چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
تنهایی قشنگ نیست
![تنهایی قشنگ نیست](/web/imgs/16/36/orj9e1.jpeg)
میگویی دوستم داری، میگویی عاشقم میمانی، میگویی بهار را زیر یک چتر به تابستان پیوند میزنیم، میگویی در کنارم زندگی زیباست، میگویی باران دونفره قشنگ است، میگویی جادهها در امتداد نگاهمان به هم پیوند میخورند و میروند تا افق، تا آنجا که خورشید سر روی شانههای زخمی کوهستان میگذارد تا فردا را متولد کند.
ولی من، با همین چشم هایی که در فردا می دوند و هزار نگاه نورس دارند تا پیشکشت کنند، می بینم که تو آن سوی پنجره، آن سوی نرده و پرده ای که تورا از من گرفته اند، زندانی شده ای. غافل از این که آن سوی پنجره، پنج فصلش زمستان است و درختان فراموش کرده اند که باید ریشه بدوانند در تابستان و سبز برویند در بهار.
تو گرفتار خودت شده ای، گرفتار لحظه هایی که در آینه راه می روی و جاپایت را نگاه می کنی. تو گرفتار خودت شده ای؛ گرفتار زندانی که از طرز نگاه و تلقی ات درست کرده ای با میله هایی از حدس و گمان، با پرده های توهم، و نمی دانی من کسی غیر از تو نیستم. همان که هزار چشم نوبر به پایت می ریخت و هزار دل قربانی نگاهت می کرد. همان که بارها به پایت ریخته بود مثل تسبیح بوداهای هند، در بلندی های هیمالیا، در راه پله های معبدی نمور که نخ پاره کرده باشد.
به من نگاه کن. هنوز سری دارم که لایق چوگانت باشد، هنوز چشمی دارم که به پایت ببارد و هنوز دلی دارم که تا قربانگاهت بدود.
اما من درختی هستم که ریشه در جنگل دارد. آن سوی من سرو و صنوبرهایی ایستاده اند که در مرامشان نیست دسته تبر بشوند. آن سوی من بهاری به گل نشسته است؛ بهاری که مقدمه تابستانی گرم است؛ بهاری که هزار اردیبهشت جوان دارد تا تمام ابرهای جهان را به پایت ببارد.
من کوچک ترین فرزند این خانواده ام. نهالی نورس که قرار بود با دست های تو به آسمان برسم و مأمن پرندگانی بشوم که تو برایم به هدیه می آوری. من را که دست پرورده تو خواهم شد بزرگ بدار، در سایه سرو و صنوبرهایی که ذکر خیرشان رفت و تو روزی آرزو می کردی سایه نشینشان باشی.
همان گونه من می دانم نسبت به دریا می رسد، به آن آبی بی کران که روزی هزار پری باکره متولد می کند و هر روز صبح خورشید از گوشه دامانش آسمان را شروع می کند.
من و تو هر کدام ریشه در بی کرانه داریم. همان گونه که من برای قطره قطره دریایی که تو خانه زادشان هستی، سفره نذر می کنم. تو هم بیا با تمام دلت در سایه این سرو و صنوبری که نژاد من به آنها می رسد، بنشین و نفسی تازه کن.
ما بی دریا و درخت، پرندگانی خواهیم بود که نه آسمان قبولمان می کند و نه زمین ما را به خود می خواند.
علی بارانی
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی مناظره انتخاباتی مناظره قالیباف علیرضا زاکانی ایران پزشکیان
عید غدیر هواشناسی قتل فضای مجازی سازمان هواشناسی آلودگی هوا آتش سوزی شهرداری تهران وزارت بهداشت قوه قضاییه سلامت آموزش و پرورش
حقوق بازنشستگان بازنشستگان خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو دولت سیزدهم بانک مرکزی ایران خودرو قیمت سکه بازار خودرو مسکن
تهران سریال پایتخت میدان آزادی دزدان دریایی کارائیب تلویزیون رسانه ملی تئاتر سینمای ایران سینما فیلم
موبایل فضا
روسیه رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه اوکراین فلسطین لبنان اتحادیه اروپا حماس حزب الله لبنان چین ترکیه
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس خوان کارلوس گاریدو لیگ برتر جواد نکونام باشگاه استقلال علیرضا بیرانوند جام ملت های اروپا لیگ برتر ایران
هوش مصنوعی دانش بنیان فناوری اپل عیسی زارع پور ناسا فیبرنوری
ویتامین دیابت سنگ کلیه سبزیجات افسردگی مغز