چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بحران ادامه دارد
آمریکاییها با بالارفتن شاخص داو (the Dow Jones Industrial average، یکی از چندین شاخص بازار سرمایه است که توسط ویراستار قرن نوزدهم مجله والاستریت ایجاد شده است.) گول نمیخورند. آنچه آنان در پیش چشم میبینند، بالا رفتن میزان مالیاتها است.
گزارش مربوط به وضعیت بیکاری ماه دسامبر، امیدی را که ما در آغاز احیای تاییدشده اقتصاد داشتیم، خشکانید.
سعی شد که نرخ بیکاری در ماه دسامبر در ۱۰ درصد بماند تنها به این دلیل خارج از قاعده که فشار نیروی کار افت کرد: نزدیک به ۶۶۱۰۰۰ نفر از جستوجوی کار منصرف شدند. اطلاعات فهرست دفتر سرشماری کار(BLS) نشان میدهد که کل شغلهای از دست رفته در ماه دسامبر ۸۵۰۰۰ است. اما بر اساس پیمایش خانوارهای همان دفتر، که مقداری بهتر برای مقایسه است و بیکاران و هم شاغلان کاذب(Underemployed کسی که کار کافی برای انجام دادن ندارد یا این که کارش مرتبط به مهارتهای او نیست) را در بر میگیرد، کاهش ۵۸۹۰۰۰ شغل را نشان میدهد. از سال ۲۰۰۷ که بحران بزرگ آغاز شد، طبق آمار BLS نزدیک به ۶/۸ میلیون شغل از دست رفته است. کسب و کارهای کوچک که مرجع معمول شغلهای جدید است، هنوز دارند خون کارگران را میریزند. کمتر از ۱۰ درصد شغل ایجاد شده است در حالی که بیش از ۲۰ درصد اخراج داشتهایم و اخراجها به تقریب نزدیک به دو برابر تعداد استخدامیهایی است که در پی توسعه شرکتها صورت میگیرد. بیکاران آموزش دیدهاند که در کوتاهمدت از بیکاریشان اندیشناک نباشند و به خود سخت نگیرند. اکنون این بلایی شده است که نزدیک به ۳/۱۵ میلیون آمریکایی طبق آمار BLS بدون شغل هستند.
درباره آینده چه میتوان گفت؟ آن چه در بازار کار در اثر این مساله رخ داده است، نه افزایش اخراج در بخش خصوصی، در عین حالی که این بخش تحلیل رفته است، بلکه قحطی استخدام است. برنامههای انگیزشی دولت به دلیل کمبود بودجه ۲۰۱۰ برای ایالات، شهرها، روستاها و مدارس خنثی میشود. مرکز اولویتبندی و سیاستگذاری بودجه اخیرا این کمبود را چیزی در حدود عدد حیرتآور ۲۰۰ میلیارد دلار ملی تخمین زده است. از آنجا که در عالم واقع همه ایالات و شهرها باید سیاست تعدیل بودجه را در پیش گیرند، نتیجه کاهش خدمات، افزایش اخراجها و بالارفتن مالیاتها خواهد بود.
در نتیجه اقتصاد آمریکا_که برای دههها بزرگترین ماشین تولید شغل در جهان بود_ باید زمان بیشتر و بیشتری صرف کند تا شغلهایی را که تا همین الان از دست داده، بازآفرینی کند. در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ جین ساسین(Jane Sasseen) در گزارشی در کسب و کار هفته (Business Week) نوشت، بازگردانی شغلهای از کف رفته تنها یک سال از پایان بحران زمان گرفت. بعد از هشت ماه رکود اقتصادی که در مارچ ۱۹۹۱ پایان یافت، شغلها در ۲۳ ماه بازآفرینی شد. بعد از رکود اقتصادی داتنت (رکودی که از بخش آیتی شروع شد) در سال ۲۰۰۱، بازآفرینی ۳۱ ماه طول کشید. این بار ۵ سال یا بیشتر زمان لازم است تا همه آن بالای هشت میلیون شغلی که از مارچ ۲۰۰۷ از دست رفته است، بازگردانی شود. این بدان خاطر است که ما مجبوریم سالانه ۷/۱ میلیون شغل اضافه ایجاد کنیم فراتر از آن ۳/۱میلیون فرد جدیدی که هر ساله به نیروی کار افزوده میشود.
اقتصاددانان ممکن است که گذر بحران را ببینند، اما مردم توی خیابان چنین نیستند.
در حقیقت ۶۰ درصد مردم طبق سرشماری که NBC و مجله والاستریت در اکتبر گذشته از آن گزارش دادند، فکر میکنند که بحران هنوز راهی برای ادامه مسیرش دارد. حتی آنانی که خود آسیب ندیدهاند کسی را میشناسند_دوست، همسایه یا یکی از اقوام_ که آسیب دیده باشد. دو سوم از آنها میگویند که نیروی دوبارهای که به بازار سرمایه آمده است، نگاه آنان را تغییر نداده است.
دلایلی برای این ملالت وجود دارد. مشتریان درسهای تلخی فراگرفتهاند. آنها میفهمند که افزایش مصرف_ خصوصی یا عمومی_ محتاج افزایش درآمد است و نه قرض و درآمد حاصل استخدام شدن است.
