبقه متوسط شهری، توسعه شهرنشینی و تبعات آن یعنی پیدایش معضلات شهر، گرایش های پوزیتیویستی و... جست وجو كرد. در این دوره توجه به علم آن قدر زیاد می شود كه در ادبیات نیز این سؤال پیش می آید كه هنرمند چگونه می تواند از علم در ادبیات استفاده كند، حتی نویسندگانی هستند كه خود را دانشمند، جراح و... می نامند و شیوه های علمی را در آثارشان تعقیب می كنند.

در واقع رئالیسم، اجتماع انسان را محور توجه خود قرار می دهد و معتقد است دیگر باید اشراف و زرق و برق ساختمان های گوتیك را رها كنیم و متوجه اجتماع انسانی و تجربه های فردی باشیم. سؤال این است كه چرا گرایش رئالیستی به لحاظ فلسفی در این دوره تاریخی پدید می آید؟ بسیاری از كسانی كه درباره رئالیسم صحبت كرده اند معتقدند رئالیسم از فلسفه برخاسته است. اوایل رنسانس گویی یك بحث فلسفی شكل می گیرد راجع به این كه آیا كلیات در بیرون از ذهن ما وجود دارد یا نه؟ برای نمونه آیا عدل خارج از ذهن ما وجود دارد؟ افلاطون معتقد است در دنیای مثل وجود دارد و واقعی ترین پدیده در این عالم همان عدل است. وی به وجود سه دنیا معتقد بود. دنیای مثل كه ماهیت اشیا در آن قرار دارد. بعد پدیده های طبیعی و سوم هنرمند كه از پدیده های طبیعی تقلید می كند. افلاطون معتقد بود آثار هنری سه درجه از حقیقت دور هستند و به همین دلیل شاعران را از مدینه فاضله اش دور می كرد.

برخی معتقد بودند كلیات (رئالیست ها) وجود خارج از ذهن ما دارند. در صورتی كه نقطه مقابل معتقد بود برای نمونه چیزی به اسم «عدل» نداریم و انسان یا خداوند عادل داریم. البته گروهی نیز بودند كه می گفتند مفهوم زیبایی و خیر و... نه در ذهن و نه در خارج قرار دارند و این مفاهیم فقط اسم هستند.

باید اذعان كنیم كه نخستین بار فلاسفه در بحث از «كلیات»، واژه رئالیسم را به كار می برند، اما آنچه در بحث ادبی اهمیت دارد دوره ای است كه بعد از دوره رمانتیسم بر فضای ادبی اروپا حاكم است. در این دوره ماتریالیسم از جانب هنرمندان و فلاسفه مورد توجه قرار می گیرد و نخستین طلیعه های ماتریالیسم در اروپا همزمان با رشد رئالیسم در ادبیات به وجود می آید. به همین دلیل است كه برخی معتقدند پاشنه آشیل مكتب رئالیسم، اتكای آن به ماتریالیسم بود كه به تدریج آن را زمین زد، از نفس انداخت و رئالیسم از وجه هنرمندانه و تخیلی، فاصله گرفت.

اما به چه اثری می توان گفت رئالیستی؟

رئالیست ها معمولاً از مفاهیمی چون تقلید، بازنمایی، بازتاب، آیینه، تبدیل، بازآفرینی، بیانگر دوران بودن، نماینده گروه اجتماعی، واقعیت و منش اجتماعی نام می برند. بالزاك، پدر رئالیسم اروپا می گوید: «من منشی جامعه فرانسه هستم» یعنی من بازتاب دهنده آن چیزی هستم كه می بینم. این رویه تا آخرین فرقه رئالیستی (رئالیسم سوسیالیستی) در همه جا وجود دارد. استاندال، تمثیل معروفی دارد: «اثر ادبی همچون آیینه ای است كه در شاهراه زندگی كار گذاشته باشند» معضلات جامعه شهری از موضوع هایی است كه در رئالیسم مورد توجه قرار می گیرد. بالزاك با این كه از لحاظ منش سیاسی، طرفدار طبقه اشراف بود، اما رسواگر و بازتاب دهنده جامعه بورژوازی به جامعه ای است كه ستون هایش روی شانه های بورژوازی بنا شده بود. بالزاك می گوید: «كار من مانند كار یك حشره شناس است.

كار من گونه شناسی انسانی است. در كار من می توانید تیپ های مختلف اجتماعی را ببینید» بورس بازهای خرده بورژواها، ملاكان، پاسبان ها و... در آثار بالزاك وجود دارند و به حاشیه های جامعه شهری در این آثار توجه می شود. برای نمونه شما می توانید به «ژرمینال» امیل زولا به عنوان یك سند اجتماعی در رفتار جامعه صنعتی فرانسه با كارگرها استناد كنید. در دیكنز و تولستوی نیز وجوه دیگر آثار رئالیستی را می بینیم.

اما آثار رئالیستی چه ویژگی هایی دارند؟ نخستین ویژگی، سادگی، صمیمیت، صداقت و شفافیت آنهاست. شما اگر این آثار را با مكاتب پیش و بعد رئالیسم (رمانتیسم و سوررئالیسم) مقایسه كنید ویژگی آثار رئالیستی بیشتر به چشم می آید. آثار رئالیستی محتوا محوراند، واقعیت را گزارش می دهند. بازی های تكنیكی ندارند و نفی تخیل یا سوءظن به تخیل و طرد نبوغ هنری از ویژگی های دیگر آثار رئالیستی است. احتراز از لفاظی های كاذب یعنی همان اسكلت آثار رمانتیستی، وجه دیگر رئالیسم است.

توجه به حقایق و اسناد، توجه به تجربه فردی، تاریخی، اجتماعی از ویژگی های دیگر آثار رئالیستی است، به طوری كه فلوبر همواره به نویسندگان جوان توصیه می كرد سوژه های داستانی را از نزدیك لمس كنند و در متن آن قرار گیرند. توجه به جزئیات از وجوه ساختاری رئالیست هاست، به طوری كه بالزاك می گوید: «شما اسبی را كه به كالسكه جلویی بسته شده باید به گونه ای توصیف كنید كه بالكل با اسب كالسكه عقبی متفاوت باشد.»

▪ محمدرضا بایرامی: وقتی از اجتماعی نویسی صحبت می كنیم خواه یا ناخواه پای رئالیسم نیز به میان می آید. خانم سلیمانی، ویژگی هایی را برای این سبك برشمردند، در صورتی كه ما اكنون این ویژگی ها را نمی بینیم. گویا نویسندگان به این تعریف قائل نیستند، یعنی اثر به شكل رئالیستی نوشته شد. اما گزارش نویسی و بازتاب واقعیت، غایب است. اینجا است كه بحث اجتماع گریزی، ذهنی نویسی، نادیده گرفتن حوادث درون و كم تجربه بودن نویسندگان به میان می آید.

▪ محمدرضا گودرزی: بحثی كه امروز مطرح می شود این است كه اصلاً واقعیت چیست؟ آیا می توانیم روی واقعیت توافق كنیم؟ با وجودی كه واقعیت وجود دارد، اما وقتی می خواهیم وارد حوزه نمادین شویم، چالش ایجاد می شود. من می گویم «گل»، اما مراد من از گل با چیزی كه در ذهن شما وجود دارد، یكی نیست. كسی به كسی می گوید من به تو نیاز دارم، اما این نیاز داشتن در درون و دید هر كدام از افراد، صددرصد منطبق نیست، بنابراین ما سعی می كنیم فقط به هم نزدیك شویم.

من فكر می كنم در طول تاریخ دعوا بر سر واقعیت بوده است. ممكن است دقیقاً منطبق با واژه رئالیسم نباشد، اما این دغدغه وجود دارد كه چگونه واقعیت اطراف ما در متن منعكس شود. وقتی بالزاك می نویسد معتقد است جامعه روز فرانسه را انعكاس می دهد، اما فلوبر می گوید این تصورات بالزاك است، بلكه باید عینی، غیرمستقیم و نمایشی این كار را انجام دهد. این ها هر كدام واقعیت ذهن و تصور خودشان را از واقعیت و سطح بیرون آن منعكس می كردند. سطح درونی واقعیت در اعماق ذهن انسانهاست و ما وقتی بی واسطه ذهن یك انسان را به شكل سیال ذهن یا تك گویی درونی منعكس می كنیم واقع گراترین رویكرد را دنبال كرده ایم و بی واسطه ذهن را نمایش داده ایم؛ چه چیزی واقع گراتر از ذهن انسان.

