پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
دین, علم و تکنولوژی
دانش و تکنولوژی نوین ظاهراً در بستری نشو و نمو پیدا کرده که صبغهی دینی ندارد. اینکه «ظاهراً» گفته میشود به دلیل آن است که دانشمندان علوم جدید خودشان را به دور از علقههای دینی و دینداری نمیدانند. اما روشنفکران سکولار که عهدهدار تفسیر دنیای مدرن میباشند، غالباً تصویری غیردینی از علم و صنعت نوین ارائه دادهاند. از این رو، تلقی عمومی از رابطهی دین و دانش چیزی خلاف واقعیت خواهد بود. برداشت القاء شده آن است که رابطهی مثبتی میان علم و دین برقرار نبوده و بشر در دو راهی علم و دین گرفتار آمده است. لذا بسیاری از پرسشهایی که روشنفکران در باب نسبت علم و دین طرح کردهاند، عمدتاً با همین تلقی و پیشفرض است. پرسشهایی که خواهد آمد، نمونهای از اینگونه تلقیهای روشنفکرانه است.
۱) آیا علم پدیدهای بیطرف است؟ این پرسش یکی از پرمسألهترین مباحث «علم شناسی» است که تاکنون دفتر آن باز مانده است و برای پاسخ دادن به آن باید مسایل متعددی مقدمتاً مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
لذا در اینجا مجال واسعی برای تفصیل آن نیست. با این حال به قدر مقدور به این مباحث اشاره میشود. نخست در باب تعریف علم است. توافق جمعی چندان روشنی دربارهی مفهوم علم وجود ندارد. هر یک به وجه خاصی علم را تعریف کردهاند. مثلاً علم را از آن حیث که عالم تصویر برداری از اشیاء میکند و صورت چیزها را در ذهن خود نقش میبندد؛ گفته شده علم همان صورت اشیاست که در نزد عالم یا ذهن حاصل میشود. یا علم از آن حیث که میان عالم و معلوم نسبتی و مواجههای برقرار میشود؛ گفته شده که عبارت از «کیف نفسانی» است که از برقراری نسبت میان عالم و معلوم پدید میآید. برخی با تفکیک علم به معنای «معرفت» با علم به معنای «دانش تجربی» یا علم به معنای «علوم انسانی» و علم به معنای «علوم طبیعی»؛ سعی کردهاند تعریف متکثری از علم ارائه دهند؛ یعنی علم به هر یک از این معانی تعریف خاصی دارد. لیکن به نظر میرسد که علم معنا و مفهوم کلی دارد که مبانی خاص ارائه شده تجلیات و شعب آن مفهوم کلی است.
لذا معانی خاص با معانی عام علم ندارند. مشکلی که در بیان معنای عام علم وجود دارد به کارگیری واژگان مترادف است. لذا در اصطلاح فنی تعاریف در حد شرحالاسمی است. اما به هرحال، علم عبارت از معرفت، شناخت و آگاهی است که در اثر برقراری نسبت و مواجهه با موضوع شناسایی برای شخص عالم حاصل میشود. موطن این معرفت و آگاهی در جایی ورای گوشت و خون آدمی؛ یعنی در عقل و ذهن بشر است. موضوع شناسایی ممکن است اشیای طبیعی یا امور انسانی و یا ورای این امور باشد. لذا علم به علوم طبیعی، انسانی و علوم ماورایی که علم الهیات جزیی از آن است؛ تقسیم میشود. فعل شناسایی برای آدمی بدون روش ممکن نمیگردد و حتی اگر این شناسایی به صورت اتفاقی و روزمرگی حاصل شود. روش شناسایی در علوم مختلف یکسان نمیباشد و در هر یک از روش خاص بهرهبرداری میشود.
علاوه شناسایی به اعتبار اینکه معطوف به امور جزئی یا عام باشد، به علم جزئینگر و علم کلینگر نیز تقسیم میشود. اشاره به شقوقات علم یا شناسایی به این دلیل است که وقتی سخن از «بیطرفی» در علم مطرح است؛ باید توجه وافی به ابعاد این مسأله داشته باشیم، اما اصطلاح «بیطرفی» واژهای است که به تفسیر و تفهیم مناسبی نیاز دارد. آیا بیطرف بودن یعنی نه جانب ذهن و نه جانب عین را گرفتن؟ یا عدم جانبداری از فاعل شناسایی و موضوع شناسایی است؟ یا اینکه مراد از بیطرفی آن است که خود شناسایی فینفسه و به طور مستقل در نظر گرفته شود؟ چه چیزی باید بیطرف باشد؛ علم یا عالم یا معلوم؟ مسأله بیطرفی مربوط به اشیای جاندار ذیشعور است. شرایط امکان بیطرفی هم مسأله دیگری است. اگر باید عالم بیطرف بماند، او تحت چه شرایطی میتواند بیطرف باشد؟ آیا تحت شرایط وجدان اخلاقی، الزام اجتماعی، الزام علمی یا الزام دینی؟ ملاحظه میکنید که با این پرسش رابطهی شناسایی با موضوعاتی چون اخلاق، جامعه، دانش و دین و غیره به مسأله مهمی تبدیل میشود. زیرا تبیین مسأله بیطرفی علم به هر یک از این موضوع ارتباط پیدا میکند.
اگر بیطرفی مربوط به علم باشد، سوال میشود که بیطرفی مربوط به تمام حصول و اکتساب صورت اشیاء در ذهن است و مربوط به تمام ابراز صورتهای حاصله و اکتسابی است. زیرا ممکن است فاعل شناسایی تصویر درستی از موضوع شناسایی حاصل کرده باشد، اما در مقام ابراز آنها جانبدارانه عمل نماید. به هر حال، اگر علم را به آینهای تشبیه نماییم، میتوان گفت که علم همچون آینه ذاتاً بیطرف است. هر چیزی برابر آینه قرار گیرد، هر آنچه را پیدا است به تصویر میکشد. پس جانبداری علم یک مسأله بیرونی و عرضی است. باید بررسی کرد که چه عوامل بیرونی موجب سقوط علم از مقام بیطرفی میشود. البته اگر علم بیطرفی خود را از دست دهد در واقع از علم بودن میافتد. زیرا علم ذاتاً بیطرف است و هر چیزی که ذاتیات خود را از دست بدهد، نابود و معدوم میگردد.
لذا علم جانبدارانه، علم نیست که «آگاهی کاذب» است. ممکن است که گفته شود بخش علوم انسانی از علم جدید (مدرن) بیطرف نیست. زیرا در این علوم «عقلانیت معطوف به هدف» رسمیت دارد. حال اگر این هدف برآمده از اغراض فردی و نفسانی باشد؛ دیگر چگونه بیطرفی این علم پابرجا میماند؟ از این رو، بر این باوریم که اگر علم در فضای دینی و قدسی شکوفا گردد، بیطرفی آن تضمین شده است. زیرا علم به دین تکیه میزند و دین هم سخن حق و عدالت است. پس وقتی علم به خدا تکیه نماید، در واقع به حقیقت پهلو زده است. علم بیطرف است که به حقیقت نزدیک شده باشد و حقیقت مطلق جز خداوند متعال چیز دیگری نیست. همه چیز حقانیتشان را از آن حقیقت مطلق میگیرند. پس درجه و مرتبهی نزدیکی علم به حقیقت مطلق، میزان بیطرفی علم را مشخص میکند. از نشانههای علم بیطرف قدسیت و نورانیت آن است. زیرا بنابر آموزههای قرآنی که میفرماید، «الله نور السموات و الارض» (نور / ۳۵)، علمی که به حقیقت مطلق نزدیک شده از درخشش نورانیت آن منور میگردد. نشانهی دیگر علم بیطرف آن است که حاملان آن (علماء) بیشتر از دیگر بندگان از خدا میترسند. زیرا آنان خود را در جوار و محضر حقیقت مطلق میبینند و لذا همواره نگران جدایی از آن میباشند. برای همین خاطر است که قرآن کریم میفرماید «انما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر / ۲۸).
خداوند سبحان شریعت اسلامی را برای این در میان مردم به ودیعه نهاده تا همگان ـ به ویژه علما ـ با عمل بدان از نگرانی و خوف دور شدن از حقیقت مطلق به در آیند. پس نشانهی سوم علم بیطرفی آن است که اهل شریعت الهی است. بر این اساس، باید تحقیق کرد که علم و عاملان نوین، چه اندازهای قدسی و نورانی، اهل خشوع و شریعتمدار هستند تا میزان بیطرفی آن روشن گردد. علم و عالم جانبداری که بیطرف نیست؛ قدسیت و نورانیت ندارد، در برابر خالق جهان سرکش و عصیانگر و شریعتگریز است.
۲) آیا علم، به فلسفه به ویژه از نوع تصوف شرقی آن نیازمند است؟ چنین پرسشی بیانگر آن است که سائل از مسائل فلسفه و تصوف بیخبر است. فلسفه و تصوف دو چیزند، نه آنکه فلسفه شعبهای از تصوف باشد. مضافاً آنکه مقصود از «تصوف شرقی» روشن نیست. آیا «تصوف غربی» ـ مانند عرفان سرخپوستی، عرفان مسیحی یا فردگرایی مدرن مثلاً ـ داریم تا تصوف شرقی را از نوع غربی آن تفکیک نماییم؟ فلسفه دانش برهانی است و تصوف دانش شهودی و مجاهدت رفتاری است. به هر حال، علم به هر دانشی که معطوف به حقیقت باشد نیازمند است. دوران سرکشی و استقلال خواهی کاذب و فریفتهی عمل خود شدن به سر رسیده است. تمام پدیدههای عالم سلسلهی به هم پیوستهای است که بالاتفاق به سوی حقیقت (خواسته یا ناخواسته) روان هستند. گسست در سلسهی آفرینش باعث توقف و دور شدن از حقیقت مطلق است. این گسست با استقلالخواهی، خودبنیادی و احساس بینیازی تحقق مییابد.
پس علم برای بیطرف ماندن خود نیاز به همهی دانشهای حقیقتجوی بیطرف دارد. علم نوین شدیداً به علوم الهی، فلسفی و اخلاقی و خلاصه به هر دانش و معرفتی که به سوی حقیقت محض روان هستند، نیازمند است. تمام محصولات ضد طبیعی و ضد انسانی علم نوین برای آن است که علم جدید خود را بینیاز از دیگر علوم احساس کرده است.
۳) آیا تکنولوژی صرفاً ابزاری است در دست بشر و یا مظهری است از مابعدالطبیعه نوین و انقیادآور هستی؟ ابتنان تکنولوژی به مابعدالطبیعه امر مسلم و مفروضی است. اینکه تکنولوژی پدیدهی ابزاری یا مظهری است، یک پرسش بیرونی است؛ یعنی خود تکنولوژی به ما نمیگوید که آیا نقش ابزاری یا مظهری دارد؟ صنعت محصولات مادی و بیشعوری هستند که در اثر تصرف بشر بر مواد طبیعت پدید میآید. لذا سازندهی تکنولوژی است که به آن معنا و مفهوم میبخشد. صورتگری و تفسیرگری امر عقلانی است و در روی زمین تنها انسان حامل عقلانیت است. پس تکنولوژی فینفسه و مستقل از خرد بشری قادر به تبیین خود نیست.
هرگز بر مبنای قوانین طبیعی تکنیک نمیتوان به این پرسش پاسخ داد که آیا تکنولوژی نقش ابزاری دارد یا نقش مظهریت. ما وقتی در مقام پاسخ به این پرسش برآییم از مبانی و پیشفرضهای تفسیری و فلسفی خودمان بهرهبرداری میکنیم و براساس آن خواهیم گفت که تکنولوژی چه نقش و کارکردی دارد. برداشت ابزاری یا مظهریت تکنولوژی، تفسیری است که بشر بر تکنیک ارائه میکند. بنابراین، حتی در صورت قایل شدن به نقش ابزاری برای تکنولوژی، باز بدان معنا نیست که تکنولوژی مظهر مابعدالطبیعهی خاصی نیست. پس گریزی از تحقیق در باب «فلسفهی تکنولوژی» نیست. فلسفهی تکنولوژی یا تحقیق در باب چیستی تکنیک در دو مقام مطرح است. یکی مقام خلق و ابداع تکنیک است و دیگری مقام بهرهبرداری از آن. علت تکنیک این دو مقام آن است که در واقعیت خارجی کاملاً مشاهده میکنیم که گاه فلسفهای که در مقام خلق تکنیک منظور میشود غیر آن فلسفه و تفسیری است که در مقام بهرهبرداری از تکنیک داریم. فلسفه تکنولوژی شکافتن اتم و تولید انرژی اتمی در نزد فیزیکدانان ممکن است چیزی غیر از فلسفه ساخت بمبهای اتمی در نزد متخصصان بهرهبرداری از دانش هستهای باشد.
آیا بشر در مقام بهرهبرداری از طبیعت (مظهر آفرینش و صنع الهی) بر مبنای همان حکمت آفرینش الهی رفتار میکند یا او مستقل از حکمت آفرینش، فلسفهای را طرح میکند و بر مبنای آن از تکنیک بهرهبرداری میکند؟ بنابراین، ممکن است فلسفهی تکنولوژی در مقام ثبوت و ابداع غیر از فلسفهی تکنولوژی درمقام اثبات و مصرف باشد. ممکن است از تکنولوژی در مقام پیدایش، صرفاً نقش ابزاری یا مظهریت برداشت شود و در مقام اثبات و بهرهبرداری برعکس آن برداشت شود. حال اگر چنین تطابقی پیش نیاید، کدام فلسفهی تکنولوژی درست است، فلسفهی مقام ثبوت یا اثبات؟ و در هر صورت چه پیامدی خواهد داشت؟ بر مبنای گرایش لیبرالیستی هیچ تفسیر و فلسفهای بر یکدیگر ترجیح ندارد و انسان از آنجا که آزاد آفریده شده آزادنه میتواند برداشت و تفسیر خاصی را انتخاب نماید. او آزاد است که از تکنولوژی تفسیر ابزاری یا برداشت مظهریت مابعدالطبیعی نوین داشته باشد. بشر میتواند فلسفهی تکنولوژی در مقام ثبوت و آفرینش را برگزیند یا فلسفهی تکنولوژی در مقام اثبات و بهره برداری را انتخاب نماید. بنابراین، پرسش دربارهی نقش ابزاری یا مظهریت داشتن تکنولوژی، پاسخ یکسانی ندارد. زیرا انتخابها متفاوت است. ممکن است پدیدآورندگان تکنولوژی مبنای فلسفی خاصی برای اقدامات تکنیکی خود داشته باشند و مصرفکنندگان مبنای دیگری را در نظر دارند.
پس به دلیل آزادی و حقوق بشر، نباید کسی را به دلیل انتخاب مخالف سرزنش کرد. چنین استدلال لیبرالیستی پیش از آنکه ما را به زحمت بیندازد، خود به خود پاسخی به دیدگاه جامعهشناسانی مانند فاطمهی مرنیسی در باب نحوهی مواجههی ستیزهجویانه مسلمانان با فرهنگ غربی است. «وی میگوید که اینان اگر واقعاً ضد بیگانه و دشمن غرب هستند، چرا در زندگی روزمرهی خود از محصولات غربی (اتومبیل و تلفن و تلویزیون و ) استفاده میکنند و هیچ اشکالی در آن نمیبینند، اما دموکراسی را به عنوان پدیدهای «غربی» محکوم میکنند، همان دموکراسی که به مردمان همهی کشورها، قدرت تفکر و اندیشهورزی و امکان رسیدن به زندگی سعادتمندانه و شرافتمندانه را اعطا کرده است».۱ مرنیسی با این بیان برداشت خود از فلسفهی تکنولوژی را ابراز کرده است. به زعم وی، تکنولوژی نقش ابزاری نداشته تا هر فرد و جامعهای با هر گونه فلسفه و مرام و مسکن بتواند از آن بهرهبرداری کند. تکنولوژی مظهر مابعدالطبیعهی نوین است و هرگز نمیتوان علیرغم دشمنی با آن از تکنولوژی استفاده کرد. دموکراسی همان مابعدالطبیعهی نوین تکنولوژی است. پس مسلمانان، باید تکنولوژی را به همراه دموکراسی و فرهنگ مدرن بخواهند و نباید از تکنولوژی برداشت ابزار انگارانه داشت.
حال آنکه برداشت لیبرالیستی اینگونه گفتههای تحکمآمیز بشری را، علیالقاعد، نفی میکند. انسان آزاد آفریده شده است. لذا اگرچه در غرب تکنولوژی مبتنی بر فرهنگ و مابعدالطبیعهی خاصی است، اما مسلمانان آزادند که در مقام بهرهبرداری از تکنولوژی مبنای فلسفی دیگری را انتخاب نمایند. پس نباید نسبت به این انتخاب اعتراض کرد. اساس استدلال خانم مرنیسی را درست میدانیم. هرگز نمیتوان مبنای لیبرالیستی را فلسفهی انتخاب خود قرار داد. باطن گرایش لیبرالیستی بر نفی وجود حقیقت و ملاک درستی بیرون از انسان است. وقتی بشر را مطلقاً آزاد تصور کنیم، به معنای آن است که او تابع حقیقت و ملاکی که بیرون از خود باشد، نیست. او آزاد است هرآنچه را درست میپندارد، انتخاب نماید. حقیقت و ملاک درستی یک امر مشخص و سلیقگی است.
اما اگر این مبنا درست باشد، دیگر چه لزومی دارد که بشر برای انتخاب خود دلیل بیاورد؟ چرا برای کارهایمان توجیه فلسفی یا عملی ذکر میکنیم؟ چرا باید از «فلسفهی سیاست» سخن گفت؟ چرا بر توجیه عقلانی داشتن کارهایمان اصرار میورزیم؟ چه لزومی دارد که دیگران را بر درست بودن کارمان متقاعد نماییم؟ «حق انتخاب» هیچ گاه دلالت بر «حقانیت انتخاب» ندارد. اگر چنین دلالتی در میان بود، دیگر چرا برای اثبات حقانیت انتخاب خود به فلسفه و برهان رو میآوریم؟ پس باید حقیقت و مدارک درستی، چیزی بیرون از انسان باشد که برای متقاعد کردن دیگران آن امر بیرونی را مبنا و داور نهایی خود قرار میدهیم. آزادی مطلق، آرمان دستنیافتنی بیش نیست که فرض آن تنها در مورد بهایم قابل تصور است. زیرا بهایم از روی غرایز انتخاب میکند نه از روی عقلانیت و توجیه علمی. مادامی که برای انتخاب خود دلیل میآوریم، هرگز به آرمان آزادی مطلق دست نخواهیم یافت. گام نخست در تحقق این آرمان دست شستن از حکمت و فلسفه است. شاید برای همین خاطرهاست که جامعهی امروز آمریکایی به ویژه نخبگان سیاسی و روشنفکران آن، علاقهی چندانی به فلسفه ندارند و برای همین است که دولتمردان آمریکایی و انگلیسی برای تجاوز و تصرف سرزمین عراق (۱۳۸۲) و ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران در آبهای خلیج فارس (۱۳۶۶) هیچ نیازی به گرفتن مجوز رسمی از سوی جامعهی جهانی و سازمان ملل (شورای امنیت سازمان ملل) در خود احساس نکردند. در اینجا گفتههای جیمز کرن فیلمن دربارهی علاقهی آمریکاییان به فلسفه خواندنی است: آمریکاییان معمولاً فلسفه را اندیشهای راکد و بیتحرک به شمار میآورند که آدمی را به سستی و رخوت میکشاند و آن را عاملی میدانند برای تسکین شخص در قبال ناکامی اجتماعی، به کسی که در زندگی روزمره موفق نشده ـ میگویند نباید ناامید شود بلکه به عکس باید سعی کند فیلسوفانه با شکستن کنار بیاید آمریکاییان توجهی به مسایل عقلی و فلسفی ندارند و آشکارا در برابرشان میایستند.
این واقعیتی است که بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته، تنها دلیل آن هم این است که مسائل عقلی را در ترازوی سود و زیان مادی میسنجند. ۲ به اصل بحث بازگردیم. سخن در این بود که آیا فلسفهی تکنولوژی درمقام ثبوت و پیدایش را باید درست بدانیم یا فلسفهی تکنولوژی در مقام اثبات و بهرهبرداری؟ آیا تکنولوژی را به همراه فلسفهی وجودی آن که عبارت از دموکراسی است، باید پذیرفت یا آنکه تکنولوژی مدرن به همراه دشمنی با غرب هم درست است؟ به نظر میآید که پاسخ این مسأله را باید در بررسی «کمال تکنولوژی» جستوجو کرد. شناخت کمال تکنولوژی، درستی و حقانیت هر یک از فلسفههای تکنولوژی (مقام ثبوت و مقام اثبات) را روشن مینماید. زیرا «کمال» فضیلتی است که برمبنای آن حقانیت پدیدهی کمال یافته را مشخص میکند. پس باید ملاحظه کرد که «کمال تکنولوژی» به چیست؟ کمال تکنولوژی را در مطابقت با فلسفه تکنولوژی در مقام اثبات (بهرهبرداری) با فلسفهی تکنولوژی در مقام ثبوت (پیدایش) میدانم. اگر بخواهیم تکنولوژی کمالیافتهای در دست داشته باشیم، باید فلسفه و بنیاد مابعدالطبیعی بهرهبرداری از تکنیک را معطوف به فلسفهی وجودی تکنیک (پیدایش) نماییم. زیرا فلسفهی وجودی تکنیک نسبت به فلسفهی بهرهبرداری از تکنیک اصالت دارد، چون فلسفهی بهرهبرداری، واقعیتی است ذهنی و مربوط به برداشت مفسران تکنیک است.
تحول در فلسفهی بهرهبرداری از تکنیک باعث نفی وجودی آن نمیشود. تفسیرها مستقیماً ذهنیتها را تغییر میدهند نه واقعیتهای وجودی را. ما هر اندازه که با فرهنگ غربی دشمنی کنیم، لطمهای به تکنولوژی مدرن وارد نمیشود. زیرا تکنولوژی بر بنیاد مابعدالطبیعهای استوار است که دشمنیها با فرهنگ غربی بر آن بنیاد استوار نیست. لذا اگر جوامع غیرغربی بخواهند به کمال تکنولوژی مدرن دست یابند، باید فلسفهی بهرهبرداریشان از تکنولوژی را معطوف به فلسفهی وجودی تکنولوژی مدرن بنمایند. مگر آنکه جوامع غیرغربی اساساً در صدد پایهریزی فلسفهی وجودی دیگری برای تکنولوژی باشند. در این صورت، ممکن است چنین الزامی معقول نباشد. زیرا اختلاف و نزاع در مقام ثبوت و فلسفهی وجودی تکنولوژی مدرن است. طبیعی است که تحول در فلسفهی وجودی باعث تغییر تکنولوژی خواهد شد، نه کمال آن. اگر فلسفهی وجودی تکنولوژی مدرن تغییر کند یا فراموش شود، دیگر تکنولوژی مدرنی باقی نخواهد ماند تا از کمال آن صحبت به میان آید. پس آنچه اصالت دارد فلسفهی وجودی یا بنیاد مابعدالطبیعی تکنولوژی در مقام ثبوت و آفرینش است، نه فلسفه تکنولوژی در مقام بهرهبرداری. برای همین خاطر است که کشورهای صنعتی غیرغربی نسبت به جوامع غربی جز کشورهای وابسته و اقماری و تبعی به حساب میآیند. البته همین بحث را میتوان به درون جامعه غربی نیز پیش برد. این بررسی از طریق سنجش با خود میسر است. یعنی میتوان پرسید که آیا تکنولوژی مدرن امروز در کمال خود به سر میبرد؟ براساس الگوی تحلیلی بالا، باید گفت که آیا فلسفهی بهرهبرداری غربیان از تکنولوژی، هماکنون معطوف به فلسفهی وجودی تکنولوژی مدرن است یا خیر؟ آیا تکنولوژی امروز غربی بر همان بنیاد مابعدالطبیعهی اولیه (زمان پیدایش) استوار است یا آنکه چنین عطفی در کار نیست؟ واقعیت تکنولوژی در جهان امروز غرب به روشنی حکایت از آن دارد که فلسفهی بهرهبرداری غربیان از تکنولوژی معطوف به فلسفهی وجودی آن نیست. آیا به راستی بنیاد فلسفی پیشگامان تکنولوژی هستهای مبتنی بر قدرت و سلطهی قهرآمیز ـ ولو با ریختن خون هزاران انسان ـ بود یا آنکه آنان بر بنیادهای فلسفی بشر دوستانه و مقدس تحقیق و پژوهش میکردند. حسن ظن ما بر این است که فلسفه وجودی تکنولوژی بر پایهی انساندوستی و خدمت به عالم بشریت استوار گشته است، اما امرزوه، فلسفهی بهرهبرداری غربیان از تکنولوژی معطوف به آن بنیاد مابعدالطبیعی اولیه نیست. پس میتوان گفت که تکنولوژی امروز غربی در کمال خود به سر نمیبرد. تکنیک پیشرفت کرده است، ولی تکامل نیافته باقی مانده است. کشورهای غربی جزء جوامع توسعه یافتهاند، ولی توسعهیافتگی لزوماً مترادف با کمالیافتگی نمیشود. لذا اگر دموکراسی، فلسفهی وجودی تکنولوژی باشد، امروزه فلسفهی بهرهبرداری غربیان از تکنولوژی معطوف به آن دموکراسی نیست.