امروز آمریکاییها در میان زوال کسب و کار خانوادهشان، روزه مالی گرفتهاند. آنها اکنون میدانند که نمیتوانند برای آنچه ندارند، خرج کنند، چون نتیجه دردناک چنین خرجی بدهی زیادی است که به صورت مصنوعی پمپاژ میشود و خانه را تهدید میکند. طبق آمار دولتی که یان کیو مو(Yian Q. mui) سپتامبر گذشته در واشنگتن پست ارائه کرد، خانوارهای آمریکایی ۲۰ درصد بالای جامعه تنها ۴۰ درصد را خرج میکنند. اما این خانوارها دیگر به معادل قیمتی خانه یا بالارفتن سهام سرمایه(که تقریبا ۵ میلیارد دلار در سال گذشته بوده است) به عنوان دلیلی برای خرج کردن به جای ذخیره کردن، اعتماد نمیکنند. این تمام چیزی است که میبینند: مالیات، مالیات، مالیات! بنابراین هنوز دلارها جریان نیافته است. این قاعده جدید است.
این بدان معنا است که گردبادهای بزرگتر از معمولی دو تا از سه موتور معمول احیا را تهدید میکند: مصرف و سرمایهگذاری ساکن. به جای پمپاژ نقدینگی به یک اقتصاد شکننده برای ایجاد چنین تغییری، دولت باید بر وظیفه بزرگ بعدی خود تمرکز کند: مرتب کردن برنامههایی برای به کنترل در آوردن کمبود تورمی بودجه بدون رها کردنش به افتادن در رکودی دیگر.
بنابراین آن چه پیش رو است اینهاست: رشد لشوار GDP، استخدامهایی که آن قدر کند است که نمیتواند از افزایش آتی نرخ اخراج جلوگیری کند و کارخانههایی که هنوز برای استخدامهای پرتوان بیمیل هستند.
چه طور ما میتوانیم در احیای رشد اشتغال شتابی بدهیم که سبب تولید شغلهای بیشتری شود؟ جواب آمادهای وجود ندارد، اما این دلیلی بر نشستن نیست.
ما باید برنامههایی داشته باشیم که بتواند درجهای از اطمینان را ایجاد کند که آمریکا میتواند بازسازی شود و اشتغال میتواند ایجاد شود، خصوصا از آنجا که مصرف مشتریان به عنوان بخشی از GDP برای سالها است که به نظر میآید زوال یافته است. بیکاران باید پشتیبانی شوند. اما بهتر این است که پشتیبانی مالی کارگران را در پروژههای کلان زیرساختی، بلند مدت و عقلانی به کار گیرد. پروژههایی که یک بانک زیرساختی ملی جدیدالتاسیس آنها را جلو ببرد.
اینها برنامههایی حقوقی نیست، بلکه برنامههایی برای نوزایی است. خرج کردن دولت در پروژههای عظیم زیرساختی_دسترسی پهن باند اینترنت در سراسر کشور، ترمیم پلها و کانالهای تحلیل رفته، ساخت راهآهن سریعالسیر، فرودگاههای مدرن، کارخانههای فاضلاب، بنادر _ اثرات چند جانبهای را بر افزایش اشتغال در اقتصاد دارد و ما نیاز ملی را واقعیت میبخشیم.
دومین راه افزایش اشتغال توسعه تکنولوژی است، جایی که ما بزرگترین توان را داریم. ما خودمان را با منشی هراسآلود نسبت به مهاجرت از توان تولیدی محروم کردهایم. ما آمدن مردمان باهوش و ماندنشان را سخت کردهایم، بنابراین آنها میآیند و در دانشگاههای ما آموزش میبینند و به خانهشان باز میگردند و برای رقبای ما کار میکنند. این راه و روش ساخت یک بزرگراه نیست.
دانشجویان خارجی بخش مهمی از دارندگان درجات دانشگاهی در علوم سخت در دانشگاههای آمریکا است. ما باید سهمیه سالانه ویزای H-۱B (یک ویزای غیرمهاجرتی آمریکا، احتمالا برای دانشجویان است) را از ۶۵۰۰۰ به ۱۹۵۰۰۰ (مقداری که در ابتدای سال ۲۰۰۰ بود) ارتقا دهیم.
در برابر این افزایش، گروهی کوتهبین با علایق خاص که میترسند شغلها از آمریکاییها گرفته شود، ممانعت ایجاد میکنند. در مقابل آن دسته از مردمی که ما باید برای نگهداشتنشان تلاش کنیم، کسانیاند که کارشان در تکنولوژی و مهندسی توسعه اشتغال بیشتری را نسبت به شغلهایی که در آن شریک میشوند، سبب شود.
تکنولوژی و نوآوری بیشترین سهم را در بزرگترین رشدهای مربوط به اشتغال ما داشتهاند. فقط فکر کنید: در سال ۱۸۰۰ نزدیک به سه چهارم نیروی کاری ایالات متحده زراعت میکردند. امروز این نسبت کمتر از ۳ درصد است. صنعت در پایان جنگ جهانی دوم، یک سوم نیروی کار را در اختیار داشت. امروز این رقم به چیزی در حدود یک دهم نزول کرده است. آمریکاییها به دگردیسی اقتصادی عادت کردهاند. ما باید سیاستهای عاقلانه اقتصادیمان را بر اساس علاقه به سرزمین و نه بر اساس علایق گروهی کوتهفکر که خود را بر قانونگذاران تحمیل میکنند، تصمیم بگیریم. در غیر این صورت ما فساد ناشی از سیاستهای غلط را خواهیم دید.
نویسنده: مورتیمر زوکرمان
مترجم: یاسر میرزایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست