سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مفهوم رهبری و نقش روشنفکران
رهبری به عنوان یک مقوله در ذات خود پدیدهای مرکب است. این پدیده هم از جنس آگاهی و هم از جنس عمل است؛ در حقیقت تلاقی اندیشه و عمل است. اما برای هر ذات انسانی منفردی که در مقوله رهبری وارد میشود تلاقی با عمل مثل تجربه شخصیای باز نموده میشود که میزان و کیفیت آن بستگی به خواست و اراده فاعل مختار دارد. همین اختیار، مقوله رهبری را از لحاظ عُمق، یعنی جدائی از تجربه شخصی و گروهی و تبدیل شدن به فرآیندی اجتماعی، به پدیدهای با ماهیت تجربی(تجربی - اجتماعی) تبدیل میکند که تائید و قوام آن از طریق اثبات اجتماعیاش است. هر اندازه مایه اجتماعی این پدیده رقیقتر باشد، به همان میزان عمق و شدت تأثیر آن کمتر است. گاهی چنان نقش عمل (عمل اجتماعی) در شکلگیری و برآمدن مقوله رهبری نادیده گرفته میشود که هرگونه عملی ولو عملی منفردانه و خارج از موقعیت عینی را با عمل اجتماعی یکسان میشمارند و در این حالت شکلهای ارتباطی خاصی پیدا میشوند که تنها شباهتی دور با اصل دارند و اشکال صوری ناکارآمدی را به وجود میآورد.
ممکن است گفته شود که پیوندِ مقولهای این مفاهیم در نهایت مابازاء خود را در عمل پیدا خواهد کرد، اما در واقع این پیوند عملیست که محمل عینی پیوند مقولهای و موقعیت مشخص و مجسم آن بوده و آن را از جهان ایدهها به حوزهی عینیت فرا خوانده و محقق میکند. تصور کنید ایدهای کلی در سر دارید و آن را از طریق رادیو و تلویزیون به صورت شبانه روزی منتشر میکنید؛ و از سوی دیگر حوزهای که مخاطب شماست، در جریان زندگی و در تنازع با ساز و کارهای متضادی که آن را به سمت و سوی معینی میرانند، به فکر زیرکانهای نیازمندست که باید در مجاورت آن و به عنوان جزئی از پیکره آن و همچنین در فرآیند کنشهای محیطی فراوان پرورش یابد و چون جزئی در همآمیخته و درونی رفته رفته کیفیت رهبری را مهیا ساخته و در کشاکش نبرد زندگی آن را به سوی موقعیت مطلوب راهنمائی کند. این فکر زیرکانه ناگزیر بر آن پایه مادیای قوام مییابد که تا اندازه زیادی موجد و محرک آن بوده و در صورت دسترسی به مفاهیم عمومی ( تئوری) و فراهم بودن شرائط دیگر میتواند به تئوری راهبر ارتقأ یابد. ایده شما تنها در صورتی در این حوزه رایج میشود که بر همین پایه مادی قرار داشته باشد. ضمن این که هر ایدهای و از جمله ایدههای مربوط به رهبری نمیتواند قائم به ذات باشند، و الزاماً میبایست در چنین فرآیندی آبدیده شده و امکان تحرک و جنبش خود را هر لحظه در موازنه با فشاری که از محیط بر میخیزد، از سوی هر دو جریان موافق و مخالف، ارزیابی کند. همین فرآیند در عین حال فرآیند انطباق با محیط عینی و نیز چیرگی بر محیط ذهنی و در نتیجه اعمال رهبری خواهد بود.
در نتیجه ایدههای رهبری کننده باید با طول موجی یکسان با ذهنیت مشخص محیط مورد نظر انتشار یابد. این یکسانی نشان میدهد که موضوع پیوند عاملی فقط درونیست. طرحی که یک دوره قوامیابی اولیه را برای پاگیری حزب یا ستاد رهبریکننده در خارج از موقعیت عینی تجویز میکند در بهترین حالت مفهوم مرکب مقوله را دریافت نکرده و اراده خود را به جای آگاهی و عمل اجتماعی را به جای عمل خود اشتباه گرفته است، و در حالت بدتر مرتکب نوعی عوامفریبی میشود تا در بزنگاهی تصادفی غافله را غافلهسالار شود. البته این چنین بزنگاههائی ممکن است به صورت موقتی و تحت شرائط خیلی ویژه، آن هم با اما و اگرهای فراوان و در یک جامعه غیر استاندارد به وجود بیاید. *
از اینرو ایده پیوند به عنوان مرحلهای جدا از مقوله رهبری، نقض غرض بوده و از هر دو سو موجب سکون و رکود است. جدائی آگاهی و عمل، ممکن نیست؛ این هر دو از هم میزایند؛ اگرچه عمل اصالت بیشتری دارد. ولی هر گاه بیشی اصالت عمل در کل با بیشی عمل اجتماعی نسبت به آگاهی در هر لحظه تاریخی یکسان انگاشته شود، خود خطائی بیش نیست. در همرفتگی این دو مقوله چنان است که انگارهی پیوند با محیط اجتماعی با فرض وجود آگاهی رهبریکنندهای از پیش توهمی بیش نیست. آگاهی پیشرو و هدایتگر اجتماعی بدون پیوند با اجتماع به عرصه ظهور نخواهد رسید و تنها کاریکاتوری از اصل خواهد بود؟ با اطمینان باید گفت مقوله رهبری نیز در کل عاملی درونیست
در حوزه سیاست رهبر سیاسی، که میتواند شخص یا گروه سیاسی باشد، به تناوب نماینده، پیشاهنگ، پیشوا و چکیده یک جامعه یا طبقه معین است. یعنی در واقع محصولیست که از سوی جامعه یا طبقه معین به جامعه عرضه میشود تا عالیترین فکر او را محقق کند.روشن است که چنین پدیدهای باید افضلترین فرد یا گروه باشد. پس پویش تاریخی این پدیده در ارتباط با میزان شایستگی او در پیشبرد لحظه به لحظه منافعی که نمایندگی آن را ادعا میکند و نیز در همنفسی با صاحبان آن منافع است که فرآیند این انتخاب اصلح را ترسیم مینماید و در لحظهی تعینکننده سکان سفینه تحول را در دریای متلاطم به یکباره به او می سپرد.
کار رهبری در حوزه آگاهی و روشنفکری میگنجد. تا دورنمائی دور هنوز نمیتوان تصور کرد که توده جمعیت یک طبقه یا جامعه به طور کل بتوانند هم پای اقلیت روشنفکر جامعه در عرصه روشنفکری چنان پیش رود که تفاوت میان خود و روشنفکر را از میان بردارد. در نتیجه در بهترین حالت و در شرائط امروز امر رهبری به صورت شراکتی در هم تنیده میان روشنفکر و بخش پیشرو ( باسواد) توده جمعیت به گونهای که تفاوت آنها ناچیز باشد و نیز در جوش خوردگی تام با بدنه عمومی توده جمعیتی محقق خواهد شد. به دلیل توسعه علم و فراگیر شدن آموزش، امکان توسعه روشنفکری در سطح وسیعتری از جوامع فراهم شده است، و در نتیجه رفته رفته تحت تأثیر یک فرآیند اجتماعی این تفاوت کم رنگتر خواهد شد. اما در شرائط امروز اشاعه تصور یکی بودن توده و رهبر بیش از همه علیه منافع توده جمعیت خواهد بود.
● متمم:جنبش سوسیالیستی و روشنفکران خودی
هرگاه دورنمای جامعه انسانی به سمت جامعهای بدون نزاع طبقاتی روی داشته باشد و آن گونه که تئوریهای علمی جامعه شناسی سوسیالیستی بیان میکند در گام اول پس از کسب قدرت جامعهای با ماهیت هنوز طبقاتی بر اساس منافع اکثریت به مثابه فاز واسطی میان آن جامعه آرمانی و وضع موجود لازم باشد تا کار انتقال از جامعه طبقاتی به جامعه بیطبقه سرانجام یابد، در این صورت تشکیل جامعهای که ساکنان آن فقط کارکنان اجتماعی باشند و به نسبت توانائیاشان در کارها شرکت کنند مفروض است. در چنین جامعهای حقوق افراد نه بر مبنای برابری که بر مبنای نابرابری تعین میشود. برابری مقولهای از گذشته است که در آخرین جامعه طبقاتی، یعنی سرمایهداری، با تکیه بر قانون ارزش ( مبادله برابرها) و در جامعه سوسیالیستی با اتکا به همین قانون بدون سرمایهداران ] نکته ای برای تحقیق] مطابق با فرمول « هرکس به اندازه کارش » اجرا میشود. برابری در جامعه آرمانی بیطبقه جوابگوی عدالت کامل نیست و نوعی نابرابری معقول بر اساس نیازهای طبیعی و متفاوت انسانها در فضائی که دیگر حقخواهی معادلی در جامعه نمییابد و آن چه هست نوعخواهی و تلاش برای انطباق خلاقانه بیشتر با طبیعت است جایگزین آن میشود. «هرکس به اندازهی نیازش» فرمولیست که بر اساس نابرابری استعداد و توانائی افراد جمع بندی شده است و با توجه به امکان فنی به وجود آمده در جامعه بشری شرائط مادی اجرای آن فراهم است.