اما بعدها كه رویكردهای پست مدرنیستی مطرح می شود این مسأله پیش می آید كه ما واقعیت را فكر می كنیم كه واقعیت است، یعنی قطعیت وجود ندارد و هیچ چیز در اطراف ما واقعی نیست.

البته هر كسی وقتی متنی را می نویسد مشخص است كه از ساز و كار، فلسفه، سیاست و جامعه متأثر می شود، اما آخرین تعریفی كه از واقع گرایی ارائه شده متعلق به ساختارگراهاست. مطابق با این تعریف، واقع گرایی سه ویژگی دارد:

۱) امر واقع: شما با تجربه زیستی خود متوجه می شوید كه متن تا چه حد ممكن یا درست است

۲) راست نمایی فرهنگی: چیزی ممكن است در جامعه ای «واقعیت» داشته باشد، اما در جامعه دیگر نتوان به آن «واقعیت» اطلاق كرد.

۳) قرارداد ادبی: فوكو می گوید: شما می گویید من واقع گرا هستم، اما چگونه می خواهید واقعیت را منعكس كنید؟

نوشته اید: مردی نشسته است. مرد، مبهم است. می نویسید: مسن. چه قدر مسن؟ پیر؟ چقدر پیر؟ چقدر لاغر؟ اصلاً می توان طیف لاغری ها را نشان داد؟ فوكو معتقد است: واقع گرایی ناممكن است، اما قرارداد ادبی مهم ترین عاملی است كه مطرح می شود.

البته تصور من از فحوای سخنان آقای بایرامی، امر عمومی و امر خصوصی است. زمانی ادبیات، امر عمومی را مطرح می كند و در مقطعی دیگر به امر خصوصی تغییر جهت می دهد، یعنی مسأله فردیت، روابط خصوصی و پنهانی. اجتماعی نویسی با سیاست به طور مستقیم در ارتباط است.

ما به عنوان یك انسان سیاسی نمی توانیم از این حوزه بگریزیم. به تعبیر نظریه پردازان ما زمانی به شدت سیاسی هستیم كه می گوییم سیاسی نیستیم. در جامعه مدرن به چالش كشیدن فرهنگ مسلط و گفتمان غالب، سیاسی است. پس هیچ متنی گریز از ایدئولوژی ندارد و هیچ نویسنده ای نیست كه بتواند بگوید من فراتر از ایدئولوژی می نویسم. كسی كه اجتماعی نویسی است، نوع خاصی از ایدئولوژی را منعكس می كند. كسی هم كه اجتماعی نویسی نمی كند در واقع اجتماعی نویسی می كند چون نوع خاصی از ایدئولوژی را تعقیب كرده است.

مسأله دیگر این است كه از «حوزه عمومی نوشتن» سلطه زیادی می خواهد. شما در مقام یك نویسنده باید انسان، جامعه و روابط اجتماعی را بنویسید. اجتماعی نویسی در واقع، انعكاس هستی اجتماعی آن جامعه است. مسأله به قدری پیچیده است كه باز به تعبیر نظریه پردازان ما نمی توانیم تاریخیت (زمان و مكان) را حذف كنیم.

بحث دیگر این است كه اگر نویسنده ای حس كند متن او در حوزه عمومی خریداری ندارد و توجهی را برنمی انگیزد، اینجاست كه یك نوع سیاست گریزی در متن به وجود می آید و منجر به اجتماع گریزی می شود. من اگر به عنوان یك فرد ببینم تأثیری در جامعه ندارم و موجودیتم در نظر گرفته نمی شود، خود به خود میل به اجتماعی نویسی در من از بین می رود. شما می بینید در یك دوره ای آثار عامه پسند رشد فزاینده ای دارد. مطابق آماری كه یكی از دوستان در پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات (۱۳۸۳ـ ۱۳۶۸) ارائه می كرد تیراژ آثار فهیمه رحیمی یك میلیون و سیصد و بیست و شش هزار نسخه است.

حسن فرامرزی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.