پس وقتی خود غربیان در مقام بهرهبرداری معطوف به دموکراسی عمل نمیکنند، چگونه خانم مرنیسی از مسلمانان خواهان اخذ تکنولوژی به همراه دموکراسی است. بلکه بالاتر از این را میتوان گفت که اساساً غول تکنولوژی که از چراغ جادویی خود نوین بیرون آمده آنقدر عظیمالجثه شده که عرصه را برای فلسفهی وجودی خود تنگ نموده است و به تدریج فلسفههای بهرهبرداری جایگزین آن شده است. امروزه، بنیاد مابعدالطبیعهی اولیهی تکنولوژی به باد فراموشی سپرده شده است و فلسفههای بهرهوری ـ مانند منفعتطلبی، سلطه و قدرت، جهانی شدن، لذتجویی، خشونت، علممداری و بر جای آن نشسته است. بدین ترتیب، ما شاهد تحول در پایههای مابعدالطبیعی تکنولوژی هستیم. برای همین خاطر است که فلسفههای بهرهوری مدرن الزام چندانی به بازگشتن به مابعدالطبیعهی اولیه در خود احساس نمیکنند. لذا تکنولوژی امروز غربی برای فهم میزان کمال یافته بودن خود هیچ گونه ضرورتی بر لزوم سنجش خود با بنیادهای اولیهی تکنیک احساس نمیکنند. پیامد ناگوار این رویداد عظیم آن است که وقتی تکنولوژی معطوف به بنیادهای بیرونی نباشد و خودش فلسفهی وجودی خود باشد؛ دیگر تکنیک نیست که در خدمت بشر باشد که برعکس آن است.
اگر تا دیروز انسان غربی بر مبنای پیشفرضهای فلسفیاش تکنولوژی را انتخاب میکرد؛ امروزه انسان غربی و به تبع او جوامع غربی، مجبور به این انتخاب هستند. امروزه، تکنولوژی تمام فسلفههای اصیل را در لای چرخ دندههای آهنینش خرد و نابود میکند. عصر سلطهی تکنولوژی، عصر بیبنیادی و دوری از فلسفه و عصر سرگشتگی و پودر شدن انسان است. انسان بدون فلسفه، احساس بیبنیادی و بیهویتی و در نهایت دچار از خودبیگانگی میشود. من این پیشبینی ماکس وبر را نزدیک به واقع میدانم که گفته این اجبار تا مصرف آخرین تن زغال سنگ تداوم خواهد داشت، او در آغاز قرن بیستم ژرفاندیشانه تحول مبانی فلسفی تکنولوژی و پیامدهای آن را به خوبی تشخیص داده بود: پیوریتان به میل خود میخواست به تکلیف شغلی خود عمل کند در حالی که ما مجبوریم چنین کنیم، زیرا وقتی ریاضتکشی از دخمههای دیر به حیات شغلی انتقال یافت و تسلط خود را بر اخلاق دنیوی آغاز کرد سهم خویش را در بنای جهان عظیم نوین اقتصادی ایفا نمود. این نظم اکنون به شرایط فنی و اقتصادی تولید ماشینی وابسته است که امرزوه سبک زندگی همهی کسانی را که در این مکانیسم متولد میشوند ـ و نه فقط کسانی را که مستقیماً با مالاندوزی اقتصادی مرتبط هستند ـ با نیرویی مقاومتناپذیر تعیین مینماید و شاید تا زمانی که آخرین تن زغالسنگ مصرف شود تعیین نماید.
به نظر باکستر غم نعم دنیوی بایستی فقط «مش ردای سبکی که هر لحظه بتوان به دور انداخت» بر شاخهی اهل تقوا قرار داشته باشد، اما سرنوشت چنین میخواست که ردای سبک به قفس آهنین مبدل شود.۳ بحث دربارهی کمال تکنولوژی مدرن قابلیت تعمیق بیشتری دارد و آن هنگامی است که بر روی فلسفهی تکنولوژی در مقام ثبوت متمرکز میشویم؛ یعنی پرسش از کمال تکنولوژی را فرا روی فلسفهی وجودی تکنیک (دورهی پیدایش) قرار دهیم. بدون شک یکی از پیشفرضهای فلسفی تکنولوژی مدرن آن است که از طریق کشف قوانین طبیعت میتوان تکینک مدرن را پدید آورد. طبیعت، تکنیک یا صنع الهی است که از قوانین قابل محاسبهی عقلانی تبعیت میکند. پس کافی است با محاسبه و کشف این قوانین، مواد طبیعی را به گونهای دیگر شکل بدهیم. شکل دادنهای اجزای طبیعت بر مبنای قوانین خود طبیعت، تکنیک بشری است. زیرا در این شکل دادن و صورتپردازی مواد طبیعی، عقل بشری دخالت دارد و حاصل آن تکنولوژی یا هنر و صنعت آفرینش بشری است. در اینجا تکنولوژی بشری تابعی از تکنیک طبیعی یا صنع الهی است. بشر هرگز قادر نیست قانون طبیعت را نفی نموده و قانونی خودبنیاد یا بشری را جایگزین آن نماید. نهایت توانایی عقل بشر در این جهان آن است که از قوانین طبیعت تبعیت نموده پدیدههایی مشابه تکنیک طبیعی ابداع کند، بنابراین، تکنولوژی طبیعی نسبت به تکنولوژی مدرن یا بشری، اصالت دارد. تکنیک بشری فرع بر تکنیک الهی است. حال میتوان این پرسش را طرح کرد که کمال تکنولوژی مدرن به چیست؟ گفته شد که کمال تکنولوژی به آن است که فلسفهی تکنیک در مقام بهرهبرداری معطوف به فلسفهی وجودی تکنیک در مقام ثبوت یا پیدایش باشد؛ یعنی بنیاد مابعدالطبیعی «تکنولوژی پیرو» باید همان بنیاد فلسفی باشد که «تکنولوژی پیشرو» بر آن بنیاد پایهریزی شده است. حال که تکنیک بشری تابع و پیرو تکنیک طبیعی یا تکنیک الهی است، لاجرم کمال تکنولوژی بشری هنگامی تحقق مییابد که فلسفهی وجودیش معطوف به بنیاد مابعدالطبیعی تکنولوژی الهی (طبیعت) باشد.