میدانیم که پیشقراولان آینده در زمان حال ظهور میکنند. این موضوع به خصوص در مورد ایدههای انقلابی و روشنفکران انقلابی صدق میکند. کسانی که برای آینده میکوشند لاجرم خود تا اندازه زیادی از جنس آینده خواهند شد. آینده نه یکباره که از دل حال آفریده میشود؛ و این زمان حال است که آبستن آینده میباشد. دیدن آینده در حال عین نگرش علمیست.
روشنفکری که پیجوی حقیقت هستند، لاجرم و به حکم ضرورت عمل باید در زمان حال با آن مصالح مادی و ذهنیای که در کند و کاو رهائی از بندهای حال هستند پیوند داشته باشد .وجدان علمی او نه از منافع طبقاتی که از منافع جامعه بیطبقه نیرو میگیرد. به حکم تئوری، دورنمای جامعه انسانی در نهایت نافی طبقه کارگر و هر نوع طبقهایست و از اینرو حقانیت طبقه کارگر در شرائط فعلی در این معنی برای او مشروط است. از سوی دیگر تا آنجا که سوسیالیسم علم است خود جلب کننده روشنفکرانی از طبقات دیگر است که طالب حقیقت هستند. این دسته از روشنفکران متحدان طبیعی طبقه کارگر هستند. آنان به حکم جمعبندی علمی از موقعیت جامعه سرمایهداری ناگزیر به ضدیت با سرمایهداری و اتحاد با طبقهای که آلترناتیو حکومتی آن است بر میخیزند. چنین انسانی نیز چون همه کارگران آگاه در نهایت خواهان هیچ حکومتی و از جمله حکومت کارگری نخواهند بود و در تئوری از هم اکنون و در عمل در موقع مقتضی برای زوال دولت کارگری کوشش خواهند کرد. دولت کارگری سوسیالیستی یک دولت طبقاتی معمولی نیست که نماینده منافع کارگران باشد. چنین دولتی مأموریت خواهد داشت که منافع همه طبقات از جمله طبقه کارگر را به نفع منافع جامعه نادیده گرفته و به تدریج خود را از جنبه متعارف دولت ( که الزاماً حامی یک طبقه است و نافی آزادی دیگران) رها سازد.
بنابراین از نقطه نظر سوسیالیسم، روشنفکران سوسیالیست متحدان راستین کارگران و همراهان شفیق کارگران پیشرو در موقعیت رهبری هستند. ضدیت با ورود این افراد به مبارزات کارگری از لحاظ درک علمی نادرست است و از لحاظ عملی به محروم کردن کارگران از مستعدترین رهبران جنبش کارگری میانجامد.
البته خود طبقه کارگر در زندگی روزمره خود بارها به نیاز به این اتحاد میاندیشد و در طول تاریخ مبارزات خود مستمر از این همراهی بهره برده است؛ چنین اندرزی گیرا نخواهد بود. همانطور که بیشمار کارگر به علت ناآگاهی ضد سوسیالیسم و رهائی طبقه کارگر هستند، همانطور هم بخشی از طبقات دیگر به علت آگاهی خواهان سوسیالیسم و نفی طبقات به طور کلی هستند. یک سوسیالیست روشنفکر مدافع صرف طبقه کارگر نیست بلکه مدافع مشروط آن است. مشروط به نفی طبقه کارگر در انتهای فرآیند مبارزه طبقاتی و وقتی که کارگران متحد و آگاه خود دولت خویش را پدیدهای بی مصرف و دست و پاگیر ببینند. او هم مثل هر کارگر سوسیالیست آگاهی، طبقه کارگر را تقدیس نمیکند و دولت او را نهایت آرمان خویش نمیانگارد؛ او میتواند مدافع انسان به معنای عام کلمه باشد؛ ایدهای که کارگران آگاه باید روشنفکران انقلابی را در دستیابی بدان پیش کسوت خود بدانند، هر چند همین حالت در مورد کشف قوانین سوسیالیسم و شکل دولت کارگری دوره گذار نیز وجود دارد. این قبیل روشنفکران بخش جدائیناپذیر مبارزات کارگری سوسیالیستی و در زمره بهترین رهبران کارگری هستند.
ع. چلیاوی
منبع:www.chalyavi.com (کورسو)
_______________________________________
* چنین بزنگاه موقتیای برای ابوالحسن بنی صدر در جامعه ایران هنگام اولین رئیس جمهور شدن وی و به نحو کمتر سودمندی برای مهدی بازرگان پیش آمد؛. همین انتظار را در ابعادی دیگر برخی از نیروهای اپوزسیون فعلی حکومت ایران در سر دارند. انتظار بزنگاهی که به دست روزگار سور و سات مسند نشینی را فراهم آورد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست