یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

یلدا پدیده ای دوفرهنگی است


یلدا پدیده ای دوفرهنگی است

چگونگی پیدایش جشن های ایرانی در گفت وگو با دکتر داوود اسپرهم

جشن‌های ایرانی ریشه در فرهنگ این سرزمین دارد که واکاوی آنهاابعاد مختلفی از آداب و رسوم جامعه ایرانی را از گذشته تا اکنون نمایان می کند. یلدا یکی از مهم‌ترین جشن‌های ایرانی است که از گذشته تااکنون حفظ شده است. درباره این جشن باستانی و چگونگی پیدایش آن با دکتر داوود اسپرهم دانشیار گروه ادبیات فارسی دانشگاه علامه‌طباطبایی که آثارش برای علاقه‌مندان ادبیات آشنا است، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

جشن‌های ایرانی مثل جشن شب یلدا از کجا و به چه دلیل پدید آمدند؟

من مقاله‌ای برای همایش ایرانشناسی قزاقستان درباره جشن‌های ایرانی نوشتم. آنجا سعی کرده‌ام ریشه‌های فرهنگی و تاریخی تمام این جشن‌ها را جمع‌آوری کنم و اشتراکاتشان را با موارد مشابه رومی و یونانی و هندی‌ها نشان بدهم. معمولا یک حادثه فرهنگی مثل جشن باید ویژگی‌های خیلی غنی و پرباری داشته باشند که بتوانند، از دوره‌های مختلف عبور کنند و در آداب مردم رسوب کنند تا به یک رسم تبدیل بشوند. لازمه این مساله این است که این حادثه فرهنگی باید با زندگی در ارتباط باشد. وگرنه اگر با زندگی مردم در ارتباط نباشد به مرور زمان یا کاملا از بین می‌رود، یا اینکه تغییر ماهیت می‌دهد. جشن‌های ایرانی بنا به دو اقتضا تعریف شده بود. یک: اقتضای زیست محیطی و طبیعی. دو: اقتضای زندگی. مثلا اگر به فصول چهارگانه سال نگاه کنیم، می‌بینیم که در فرهنگ ایرانی جشن‌هایی به تناسب هر فصل وجود داشته است. مثل جشن‌های مربوط به کشاورزی از جمله جشن‌های مربوط به برداشت و کاشت یا جشن‌های زمستانی که در رابطه با انتظار برای بیداری کره زمین و فرارسیدن بهار بوده یا جشن‌های بهاری که در ارتباط با تازه شدن طبیعت و به نوعی تازه کردن جان و تن و روح بوده. در پشت همه این جشن‌ها یک حساب و کتاب و منطقی دیده می‌شود.

گفتید که نمونه‌های مشابه جشن‌های ایرانی در کشورهای روم و یونان و هند نیز دیده می‌شود. بیشتر توضیح می‌دهید؟

این نکته درست است که ما در متن‌هایی مثل اوستا می‌خوانیم که افرادی مثل فریدون و جمشید این جشن‌ها را پاس می‌داشتند، اما باید گفت که در واقع این جشن‌ها فقط مختص به یک مرز جغرافیایی نبودند. مثلا ما عین همین جشن‌ها یا شبیه آنها را در سرزمین‌های سکایی و در سرزمین‌های قوم فن در شمال قفقاز نیز می‌بینیم. وقتی به فرهنگ‌های دیگر هم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در آن فرهنگ‌ها هم این جشن‌ها پاس داشته شده‌اند. از جمله فرهنگ یا آیین بزرگ مسیحیت و حتی در دوره پیش از مسیحیت مثل دوره افلاطون و ارسطو که توجه ویژه‌ای به مغان نامه‌های پارسی و فرهنگ ایرانی می‌شده است. بنابر این یکی از ویژگی‌های این جشن‌ها فراگیری بوده است؛ یعنی اینکه در این جشن‌ها تنها یک قوم، یک نژاد، یک زبان یا یک فرهنگ دخیل نبوده و فرهنگ‌های گوناگون با زبان‌ها و انحای گوناگون این جشن‌ها را پاس می‌داشتند، منتها شاید کمی در آداب تفاوت‌هایی وجود داشت. درباره یلدا این مساله کمی پیچیده‌تر است. یعنی یلدا را در واقع باید یک پدیده دو فرهنگی دانست. هم فرهنگ ایران باستان در پشت آن است و هم فرهنگ مسیحی. حتی در بعضی تحقیقات مسیح را با مهر و آیین میتراییسم مقایسه کرده‌اند و شباهت‌های بسیاری را برای آن دو برشمرده‌اند. از آداب نیایش گرفته تا آداب غذا خوردن و کلیسا و غیره که اشتراکات زیادی را بین مسیحیت و مهرپرستی نشان می‌دهد. یکی از حدس‌ها این است که این اشتراکات زمانی به وجود آمده است که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد. درواقع یکی از دلایل این حمله برای کشورگشایی و تصرف سرزمین‌های هند و ایران بود و دلیل دیگر آن منتقل کردن فرهنگ و اندیشه ایران و هند به یونان بود از طریق اندیشمندانی که همراه او به ایران آمده بودند. بنابراین آنها از این طریق بااین ماجرا آشنا شدند. حالا اینکه مساله مهر و مسیح یا مساله یلدا اینگونه دوفرهنگی شده است، این نشان‌دهنده این است که در دوره‌ای، تلفیقی اتفاق افتاده است. ممکن است که تولد مسیح و مناسبت یلدا به‌طور اتفاقی با هم همزمان شده باشند، اما این نکته را هم باید در نظر داشت که وقتی بعدها یعنی زمانی که سلوکیان به این سرزمین آمدند و مستقیم با فرهنگ این سرزمین ارتباط برقرار کردند یا زمانی که آن هفت دانشمند یونانی آمدند و مستقیم با دانشمندان ایرانی از جمله بزرگمهر مواجه شدند و همینطور با حکمای هندی، قطعا در انتقال فرهنگ ایرانی به یونان یک تلفیق بزرگ در مورد یلدا اتفاق افتاده است. از اینجاست که می‌بینیم یلدا، هم در آثار ما و هم در آثار مسیحی به عنوان بلندترین شب سال، آدابی داشته مبنی بر اینکه در این شب باید خوردنی‌های به‌خصوصی خورده می‌شد و تا هنگام طلوع خورشید شب زنده‌داری می‌شد و این ماجرا ادامه پیدا می‌کرده است. درواقع، این جشن ایرانی به این دلیل با زادروز مسیح تلفیق شده که هردوی این مناسبت‌ها برای این دو فرهنگ جنبه قداست گونه‌ای داشته است. امروز دیگر سخت است که یلدا را کاملا ایرانی یا کاملا مسیحی بدانیم. این جریان، مثل پیر مغان حافظ است. وقتی حافظ پیر مغان می‌سازد، کلمه پیر، مسیحی است و کلمه مغان، زردشتی. به عبارت دیگر از دو فرهنگ پدیده‌ای ساخته می‌شود که درواقع یک موجود سوم است. اتفاقا این آمیزه فرهنگی همیشه در تجربه زیستی ایرانی‌ها بوده است؛ یعنی سعی می‌کردند که آنچه را که بی‌آسیب و موجب تحول و شادی است با آنچه خودشان دارند تلفیق کنند و هرگز این نگاه را نداشتند که این مسایل بیرونی، از جنس تهاجمند و ممکن است که با ورودشان سرشت و سرنوشتشان دچار تغییر و تخریب بشود، اتفاقا سرشت و سرنوشتشان را به این ارتباط‌های بینافرهنگی گره می‌زدند. اتفاقا امروزه در غرب انسانی پیشبرنده و موفق است که بتواند رویکردی این‌چنینی بین فرهنگ‌ها داشته باشد و این شمول‌گرایی خیلی مهم‌تر از فلسفه و منطق و تفکر است. ما وقتی به این جشن‌ها نگاه می‌کنیم، این جهان‌شمولی را در متن آنها می‌بینیم. به نظر من یلدا یکی از رفتارهای بینافرهنگی بسیار زیبا است؛ یعنی گمان من این است که در ابتدا بحث روی آداب و رسوم و زمان و تاریخ بوده، اما به مرور مفهوم فکری و فلسفی هم به آن اضافه شده است. یعنی یلدای ایرانی و یلدای مسیحی به لحاظ فکری هم به هم نزدیک و آمیخته شدند و مسیح و میترا با هم انطباق بیشتری پیدا کردند.

این آمیختگی از کجا شروع شد؟

باید گفت که این آمیختگی از بن‌مایه‌های فرهنگ عامه گرفته شده است. امروزه مطالعات فرهنگ عامه از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا اتفاقاتی که در فرهنگ عامه به شکل نادری می‌افتد، در خواص وجود ندارد. توجه به فرهنگ‌های عامیانه توجه به زبان تاریخی انسان است؛ یعنی هرچقدر ما به این پیشینه‌ها و سنت‌های ماندگار و ماهیت آنها که درواقع چه ماهیت زیستی و روانی‌ای داشتند که ماندگار شدند، توجه کنیم، توفیق بیشتری در شناخت ماهیت خودمان به دست می‌آوریم. بنابراین باید با پاسداشت این جشن‌های عمومی و فصلی و آوردن آنها به متن جامعه، مردم را از این رخوت و گریزش از هم خارج کرد و یک همگرایی را در سطح جامعه تقویت نمود.

به نظر شما چرا یلدا به این ماندگاری رسیده است؟

به نظر من اینکه چرا یلدا به این ماندگاری رسیده است در ماهیت ملی و فراگیری خود یلدا است. اینکه در این شب تعادل بین شب و روز به هم می‌خورد که خودش به لحاظ نمادشناسی حرف‌های بسیاری دارد، اینکه مردم یک کاری را هماهنگ با هم انجام بدهند مثل خوردن هندوانه یا نشستن کنار هم و گوش دادن به قصه‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و رابطه‌ای که این دوتا نسل در این شب برقرار می‌کنند، نشان می‌دهد که به جای یلدا هیچ جایگزین دیگری وجود نداشته، چرا که این سنت و سنن مشابه آن فرقه‌ای و مذهبی نبودند که عده‌ای قبولش داشته باشند و عده‌ای هم ردش کنند. درواقع جشن‌های اینچنینی که برخاسته از فرهنگ عامه است پاسخی به نیاز انسان به اجتماع انسانی است در مقابل اجتماع قومی و زبانی است.

میلاد حسین‌نژاد