پس کمال مصنوعات بشری در انسانی شدن نیست که در الهی شدن است. آن گاه که تکنیک بشری خداگونه شد، به کمال و غایت وجودی خود نزدیک شده است. حال آیا تکنولوژی مدرن به چنین کمالی نایل گشته است؟ باید تحقیق مفصلی را به راه انداخت تا معلوم گردد که پیشگامان تکنولوژی مدرن تا چه اندازه تلاش کردند فلسفهی تکنیک مدرن را معطوف به بنیاد مابعدالطبیعی طبیعت بسازند؟ تا چه میزان بر مبنای حکمت الهی (فلسفهی آفرینش) طبیعت، تکنولوژی بشری را پایهریزی کردهاند؟ در بحث پیشین (بیطرفی علم) سه نشانه برای معلوم نمودن الهی بودن دانش بشری بیان کردیم:
۱) قدسیت و نورانیت،
۲) خشوع و ترس عالمان از خداوند،
۳) شریعتمداری عالمان. امروزه تکنولوژی مدرن هیچ نشانهای از این سه شاخص معنوی در خود ندارد. نه تکنولوژی در هالهای از قدسیت و نورانیت است که اصرار بر قدسیزدایی از آن میشود و نه از سیمای دانشمندان آن نشانهای از خشیت الهی دیده میشود و نه بر شریعت الهی عمل میکنند. بنابراین، بالجمله میتوان گفت که تکنولوژی مدرن امروز در کمال نیست. اگرچه در پیشرفت و توسعه است، اما تکامل یافته نیست. اما آیا میتوان این آب از جوی رفته را دوباره به جوی بازگرداند؟ برجستگی جایگاه و اهمیت دانشمند مسلمان در اینجا بیشتر آشکار میگردد. زیرا دانشمند مسلمان بالقوه نشانههای آن کمال الهی را در خود دارد. برای دانشمند مسلمان راه قدسی شدن باز است، زمینهی خشیت الهی را دارد و در برابر شریعت اسلامی عصیان نمیکند. پس اگر امیدی باشد، باید چشم به دانشمند مسلمان دوخت. ۴ـ آیا در جهانی که تفکر علمی بر آن غلبه یافته؛ برای دین و تفکر دینی آیندهای متصور است؟ پیشفرضهای پنهان در این پرسش پاسخی به پرسش اول در همین فصل (رابطه دین و علم و تکنولوژی) است. در این پرسش بیطرف نبودن علم مفروض است. اگر در نظر سایل پدیدهای بیطرف است، چرا باید از تصور غلبهی تفکر علمی آیندهی مبهم دین و تفکر دینی به ذهن متبادر شود تا این آیندهی مبهم مورد سوال قرار گیرد؟ البته در پاسخ به همان پرسش اول گفته شد که وقتی علم بیطرف است که به حقیقت تکیه زده باشد و حقیقت مطلق هم خداوند.
پینوشتها:
۱ـ به نقل از: علی میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، طرح نو، چ اول، ۱۳۸۱، ص ۲۰.
۲ـ جیمز کرن فیلمن، آمریکاییان و مادهگرایی ایدهآلیستی، ترجمه محمد بقایی (ماکان)، نشریهی دنیای سخن، شماره ۸۳، دی و بهمن ۱۳۷۷، صفحهی ۴۰.
۳ـ ماکس وبر، اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، صفحهی ۱۹۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست