شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

تفکر اقتصادی درباره سیاست


تفکر اقتصادی درباره سیاست

سیاستمداران و محرک ها

میمی و ریچارد فارینا زوج خواننده آواز‌های محلی در دهه ۱۹۶۰ بودند. ریچارد بعد از میهمانی تولد ۲۱ سالگی میمی با موتور‌سیکلت تصادف کرد و در‌گذشت.

این یک تراژدی وحشتناک بود. در مراسم خاک‌سپاری ریچارد، جودی کالینز آواز معروف و خاص خود به نام Amazing grace را خواند. باید بسیار تاثیر‌گذار بوده باشد. جوآن بائز، خواهر میمی، اگر در این مراسم بود، چیزی را به مناسبت چنین اتفاق درد‌ناکی می‌خواند، اما متاسفانه او در این مراسم نبود. در آن زمان در تور کنسرت خود در اروپا به سر می‌برد. به میمی تلگرام زد که تصمیم گرفته به جای اینکه به خانه بیاید و خواهرش را دلداری دهد، در اروپا بماند. چرا؟ جوآن توضیح داد که این چیزی است که ریچارد از او می‌خواست. می‌گفت که اگر به تور خود ادامه می‌داد، می‌توانست درباره موسیقی ریچارد صحبت کند. میمی چند سال بعد در مصاحبه‌ای گفت که به واقع ریچارد ترجیح می‌داد که جوآن با شنیدن خبر مرگ او به لحاظ عصبی به هم بریزد و قادر به اجرای برنامه‌اش نباشد.

نمونه‌ای ساده‌تر زمانی رخ می‌دهد که دوستی با شما تماس بگیرد و بخواهد نکته مهمی را درباره زندگی‌اش بگوید، اما شما مشغله‌های زیادی دارید. بعد از مدتی صحبت‌تان را تمام می‌کنید و می‌گویید «خوب، فعلا خدا‌حافظ». منظور‌تان واقعا این است که «باید بروم»، اما تلاش می‌کنید که آن را به گونه‌ای بگویید که زیاد خود‌خواهانه به نظر نرسد.

ما بسته‌ای هستیم از انگیزه‌های مختلف. غالبا بین آنچه که برای خودمان بهترین است و آنچه که بهترین نتیجه را برای دیگران دارد، گیر می‌کنیم. در دو‌راهی انجام کار درست و کار ساده یا بی‌درد‌سر قرار می‌گیریم. برخی اوقات راه فدا‌کارانه و غیر‌خود‌خواهانه را بر‌می‌گزینیم. هزینه‌ها و منافع بر انتخاب‌های ما اثر می‌گذارند. اگر جوآن بائز تور خود را به جای اروپا در کالیفرنیا بر‌گزار می‌کرد، حضور در مراسم خاک‌سپاری هزینه‌ای کمتر را برای او به بار می‌آورد. شاید در آن صورت تصمیم می‌گرفت که در این مراسم حاضر شود. وقتی که دوستی با صدایی گریان به ما زنگ می‌زند، حتی اگر کار‌های دیگری داشته باشیم، احتمال اینکه خوب به صحبت‌های او گوش دهیم، بیشتر است.

اما وقتی که گزینه خود‌خواهانه را بر‌می‌گزینیم، به ندرت به احساسات واقعی‌مان اعتراف می‌کنیم، بلکه توضیحی زیبا را برای توجیه کار‌مان می‌یابیم. وقتی که مربی یک تیم فوتبال، چه به خاطر شکست‌هایش و چه به این خاطر که فکر می‌کند شغلی بهتر برایش وجود دارد استعفا می‌دهد، غالبا به دنیا می‌گوید که دلیل کارش این است که می‌خواهد اوقات بیشتری را با خانواده‌اش بگذراند.

● سیاستمداران به محرک‌ها پاسخ می‌دهند

سیاستمداران نیز مثل بقیه ما هستند. انجام کار درست برای آنها سخت است. ادعا می‌کنند که در کار خود اصولی دارند، اما اگر اصول‌شان در تعارض با مصلحت قرار گیرد، غالبا راهی را برای توجیه نفع خود پیدا می‌کنند. اگر چیزی را که برای نفع شخصی، ایده‌آل یا بسیار خوب است فدا کنند،‌ بی‌تردید می‌گویند که این کار تنها به خاطر کودکان یا محیط‌زیست یا دست‌کم به خاطر صلاح جامعه انجام شده است.

سیاستمداران که صرفا انسان‌هایی مثل دیگران هستند، به محرک‌ها پاسخ می‌دهند. آنها آمیزه‌ای از انسانی خود‌خواه و فدا‌کار هستند و هنگامی که محرک‌ها به انجام کار غلط، ولو خود‌خواهانه سوق‌شان دهد، چرا باید تعجب کنیم؟ چرا ادعا‌های آنها درباره اصول و سر‌سپردگی‌شان به خیر عمومی باید ما را فریب دهد؟

سیاستمداران را نمایندگان خود می‌خوانیم و آنها غالبا ادعا می‌کنند که برای ما مبارزه می‌کنند، اما وقتی که به این موضوع می‌اندیشیم، در‌می‌یابیم که منافعی مختلف داریم و هیچ سیاستمداری نمی‌تواند واقعا برای همه ما بجنگد. به نا‌چار منافع و امیال ما با یکدیگر بر‌خورد پیدا می‌کنند و سیاستمداران وادار می‌شوند که بین منافع عمومی و خصوصی یکی را انتخاب کنند. کدام یک در این میان برنده می‌شود؟

پاسخ این پرسش به قیودی که سیاستمداران در برابر خود دارند، وابسته است. از این رو سیاستمداران در نظامی که رقابت و انتخابات معنا‌داری در آن وجود دارد، به احتمال بیشتر سیاست‌‌هایی خو‌شایند برای عامه مردم را پی می‌گیرند. دیکتاتور‌ها مجال بیشتری برای پی‌گیری نفع خود به بهای ضرر دیگران دارند.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، این واقعیتی گریز‌ناپذیر است که حتی وقتی سیاستمداران به میانجی رقابت واقعی یا بالقوه به قید کشیده می‌شوند، باز هم فضای زیادی برای پیگیری منافع خود دارند؛ چون سطح آگاهی در میان رای‌دهندگان کامل نیست. ممکن است رای‌دهندگان اطلاعات نا‌درستی داشته باشند یا به گونه‌ای منطقی نا‌آگاه باشند. داشتن اطلاعات خوب برای رای‌دهندگان پر‌هزینه است. این امر حتی در نظام‌های دموکرات نیز به سیاستمداران فرصت می‌دهد که منافعی خاص را به بهای زیر پا گذاشتن منافع عمومی پی بگیرند.

● قاچاقچی‌ها و باپتیست‌ها

این امکان موجود برای سیاستمداران در دموکراسی‌ها، پیامد‌هایی عجیب را به بار می‌آورد. این شرایط باعث می‌شود که سیاستمداران بتوانند در آن واحد هم کار درست را و هم کار غلط را انجام دهند. این چگونه امکان‌پذیر است؟ در ادامه خواهیم دید. نکته‌ای حتی عجیب‌تر این است که اطلاعات ناقص موجود برای رای‌دهندگان حتی می‌تواند این امکان را به سیاستگذاران بدهد که کار غلط را انجام دهند و آن را به عنوان کار درست جا بیندازند.

بروس یاندل از واژه‌های قاچاقچی‌ها و باپتیست‌ها برای توضیح اتفاقی که در صورت تعارض انگیزه‌ای خوب با منافع خاص رخ می‌دهد، استفاده می‌کند.

اگر شورای شهر فروش نوشیدنی را در روز‌های یک‌شنبه ممنوع کند، باپتیست‌ها خوشحال می‌شوند - شرب نوشیدنی در روز‌های یک‌شنبه درست نیست. قاچاقچی‌ها نیز خوشحالی می‌کنند، چون این کار تقاضا برای خدمات‌شان را بالا می‌برد.

باپتیست‌ها سر‌پوشی را برای انجام کاری که قاچاقچی‌ها خواهان آن هستند، به سیاستمداران می‌دهند. هیچ سیاستمداری نمی‌گوید که می‌خواهیم فروش نوشیدنی را در یک‌شنبه‌ها قدغن کنیم تا قاچاقچیانی که از فعالیت‌های تبلیغاتی‌اش حمایت می‌کنند، ثروتمند‌تر شوند. سیاستمدار دستش را به سوی آسمان بلند می‌کند و درباره سر‌سپردگی‌اش به اصول اخلاقی داد سخن سر می‌دهد، اما با دست دیگر، کمک‌های (یا رشوه‌های) قاچاقچیان به فعالیت‌های تبلیغاتی‌اش را جمع می‌کند.

یاندل به این نکته اشاره می‌کند که تقریبا تمام مقرراتی که نیتی خوب در پس آنها قرار دارد، جماعتی از قاچاقچیان را نیز در پشت خود دارند - منظور گروه‌هایی دارای منافع خاص است که از آرمان‌‌گرایی فعالان و دیگر‌خواهان سود می‌برند.

اگر این تمام چیزی بود که در نظریه یاندل وجود داشت، می‌گفتیم که سیاست به افرادی عجیب و غریب کمک می‌کند، اما اوضاع واقعا بسیار نومید‌کننده‌تر از این است. آنچه که غالبا رخ می‌دهد، این است که مردم عامه خواهان وضع قانون هستند، اما به شکلی که گریزی از آن نیست، به چگونگی ساخت این قانون توجهی نمی‌کنند. چرا باید به این روند دقت کنیم؟ همه‌مان کار و زندگی داریم. سر‌مان خیلی شلوغ است؛ اما قاچاقچی‌ها این گونه نیستند. آنها سهمی بسیار بزرگ در چگونگی ساخت قانون دارند. مشکل همیشه در جزئیات نهفته است و در بیشتر مواقع سیاستمداران جزئیاتی را در قانون می‌گذارند که بیش از آنکه به نفع عموم مردم باشد، به نفع قاچاقچیان است.

● رابرت بیرد، دوست قاچاقچی‌ها

در دهه ۱۹۷۰ سولفور دی‌اکسید منتشر‌شده از دود‌کش کار‌خانه‌های نواحی شمال مرکزی آمریکا باران‌هایی اسیدی را در شمال شرقی این کشور به بار آورد. جنجالی برای پاک‌سازی هوا به پا شد - طرفداران محیط‌زیست و شهر‌وندان عادی خواهان وضع قانونی در این باره شدند. این کار باید نسبتا ساده می‌بود. می‌دانیم که چگونه باید از چیزی بکاهیم - باید گران‌ترش کنیم. از این رو ارزان‌ترین راه برای حل مشکل سولفور دی‌اکسید، مالیات‌بندی بر مواد منتشره از دود‌کش‌ها بود. این کار باعث می‌شد که کار‌خانه‌ها برای یافتن ارزان‌ترین راه جهت کاستن از میزان مواد منتشره انگیزه پیدا کنند. در گذر زمان تکنولوژی‌هایی بهتر و بهتر برای کاستن از این بار مالیاتی پدید می‌آمد.

اما کنگره مالیاتی را بر این موادبار نکرد و در عوض استفاده از یک تکنولوژی را اجباری ساخت. متمم‌های سال ۱۹۷۷ بر قانون هوای پاک، یکایک کار‌خانه‌ها را ملزم می‌کرد که فیلتری را بر دود‌کش‌هایشان نصب کنند. این فیلتر‌ها به شکلی باور‌نکردنی پر‌هزینه بودند - قیمت هر کدام‌شان نزدیک به ۱۰۰ میلیون دلار بود. این کار هوا را پاک‌تر کرد و در عین حال، بر ثروت تولید‌کنندگان دود‌کش افزود. سازندگان فیلتر‌ها سوءاستفاده‌ کردند. آنها در چانه‌زنی و اعمال فشار برای تصویب قانون به طرفداران محیط زیست پیوستند. این زیاد بد نیست. شاید فیلتر‌ها بهترین تکنولوژی بودند و حتی اگر مالیاتی بر کار‌خانه‌ها بار می‌شد، سازندگان آنها سود می‌بردند.

اما سوءاستفاده‌کنندگان واقعی شرکت‌های زغال‌سنگ ویرجینیای غربی بودند. اگر از مالیات برای کاستن از انتشار سولفور دی‌اکسید استفاده شده بود، انگیزه‌ای برای پاک‌سازی هوا به وجود می‌آمد. یک راه برای این کار استفاده از تکنولوژی‌هایی مانند فیلتر است. راهی دیگر، سوزاندن زغال پاک‌کننده است. این نوع زغال‌سنگ (که سولفور اندکی دارد) از خارج از غرب می‌آید و زغال‌سنگ کثیف (با محتوای سولفور بالا) در ویرجینیای غربی تولید می‌شود و سناتور بیرد نماینده این ایالت بود. او کاری کرد که استفاده از فیلتر اجباری شود؛ البته به خاطر دلایل زیست‌محیطی، به خاطر هوای پاکیزه‌تر و بی هیچ تردیدی برای کودکان؛ اما همچنین برای دوستانش در کسب‌و‌کار زغال‌سنگ. هوا پاک‌تر شد؛ اما به قیمتی بسیار بیشتر از آنچه لازم بود.

● برای کودکان

در بد‌ترین نمونه‌های وحدت سوءاستفاده‌کنندگان و باپتیست‌ها، این گونه نیست که نیات خوب از موضوع اصلی خود انحراف یابند یا با هزینه‌ای بالاتر توسط سوءاستفاده‌کنندگان عملی شوند، بلکه جلوی بروز آنها گرفته می‌شود.

داد‌ستان‌های کل برخی ایالت‌های آمریکا بر این پایه که شرکت‌های تولید تنباکو با بیمار کردن افراد هزینه‌هایی را بر بودجه‌های ایالتی بار می‌کنند، آنها را به اقدامات حقوقی تهدید کردند. دست آخر این شرکت‌ها مورد پیگرد قانونی قرار گرفتند. این پیگرد قانونی که فعالان ضد‌تنباکو و شهر‌وندان معمولی دلمشغول مالیات‌ها و سلامت همشهریان آن را تحسین می‌کردند، مالیات‌های بار‌شده بر این شرکت‌ها را برای تامین بودجه برنامه‌های مربوط به سلامت کودکان بالا برد. همه این روز را روزی شکوهمند می‌دانستند. چه کسی می‌توانست با چنین نتیجه‌ای مخالفت کند؟ تنها افرادی انگشت‌شمار بر‌آشفته شدند که این فرآیند یکسره بر خلاف قانون بوده و آزادی را تحدید کرده است، اما مدافعان آن پاسخ می‌دادند که نگاهی به منافع این کار بیندازید - شرکت Big Tobacco جریمه شده، سیگار کشیدن با مانع روبه‌رو شده و سلامتی کودکان افزایش یافته است.

البته اوضاع این گونه پیش نرفت و داستان به اینجا ختم نشد، اما چه کسی به این نکته توجه کرد؟ چه تعداد از شهر‌وندانی که به سیگار کشیدن اهمیت می‌دادند، واقعا بررسی کردند که این پیگرد قانونی چگونه عمل کرده است؟ تنها آگاهی از نکات کلی کافی به نظر می‌رسید - شرکت‌های تولید تنباکو مجازات شدند و کودکان مورد محافظت قرار گرفتند؛ اما سوءاستفاده‌کنندگان نه تنها به این نمای کلی، بلکه به جزئیات آن نیز بسیار توجه داشتند. بله، تولید‌کنندگان تنباکو به واسطه مالیات‌های بالا «تنبیه» شدند، اما این مالیات را در قالب قیمت‌های بالا‌تر به افراد سیگاری منتقل کردند. درست است که قیمت‌های بالا‌تر به معنای فروش کمتر است؛ اما حاشیه سود شرکت‌های تولید تنباکو به خاطر شیوه ساخت این قانون عملا افزایش یافت. قانون مورد اشاره، هزینه گسترش سهم بازار را برای تولید‌کنندگان سیگار‌های ژنریک و بنگاه‌های تازه‌وارد به گونه‌ای باز‌دارنده بالا برد و مایه‌ای شد برای آن که تولید‌کنندگان تنباکو بتوانند قیمت‌ها را بیشتر از حالت معمول بالا برند، چون بال و پر رقبایشان چیده شده بود.

پس شرکت‌های تولید تنباکو سوءاستفاده‌کننده بودند. آنها عملا از این پیگرد قانونی سود بردند؛ اما سوءاستفاده‌کنندگان واقعی، وکلایی بودند که با داد‌خواهی‌های خود در داد‌گاه‌ها به داد‌ستان‌های کل کمک کردند. آنها در عوض تلاش‌های خود سالانه ۵۰۰ میلیون دلار می‌گیرند. بله، باید سخت کار می‌کردند. یک وکیل به ازای هر ساعت کار خود ۹۲ هزار دلار دریافت می‌کرد. به ازای هر ساعت. کار او باید بسیار شاق و طاقت‌فرسا بوده باشد. این قانون کلا برای کودکان بود.

