جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ملاصدرا, حسنه یی از حسنات خواجه نصیرالدین طوسی


ملاصدرا, حسنه یی از حسنات خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه از شخصیت های بزرگی است که نقش سترگی در تاریخ اسلام و خصوصاً تاریخ ایران و تشیع داشته اما تا امروز در جهان اسلام بسیار مظلوم واقع شده است

خواجه نصیرالدین طوسی در تاریخ ایران مردی است جامع الاطراف و آگاه به علوم و امور زمانه. با این حال آگاهانه و ناآگاهانه از آثار و آرای او غفلت شده است. گروهی او را به خاطر انقراض حکومت عباسی و مخالفت سرسختش با اشعریت، برهم زننده پیوند اعراب و ملت اسلامی می دانند. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی که تک نگاری هایش درباره فلاسفه اسلامی منحصر به فرد است، کتابی با نام «نصیرالدین طوسی؛ فیلسوف گفت وگو» نوشته که در آن ابعاد مختلف زندگی و اندیشه خواجه نصیر را بررسی کرده است. گزارشی از جلسه نقد و بررسی این کتاب در شهر کتاب مرکزی در ذیل آمده است.

● فلسفه، گفت وگوست

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی وجه تسمیه کتاب «نصیرالدین طوسی؛ فیلسوف گفت وگو» را چنین شرح داد؛ اساساً فلسفه، گفت وگو است و جایی که گفت وگو نباشد، فلسفه یی هم نیست. انسان در تنهایی هم مشغول گفت وگو با خود است چون فکر جایی است که پرسش هست. وقتی پرسشی باشد، پاسخی خواهد بود. با جریان یافتن پرسش و پاسخ است که گفت وگو آغاز می شود.

● نقش سترگ خواجه نصیر در تاریخ ایران و تشیع

خواجه از شخصیت های بزرگی است که نقش سترگی در تاریخ اسلام و خصوصاً تاریخ ایران و تشیع داشته اما تا امروز در جهان اسلام بسیار مظلوم واقع شده است. از آنجا که حکومت منحط عباسی به دست خواجه منقرض شد، اهل سنت با او میانه خوبی ندارند و او را دشمن دین می خوانند. علمای تشیع هم به دلایل نامشخصی به او نپرداخته اند. با این حال تاکنون حدود صد شرح بر کتاب «تجرید الاعتقاد» او نوشته شده و حوزه مکتب شیراز و اصفهان و بعدها مکتب تهران هیچ یک بی نیاز از کتاب «تجرید الاعتقاد» و شرح هایی که بر آن نوشته شده نبودند. اما درباره او چیزی ننوشته اند در حالی که این مرد نه تنها یک فیلسوف بزرگ و متفکر سترگ که در علوم و ریاضیات و هیئت سرآمد است. رصدخانه مراغه که امروز جزء افتخارات ایران به شمار می رود، به دست او ساخته شد. در سیاست هم که دیگر کارهای او جای بحث ندارد. در حالی که در یکی از بدترین دوره های تاریخ زندگی می کرد، فرصتی دست داد تا با هلاکو، سلطان سفاک و بی رحم مغول، همکاری کند اما این همکاری بسیار خردمندانه بود. او طرفدار هلاکو نبود، بلکه می خواست از هلاکو یک آدم بسازد. او درخواست وزارت اوقاف را کرد و از طریق اوقاف رصدخانه مراغه را ساخت و با حمایت هلاکو حکومت عباسی بغداد را ساقط کرد.