● یاد‌تان می‌آید؟ هیچ کودکی جا نماند

وقتی یک قانون را «هیچ کودکی جا نماند» نام می‌گذارند، می‌دانیم که جماعتی از سوء استفاده‌کنندگان پشت آن قرار دارند. نجات کودکان در میان تعداد زیادی از افراد چنان محبوب است که جزئیات قوانین می‌توانند امکانات بسیاری را پدید آورند. یک بخش از قانون «هیچ کودکی جا نماند»، برنامه‌ای ۱ میلیارد دلاری به نام «اولین قرائت» برای کمک به مناطقی با مدارس کم‌در‌آمد بود تا برنامه‌های بهتری را برای پرورش مهارت قرائت دانش‌آموزان به کار گیرند.

اما این برنامه عملا باید چگونه پیاده می‌شد؟ آن گونه که وزارت آموزش می‌گوید، «بسیار ساده؛ «اولین قرائت» بر چیز‌هایی که اثر‌گذار هستند تمرکز می‌کند و شیوه‌هایی ثابت‌شده از آموزش قرائت اولیه را پشتیبانی می‌نماید.»

این بسیار جالب به نظر می‌رسد برنامه قرائت برای کودکان کم‌در‌آمد که بر شیوه‌های اثبات‌شده استوار است. البته این به واقع یک بلای سیاسی بود؛ اما مطمئن نیستم که آنهایی که به گرمی از این برنامه پشتیبانی می‌کنند، هیچ ایده‌ای درباره چگونگی دستیابی به این قبیل اهداف ناب در سر داشته باشند.

● جورج استیگلر در برابر رالف نادر

باید درباره سیاستمداران واقع‌بین باشیم. جورج استیگلر نظریه‌اش در باب سیاست را در برابر تئوری رالف نادر قرار می‌داد. از نگاه نادر، همه جنبه‌های نا‌زیبای دولت به خاطر انتخاب افرادی نا‌درست به وجود می‌آیند. تنها اگر افرادی بهتر را بر‌گزینیم، سیاست‌هایی بهتر خواهیم داشت؛ اما به باور استیگلر مهم نیست که چه کسانی قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشند؛ چون به محض اینکه به قدرت می‌رسند، به محرک‌ها پاسخ می‌دهند. خود‌شان را قانع می‌کنند که کار درست را انجام می‌دهند، چه به این خاطر که واقعا این‌گونه فکر می‌کنند و چه به این دلیل که انجام کار غلط برای امکان‌پذیری انجام کار صحیح لازم است.

من در این عرصه استیگلری هستم و انتظار کمتری از سیاستمدارانم دارم و به ندرت پیش می‌آید که انتظاراتم بر‌آورده نشوند. حتی سیاستمدارانی که آنها را اصولی می‌انگاریم، محاسبات قاچاقچیان و باپتیست‌ها را پی می‌گیرند.

رونالد ریگان که به روشنی به دفاع از تجارت آزاد می‌پرداخت، سهمیه‌هایی «داو‌طلبانه» را بر خود‌رو‌های ژاپنی بار کرد. این شیوه کار دنیا است.

در نگرش اقتصاد‌دانان به سیاست، اهمیت حزب و ایدئولوژی کمتر از محرک‌هایی است که سیاستمداران رو‌در‌روی خود می‌بینند. تفاوت احزاب سیاسی در نظام‌های دموکراتیک، بیشتر از آنکه خود اقدامات آنها باشد، واژه‌هایی است که برای توجیه اقداماتشان استفاده می‌کنند. جمهوری‌خواهان درباره آزادی اقتصادی و خطرات دولت حرف می‌زنند و در این حال دولت‌ها را بزرگ‌تر می‌کنند. دموکرات‌ها نیز درباره سر‌سپردگی‌شان به اتحادیه‌های کار‌گری و خطرات تجارت آزاد سخن می‌گویند؛ اما به ندرت پیش می‌آید که مصرانه دنبال تعرفه و سهمیه‌بندی باشند.

یک درس دیگر برای طرفداران سیاست‌ها و شهر‌وندان دل‌نگران این است که به آنچه که آرزویش را دارند، دقت کنند. بعید است که آنچه بهترین نتیجه را برای منافع عمومی به همراه دارد، از فر‌آیند قانون‌گذاری جان سالم به در برد. نتیجه‌ای که به وجود می‌آید، ناقص است.

بنابراین وقتی که سیاستمداران را در حال صحبت درباره اهمیتی که به مردم یا کودکان یا محیط‌زیست یا بهداشت می‌دهند می‌بینید، دست‌تان را روی کیف پول‌تان بگذارید و مراقب قاچاقچیانی که همان نزدیکی‌ها کمین کرده‌اند، باشید.

راسل رابرتس

مترجم: حسین راستگو

منبع: Econlib