● زمانه خواجه نصیر

از نظر فلسفی او در زمانی زندگی می کرد که پیش از او چند ضدفلسفه در جهان اسلام به ظهور رسیده بودند. در راس آنها ابوحامد غزالی بود. یکی از پرتاثیرترین کتاب ها در جهان اسلام کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی است که ریشه فلسفه را برای همیشه از جهان سنی اسلام خشک کرد و در ایران هم می رفت که بخشکد اگر خواجه نبود. بعد از او ابوالکریم شهرستانی کتاب «مصارعه الفلاسفه» را نوشت. دیگری هم فخر الدین رازی بود. رازی در تاریخ بشر فرد کم نظیری است که ذهنی وقاد، شکاک و توانا دارد که ضدفلسفه است. شرحی که بر کتاب ابن سینا نوشته جرح است نه شرح. از ابتدا تا انتها تصمیم گرفته حرف ابن سینا را بی اشکال باقی نگذارد. خواجه در چنین شرایطی پا به صحنه حیات گذاشت و با خرابی هایی که مغول به بار آورده بود می خواست از فلسفه دفاع کند. خواجه نصیر درمیان ما به عنوان متکلم معروف است در حالی که یکی از بزرگ ترین فلاسفه است. تالی ابن سیناست و می خواهد در کتاب «تجرید الاعتقاد» اعتقادات زائد را از نو تحریر کند و عقاید مردم را از زواید و مزخرفات بپیراید. او می گوید عقاید باید برهانی و عقلانی باشند و عقاید بیجا را باید دور ریخت. او ناچار بود از طریق کلام وارد مساله شود و مسائل فلسفی را در آنجا مطرح کند. گرچه این کتاب کلامی است اما روش خواجه برهانی است. متکلم بر اساس جدل و گاهی خطابه صحبت می کند. جدل بر مشهورات و مسلمات استوار است اما خواجه نصیر در این کتاب به مشهورات تکیه نمی کند و سعی می کند برهانی حرف بزند. تمام کارهای نصیرالدین طوسی گفت وگو است و او هم فیلسوفانه با تمام متفکران زمان خود و قبل از خود گفت وگو کرده است به همین دلیل اسم این کتاب «فیلسوف گفت وگو» شد.

● فیلسوف باید اهل طنز باشد

دکتر رضا داوری اردکانی آثار دکتر دینانی را کاری کارستان در تاریخ فلسفه اسلامی می داند و اعتقاد دارد گرچه می توان انواع دیگری را در نظر گرفت اما اجمالاً دو نوع تاریخ فلسفه داریم؛ یک نوع تاریخ فلسفه یی است که فیلسوف صرفاً تتبع می کند و دیگری تاریخی است که مورخ خودش اهل فلسفه و فیلسوف است. دکتر دینانی در تاریخ فلسفه اسلامی کار بزرگی کرد و صرفاً به تتبع نپرداخت. «فیلسوف گفت وگو» کتابی است که فضیلت اول آن این است که مقام نصیرالدین را بیان می کند که این فرد کیست و از کجا آمده است. فلسفه علم بحثی و تفکر بحثی است. سقراط با پرسش شروع می کند. اگر سقراط مباحث را ناتمام می گذارد طبیعی است که وقتی مطلب به نهایت و نتیجه قطعی نمی رسد بحث باز می ماند تا دوباره ادامه یابد. فلاسفه ما هم که فلسفه اسلامی را بنیاد کردند در بنیاد مطلب را تقریر و بیان و در ضمن بیان دفاع هم کردند. مخالفت هایی می شد که بیشتر جنبه سیاسی و تمدنی داشت تا سیستماتیک و از سنخ بحث نبود. اما غزالی و فخر رازی که آمدند مساله صورت دیگری پیدا کرد و به فلسفه تعرض شد. دو کس بودند که به جد در مقابل غزالی ایستادند. ابن رشد «تهافت التهافت» را نوشت و خواجه نصیر در شرح اشارات رد فاضل شارح را هدف گرفت. یکی از خصوصیات خواجه نصیر حلم، حوصله و زبان مودب و همراه طنز او است. فیلسوف باید اهل طنز باشد. یکی از وظایف عمده فلسفه نشان دادن حماقت و معارضه با آن است. طنز هم با زبان خاص خودش حماقت را نشان می دهد. نصیرالدین اهل طنز است. وقتی می گوید «قال فاضل الشارح» این طنز است که خواننده معمولی متوجه آن نمی شود و گمان می کند به فخر رازی احترام گذاشته است اما وقتی به یک فیلسوف می گویید فاضل، کل حیثیت و مقامش را از او سلب کرده اید. پس هرچند با فخر رازی مودبانه و متین گفت وگو می کند اما از این نکته ها در اثرش هم هست. در مضامین هم گاهی از این کارها می کند اما زبان او زبان نرم و مودب است.

● جامعه یی که پرسش ندارد، فلسفه ندارد

خواجه نصیرالدین طوسی این مسوولیت را بر عهده گرفته تا از فلسفه دفاع کند و تمام آثارش دفاع از فلسفه است. اگر کتاب بزرگ منطقش را به فارسی نوشته است برای این است که در زبان فارسی به این مطالب جایگاهی بدهد. فلسفه، علم گفت وگو است و جامعه یی که پرسش و گفت وگو ندارد جامعه یی است که فلسفه در آن نیست. تفاوت فلسفه و علم این است که اگر آن را آموختی و پرسش نداشتی علمت به درد نمی خورد. هر مرتبه از علم را که یاد می گیری سودمند است اما اگر فلسفه را یاد گرفتی و پرسش نداشتی فقط آن را تکرار می کنی. فلسفه از آن بشر است و مسائلی مطرح می کند که اساسی ترین مسائل ماست. اساسی ترین مسائل ما وقتی صورت انتزاعی می یابد آن وقت بی اساس ترین مسائل می شود. دکتر دینانی در آثارش فلسفه اسلامی را معرفی و مجال بحث را ایجاد کرد. او به عنوان کسی که اهلیت تفکر داشت وارد میدان تاریخ فلسفه شده است تا بگوید در شرایط کنونی ما به چه چیزی نیاز داریم. در حداقلی ترین شکل همواره در فلسفه میان دو کس بحث است. فلسفه هرگز به نهایت نمی رسد و مسائل آن هرگز راه حلی نمی یابد که جواب قطعی باشد و این تفکر همچنان ادامه دارد.

● مسائل جامعه امروز

دکتر عماد افروغ کتاب «فیلسوف گفت وگو» را کتابی می داند که پرسش های بسیاری را در ذهن مخاطب ایجاد می کند. وی در سخنان خود به بیان این پرسش ها می پردازد؛ بسیاری از مسائلی را که ما امروز با آن سر و کار داریم و جامعه شناسان ناتوان از پرداختن به آن هستند می توان از طریق «ماجرای فکر فلسفی» به آن رسید. در دعواهایی که ما کماکان داریم و هنوز هم می شود، می توانیم ردی از دعواهای اشعری مسلکی و تفکر اعتزالی را در جامعه خودمان پی بگیریم. بنابراین من این کتاب را صرفاً یک کتاب فلسفه نمی دانم و کتابی که مربوط به خواجه نصیر باشد هم نمی دانم چون چند فصل اول ارتباطی با خواجه نصیر ندارد. احساس من این بود که حتی کسانی که نگرش انتقادی دارند می توانند از آن بهره بگیرند. این کتاب محورهای عدیده و بنیادینی را مورد بحث قرار داده است. در آن بحث تنگاتنگ ارتباط بین اندیشه و عمل مطرح می شود. من فکر می کنم رابطه اندیشه و عمل را می شود به گونه یی دیگر تحت عنوان رابطه فلسفه و سیاست هم مطرح کرد. واقعاً می شود بین این دو جدایی قائل شد چه درخصوص یک فیلسوف مورد نظر و چه در سطح کلا ن تر؟ آیا می شود موضع گیری سیاسی یک فیلسوف بی ارتباط با مبانی فلسفی و اندیشگی او باشد؟ آیا می تواند فلسفه با سیاست بیگانه باشد؟ اینها پرسش های اساسی هستند که به گونه یی ریشه در مطلبی دارند که کتاب با آن آغاز می شود.

● شرایط گفت وگو

دکتر دینانی در این اثر مستقلاً شروط گفت وگو را نیاورده است اما من احصا کردم یکی از این شروط را قالب شکنی می داند. بنابراین با فرمالیسم و شکل گرایی نمی شود گفت وگو کرد و نمی شود فیلسوف بود. یک جایی مستقلاً بحث شکل و محتوا را مطرح کرده است. جا داشت این بحث به صورت مبسوط شکافته شود چون اعتقاد دارم این مساله نیاز امروز ماست. بحث قابلیت روانی برای برقراری رابطه را مطرح شده است که این قابلیت روانی وجه روانشناختی دارد که منتج به نوع خاصی از رابطه می شود که دکتر دینانی رابطه را از طریق نامه و رساله و جاهایی هم گفت وگوی مستقیم مطرح کرده است. رعایت موازین اخلاقی در گفت وگو نیز نکته یی است که به آن اشاره شده است یعنی ما نمی خواهیم شخصیت کسی را زیر سوال ببریم بلکه فکر و الگوی حاکم بر ذهن او را می خواهیم به چالش بکشیم. نکته دیگر این است کسی که با گفت وگو سر و کار دارد، سبک و اسلوب واحدی ندارد و بسته به شرایط مختلف سبک و اسلوب سخنش می تواند متفاوت باشد. نکته دیگر آشنایی با زبان و فرهنگ و موازین فکری یکدیگر است والا امکان گفت وگو سلب می شود.

● ملتی که با تفکر مانوس نیست اخلاقی نیست

در بخشی از این اثر بحث لاینفک نبودن فنومن و نومن مطرح می شود و منازعه دین و فلسفه و رابطه شکل و محتوا. نکته ظریفی در اینجا هست. دکتر دینانی می گوید بین استحکام فلسفی یک ملت و اخلاقی بودن آن رابطه است. ملتی که با تفکر مانوس نباشد اخلاقی نیست. در آرای خواجه نصیر هم هست که وقتی سلسله مراتبی را از اقشار گوناگون ذکر می کند برای حکما فضیلت ویژه یی قائل است و در مرتبت بعد اهل ایمان را مطرح می کند و می گوید اهل ایمان چندان حظی از فلسفه نبرده اند و در مدینه فاضله و جاهله یک طوری پای توهم را به میان می کشند. این سوال زیبایی است نسبت استحکام فلسفی و زیستن اخلاقی. ما می توانیم بگوییم جامعه یی که اخلاقی نیست جامعه یی فلسفی نیست و فکر می کنم این جای بحث مفصل تری است.

● پرسش هایی درباره «فیلسوف گفت وگو»

در این کتاب سوالی درباره چرایی نابودی معتزله طرح می شود که پاسخی به آن داده نمی شود. نکته دیگر بحثی است درباره اینکه آیا فلسفه اسیر تاریخ است یا به تاریخ خط می دهد؟ خیلی ها امروز نگاه تاریخی گرایانه به فلسفه دارند و حتی پرسش های اساسی را تاریخی تفسیر می کنند. در آثار دکتر دینانی ضمن اینکه اهمیت تاریخ مطرح شده اما این تاریخی گرایی دیده نمی شود و اشاره می شود که دوره های تاریخی را اندیشه ساخته است. در کتاب «ماجرای فکر فلسفی» مساله یی مطرح می شود که همان دعوای اشاعره و معتزله است که آن هم دعوای علم گرایی و اراده گرایی است و به نظر می رسد هنوز هم شاهد این دعوا هستیم و توقع هست فلاسفه ما به این سوالات بپردازند. در صفحه ۲۲۷ کتاب آمده است؛ «تفکر اشعری به گونه یی است که می تواند صاحب آن اندیشه را به منابع قدرت نزدیک سازد. این مساله نیز مسلم است که وقتی اندیشه یی مورد توجه و عنایت ارباب قدرت قرار می گیرد و در جلب توجه جمهور مردم نیز ـ به دلیل نداشتن ژرفا و محتوا ـ موثر واقع می شود، می تواند در تبعید و طرد اندیشمندان خلاق و نوآور دخالت داشته باشد.» این بحث یک بحث مفهومی است یا تاریخی است؟ آیا صرفاً در یک مقطع از تاریخ رخ داده است یا بحثی است که در مقاطع دیگر هم می تواند اتفاق بیفتد و شاهد آن باشیم؟ وقتی بحث تاریخ فلسفه مطرح می شود با این سوال ها مواجهیم که امروز تاریخ فلسفه ما به چه صورت است آیا امروز فلاسفه ما مانند خواجه عمل می کنند؟ چرا ملاصدرا تبعید و سهروردی شهید می شود؟

● نزدیکی دنیای امروز به اشعریت

در ادامه دکتر دینانی پاسخ برخی از سوالات طرح شده را در گرو پاسخ دلایل انقراض معتزله دانست و گفت؛ اینکه چرا معتزله منقرض وا اشاعره غالب شدند، بحث مهمی است. انسان هم علم دارد و هم اراده. اراده علم نیست و علم هم اراده نیست. معتزله و حکما بر آگاهی و خرد تکیه می کنند که فلسفه مظهر آن است. اشاعره اراده را اصل می داند. خداوند هم علم و آگاهی به همه چیز دارد و هم همه چیز نتیجه اراده اوست. نقش اراده خدا بالاتر است یا نقش علم خداوندی؟ این یک سوال است. سوال دیگر این است که آیا خدا آنچه می کند خوب است یا آنچه خوب است می کند؟ نمی دانم پاسخ شما به این سوال چیست. اما جنگ معتزله و حکما بر سر این است. حکما و معتزله می گویند آنچه خوب است و مقتضای علم و آگاهی است خدا انجام می دهد. اشاعره می گویند آنچه او انجام می دهد خوب است. استدلال اشاعره به این آیه شریفه است؛ لایسئل عما یفعل و هم یسئلون. اشعری بر اساس اراده کار می کند، می گوید این کار را بکن و مصلحت اندیشی نکن. اما واقعاً اراده تابع عقل است یا عقل تابع اراده است؟ جنگ خونین حکما و معتزله از یک سو و اشاعره از سوی دیگر سر این مساله است. امروز دنیا خیلی به اشعریت نزدیک است. روانشناسی به شما دستور خواستن می دهد. نمی گوید تامل و تعقل کن، می گوید بخواه، می شود. اگر با این تز حرکت کنی، پیش می روی اما آیا رفتن بدون تعقل و با اراده راه به جایی می برد یا نه؟ آیا خدا بر اساس علم می آفریند یا فقط اراده است؟ مساله به جای خودش باقی است و من تنها طرح مساله کردم. خواجه با اشعریت مبارزه می کند. خلفای اموی و عباسی اشاعره را تقویت کردند چون اگر معتزله را تقویت می کردند باید پاسخگو می بودند. عقل و فلسفه کارش پرسش است. حکومت های اموی فلسفه را دوست نداشتند و اگر هم دوست داشتند بنا به مصلحت می خواستند در خدمت باشند. در اندلس ابن رشد را سعی کردند در خدمت بگیرند اما وقتی دیدند چیزهایی می گوید که خوشامد آنها نیست، تبعیدش کردند و کتاب هایش را به آتش کشیدند. ابن سینا، ابن رشد و ملاصدرا با آوارگی مردند، سهروردی در ۳۸سالگی کشته شد چون طرح پرسش می کردند و پرسش پاسخ می خواهد. اشعریت پاسخگو لازم ندارد. خواجه با هلاکو به جنگ اشعریت خلفای عباسی رفت چون می دانست او نیرومند است و تدبیر می خواست که تدبیرش خواجه بود. وگرنه خواجه چه مناسبتی با هلاکوخان داشت؟ فلسفه ارتباط با سیاست دارد. تدبیری اندیشید و شاخش را پیدا کرد و با آن تدبیری که داشت به بغداد حمله و حکومت عباسی را منقرض کرد و استقلال ایران به دست آمد. اگر خواجه نبود امروز ایرانی هم نبود و فارسی هم صحبت نمی کردیم.

● خواجه نصیرالدین، افتخار طوس و ایران

فلسفه خواجه تا امروز ادامه یافته است. حوزه فلسفی شیراز تمام بر محور فکر خواجه می گردد، همچنین حوزه اصفهان که میرداماد و ملاصدرا از آنند باز هم بر محور کار خواجه است. من که خود مرید ملاصدرا هستم، بدون تعارف باید بگویم ملاصدرا با همه عظمتش حسنه یی از حسنات خواجه نصیرالدین طوسی است. اگر خواجه نصیر نبود ملاصدرا و میردامادی پیدا نمی شد. نام خواجه نصیر امروز در فضاست. کدام غربی و منجمی می تواند نام او را نادیده بگیرد که اولین کسی بوده که رصدخانه در ۸۰۰ سال پیش ساخته است؟ این مرد را با این همه خدمت نمی شناسیم کسانی باید درباره ریاضیات و سیاست و نجوم او بنویسند. جامعه شناسان می توانند با دید جامعه شناسی او را بررسی کنند و سیاستمداران نیز. من از دید فلسفی و کلامی به او پرداختم. از هر نظر به او نگاه کنید جامع علوم بوده و هنر خواجه این است که هیچ علمی را با علم دیگر نمی آمیزد. در کلام یک متکلم است، در شعر یک شاعر است، در ریاضی یک ریاضیدان است، در فلسفه یک فیلسوف است در هر علمی که وارد شده گویی علم دیگری نمی داند و صاحب این علم است. این مرد با این جامعیت و نبوغ جای آن دارد که صدها کتاب درباره اش نوشته شود. او افتخار طوس و افتخار ایران است.

شیما زارعی